شوروی با صلابت رقابت ها را آغاز کرد و با دو گل ایوانف و پوندلنیک، یوگسلاوی را شکست داد. فاجعه اما به زودی رخ داد؛ نبرد بعدی در مصاف با کلمبیا، شوروی با سه گلی که تا دقیقه ی یازده توسط ایوانف و چیسلنکو به ثمر رسیده بود، دیکتاتور مابانه حریف را “خورد و خاکشیر” کرد؛ حتی با اشتباه یاشین در دقیقه ی 21 و دریافت گل، باز هم کسی شانسی برای کلمبیا قائل نبود. با گل پوندلنیک در دقیقه پنجاه و ششم، عده ای بازی را تمام شده دانستند. اما آن روز، روزی نبود که همه چیز سر جایش قرار داشته باشد؛ کلمبیا در دقیقه ی 68 به گل دوم رسید؛ آن هم با یک ضربه مستقیم از روی نقطه کرنر. یاشین بزرگ، گل دوم را به مفتضحانه ترین شکل ممکن دریافت کرده بود و این قرار نبود پایان داستان باشد. دو گل دیگر برای کلمبیا و باز هم دو اشتباه بزرگ دیگر از سوی یاشین؛ شوروی 4 یاشین 4. دنیا در بهت و حیرت فرو مانده بود؛ دو گل شوروی در بازی با اروگوئه این بار توسط یاشین از دست نرفت تا تیمی که پس از مصدومیت پله به عنوان بخت نخست قهرمانی به شمار میرفت، با پنج امتیاز و به عنوان تیم نخست راهی دور بعد شود. در مصاف با شیلی میزبان اما باز هم اکثر کارشناسان رای به برتری شوروی می دادند و سوپرواکنش یاشین در دقایق ابتدایی بازی، گویی مهر تاییدی برای صعود ارتش سرخ بود. اما داستان قرار بود تکرار شود و دو اشتباه از عنکبوت سیاه، دو گل برای شیلی، حذف مدعی اول قهرمانی و بلیط بازگشت به خانه.
این تازه شروعی برای روزگار سیاه عنکبوت سیاه بود؛ اغلب جراید خواستار کناره گیری او از تیم ملی شدند. گویی فراموش کرده بودند این همان یاشینی است که به لطف او توانسته بودند قهرمانی در المپیک و اروپا را تجربه کنند. تیتر روزنامه ای که از لفظ “low jasin” به جای “lew jasin” برای مخاطب قرار دادن دروازبان بزرگشان استفاده کرده بود، تا مدت ها از سوی مردم وسیله ای برای سرکوفت زدن به اسطوره ای بود که به سادگی قرار بود افسانه ی خود را آغاز کند.
یک سال و نیم بعد، عنکبوت سیاه طلایی شد. فرانس فوتبال نام او را بالاتر از جیانی ریورا و اوزه بیو به عنوان بهترین بازیکن اروپا اعلام کرد. کسی دیگر یادش نمی آمد او همان کسی بود که یک تنه عامل حذف قویترین شوروی تاریخ در جام جهانی بود. 6 ماه بعد، همه از درخشش دروازبانی می گفتند که شوروی افول کرده را با چنگ و دندان تا فینال اروپا بالا کشید. جام جهانی بعدی از افسانه ای می گفتند که تیمش را میان چهار تیم برتر دنیا قرار داد و سال 1970، وقتی که دستکش هایش را از دست بیرون می آورد، کسی نمی گفت این همان یاشینی است که هشتسال قبل از روی کرنر دروازه اش باز شده است؛ همه می گفتند این یاشینی است که بیش از 160 پنالتی را در دوران حرفه ای خود مهار کرده است تا افسانه، بزرگتر و زنده تر از قبل، برای نسل های آینده ی فوتبال قرار بود بازگو شود.
44 سال بعد، قصه گویی تکرار شده است. این بار نه در دل کمونیسم و مردم یخ زده که در قلب کاتولیک و مردم داغ لاتین، ایکر کاسیاس فرناندز، تا به جایی پیش رفته که از سوی برخی “به ظاهر” خودی هم ملامت می شود و سرکوفت می شنود؛ دروازبان مستولزی، که گویی مردم را عادت به رو کردن “معجزه” داده است، با افتی که مشخصاً روحی و کاملا غیر فنی است مواجه شده است. موفق ترین کاپیتان تاریخ اسپانیا که با اخلاق منحصر به فرد خود توانست اختلافاتی که سال ها در رختکن لاروخا برقرار بود را به خاطرات بسپارد و موفق ترین دوران یک تیم ملی در تاریخ فوتبال را رهبری کند. پس از به وجود آمدن جنجال هایی در ال کلاسیکو، کاسیاس در تماس با ژاوی هرناندز، دوستی که در کنار او از دوران کودکی، قهرمانی و افتخار را برای لاروخا به ارمغان آورد سعی در از بین بردن جنجال و تنش حداقل میان بازیکنان اسپانیایی دو تیم داشت. اتفاقی که مشخصا به مذاق مربی پرتغالی خوش نیامده بود. مورینیو یک مربی بزرگ بوده و یک مربی بزرگ می ماند. کارنامه ی خاص او خود گواهی بر این ادعاست؛ اما او نکته ای را در رئال مادرید فراموش کرده بود. جنجال و جنگ روانی شاید در چلسی و لیگ جزیره ای که چندان سهمی در خوب بودن تیم ملی انگلیس ندارد جواب دهد، شاید در اینتری که یک بازیکن ایتالیایی هم در ترکیب ثابت خود نداشت مسئله ای را به وجود نمی آورد. اما این بار قرار نبود این تکنیک ها در اسپانیا جواب دهد؛ نسل طلایی اسپانیا، به رهبری ایکر کاسیاس بر قله قرار داشت و هیچ چیزی نمیتوانست کاپیتان تیم ملی را به این راضی کند که باشگاهش را بر تیم ملی خود که نمادی برای موفقیت مردم کشورش بود ترجیح دهد. کاسیاسی که جراید سیاسی اسپانیا از او به عنوان کسی که اسپانیا را متحد نگه داشته نام می بردند و بر افراشته شدن پرچم اسپانیا در خاک کاتالونیا را “بزرگترین سیو کاسیاس” نامگذاری کرده بودند هیچگاه در مقابل ابراز دشمنی به بارسلونا سر خم نکرد. بارسلونا برای او رقیب بود تا دشمن، چیزی که فوتبال مورینیو چندان با آن موافق نبود. به او انگ جاسوس چسبانده شد؛جاسوسی که تیم ملی خود را فدا نکرد، به نیمکت میخ شد و حاشیه ساز لقب گرفت. صد در صد مقصر خود اوست که با سکوت و قبول نیمکت نشینی، فرصت را برای گوسفندانی که در سکوت شیر بع بع می کردند فراهم کرد.
