در مکانی ظلمات و دوده گرفته که به تسخیر آسمان خراش ها درآمده، رهگذران انعکاس آسمان آبی رو در رنگ ریخته شده نظاره گر شدند. این عکسو میشه به نوعی ورژن بصری ترانه goodbye blue sky پینک فلوید دونست.
Printable View
در مکانی ظلمات و دوده گرفته که به تسخیر آسمان خراش ها درآمده، رهگذران انعکاس آسمان آبی رو در رنگ ریخته شده نظاره گر شدند. این عکسو میشه به نوعی ورژن بصری ترانه goodbye blue sky پینک فلوید دونست.
شعری هست از مرحوم سهراب سپهری، به نظرم به این عکس میخوره :نقل قول:
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق، زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
.
.
.
من در این تصویر تقابل این سه عنصر مهم زندگی رو میبینم، تقابل مرگ و عشق و عادت.
انسانی مُرده است، اما کسی به او توجه نداره چون مرگ و دیدن جنازه در این شهر سیاه، عادت شده.
اما در رنگی که بر این سیاهی ریخته، پرنده های آسمانی نمایان شدن و جرقه عشقی غیر عادی برای دیگران زده شده و حالا که عادی نیست به تماشای آن مشغولند.
این تصویر اینو نشون میده که مردم دیگه از رنگ خون و ظلم خسته شدن و همه به دنبال رنگ آسمان و پرواز آزادی وصلح هستند.نقل قول:
ولی یادشون رفته این صلح و آزادی رو اون نقاشی به وجور آورده که در همون نزدیکی کسی به یادش نیست!
ومردن آخرین نقاش یعنی دیگه بعد از این کسی نیست که رنگ زندگی به شهر سیاه وعبوث انسان ها بزنه!
نقل قول:
توجه به فرعیات ... و فراموشی اصل موضوع. . .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قربانی آزادی---->>اشاره به فردی که روی زمین به قیمت تصویرگری آزادی مرده است!
((یاد این شعر میفتم : گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی...))
نقل قول:
دو تفسیر رو در این عکس میبینم:
1) مرگ ها اینقدر زیاد شده، که دیدن مرگی تازه برای مردم تازگی ندارد، به طوری که صحنه ی مرگ عادی شده و شاید دیدن سطل رنگی ریخته بر روی زمین نسبتا متفاوت تر از دیدن انسانی مرده است.
2) اگه دقت کنید، رنگی که روی زمین ریخته، مملو از عکس پرندگان سفیده، پرنده ی سفید یه نوع نماد آزادیه. این عکس یه نوع نگاه انتقادی داره به ممنوعیت آزادی و انسانی که در راه رسیدن به آزادی نیست و نابود شده.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یعنی کتاب انسان رو به بالای قله های علم میبره وباعث پیشرفت انسان میشه.
ولی تلوزیون وبرنامه هاش چون چشم آدم رو تسخیر میکنن پس پای علم آموزی انسان رو ازش میگیرن وفلجش میکنن.(البته نه فلج به معنای ظاهری بلکه ذهن او رو فلج میکنه که دیگه در فکر صعود ورسیدن به دانش نیست)
البته به سختی که در راه مطالعه باید کشیده بشه هم اشاره داره چون فردی که داره بالا میره عصایی به دست داره وبه سختی بالا میره ولی افرادی که جلوی تلوزیون هستن چاق وخیلی سرخوشن وهیچ زحمتی نمیکشن!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خب مشخصه که کتاب (ها) و خواندن آنها پله هایی هستند که با بالا رفتن از این پله ها میشه به اوج قله رسید.
و مسلما پیمودن مسیر رسیدن به اوج سخته.
حالا با توجه به این هیچکدوم از این سه نفر سمت راست معلول نیستند، میشه این تابلوی معلولین رو معلول ذهنی (کودن) هم تلقی کرد.
یا گفت افرادی که به اصطلاح پای رفتن ندارند، افرادی که ظاهر سالمی دارند ولی تنبل و به اصطلاح کودن هستن.
«افراد تنبل فقط تصویر موفقیت (قله) رو میبینند و هیچ وقت به خودشون زحمت بالا رفتن نمیدن.»
نقل قول:
غفلت انسان را همین بس که همتش را در آنچه به کارش نمیآید صرف کند.
« ناشناس »
جمله ی بالا یه نکته ی مهم رو در عکس میگه و اینکه انسان تاوقتی انرژی داره، قدرت و استقامت داره اما وقتی انرژی از بین رفت بی حوصله خواهد شد و هزار مشکل دیگه. اگه دقت کنید کنار جایگاه تلویزیون عکس صندلی و نشستن رو زدن، این تابلو یه نوع نماد راحتیه و نشستن در این تابلو نماد کار بیهوده ای که انرژی بر است گرچه شاید صرف انرژی اون کمتر از بالا رفتن از اون کتاب کوه مانند باشه، اما به مرور زمان انسان خسته میشه و تبدیل میشه به همون فردی که رو صندلی نشسته.
در واقع اون تابلو سرانجام تماشاکنندگان تی وی رو نشون میده. و اون کتاب هم یه نوع قله است که بالا رفتن از اون تقریبا غیر ممکنه اما با بالا رفتن از اون کوهه که زندگی حقیقی انسانی ساخته خواهد شد.
به قول یکی از بزرگان:
شما با خرد میتوانید زندگی را بسازید.