نفس می کشم ، تا به جای مرده ها خاکم نکنند !
اینگونه است حال من ، چیزی نپرس . . .
نفس می کشم ، تا به جای مرده ها خاکم نکنند !
اینگونه است حال من ، چیزی نپرس . . .
میزند فقط به یاد عشقت این نبض
جز تو من به کَس نگفته بودم این رمز !
گر بری سفر به پای تو کنم صبر
تا چمن به زیر پای من شود سبز !
من هنوز نمی دانم هر سالی که می گذرد یک سال به عمرم اضافه می شود یا یک سال از عمرم کم می شود ؟
.
پروانه ها وقتی که می سوختن
تقدیرتو دوختن به تقدیرم
هر وقت دلت می گیره می سوزم
هر وقت دلت می سوزه می میرم
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم
تنـها راه ِ حبـس ِ تــونـفس کشیـدن اسـت !بـیهـوده تـلاش نکن
مجـالِ فـرار نـداری
خـیال بــازدم نخـواهــم داشـت ...
جون میزارم به عشقه تو....که به عشقت اسیرم...
هزار بارم زنده بشم......بازم برات میمیرم...
کم نیاریم اگر اهل دل ایمپس بیا تا گل لبخند بر چهره ی سبزه دگران بنشانیم
خوب و بد می گذرد
آنچه بر خاطره ها می ماند خاطره است
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
...
لبخندی بی روح
و بدنی سرد!
عشقي که مرد!
بغضی که سکوت کرد!
قلبی که جا به جا شد
و سکوتی که هق هق شد!
مردن برای چیست؟
مرگ را می طلبم!
عشقي که پر پر شد...
پس تو چرا خوشحالی؟!
می خندی بر من و دنیا ،
بی خیال از همه کس
قلبم:40:
و عشقم
...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را به ياد آن روز...... تو را به گلبرگ هاي خشک آن رز خشکيده....... تو را به روز اول بار ديدنت.........تو را به اولين نگاه عاشقانه....... تو را به ياد بارون روز نيامدنت..... تو را به تنهايي روز رفتنت....... تو را به بوي بارون روز برگشتنت....... تنهايم مگذار
قبول که ما ، دو خط موازیهیچگاه به همدیگر نمی رسیمفقطکمی فاصله را کمتر کن
می خواهم بهتر ببینمت .
این نه آن آبست کاتش را کند خاموش
با تو گویم, لولی لول گریبان چاک!
آبیاری می کنم اندوه زار خاطر خود را,
ز آن زلال تلخ شورانگیز,
تاکزاد پاک آتشناک.
شهر من غربت ؛ دیارِ بی کسی
اندکی پایین تر از دلواپسی
چند متری مانده تا آوارگی
ده قدم پایین تر از بیچارگی
جنب یک ویرانه میپیچی به راست
می رسی در کوچه ای کز آنِ ماست
داخل بن بست تنهایی و درد
هست منزلگاه چندین دوره گرد
خسته و وامانده از این ماجرا
در میان اطراف می بینی مرا ...
آسمان ِ جان من پر از غم است
خانه ی این دل سراسر ماتم است
حسرت یک آینه دارم شبی
زخم کاری را ندارم مرهمی
سوی ناکامان عالم تاختم
هستی خود را سراسر باختم
من در این سودا غریبی بی کسم
همچو خاری در بیابانم ، خسم
بلبلان خاموش در وقت سحر
می کنند بر بخت شوم من نظر
دائما یکسان نباشد حال من
خود بنالی بر من و احوال من
خود بنالی بر من و احوال من! ..
می آیی
با چشم هایی که از آتش اند و آب
و کنار شعرم می نشینی
افسوس
دست هایم کودکی است
که هنوز
- زبان باز نکرده است
سلام ؛ حال من خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .
با این همه اگر عمری باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه دل کسی در سینه بلرزد
و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .
تا یادم نرفته است بنویسم:
دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .
خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم
حال من خوب است
اما تو باور نکن . .
به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد
به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز..
نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من
ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک
به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من
نه چشــــم دل به ســـــویی، نه باده در سبویی
که تــــر کـــــنم گـلـــــــویی، به یاد آشنــــــا من
ســــــتاره هــــا نهـــــــفتم در آسمـــــان ابــــری
دلــــــم گرفته ای دوست، هـــــوای گریــه با من
نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهــــا، رهـــا من
دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب
سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب
گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟
گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب
در نگاه اول تو را دیدم و مدهوش شدم/در نگاه دوم بهت چشمک زدم/در نگاهت شور و شوقی برای من بود/ یا که از روی هوس با من خواهی بود
روزهاست که بیتو ...
دیگر ملالی نیست
جز نداشتنت،
مرا نخواستنت ٬
راندنت٬ باختنم٬ رفتنت٬ نماندنت
بدون مکث پاسخ منفی دادنت ..
و عشقی نیست٬
جز عشق به چشمان ناز تا ابد روشنت...
من اینقدر عاشقت بودم که به عشقم وفا کردم/اگر چه با عشق بی حدم به عشق خود جفا کردم/من در تعریف دوست داشتن هم شاید خطا کردم/ ولی خوشحال از اینم که به عشق خود وفا کردم/هزار اما شکستم را تحمل کردم/ و بازم پشیمون نیستم /از عشقی که بسته بال پروازم/هنوزم می گذره عمرو فقط نا امیدم از تقدیر/تنم زخمی شلاقه شکنجه های بی تاثیر/تو رو در خود نیالودم / دمی راحت نیاسودم/تو رو در درد تنهایی فقط گه گاه دوا بودم/همان دم که کسی پیشت نمی موند من خدا بودم/ به وقت عیش و مستی هات من عاشق کجا بودم/تنها بودم/ ولی هر جا مثل سایه باهات بودم/تو با اون قلب سنگ اما من عاشق فدات بودم/تو رو در خود نیالودم د/ دمی راحت نیاسودم/تو رو در درد تنهایی فقط گه گاه دوا بودم /همان دم که کسی پیشت نمی موند من خدا بودم / به وقت عیش و مستی هات من عاشق کجا بودم/تنها بودم ولی هر جا مثل سایه باهات بودم/تو با اون قلب سنگ اما من عاشق فدات بودم/تو رو در خود نیالودم / دمی راحت نیاسودم / تو رو در درد تنهایی فقط گه گاه دوا بودم /همان دم که کسی پیشت نمی موند من خدا بودم /به وقت عیش و مستی هات من عاشق کجا بودم/ تنها بودم ولی هرجا مثل سایه باهات بودم / تو با اون قلب سنگ اما من عاشق فدات بودم / من عاشق فدات بودم
این عشق برای من هیچ نداشت
اما...
گلهای بالشم را باغبان خوبی بود
اشک های هر شب من...
آدمهاي ساده را دوست دارم.
همان ها که بدي هيچ کس را باور ندارند.
همان ها که براي همه لبخند دارند.
همان ها که هميشه هستند، براي همه هستند.
آدمهاي ساده را بايد مثل يک تابلوي نقاشي
ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.
بس که هر کسي از راه مي رسد يا ازشان سوءاستفاده مي کند
يا زمينشان ميزند يا درس ساده نبودن بهشان مي دهد.
آدم هاي ساده را دوست دارم. بوي ناب “آدم” مي دهند
تمــوم دکتــرا گفتــن
همین روزاســت که میمیره
نمیدونـم دعام شکـر نیسـت
نباشـی جوون نمیگیــره
نــــبر ولتاژشو بالـا
نــزن شوک من دلـم خونــه
همین جایی که شوک میدی
دلـم نیسـت خونــه ی اونــه
:40:
دلم میخواد گریه کنم
برای قتل و عام گل
برای مرگ رازقی
دلم میخواد گریه کنم
برای نابودی عشق
واسه زوال عاشقی
دلم میخواد گریه کنم...
