ميان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمين تا اسمان است
Printable View
ميان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمين تا اسمان است
تا راه قلندري نپويي نشود رخساره بخون دل نشويي نشود
سودا چه پزي تا که چو دلسوختگان آزاد به ترک خود نگويي نشود
- در امتداد غروب چشمهايم طلوعي دوباره باش
در بستر شكسته ي بازوانم پروازي باش
بر اصوات مرده ي لبانم قناري ها و جيرجيرك ها را و سهره ها را رها كن
با گامهايت بر سنگفرش سينه ام رقصي پر شكوه را آغاز كن
و مرداب دلتنگي ام را پر كن از شكوفه ها ييكه ميوه خواهند داد
درون اين حفره ي مخوف گلي دارم ، بديده حال مرا به روي اشعارم
اگرچه فاصله ي بين مان سيمانيست ،كم ازوصل نخواهم و مشتاق ديدارم
روايت مرا باد به گل ها گفت ، تمام باغ به شيون امد زصبردلدارم
مرا نبين چنين فسرده ورنجور ، دوباره سبز خواهم شد به بوي بهارم
من با آسماني سرشار از ستارگان رهياب
انديشه ام را بر ضريح امامزادگان آسماني اجداد ملولم بستم
من درختم غنچه هاي باغبانان همسالم
براي دشت هاي لخت گذشته ها سينه زدم
من درياي بيكراني از حرف هاي ناگفته
خود را به سقاخانه ي متوليان فصول كتابي سرد سپردم
اكنون در بامداد وجدان زميني ام
دلتنگي هاي پدرانم را از آيات فرداي پسرانم خواهد زدود
دو دست سرد او را ، دو باره پس میزد
تمام شب آ نجا ، ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی تو را می خواند
هوا چو آ واری به روی او می ریخت
درخت کوچک من به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه ی باد؟
کجاست خانه ی باد؟
دوش...
وقت سحر از قصه نجاتم دادند... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دعوا كردي باز؟
پدرش گفت
و برادرش كيفش را زير و رو مي كرد
به دنبال آن چيز
كه در دل پنهان كرده بود
تنها مادربزرگش ديد
گل سرخي را در دست فشرده كتاب هندسه اش
و خنديده بود
ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
چه شعر قشنگي
دوباره تو اين دلم غصه دارم×××بيا ببين بي تو هيچكسي ندارم...يا الله.
مهتاب رو به ساحل مغرب نهاده بود
در خلوت اتاق به جز من كسي نبود