من که بچه های شیطون فامیل رو جلوی پدر مادرشون میزنم . میدونن سیستم منو کسی اعتراض نمیکنه.نقل قول:
Printable View
من که بچه های شیطون فامیل رو جلوی پدر مادرشون میزنم . میدونن سیستم منو کسی اعتراض نمیکنه.نقل قول:
هفته پیش رفته بودیم خونه داییم اینا تو رشت... این پسر دایی من تازه از خدمت اومده و چند روز پیشش تو خونه شون یه جشن کوچولو با دوستاش میگیره زهرماری هم بوده تو جشنشون و یه مقدارش میمونه. پسردایی منم اونو میریزه تو نوشابه خانواده میزاره تو یخچال... حالا سوتی مورد نظر . پدر من شب تشنه ش میشه به دخترداییم میگه بره براش یه لیوان آب بیاره. دختر دایی منم میره از اون چیزه میریزه تو لیوان البته غیرعمدی بعد میاره میده به پدر من. پدرمم حسابی تشنه بود یه نفس میکشه سرش و لحظاتی بعد قیافه پدرم :blink: با یه مکافاتی جمش کردیم... اون شب ساعتها منو پسرداییم داشتیم میخندیدیم طوریکه مجبور شدیم بزنیم بریم بیرون تا مزاحم خواب بقیه نشیم. جاتون خالی تا صبح کنار دریا بودیم....
داشتم نماز میخوندم ییهو تلفون زنگ زد!!برداشتم سریع گفتم الله اکبر:دی....طرف گرخید!!
رفته بودم خونه مادر بزرگم ... دختر عمم گفت چند تا اهنگ قشنگ بده ... حال نداشتم گوشیمو دادم بهش گفتم خودت بردار ...
هندز فریشو زد به گوشیم تا آهنگارو انتخاب کنه...یه آهنگ بود که ادای رفسنجانی رو در آورده بودن... یه آهنگ بود که میگفت بحث امروزمون درمورد موسیقیه بعد ادای اهنگ میای از این ورا گذری رو دراورده بود ولی اون اهنگی که اون اورده بود دیسه اون اهنگ بود ... اولش با اون یکی مو نمیزد بعد که شروع میشد میگفت بحث امروزمون بر خلاف بحثای دیروز در مورد نمیدونم چیه...
ولی من فکر میکردم اون یکی اهنگه خواهرم یکی از هندز فری ها رو گرفت تا اونم گوش کنه همین گرفت دیدم خندید و به دختر عمم یه نگاهی کرد و هندزفری رو در اورد اون 2 تا داشتند هر هر میخندیدند منم اصلا هواسم نبود که اون چیه ...رفتم هندز فری رو بگیرم ببینم چیه که یادم اومد هول شدم فکر کردم اهگو قطع کرده هندزفری رو ازش کشیدم بیرون ولی این کارو نکرده بود!!! حالا اهنگش چی بود از اول تا اخرش تو هر جملش یه چندتایی فحش به زمینو زمان میداد... هول شده بودم همراه با خنده نصفه شبی جیغ میزدم تا بقیه نشنوند ...دختر عمم به خاطر ابروی من همین کارو کرد که واقعا دستش درد نکنه خلاصه هی من جیغ میکشیدم هی اون... از قضا گوشی ما هنگ کرد ... مگه خاموش میشد ؟؟!! اومدم باطریشو درارم باطریش در نمیومد راستی بگم برقم رفته بود من باطری رو که نمیدیدم!!! بالاخره باطری رو دراوردم ولی سرخ شده بودم...عرقمم درومده بود...
ولی خداروشکر کسی نفهمید اون چی میگفت...ولی چه فایده؟؟؟خرم باشه از جیغ و دادای من میفهمه که اون چیه؟ اوناییم که خوابیده بودن از خواب بیدار شده بودند...
راستی یه چیم یادم رفت بگم صدای گوشی من کم نمیشه چون دکمه ی کم کردن صداش شکسته (فقط زیاد میکنه) خودتونم که میدونید صدای ان73 چقدره...
:18::31::31::31:نقل قول:
بابا جذبه!!! :21: منم از بچه های فامیلمون بدم میاد!! (منظورم بین 5 تا 12 ساله)نقل قول:
یه روز که کوچیک بودم نوه خالم رو که 7 سال ازم کوچیکتره رو زدم!!!:27: نمیدونستم نامرده!!! رفت به خالم گفت منم گفتم: ااااااا. من نزدمش. دروغ میگه!!! یهو خالم گفت: دیگه این کارو نکن!!!:18::19:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] باحال بود!!نقل قول:
چندتا سوتی تلمبار شده از خودم و اهل خونه!!:18:: (همش امروز بود!!:18:)
1. خواهرم جمعه رفته بود بیرون که یه چیزایی برای یه خواهر دیگم بخره که یه خواهر دیگم پست کنه براش! :18: (اگه فهمیدین چی گفتم برای خودتون دست بزنید!!!) نگو فکر کرده بود 5 شنبه س و زنگ زده بود به خواهرم که میخواس برای اون یکی پست کنه و گفته بود: ااااا. راشین. چرا مغازه ها بستن همشون و اینقدر خیابونا خلوته؟:18: بعد خواهرم گفت: :18: نمیدونم چرا!!!:18: بعدش به من گفت: :18: نمیدونم چرا یه روز برای من نگذشته!!!:18:
2. رفته بودیم پیک نیک با همه خونواده. بعد دومادمون گفت: ااااا. چه منظره قشنگی! کی عکس داره؟:18:
3. همه نشسته بودیم. بعد خواهرم (راشین که گفتم همیشه سوتی لپی میده!) گفت: چقدر گرمه هوا. میچکم!!!! :18:
میچکم: عرق میکنم!!
4. بچه برادر دومادمون که 1 سال و خورده ایشه به بالکون میگه ددر تو خون!!!:18:
5. نشسته بودیم و یه کوه هم کنارمون بود. بالاش چندتا دکل مخابراتی بود. یهو راشین بدون اینکه فکر کنه گفت: اااا. چطوری اینا رو کول کردن بردن بالای کوه نصب کردن؟:18:
6. پسرخالم داشت فیلماشو از گوشیش نشونم میداد. وقتی تموم شد من گفتم: صبر کن منم چیزامو نشونت بدم!:18: (کاملا لپی!!)
7. تو راه بودیم که بیایم خونه. از دور دیدیم تازه چراغ قرمز شده. خیلی حرص در آر بود بعد از اونهمه خستگی. تا رسیدیم بهش برق رفت!!! :31:
7. اومدیم خونه. برق رفته بود و همه جا تاریک. همه اومدیم تو هال که نور چراغ گازی داشت. بعد از چند دقیقه مامانم رفت تو حموم و چراغو روشن کرد!:18: ما هم ندیدیمش (آفساید کامل!!). بعد از حدود نیم ساعت بابام اومد ببینه برق اومده یا نه. چراغارو زد و خونه روشن شد! بعد مامانم از تو حموم (به صورت کاملا جدی) گفت: اااااا. کی برق اومد که ما نفهمیدیم؟:18:
8. تو اتاق بودیم. خواهرم داشت ابروهای دختر داییم رو برمیداشت که دختر داییم اولین بارش بود! بعد همینجوری دردش میگرفت و اشکش سرآزیر بود! منم داشتم نظاره میکردم. یهو گفتم: منو بکش و خوشکلم کن! یهو دوتاشون زدن زید خنده و بلند شدن! بعد از چند دقیقه فهمیدیم که از وسط ابروش 3 یا 4 تا مو کنده شده و خیلی هم ضایع بود!!!:18:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
داشتم نماز میخوندم ییهو تلفون زنگ زد!!برداشتم سریع گفتم الله اکبر:دی....طرف گرخید!!
مگه چشه؟ :31:نقل قول:
ایول ادعــــا !!
من اعدامشون میکنم پدر مادراشون میگن قربون دستت اینا رو آدمشون کن :31:نقل قول:
دختر عمم اومده بود خونه مادربزرگم داشت شیطونی میکرد منم یه داد سرش کشیدم یه دفعه یادم اومد مادرش هم تو خونه س. سریع شروع کردم بهش محبت کنم و ایــــــنــــا.... بعد که رفتم تو اتاق دیدم مادرش نیست. خیلی ضدحال بود
منم يه سري داشتم نماز صبح مي خوندم خواب خواب بودم مي خواستم برم به سجده جانماز دور بود گفتم: مامان اين مهرو بده به من
جالب بود ...نقل قول:
راستی یادش بخیر n73 ...
آقا ما هفته چند روز پیش تو تولد امام زمان رفته بودیم مشهد..اون روز قیمت خونه ها رفته بود رو هوا از 30 تومان رفته بود 80 تومان ..
خلاصه به علت تعداد زیاد تصمیم گرفتیم برای اولین بار تو عمرمون در مشهد تو چادر بخوابیم رفیپتیم یه جایی به نام کمپ باباقدرت...
خلاصه اونجا یه واحد داشت که نیم ساعت یا 1ساعت یا...! یک بار میومد ... یه بار هر چی صبر کردیم واحد نیومد شاکی شدیم یکی از اقواممون که شوخ رفت وسط خیابون برای هر واحدی که رد می شد دست تکون می داد یه باره یکی از واحد ها که خطش هم به طرف حرم نبود برای رضای خدا وایساد یه باره اون پسره شروع کرد دست زدن بالا پریدن که بدویین تا واحد پر نشده ما هم 20 نفر بدیم حمله بردیم به واحد اما جالبش اینه که فقط یه خانواده 3 نفری غیر ما اونجا اونا جو گیر شدن شروع کردن به دویدن!!! وقتی ما سوار شدیم راننده به پسره گفت تا حالا واحد ندیدی!
یه جایسه دیگش هم قبل از اینکه بریم بازار کلی خرید کردیم همه رو تو یه بقچه گذاشتیم و گذاشتیم امانتداری و رفتیم حرم وقتی برگشتیم رفتیم بقچه رو از امانتداری گرفتیم چون سنگین بود گفتیم بزاریم زمشن بینمون تقسیم کنیم...خلاصه کنار حرم بقچه رو پهن کردیم و سریع هر کی سوغاتی خودش رو ورمی داشت یه باره دیدم پنج نفر دیگه هم اومده بودن کنارمون به زور کلشون رو تو حلقه ی که ساخته بودیم کردند..من فهمیدم که فکر می کنن حراجیه بهشون گفتم آقا فروشی نیست!مگه باور می کرد(فکرکنم فکی می کرد دارن مفتی یه چیزی میدن)دیدم حرفم کارساز نیست گفتم حالا که اینجوره شروع کردم به شوخی بگم آقا حراجه مفت و مجانی بیا ببر دیدم 10 نفر دیگه اومدن دورمون دیدم وضع داره خراب می شه از محل تجمع گرخیدم..! اونا هم کم کم متوجه شدن حراجی نیست!
ببخشید اگه نتونستم قشنگتر براتون تعریف کنم اگه خودتون واقعا اونجا بودین و این لحظات رو می دیدین واقعا از خنده می ترکیدین...