-
يه روز يه لاك پشت با يه خرگوش داشتند ميرفتن كوهنوردي بعد از 2 ماه ميرسن به وسط كوه خرگوش به لاك پشت ميگه : يه چيزي بگم لاك پشت ميگه نه بزار به بالاي كوه برسيم بعدا بگو بعد از 2 ماه ميرسن به بالاي كوه خرگوش ميگه : يه چيز بگم لاك پشت ميگه بگو ميگه پرچم يادم رفته بيارم خلاصه شروع ميكنن به پايين آمدن از كوه بعد از 2 ماه ميرسن به وسط كوه باز خرگوش ميگه يه چيز بگم لاك پشت ميگه نه نگو بزار برسيم پاي كوه بعدا بعد از 2 ماه ميرسن پاي كوه خرگوش ميگه يه چيز بگم لاك پشت ميگه بگو توما رو كشتي خرگوش ميگه: آخه من شوخي مي كردم
-
يه روز يه فرشته به خدا ميگه چرا منو اينقدر ناز آفريدي خدا ميگه اينكه هنوز چيزي نيست اونيكه داره اين اس ام اس رو ميخونه از تو ناز تره
-
پلیس آلمان علی دایی را به جرم ولگردی در زمین فوتبال دستگیر کرد
-
يه روز از يه اصفهاني ميپرسن چين رفتي خالي مي بنده ميگه : آره رفتم ميگن آگه راست ميگي اسم يكي از ميدونا شو بگو ببينيم يه كم فكر مي كنه بعدا ميگه ميدان شهيد بروسلي
-
بزگترین دشمن بشر پوله پول._هر چی دشمن داری بده به من و خودتو خلاص کن
-
يه روز يه مامان داشته به پسرش لالايي ميخونده بعد از 15 دقيقه بچه به مامانش ميگه خوب ديگه مامان خفه شو مي خوام بخوابم
-
ترکه داشته تو صحرا راه میرفته، یه دفعه میبینه کوه ریزش کرده رو ریل راه آهن و یه قطار هم داره میاد. لباسشو در میاره میزنه رو چوبدستی نفت فانوسشم میریزه روش و آتیش میزنه و میدوه طرف قطار. به قطار که میرسه خودشو میندازه زیر قطار و حسابی آش و لاش میشه.
قطار که وای میسته میپرسن چرا خودتو زیر قطار انداختی؟ ترکه میگه: والا از بچگی ریزعلی و حسین فهمیده رو با هم اشتباه می گرفتم.
-
يه شيخه اكس ميزنه توي قنوت ميگه ربنا اتنا في دن دن دن دنيا ديگه مثل تو نداره...
-
تا كه بوديم نبوديم كسي / كشت ما را غم بي هم نفسي/ تا كه خفتيم همه بيدار شدند/ تا كه مرديم همگي يار شدند/ قدر ان شيشه بدانيد كه هست /نه در آن موقع كه افتاد و شكست/
-
مراحل نا بودي انسان :
مردن .جنازه شدن . پوسيده شدن. فسيل شدن. علي دايي شدن