کسی چه می داند
شاید، این قدر
همدیگر را دوست نمی داشتیم
اگر از دور
به تماشای روح هم نمی نشستیم .
کسی چه می داند
اگر آسمان ما را جدا نمی کرد
شاید، این قدر
به هم نزدیک نبودیم !
Printable View
کسی چه می داند
شاید، این قدر
همدیگر را دوست نمی داشتیم
اگر از دور
به تماشای روح هم نمی نشستیم .
کسی چه می داند
اگر آسمان ما را جدا نمی کرد
شاید، این قدر
به هم نزدیک نبودیم !
اندیشیدن به تو سکوت من است...
عزیزترین..
طولانی ترین
و طوفانی ترین سکوت...
گفتی که :
چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی میکشم از پنجره سر !
اندوه که خورشید شدی تنگ ِ غروب
افسوس که مهتــــاب شدی وقت ِ سحر !
نمیدونم چرا نمیتونم تشکر کنم درسته عضو جدیدم ولی اینجوری مجبورم برای هر تشکر پست نقل قول کنم :13:
از همه عزیزان ممنوم مخصوصا این دو قسمت عالی بود:20:
دستتون درد نکنه:40:
نقل قول:نقل قول:
سر می برمـــــــ . . .در بازگشتـــــــ از زیارتـــــــ " تنهایی"
خنــــده سوغاتــــ بیاور
من همـــــ پیش پایت
"سکوت " را
سینه ام را گو شکافد رازها
تا بجوشد از فراقت دردها
سینه چاکم تا بگویم عاشقم
چون بسوزم تا بسازم سازها
در دلم جا یی به جز عشق تو نیست
این مرام مردم میخانه نیست
مست باید تا بکاهد درد را
درد ما رندان به جز دلداده نیست
ای تو ناز نازنین بر ما نظر
تا به آرامش کند دل را اثر
از نگاهت می طراود هر سخن
تا بگوید معنی عشق کهن
ای کبوتر بال تو بالاترین
سبز بادا تا ابد عشقت مهین
ما گرفتار توایم ای نازنین
چون تویی عشق فریبای زمین
به جای دسته گلی که فردا به قبرم نثار می کنی
امروز با شاخه گلی کوچک شادم کن
به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی
امروز با تبسمی شادم کن
به جای متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی
امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن
من امروز به تو نیاز دارم نه فردا...
چه غم انگیز است
وقتی نگاهت خاموش
وتو پر از صدا باشی...
و چه غم انگیز است
وقتی چشمانت باز باشد
و تو عادت کرده به ندیدن...!!
غروب و نم نم باران، دوباره تنهايي
دوباره نقش هميشه: نگاه دريايي
شرنگ شعر سياهي دوباره ام در كام
غزل، قصيده ، رباعي، سپيد، نيمايي
شكوه بغض گلوگير، همچو هر اين وقت
ملال و غربت بي حد: تمام دارايي
غروب، خانه، اسارت، پرنده وار اي واي
دوباره آتش بر جان، دوباره گيرايي
نمي رسي شب زيبا غروب جانكاه است؟
تويي اميد من اي شب، بيا و بر پايي
رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهایی
به همین سادگی!
او رفته است و همه چیز تمام شده است
مثله یک مهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟ این رسم زندگیست
تو نمیتوانی آن را تغییر دهی
پس تنها آواز بخوان!
این تنها کاریست که از دست تو بر می آید،
آوازی بخوان!
...
:40: