هشتاد ساله می شوم
و باز
دنبال نشانه ای از تو ام
در غسالخانه
لابه لای کفن ها
و روز قیامت
دلم شور تو را می زند
آیا خداوند تو را خواهد بخشید؟
Printable View
هشتاد ساله می شوم
و باز
دنبال نشانه ای از تو ام
در غسالخانه
لابه لای کفن ها
و روز قیامت
دلم شور تو را می زند
آیا خداوند تو را خواهد بخشید؟
دریاچهها را
بهخاطر تو فراموش کردیم
آبراهههای باریک را بهخاطر تو
برای تو بود اگر که در جهان آویختیم
بهخاطر تو
نفرین همسایههای شمالی را
گذاشتیم روی دوشمان
و راه افتادیم به سمت جنوب
ما
هرگز
عاقبت بهخیر نبودیم
عين سکوت
که نه مي خندد و نه مي خواند
بي صدا گريه هايت را ورق مي زني
و راه مي روي .
تنهايي .. طولاني ترين کوچه ي جهان است .
راه مي روي و تاريکي
بر شانه هايت کشيده مي شود .
لب هايت را اندوه مي خشکاند .
راستي ..
گوش کن
اگر دلت را با خودت نبرده باشي
حتما راه را گم مي کني
مثل من
که تو را ..!!
آنجا جنگ است
اینجا هم جنگ است
دستمالی سفید بردار و
در باد تکان بده
من عاشق گنجشکها هستم
هر کجای دنیا که باشند!
چهقدر حرف؟
از اعداد بگو
تا
در دركي ديگر
دريابي
برابريِ يك را با يك
آنچه نيست
نيازي به اثبات ندارد
تو می روی آرام
در این شب یلدا
دراین شب باران شبی به رنگ خدا
گهی نظر به منُ
گهی به عشق کنی
نه عاشقم شویُ نه ترک عشق کنی
گهی به ره نگری
گهی به سوی خدا
تو عازم حرمی چه حاجتی به گناه
در این کشاکش راه
ز دوریت بیمار
به عشق دیدن تو نگاه تیره و تار
نشسته ام در سوگ
نگاه مات و کبود
سکوت سرد زمین گواه این غم بود..
فرش زیر پایـــــــم دست باف است
اما
هر که پا روی آن گذارد خنده می زند !
کاش کسی می دانست
که این ریسمان های به هم بافته شده
از دستهای تو بوسه گرفته اند ...
خودکاری
سر وته می شود
و بالا می آورد
دروغ هایی را که هنوز ننوشته ای
بعد از آنهمه
نوشتن های عاشقانه
تازه فهمیدم
سر و ته
فقط برای این خودکار فرق می کند
و گرنه ما
همه سر و ته یک کرباسیم !
دوست داشتم
تو را به اندازه دوست داشتنم
در آغوش بگیرم
اما ،
چقدر فاصله دارم از تو
آنقدر که فقط لبخند های تو را می بینم
و تو مرا هیچ ...
اگر دلتنگی هایم برای تو را بفروشم
بی شک پولدارترین خواهم بود...