آلفرد هيچکاک:ما انسان های مدرن چنان پيله ايی از روزمرگی به دور خودمان تنيده ايم که هر گونه امکان ارتباط با جهان را از دست داده ايم و برای بر قراری مجدد اين ارتباط و بيرون آمدن از اين پيله نيازبه شوک داريم
Printable View
آلفرد هيچکاک:ما انسان های مدرن چنان پيله ايی از روزمرگی به دور خودمان تنيده ايم که هر گونه امکان ارتباط با جهان را از دست داده ايم و برای بر قراری مجدد اين ارتباط و بيرون آمدن از اين پيله نيازبه شوک داريم
اين دنيا يك روز بيشتر نيست،همين يك روز است كه هميشه تكرار ميشود
صبح آن را به ما ميدهند و شب از ما پس ميگيرند
شبيه يك ساعت از كار افتاده هستي كه هميشه همان وقت را نشان ميدهد!
شیطان و خدا
ژان پل سارتر
روسو:طبيعت انسان را نيک آفريده،اما اگر من غير از اين هستم تقصير جامعه است
ژوزه ساراماگو:دوست داشتن احتمالا بهترين شکل مالکيت است و مالکيت بدترين شکل دوست داشتن است
یکنفر به تنهایی هیچچیز نمیداند.
---------------------------------------------------------------------------------
شازده کوچولو - آنتوان دو سنتاگزوپری
چیزهایی مثل رنج بزرگ، اندوه بزرگ، خاطره ی بزرگ معنا نداره...همه چیز فراموش میشه، حتی عشق بزرگ. اونچه درباره ی زندگی، غم انگیز و حیرت آوره، همینه.
مرگ خوش
آلبر کامو
اگر آدم گذاشت اهلی اش کنند
بفهمی نفهمی خودش را به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشد!
شازده کوچولو
ناتالی هائورن:آدميزاد مثل سيب زمينی است،اگر نسل اندرنسل در همان خاک بی قوت بکارندش خوب رشد نمی کند
همه ی جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند ولی همه ی زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود . معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند ، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند ، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند.
چهل سالگی - ناهید طباطبائی
هر روز دروغی بيش نيست،اما تو ديگر زيادی زنده نخواهی ماند،اين ديگر دروغ نيست
جان بارت:انقلاب واقعی بايد در روح و روان شخص تحقق يابد،و اين که شور و اشتياق های مادی فقط باعث می شود که ذهن انسان از آشفتگی و اختلال روح خويش منحرف شود
یکی از همین روزها دیگر خودمان را هم نخواهیم شناخت، اسممان را هم به یاد نخواهیم آورد، تازه، اسم به چه دردمان می خورد؟ هیچ سگی سگ دیگر یا سگهای دیگر را از روی اسمی که به آنها داده شده نمی شناسد، هویت سگ به بویش است ...
کوری---ژوزه ساراماگو
جان بارت:اگر دوست داريد به توان و قدرت خود نظم و نظام ببخشيد،بهترين عادت،عادت عادت شکنی است
آن کسی که در کتاب فروشی دیدم 40 - 50 سال بیشتر نداشت، پس او نمی تواند سلین باشد. یا شاید یک راهی پیدا کرده که پیر نمی شود. به ستاره های سینما نگاه کن، پوست ماتحتشان را می کَنند و به صورتشان می چسبانند. پوست ماتحت از همه جا دیرتر چین می خورد. همه شان آخر عمری صورت و ماتحتشان یکی می شود.
عامه پسند --- چارلز بوکوفسکی --- ترجمه پیمان خاکسار --- نشر چشمه
برای خانه سوخته، باز، شاید بشود خانه یی بنا کرد.
دل سوخته را بگو چه کنیم؟
-----------------------------------------------------------------
آتش بدون دود / جلد هفتم - نادر ابراهیمی
تمام قصه ها مانند حکایت آفرینش کائنات است. هیچکس حضور نداشت، هیچکس شاهد هیچ چیز نبود، اما همه می دانند چه وقایعی روی داد.
کوری-- ژوزه ساراماگو
-فرانسوا،زندگی یعنی چه؟
-نمی دانم،ولی گاهی از خودم می پرسم آیا زندگی یک صحنه نیست که به دستور کسی در آن پرتاب می شوی و وقتی در آن افتادی باید طولش را طی کنی و برای این طی کردن، هزاران شکل وجود دارد.شکل هندی،شکل امریکایی،شکل ویت کنگ...
