-
ميـכونے ؟؟ نميـכونے ڪہ ... چـہ لـذَتے כارــہ ... چـہ عـشقے כارــہ ...
وَقـتے פــالـتـ פֿـرابــہ ... وَقـتے כلـتنـگے ... وَقـتے نـاراפــتے ...
چـارتـا رفيـقــ ِ כرسـتــُ פـسـابـے כاشتـــہ بـاشے כر פــכ آســ پيـڪ ...
כورتــُ بگـيرَטּ اينـقـَכ چـرتــ ُ پـرتـ بگـَטּ اينـقـَכ چـرتــ ُ پـرتـ بگـَטּ تـا بـلـاَפֿــرـہ يــہ ڪوچـولـو
هـَمـ ڪہ شُـכه بـפֿـنـכے !!
-
احساسَمــ را نمیفُـروشَمـ
حتـی بـهــ بالا تَرینــ بَهـا
ولی آنگونـهــ کـهــ بخـواهَـمـ،خَـرج میکنَمــ...
بَـرای آنــ هایـی کـهــ لایـقــ هَسـتَـنـد!
-
آهـاے "مـُفـردِ مـُذڪـرِ" غـآیـبـــِ مـَטּ ...
"ضـمـیـرِ" لـحـظـہ هـآیـمـ ڪـہ تــو بـآشــے
"قـیـدِ" هـمـ ہ چـیـز رـآ ﻣﮯ زنـمـ (!)
-
از حال من که میپرسی
جوابی نیست جز خوبم شکر
اما تو بشنو دلتنگی، دلتنگی و دیگر هیچ!
-
کاش آدم ها یکم جرات داشتن
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن
و میگفتن : ببین ؛ دلم واست تنگ شده ، واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم
-
نوشتم تا كه بدوني چقدر دلتنگم...
دلتنگ تو نيستم...دلتنگ روزهاي با تو بودنم...
چون ديگر نه تو، آن توي سابقي ...و نه من، آن من سابق..
ولي روزهاي با تو بودن همچنان پاك مانده است...
ميدوني ميگن روزهايي در زندگي آدم هست كه ديگر تكرار نميشود..
ميداني چرا؟ چون حال و هوا هم به مانند روزگار عوض ميشود...
ديگر با ديدن برف ذوق زده نمي شوم..ديگر زير باران نمي مانم...
ديگر شب ها تا دير وقت نمي نويسم...
حال و هوا است ديگر... عوض ميشود...
راستي خيلي دوست دارم بدانم كه حال و هواي تو چگونه است...
از روزهاي با تو بودن خيلي وقته كه گذشته ..
واين روزهاي بي تو بودن هم ديگه جزئي از سرنوشتم شده...
سرنوشت...چه واژه غريبي...
ما زماني كه تاوان اشتباهاتمون رو ميديم.. ميگيم كار سرنوشته...
دلم تنگ شده براي جاده زيباي چالوس...براي اون كافه سر جاده..
كه بنشينم و چاي بخورم و تو كنارم باشي و دست در در دست هم..
بارش برف راببينم....
افسوس كه دست تو الان در دست كس ديگري ست....
افسوس كه همه اش دروغ بود...بازي بود...
از وقتي كه تو رفتي...از بعد از روزهاي با تو بودن ديگه از جاده چالوس نرفتم..
يادش به خير چه روزهاي خوبي بود..ولي افسوس زود گذشت...
تا يه چشم بهم زدم ..روز و هفته ها گذشت...
ياد اون روزها به خير كه يادشون قشنگتره...
حالا كه نيستي ...اميدوارم كاري كه كردي ارزش دل شكستن رو داشته باشه..
اميدوارم هيچ وقت پشيمون نشي...
ميدونم كه فكر ميكني خوب بازي كردي و از من بردي...
ولي اينو بدون كه من اصلا" بازي نكردم... چون خواستم تو فكر كني كه بردي
و با اين فكر دلخوش باشي...
-
چه فایده!اگر هزاران بار هم بنویسم و بگویم که دلتنگ توام،
نه می آیی و نه می خوانی...
پس بهتره برای همیشه لبانم بسته بماند...
یک سکوت بی انتها..
-
دل مرد را بشکنید
کمرش را بشکنید
اما غرورش را نشکنید
مردی که التماس میکند دیگر چیزی برای شکستن ندارد!
-
رهايم مکن
بايد فراموش كرد
اين ساعتها را كه گاه زخم می زنند
به قلب سعادت ما
من، به تو هديه می كنم
قطرات باران را كه از سرزمينی آمده است
كه در آن باران نمی بارد
من می كاوم زمين را لحظاتی پس از مرگام
تا بپوشانم دلت را با قطعههایی از نور
من سرزمينی را می سازم
كه در آن عشق فرمانرواست
كه در آن عشق حكمرواست
كه در آن تو ملكهاش باشی
رهايم مکن
من، با تو سخن ميگويم
من، برايت بازمی گويم
داستانم را كه از نديدنات جان سپردم
ديگر نمی گريم
ديگر نمی گويم
تنها چشم می شوم
تا تو را ببينم که می خندی
به تو گوش فرا دهم
كه می خوانی
بگذار تاسايهی سايهات شوم
تا سايهی دستت شوم
اما رهايم مکن
-
دلــــــم هـوای دریـــــا دارد
به مـــــن نگــــآه کــُن