دلم را دهم بهر تو پاي جان×××خدا تمام وجود بهر جان...
Printable View
دلم را دهم بهر تو پاي جان×××خدا تمام وجود بهر جان...
نازک اندام سیه چرده ی آرام و خموش
روزی تک تک اعضایش را میجست
پی تک دامنه ی آکاهی ی خویش !
شرمم عرق شده بر پیشانیم ریخت...زیرا که ناتوانم به رسیدن خواهش دل خویش...
شهر من آن سوتر از پروانه هاست
در حريم آبي افسانه هاست
شهر من بوي تغزل مي دهد
هر که مي آيد به او گل مي دهد
دشت هاي سبز و وسعتهاي ناب
نسترن، نرگس، شقايق ، آفتاب
دنيا مثل يه حوض نقاشيه
مثل يه ---- ي لاشيه نميخوام برم برات حاشيه
ولي اوني كه توبازيش ناشيه
بغيه سانسور شده
هی!
گوش کنید الفبای آغاز را
و به خاطر بسپارید
هجای لبخند را.
اینجا نسیان بر افکار بوسه زده است...
آه،
هجرت لحظه ها چگونه ما را به ما برد
و بر ما نشاند ما را
و مکافات خود بودن را از داری آویخت
که گره گره اش را خود از گیسوان یار بافتیم.
کمکم کن تا به آغاز برسم
در پناه نگاهت.
کمکم کن تا فراموش کنم:
صدای کلاغ هایی را که در رویای مسکوتم خواندند
و بانگ خروس بی محلی که رویایم را برید.
و بگسستند ریسمان بی نهایت سخن را...
هی!
گوش کنید مرثیه زیستن را
و بخاطر بسپارید
سیل اشک ها را که بر ریشه ی هستی خشکید؛
اینجا نسیان بر افکار تیغ می زند...
آه،
خرامیدن زمان چگونه ما را پوساند از ما
و از ما ستاند ما را،
و کلام مبهوت ما را بر گوش ها نجوا کرد
و از خاطره ی فریاد های منزوی محو ساخت.
هی!
بخاطر بسپارید ما را از ما
همانطور که آمدیم
و خواهیم رفت:
از میلاد به سحر گاهان برای بانگ فوت سر دادن
از افق به ظلمت ، برای افق تاریک شدن
از صبح به شب،برای صبح شدن
و از من به تو،برای ما شدن... .
...
نه به خاطر افتاب نه به خاطر حماسه
نه به خاطر سايه بام كوچكش
به خاطر ترانه اي
كوچك تر از دست هاي تو
نه به خاطر جنگل ها نه به خاطر دريا
به خاطر يك برگ
به خاطر يك قطره
روشن تر از چشم هاي تو
وقت سحر است خيز اي طرفه پسر پر باده لعل کن بلورين ساغر
راستي يادمون باشه
اگه رويا نباشه
خوابمون شبيه بيداري ميشه
نمي خوام بگم كه بيداري بده
خوبه خيلي خوبه
اما شب و روز
خيلي تكراري مي شه
هزار شكر كه ديدم بكام خويشت باز
ز روي صدق و صفا گشته با دلم دمساز