-و بعد که آن را طی کردی؟
-وقتی یک بار آن را طی کنی،دیگر کافی است،تو زندگی کرده ای.از صحنه خارج می شوی و می میری.
-و اگر بلافاصله مردی؟
-فرقی نمی کند صحنه را طی کرده ای فقط کمی تندتر.زمانی که تو برای این طی کردن صرف می کنی مهم نیست، چیزی که مهم است،شکل طی کردن توست.مهم این است که آن را خوب طی کنی.
-خوب طی کردن آن یعنی چه؟
-یعنی اینکه در سوراخ سوفلور نیفتی.یعنی بجنگی،مثل یک ویت کنگ.نگذاری خفه ات کنند،نگذاری خودخواهان برایت وراجی کنند،یعنی اینکه به چیزی ایمان داشته باشی و به خاطرش بجنگی، مثل یک ویت کنگ.
-و اگر اشتباه کنیم؟
-به درک،مهم نیست.اشتباه کردن بهتر از هیچ کار نکردن است.
زندگی،جنگ و دیگر هیچ/اوریانا فالاچی
شازده کوچولو میگفت:...گل من گاهی بداخلاق وکم حوصله ومغرور بود اما ماندنی بود......این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود.....
شازده کوچولو
ولی تمام شد . تمام شد . و می دانی که تمام شد ...
بدون قهرمانی در لیگ . بدون قهرمانی در جام حذفی . بدون قهرمانی در اروپا .
تمام شد . تشویق تماشاگران و سوت زدن هایشان . غریو و فریاد هایشان ...
برای همیشه تمام شد . بهترین دومی . برای همیشه .
یونایتد نفرین شده / دیوید پیس / حمید رضا صدر
(توضیح : کتاب در مورد زندگی برایان کلاف بازیکن و مربی انگلیسی هست که بعد از مصدومیتی شدید جریان زندگی او از بازیکنی به مربی گری تغییر می یابد.)
نماد گمشده
دن براون
ترجمهی شبنم سعادت
لانگدن به تمام توصیههایی که راجع به لزوم حفظ حکمت کهن از افراد نالایق و سپردن آن به دست فرزانگان روشن ضمیر، شنیده بود اندیشید.
به کالج نامرئی اندیشید و درخواست دانشمند بزرگ، اسحاق نیوتن که از رابرت بویل تقاضا کرده بود در مورد تحقیق محرمانهشان نهایت رازداری را به کار بندد و سکوت اختیار کند.
نیوتن در سال 1676 نوشته بود: "در صورت بازگویی آن ضربه بزرگی به دنیا وارد میآید."
کاترین گفت: "در اینجا درهمپیچیدگی جالب توجهی وجود دارد.
تناقض بزرگ این است که قرنهاست تمامی ادیان جهان پیروانشان را به درک مفاهیم ایمان و اعتقاد فرامیخواندند.
اکنون علم که قرنها دین را به عنوان خرافه تمسخر میکرد، ناچارست اقرار کند مرزهای بزرگی که پس از این باید درنوردد، به عبارتی همان ایمان و اعتقاد است... نیروی اعتقاد راسخ و اراده.
همان علمی که ایمان را تضعیف کرد، دیگر بار در حال پل زدن بر شکاف عظیمی است که به وجود آورده است."
فصل 133 صفحه 708
چیزی که بیشتر از همه عشق را تباه می کند ، این است که یک دفعه متوجه می شوی ، رفتار مقبول سابقت دیگر مضحک شده است.
-------------------------------------------------------------------
زمان لرزه - کورت وانگات
به چه دردم می خورد که دوستم بدارند؟ اگر تو مرا دوست بداری لذتش را تو می بری نه من.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شیـــــطان و خــــــــــدا - ژان پل سارتر
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری ، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است . از هر چیز دیگری قوی تر است . آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند . مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند ، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند ، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند .
باور کردنی نیست اما همین گونه است . زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است.
من او را دوست داشتم - آنا گاوالدا
عشق از دست رفته هنوز هم عشق است . فقط شکلش عوض می شود ، همین . دیگر نمی توانی لبخند عشقت را ببینی یا برایش غذا ببری یا موهایش را نوازش کنی و یا با او برقصی .
