واژه ها جواب نمی دهند /
شعر را /
سکوت اعلام کنید /
هیس ... /
Printable View
واژه ها جواب نمی دهند /
شعر را /
سکوت اعلام کنید /
هیس ... /
غمت باوفاتر از توست
تو گهگاه با مني
غمت هميشه
مي روي,
مي دانم.
هر دم مگو كه مي روي.
این بار هم دیر رسیدی.
ببین!
دراز کشیده ام میان تابوت
و لب خندِ انتظار
ماسیده است روی لب هایم.
*
تو، همیشه دیر می رسی...
آنکه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت ،
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهايي ما را به رخ ما بکشد،
طعنه اي بر در اين خانه تنها زد و رفت
غاری یک نفره ام
در طبقه دوم آپارتمانی
در محله ای شلوغ
صبح ها
بیرون میزنم از خودم
دنبال کوهی
که جا برای غاری یک نفره داشته باشد!!
شب ها
بر می گردم به خودم
آتش روشن میکنم
و روی دیوار هایم
طرحی میکشم
از معشوقه ای که ندارم!!
دور از این هیاهو
دلم کویر میخواهد و
تنهایی و سکوت و
آغوش سرد شبی که آتشم را فرو نشاند...
نه دیوار
نه در
نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم
نه پایی که در نوردد مرزهایم
نه قلبی که بشکند سکوتم
نه ذهنی که سنگینم کند از حرف
نه روحی که آویزانم شود!!
من باشم و
تهنایی ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند
و آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست...
دستم نميرود که بلغزد به عشق
شوق از نگاه تو ميپراکند صدا
وقتي کجابه هاي غمت را به هيچ ميزني
دستم نميرود که بلغزد به عشق
فرياد ميزنم که
.
.
.
لفظي ميان شکستم نمانده است؟
در این شبــهای بـــارانی
غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی
بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می ایـــــی
به احســــاست قســــــم یــــک شب
دلم می میرد از حسرت
و
من اهسته میگویم :
تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـــیـــایــــی .....
ناخن هایمــــــ شیار می کشند
بر دیوار تنهـــــــــایی ...
و تو تنها
گوشهایتـــــــــ را می گیریـــــــــــ !. . .
از ميان تمام
بازيهاي كودكانهمان
تنها "يادم تو را فراموش"
را
خوب بلد بودي...