در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است
شاعر را به خاطر نداریم
Printable View
در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است
شاعر را به خاطر نداریم
توبهي من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دي که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست.
از ترانهي عشق تو نور نبي موقوف گشت
وز مغابهي جام تو قنديلها بر هم شکست
سنايي
تنم از واسطه ی دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
حافظ
تا کی از سیم زرت کیشه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
حا فظ
نم چشمه کز سنگ خارا رسد
چو اندک بود کي به دريا رسد
نظامي که خود را غلام تو کرد
سخن را گزارش به نام تو کرد
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر می شکند گوشه ی محراب امامت
حافظ
توانا بود هر که نادان بود!
دلیلش چه فط و فراوان بود!
عجب شعری گفتی
در ده پسرا می مروق را
یاران موافق موفق را
زان می که چو آه عاشقان از تف
انگشت کند بر آب زورق را
حکیم سنایی
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول؛
زین هــــــواهای عفن وین آبهای ناگـــــــوار!؟
کمال الدین اسماعیل
روزی پنج در جهان خواهی بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب
ابوسعید ابوالخیر