اما وقتی این حس ها ضعیف می شوند ، حس های دیگر قدرت می یابند . خاطرات . خاطرات شریکت می شوند . تو آن را غذا می دهی . بغلش می کنی . با ان می رقصی .
زندگی باید به پایان برسد ولی عشق نه.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پنج نفری که در بهشت به ملاقات شما می آیند - میچ آلبوم
بعضی وقتا خیال میکنی با یه انقلاب،یا یه سلاخی که بهش میگن انقلاب،قدرت رو کله پا کردی،اما می بینی دوباره با یه رنگه تازه سر بلند میکنه!اینجا سیاه،اونجا قرمز،یا زرد یا بنفش یا سبز!مردمم یا قبول میکنن یا خودشون رو بهش عادت میدن!
یک مرد - اوریانا فالاچی
دختر کوچولو پرسيد:
اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر مي شدند؟
آقای كي گفت : اگر كوسه ها آدم بودند،
توی دريا براي ماهي ها جعبه های محكمي مي ساختند،
همه جور خوراكي توی آن مي گذاشتند،
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.
برای آن كه هيچ وقت دل ماهي كوچولو نگيرد،
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا مي كردند،
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
برای ماهی ها مدرسه مي ساختند وبه آن ها ياد مي دادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهي ها اخلاق بود
به آن ها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولوها ياد مي دادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده ای كه فقط از راه اطاعت به دست مي یاييد
اگر كوسه ها آدم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه مي آوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه مي رفتند.
همراه نمايش، آهنگهاي مسحور كننده يی هم مي نواختند كه بي اختيار
ماهي های كوچولو را به طرف دهان كوسه ها مي كشاند.
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت كه به ماهي ها می آموخت
زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود.
[برتولت برشت]
باور کردنی نیست اما همین گونه است .زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است.
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد . آن قدر که اشک ها خشک شوند ، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد . به چیز دیگری فکر کرد . باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد ؟و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
من او را دوست داشتم - آنا گاوالدا
بزرگترین راز خلقت این نیست که چرا خدا جهان را خلق کرده است بلکه این است که او چرا بیشعورها را اینقدر گستاخ و منفور آفریده است...!
واقعیت دردناک آنست که در طول تاریخ مسبب بیشترین آسیب هایی که بشریت متحمل شده است
آدم های بیشعور بوده اند و نه آدم های نادان . جنایتکاران بزرگ تاریخ همگی آدم هایی باهوش و سخت کوش بوده اند
که حاصلضرب استعدادهای شخصی متعدد مثبت آنها با خودخواهی ، تعرض به حقوق دیگران و رذالت های منفی شان،
از آنها بیشعورهای عظیم و مخوفی ساخته که دنیایی را به آتش کشیده اند....
اگر احساس می کنیم دوست داشتنی نیستیم وکسی را دوست نمی داریم تقصیر خود ماست.چیزی به نام شکست در عشق نمی تواند وجود داشته باشد:ممکن است ما در دوست داشتن شکست بخوریم و یا در عشق سست شویم ولی در عشق شکست نمی خوریم مگر اینکه گناه شکست خود را بر گردن دیگری بیندازیم. بیا دریا شویم اثر لئوبوسکالیا ترجمه ناهید ایران نژاد
دیگر نه آرزویی دارم و نه کینهای. آنچه که در من انسانی بود از دست دادم، گذاشتم گم بشود، در زندگانی آدم باید یا فرشته شود یا انسان و یا حیوان، من هیچکدام از آنها نشدم، زندگانیم برای همیشه گم شد. من خودپسند، ناشی و بیچاره به دنیا آمده بودم، حال دیگر غیرممکن است که برگردم و راه دیگری در پیش بگیرم. دیگر نمی توانم دنبال این سایههای بیهوده بروم، با زندگانی گلاویز بشوم، کشتی بگیرم. شماهایی که گمان میکنید در حقیقت زندگی میکنید، کدام دلیل و منطق محکمی در دست دارید؟ من دیگر نمیخواهم نه ببخشم و نه بخشیده بشوم، نه به چپ بروم و نه به راست. میخواهم چشمهایم را به آینده ببندم و گذشته را فراموش بکنم.