کاش می شد که کسی می آمد
این دل خسته ی ما را می برد
چشم ما را می شست
راز لبخند به لب می آموخت
کاش می شد که کسی می آمد
باور تیره ی ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره بسی نازیباست
بهترین واژه همان لبخند است
که ز لب های همه دور شده است
کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
قبل از آنی که کسی سر برسد
ما نگاهی به دل خسته ی خود می کردیم
شاید این قفل به دست خود ما باز شود
کاش در باور هر روزه ی مان
جای تردید نمایان می شد
و سوالی که چرا سنگ شدیم
و چرا خاطر دریایی مان خشکیده است
کاش میشد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
کاش پیدا می شد
دست گرمی که تکانی بدهد
تا که بیدار شود خاطره ی آن پیمان
و کسی می آمد و به ما می فهماند
از خدا دور شدیم
. . . کاشکی
کاشکی واژه ی درد آور این دوران است
کاشکی جامه ی مندرس امیدی است
که تن حسرت خود پوشاندیم
من کیم؟
من همونم که یه ستاره هم نداره....
من همونم که هر روز شبیه خودم از خانه خارج می شوم و شبیه خودم به خانه باز می گردم....
من همونم که لبریز شدم از آرزوهای دور...
من همونم که پر شدم از حسرت....
من همونم که همیشه منتظر یه معجزه بودم.....
من همونم که همیشه تلاش کردم...
من همونم که هیچ وقت اونی که می خواستم نشدم....
تو مرا می شناسی؟
من گم شدم گویا!
ولي من هنوز يك ستاره دارم ...
نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تورا دارد...
نمیدانم نداشتن ات سخت تر است یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد
--------
چه سخته نداشتن تو....
در حیرتم از مرام این مردم پست
این قافله زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت ببرندش به جفا
تا مرد به عزت ببرندش سر و دست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را در دلبـــــری دستی تمامست
مرا در بی دلــــی درد و سقامست
بجز با روی خوبـــت عشـــقـــبـازی
حرامست و حرامست و حرامست
همه فانـــی و خوان وحــــــدت تـو
مدامست و مدامست و مدامست
.
.
:40:
پ.ن. مولانا، دیوان شمس ...
سکوت میکنم
تنها به احترام عشق ...
سلام...
يه نزاع دروني دارم... اما ميدونم ميتونم اين نزاع رو با تكيه بر اين شعر پيروز بشم:
با خدا باش پادشاهي كن / بي خدا باش هرچه خواهي كن !!!
نه بسته ام به کَس دل !
نه بسته کَس به من دل..
چو تخته پاره بر موج..
رها.. رها.. رها ..من!
ز من هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک!
به من هر آنکه نزدیک
ز او جدآ ..جدآ ..من!
نه چَشم دل به سویی..
نه بآده در سبوویی..
که تَر کنم گلویی به یاد آشنا من!
ستاره ها نهفتم..در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست!
هوای گریه با من..
هوای گریه با من!
دلم گرفته ای دوست...
هوای گریه با من..
نه بسته ام به کَس دل ..
نه بسته کَس به من دل..
از من هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک
از او جدآ..جدآ..من.. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زندگی باید کرد. گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ.
گاه باید رویید در پس یک باران ، گاه باید خندید با غمی بی پایان...
همسفره ام خواندی به نان ، در سفره ات نانی نداري
گفتی که دردت را بگو افسوس ! درمانی نداري
گفتی بیا چرخی بزن در وسعت چشمانم امّا ،
در شهر حاصلخیز چشمانت، خیابانی ندیدم
نالیدی و گفتی به من: یک نارفیق نیمه راهی
باشد ولی ای ساده دل ! کو یار ؟ یارانی نداري
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد از او دیگر چه می جویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم
...
هر که آمد بار خود را بست و رفت.
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب.
ز آن چه حاصل, جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل, جز فریب جز فریب؟
باز می گویند:فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود.
کاوه ای پیدا نخواهد شد , امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود.
رفيقانم ...
رفيقانم...
شدم افتاده بر خاك ... شراره جسم و جانم سوخت از فراق
همه سرگشته از هر كوي و منزل ... ندانم تا چه روزي دل هلاكه !!