زحمات کاسیاس برای “مادریدیسمو” و صد البته “لاروخا” همیشه جاودانه می ماند. جوانترین دروازبان ثابت فاتح لیگ قهرمانان اروپا در سال 2000، نقطه آغازین درخشان برای سال های درخشان تر پیش رو بود. اگر در سال 2002 دلبوسکه، ایکر را نیمکت نشین کرد؛ همه می دانستند چاق دوست داشتنی آن روزها، از جنس مادرید است و کسی به او خرده نمیگرفت. ایکر هم جواب این نیمکت نشینی را با 27 دقیقه ی رویایی در گلاسکو پس داد. معجزه ی او در جام جهانی مقابل ایرلند چنان درخشان بود که فردای روز بازی تیتر روزنامه ها را “ایکر مقدس” تصاحب کرده بود؛ 2004 در اسپانیای ناکام پشت سر کانیزارس قرار گرفت و 2006 حتی معجزه هم نمی تواست در مقابل جادوی “رقص عربی هنرمند فرانسوی” کاری از پیش ببرد. پس از این ناکامی بود که ایکر مقدس، گویی جادوی زیدان بزرگ را به ارث برده و مسیری را طی کرد که گوردون بنکس به او لقب “بهترین دروازبان همه ی ادوار” را داد. مهم ترین بازیکن در کسب مقام قهرمانی لالیگا در دو سال پیاپی. با واکنش هایی رویایی و فرازمینی؛ نردبان ترقی در تیم ملی هم قرار بود پیموده شود. “لویس آراگونس” که بویان کرکیچ جوان را به 7 افسانه ای ترجیح داده بود بازوبند را به مطمئن ترین دستان ممکن سپرد. اینکه در ادامه چه اتفاقاتی قرار بود بیفتد تکرار مکررات است. بهترین بازیکن یورو 2008 از سوی اکیپ، بهترین بازیکن جام جهانی از دید مخاطبین جام، مهمترین بازیکن و پایه گذار موفقیت نسل طلایی اسپانیا از دیدگاه ژاویستا و …
رئال مادرید نیز کم به او بدهکار نیست. تصور کسب 3 قهرمانی اخیر لالیگا (که میتوانست 4 قهرمانی باشد اگر برخی مسائل غیر عادی اتفاق نمی افتاد) بدون او یک رویای شیرین اما غیرممکن برای بدخواهان او است. سه قهرمانی اخیر اروپا را هم به این لیست باید اضافه شود. هرچقدر اشتباه او در مقابل اتلتیکو، تیمی که در 15 سال اخیر تنها دو بار موفق به شکست رئال مادرید شده است و از قضا، هر دوبار کسی غیر از او درون دروازه قرار گرفته بود، بزرگ باشد در مقابل بزرگی او ذره ای اهمیت ندارد. جام و حلبی های های زنگ زده، در مقابل کسی مثل مقدس، مقایسه اش هم خنده دار است!
سال 2009 زمانی که منچستر سیتی به او پیشنهاد تبدیل شدن به پردرآمدترین بازیکن دنیا را کرد با جواب منفی او روبرو شد. کاسیاس در سال های سیاه خود را وقف باشگاه کرد. در فصلی که 54 بار توپ از خط دروازه ی لوس بلانکوس عبور کرد، نبود کاسیاس میتوانست تبدیل به بزرگترین فاجعه در تاریخ باشگاه شود. او به پای تیم ماند و آنجا بود که تبدیل به اسطوره ی همیشگی تاریخ رئال مادرید شد. اسطورگی او کم از افسانه ای همچون رائول ندارد، این که او میتواند برگردد سوالی است که یاشین بزرگ قبلا به آن پاسخ داده است.
مطمئناً هیچکس همچون خود او نمیخواهد نشان دهد که چرا پیتر اشمایکل به او لقب بهترین دروازبان 25 سال اخیر دنیا را داده است. اما حتی اگر باز به روزهای درخشان خود برنگردد، مادریدیسمو هیچگاه جز بزرگی و عظمت از او چیزی نمی گوید. ایکر کاسیاس فرناندز نه برای مادریدیسمو که برای لاروخا هم مقدس است. تقدس جاودانگیست و مقدس، جاودان است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]