هـــیچ سرزمینی
مرحمی نیستــــ برای تنهایی
آنكه بزرگـــــــــــــــــــــ ــترین تبعیدش
در
روح
خوریشتن
است ..
Printable View
هـــیچ سرزمینی
مرحمی نیستــــ برای تنهایی
آنكه بزرگـــــــــــــــــــــ ــترین تبعیدش
در
روح
خوریشتن
است ..
عمر من دیگر چون مردابی ست
راکد و ساکت و ارام و خموش
نه از او شعله کشد موج و شتاب
نه در او نعره زند خشم و خروش
من لولی ملامتی و پیر و مرده دل
تو کولی جوان و بی ارام و تیز دو
رنجور می کند نفس پیر من تو را
حق داشتی,برو
شنیدی که دلم گفت بمان، ایست نرو / به خدا وقت خداحافظی نیست نرو نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست / گوش کن ، نبض دلم ، زمزمه اش چیست نرو کاش این ساده دلی های مرا کرده قبول / به خدا در دل من مهر کسی نیست نرو حجم شب طی شد و من پشت سرت داد زدم / که بمان زندگی ام عشق توست نرو سر این چهار مسیری که دلم ایست زند / جز تو ای دوست بگو یار دلم کیست نرو گر چه دل دفتر عاشق شدنم سوخت ولی / باز از ان مانده هنوز اسم تو در لیست نرو ترش من گم شدن عقربه ها نیست ولی
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامروان بود از گدایی عار داشت
شبگردی میکنم. اما صدای نفسهایت را از پشت
هیچ پنجره و دیواری نمیشنوم. آسوده بخواب نازنینم،
شهر در امن و امان است ... تنها خانهی من است که در آتش میسوزد...
کسی عقــــربه ها را بــــه من پس نداد
تا در اندکـــــ زمانی که دارم . .
بتوانـــم در بازگــــرداندن لحظــــه های با تو
امانت دار خوبی باشـــم
دلـــــواپس تک تک ثانیـــــه ها
بهتر از دلـــتنگی در این تنهایــــــی اســـت . .
بچه بودم بادبادک های رنگی،
دلخوشی هر روز و هر شبم بود،
خبر نداشتم از دل ادما..
چه بی بهونه خنده رو لبم بود
کاری به جز الک دولک نداشتم
بچه بودم به هیچی شک نداشتم!
بچه بودم غصه وبال حالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم اسمون ابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
بچگیام بچگیام تموم شد
خاطره های خوش رو دست من موند
تا اومدم چیزی ازش بفهمم
جوانی اومد اونو با خودش برد
برد... برد... برد... برد...
سلام
کسی چون تو زمان را شمع تحلیل ندارد
موسی ، تو بیا معجزه ای نیل ندارد
مرغان حرم از دم شمشیر گذشتند
آیا سفر دور تو تعجیل ندارد
صد ابرهه در نیت تخریب دل ماست
برگرد . . .
برگرد که این کعبه ابابیل ندارد
صد پیکر هابیل به خون خفته ولیکن
انگار که این مقتله قابیل ندارد
اقصی و فلسطین و نجف چشم به راهت
موسی ، تو بیا موجزه ای نیل ندارد
اللهم عجل لولیک الفرج
عصیان است. باید عصیان کنم
کسی که ازعصیان بهراسد، سزاوار مرگ است
می خواهم زنده بمانم. می خواهم عصیان کنم
منتظر باش
برمی گردم
با دستهایی پر از تو
دلی خالی از خود
با سیبی سرخ
منتظر باش
بر می گردم
با تابلویی نقش شده از من ، در کنار تو
بومت را بشکن . مرا نقش کن. من تنهایی هستم