[صادق هدایت-زنده بگور]
عشق چيزي شگفت انگيز است.هيچ گاه نبايد آن را از كسي گرفت و به ديگري داد.عشق هميشه آن قدر هست كه به همه برسد. غذاي روح - جك كانفيلد
عاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد می گذارد تا خودش باشد.در عشق اجباری نیست.عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن.در این جا سخن از عدم وابستگی است.برای آنکه کسی یا چیزی را بدست آوری رهایش کن. آخرین راز شاد زیستن از اندرومتیوس مترجم:وحید افضلی راد
چه خوب می شد اگر می شد از اینکه زنده ایم همیشه خوشحال باشیم.
----------------------------------------------------------------------------------------------
زندگی جنگ و دیگر هیچ - اوریانا فالاچی
تونل به نويسندگی ساباتو ترجمه مصطفی مفيدیبه طور کلی نوع بشر هميشه به نظرم نفرت انگيز رسيده است.برايم اهميتی ندارد که به شما بگويم که بعد از مشاهده يک ويژگی خصلتی خاص سراسر يک روز نمی توانستم غذا بخورم. يا يک هفته نقاشی بکنم.باور کردنی نيست که تا چه درجه آزمندی،حسادت،کج خلقی،ابتذال،مال اندوزی به تور خلاصه طيف گسترده صفاتی که شرايط رقت بار ما را تشکيل می دهد می تواند در چهره،در طرز راه رفتن،در نگاه بازتاب يابد.فقط طبيعی به نظر می رسد که پس از چنين برخوردی،آدم نخواهد غذا بخورد يا نقاشی کند يا حتی زندگی کند.با اينهمه می خواهم اين را روشن کنم که اين صفت برای من افتخار آميز نيست.می دانم که اين نشانی از غرور و خودپسندی است،و نيز می دانم که آزمندی و مال اندوزی و حرس و ابتذال غالبا نقطه خوشايندی در قلب من يافته اند.ولی همان طور که گفته ام می خواهم اين قصه رو با بی طرفی کامل روايت کنم،و بر اين گفته ام همچنان پابندم.
برنارد شاد:تجربه،اسمی است که آدم ها روی شکست شان می گذارند
آيزاک باشويس:آرزوها اگر اسب بودنند گداها سواره می رفتند
زندگي ما بخشي از يك ماجراي بي نظير است در حاليكه همه ما اغلب فكر مي كنيم جهان كاملا طبيعي است و هميشه در پي شكار چيزهاي عجيب غريب هستيم .
مردم اسرارآميز ترين چيزي را كه در مقابلشان است نمي بينند،اينكه جهان وجود دارد...
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوري بار مي آيند كه به چيزي شگفت انگيز چون زندگي عادت مي كنند....
راز فال ورق
یوستین گوردر
در تاپیک معرفی کتاب ، کتاب " وفتی پتی به دانشکده می رفت "رو معرفی کردم ...
قسمتی زیبا از این کتاب :
شما به خاطر داشته باشید که نمی توانید شخصیت تان را در یک لحظه شکل ببخشید . شخصیت گیاهی است که رشد کندي دارد و دانه ها باید زود کاشته بشوند .
وفتی پتی به دانشکده می رفت
نویسنده: جین وبستر
مترجم: سوسن اردکانی
داستان خوبی خدا/مجموعه داستان/امير مهدی حقيقت
تو گرو بگزار،من پس می گيرم/شرمن الکسی:هيچ وقت در آن واحد،دو تا زن نداشتم)حتی هم زمان با دو تا خانم،قرار هم نگزاشتم.(هيچ وقت يک شبه دلی را نشکستم،خرد خرد شکستم.هيچ وقت دری را برای هميشه پشت سرم نکوبيده ام.هميشه يواش يواش محو شده ام.تا همين حالا که همچنان دارم محو می شوم
توی زندگی همینکه وضعمان یکخرده بهتر میشود همهٔ فکرمان میرود دنبال کثافتکاری.
مرگ قسطی / لویی فردینان سلین / مهدی سحابی
هرگز نمیخواستم او را لمس بکنم ،
فقط اشعه نامرئی که از تن ما خارج و بهم آمیخته میشد کافی بود ،
این پیشامد وحشت انگیز که به اولین نگاه به نظر من اشنا امد.
ایا همیشه دو نفر عاشق همین احساس را نمی کنند که سابقا یکدیگر را دیده بودند ؟
بوف کور . صادق هدایت