امروز آدمي حتما به ديروز تبديل خواهد شد اما امكان دارد فرداي شما هرگز امروز نشود.
Printable View
امروز آدمي حتما به ديروز تبديل خواهد شد اما امكان دارد فرداي شما هرگز امروز نشود.
قلبت را خالی نگه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ... زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز دارم.
ای که دور از منی و یاد منی،با خبر باش که دنیای منی...شادیت شادی من،غصه ات غصه من...قلب من خانه تو خانه ات قبله من دوست دارم
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی...
هميشه ميگفتن پيدا کردن يه دوست خوب خيلي سخته اما من باورم نميشد تا اينکه تو رو ديدم که براي پيدا کردن من چه قدر زحمت کشيدي.
آسمان رنگ خدا گشت بيا پر بزنيم
باغ خورشيد پراز چلچله ها گشت بيا سر بزنيم
فصل مهمان شدن پنجره ها يادت هست
پشت در جاي غريبيست بيا در بزنيم
يک نفر باز مرا در خود من مي خواند
پر پرواز نداريم که پرپر بزنيم
باز از مزرعه من بوي علف مي شنوم
جاي پروانه چه خاليست بيا پر بزنيم
سهم من از دوري تو چيزي جز دلتنگي به اندازه درياها ،نگاهي تاريك همچون شب هاي بدون مهتاب و لحظه هايي كه ثانيه به ثانيه ميگذرند نيست .پس اي دوست بشنو صداي دلتنگي مرا
نميخوام به جزمن دوست دار ديگري باشي نميخواهم براي لحظه اي حتي به فكر ديگري باشي نميخواهم صفاي خنده ات را ديگري ببيند نميخواهم كسي نامش،برلبهاي توبنشيند نميخواهم به غيرازمن بگيرد دست تودستي نميخواهم كسي يارت شوددرراه اين هستي
دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم
نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلب! یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگي
اگه يك روز فكر كردي نبودن يه كسي بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه اي كه اون كنارت نباشه و به خاطر بيار اگه چشمات خيس شد بدون داري به خودت دروغ ميگي و هنوز دوستش داري
یلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
به دريا شكوه بردم از شب دشت، وز اين عمري كه تلخ تلخ بگذشت، به هر موجي كه مي گفتم غم خويش؛ سري ميزد به سنگ و باز مي گشت .!
.پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی
کلاس عشق ما دفتر ندارد شراب عاشقي ساغر ندارد بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بي وفا باور ندارد
حرفهايي هست براي نگفتن و ارزش عميق هر كسي به اندازه ي حرفهايی است كه براي نگفتن دارد و كتاب هايی نيز هست براي ننوشتن و من اكنون رسيده ام به آغاز چنين كتابي..
كسي كه الفبا رو ساخت يه اشتباه كرد.اونم اين بود كه بين I و U فاصله انداخت.:40:
کلاس عشق ما دفتر ندارد شراب عاشقي ساغر ندارد بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بي وفا باور ندارد
به چشمي اعتماد كن كه به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد ، به دلي دل بسپار كه جاي
خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير كه باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
هيچگاه نگذار در كوهپايه هاي عشق كسي دستت را بگيرد كه احساس ميكني در ارتفاعات
هستی
صدا كن مرا كه صدايت زيباترين نواي عالم است
صدا كن مرا كه صدايت قلب شكسته ام را تسكين ميدهد
صدا كن مرا تا بدانم كه هنوز از ياد نبرده اي مرا
نشسته ام تا شايد صدايم كني
صدايم كني ومحبت بي دريقت را نثارم كني
عشق من تو باش نه براي اينکه در اين دنياي بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنياي بزرگ تنهاييم
تنها ترين باشي..
قفس داران سکوتم را شکستند/دل دائم صبورم را شکستند/به جرم پا به پائي عشق رفتن/پرو بال عبورم را شکستند/مرا از خلوتم بيرون کشيدند/چه بي پروا حضورم را شکستند/تمنا در نگاهم موج مي زد/ولي رويای دورم را شکستند
لحظه ديدار نزديك است . باز من ديوانه ام، مستم . باز مي لرزد، دلم، دستم . باز گويي در جهان ديگري هستم
فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستم دلم چون دفترم خالي قلم خشكيده در دستم گره افتاده
در كارم به خود كرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم رفيقان يك به يك
رفتند مرا با خود رها كردند همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند
سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني / شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني آه باران من سراپاي وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم کني
فاصله عشق هاي معمولي را از بين ميبرد و عشق هاي بزرگ را شدت مي بخشد
مانند باد که شمع را خاموش مي کند و اتش را شعله ور مي سازد
پس بيا فاصله ها را کم کنيم از غم عشقمون کم کنيم
اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاري
به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم اگر عشق
بودم اهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق
اما هر چه هستم دوستت دارم
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم
کیسه کوچک چایی تمام عمر دلباخته ی لیوان بود ، ولی هر بار که حرف دلش را می زد
صدایش در آب جوش می سوخت ... کیسه کوچک چای با یک تیکه نخ رفت ته لیوان و حرف
دلش را آهسته گفت ؛ ... لیوان سرخ شد!
اگر می خوای ارزشت را نزد خدا بدانی ، نگاه کن ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چه قدر
است ؟
گر چه راه صعب است ، اما تو به صعود ادامه بده ، شاید قله در یک قدمی تو باشد
مرگ از زندگي پرسيد چرا من تلخم و تو شيريني؟ زندگي در جواب گفت : چون من دروغم و
تو حقيقت
تو مثل راز بهاري و من رنگ زمستانم. چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نميدانم
دلم همچو آسمان،پر از ابرهاي بارانيست،
اي کاش دلم امشب بگريد، شايد که بغض عشق در چشمانم بشکند....
آري دوستي دو نيمه دارد نيمي از آن عشقي است که دل تو را بيقرار کرده است و نيمي ديگر
آن محبتي است که در دل من مي تپد
فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتا چون بال ندارن ما بهشون ميگيم دوست