بارون میاد نم نم
تاریک میشه کم کم
تو غربت چشمات
باز میزنه شبنم
بی نیازی
Printable View
بارون میاد نم نم
تاریک میشه کم کم
تو غربت چشمات
باز میزنه شبنم
بی نیازی
بی نیاز و تنها باش
تشنه باش و دریا باش
سرانجام
جام طرب عام شده عقل و سرانجام شده / از کف حق جام بري به که سرانجام بري
سنگ
چون از رخ یار دور گشتم به بهار
باغم به چه کار آید و عیشم به چه کار
از باغ به جای سبزه گو خار بروی
وز ابر به جای قطره گو سنگ ببار
تیشه
.
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
باغ
ﻣﻦ از ﺻﺪاي ﮔﺮﻳﻪي ﺗﻮ
ﺑﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﺑـﺎرون رﺳﻴﺪم
ﺗﻮ ﭼﺸﺎت ﺑﺎغ ﺑﺎرون زده دﻳﺪم
ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﻳﻪ ﺑﺎﻏﻪ
ﺗـﻮ ﻏـﺮﺑﺖ ﻏﺮوب ﭘﺎﻳـﻴﺰ
ﻣﺜﻞ ﻣﻦ از ﻳﻪ درد ﻛﻬﻨﻪ ﻟﺒﺮﻳﺰ
نو بهار
آمد نوبهار طي شد هجر يار
مطرب نی بزن، ساقی می بيار
باز آ ای رميده بخت من
بوسی ده دل مرا مشکن
تا از آن لبان می گونت
می نوشم به جای خون خوردن
خرابات
.
«یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود// رقم مهر تو بر چهرهٔ ما پیدا بود// یاد باد آن که خراباتنشین بودم و مست// وان چه در مجلسم امروز کم است آنجا بود»
ساحره
ساحرهٔ دنیا قوی دانا زنیست
حل سحر او به پای عامه نیست
دردانه
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
رقم