خستهام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
میخواهم بخوابم
یک تخت خالی
یک دنیای خالی
یک قلب خالی…
از : سارا محمدی اردهالی
Printable View
خستهام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
میخواهم بخوابم
یک تخت خالی
یک دنیای خالی
یک قلب خالی…
از : سارا محمدی اردهالی
من مرده ام
در انزوای دروغین یک کلام
زير ردای پاره و موهوم يک سکوت
آنگه که شقيقه در فرياد ماشه آزادی جست
خودم تنها، تنها دلم
چو شام بی فردا دلم
چو کشتی بی ناخدا
به سینه دریا دلم
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد
نمی خواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا
نمی خواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
---------- Post added at 02:56 AM ---------- Previous post was at 02:51 AM ----------
خودم تنها، تنها دلم
چو شام بی فردا دلم
چو کشتی بی ناخدا
به سینه دریا دلم
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد
نمی خواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا
نمی خواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
و ايـن آخـريـن آفـتـاب عـمـرم بـود
آخـريـن سـبـيـده ي قـبـل از مـرگـــــ
در مـيـان سـيـاهـي اوهـام
مـن در انديـشـه هـمـيـن يـک بـرگـــــ
آخـريـن بـر دفـتـرم عـمـرم
كـه شـده پـاره پـاره بـي بـرگـــــ
زنـدگـي یـک دو روزي بـود
روز اول بـامـن ودگـري در جـنـگـــــ
واكـنـون سـر افـكـنـد
سـایه ي کـمـبود مـرگـــــ
گاهی باید از غم نوشت
از تنهایی
گاهی باید شیشه ی صبرو شکست
گاهی باید اشکارو ریخت
گاهی باید یه آه کشید
گاهی نباید فیلم بازی کرد
گاهی باید خودت باشی
گاهی باید چشمارو باز کردو دید تو این دنیا کیو داری؟
خواب راحت نکند آنکه خیالی دارد
تو چه دانی دل من بی تو چه حالی دارد؟
و ســـکـــوتــــ اســتــــ و نــیــســتــــ هـیـچ .....ز تــنــهــايــي مــن
دنــیــا تــنــگ شـــده اســـتـــ..........از بــر تــنــهــايـــي مــن
خــم بــه ابــرو نــیــاورد دلــم از تــنــهــايـــي...........
لــیــکـــ بــشــکــســتـــــ وجــودم.................ز تــنــهــايــي مــن ...
امشب....
امشب به سوگ آرزوهایم نشسته ام
و در غم نبودنت اشک فراق می ریزم
امشب شمع حسرت آرزوهای بر باد رفته ام ذره ذره آب می شود
امشب برای مرگ آرزوهایم لباس پوشیده ام
کاش امشب کسی برای عرض تسلیت
به خانه ی دلم می آمد
کاش امشب تو بودی و دلداریم می دادی
و دفتر آرزوهایم را ورق می زدی
اما افسوس که نیستی
و زندگی بی تو قشنگ نیست!
تکرار لحظه ها به جنونم کشانده است -------- دیگر بهانه ای که بماند نمانده است
من شعــر مرگــ را براي لبانـم خواستــم
وهمه آنها آهنـگــ بد نواي زندگـی را نعــره ميـزدنـد