اين عمر به ابر نو بهاران ماند
اين ديده به سيل كوهساران ماند
اي دوست چنان بزي كه بعد از مردن
انگشت گزيدني به ياران ماند
Printable View
اين عمر به ابر نو بهاران ماند
اين ديده به سيل كوهساران ماند
اي دوست چنان بزي كه بعد از مردن
انگشت گزيدني به ياران ماند
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می گرفتم
نه عجـــب که خوبــــرویان بکنند بی وفایـــی!
سعدی
یارب یارب به حق تسـبیح رباب .:.:. کش در تسبیح صد سالست و جواب
یارب به دل کباب و چشم پرآب .:.:. جوشانتر از آنیم که در خم، شـــراب
مولانا
به يزدان كه گر ما خرد داشتيم
كجا اين سرانجام بد داشتيم
بسوزد در اتش گرت جان وتن
به از زندگي كردن وزيستن
اگر مايه زندگي بندگيست
دوصد باره مردن به از زندگيست
فردوسي
توبه کردم که تا جانم برجاســـــــــــــت .:.:. من کج نروم نگردم از سیـــــــــــــــــرت راست
چندانکه نظر همی کنم از چپ و راست .:.:. جمله چپ و راست و راست و چپ دلبر ماست
مولانا
تا چند سخن تراشی و رنده زنی
تا کی به هدف تیر پراکنده زنی
گر یک ورق از علم خموشی خوانی
بسیار بدین گفت و شنو خنده زنی
ابو سعید ابوالخیر
یا دلبر من باید و یا دل بر مـــــن .:.:. نی دل بر من باشد و نی دلبـــر من
ای دل بر من مباش بیدلبر من .:.:. یک دل بر من به از دو صد دل بر من
مولانا
نه هر تخمي درختي راست رويد
نه هر رودي سرودي راست گويد
به سرهنگي حمايل کردن تيغ
بسا مه را که پوشد چهره در ميغ
تو خونريزي مبين کو شير گيرد
که خونش گيرد ارچه دير گيرد
از اين ابلق سوار نيم زنگي
که در زير ابلقي دارد دو رنگي
نظامی
یارم همه نیش بر سر نیش زند
گویم که مزن ستیزه را بیش زند
چون در دل من مقام دارد شب و روز
میترسم از آنکه نیش بر خویش زند
دي که بهر قتل ميکردي شمار عاشقان
من يقين کردم که پيشت در حسابي نيستم
تا عتابت باشد از حلمم دل خوش که من
مرغ آتشخوارهام قانع به آبي نيستم
محتشم