تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد
Printable View
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد
دلي دارم كه جانم خوش است×××وگر نه همان گنه كرده ام...
مو احوالم خرابه گر تو جويى
جگر بندم کبابه گر تو جويى
يه عالمه حرف نگفته دارم×××گوش بكنيد كه عاشقي همينه...
هر آنکس با تو قربش بيشتر بى
دلش از درد هجران ريشتر بى
يارم چو قدح به دست گيرد
بازار بتان شكست گيرد
در دهر هر آن که نيم ناني دارد از بهر نشست آشياني دارد
در ره نفس كزو سينه ي ما بتكده بود
تير آهي بگشاييم غزايي بكنيم
من مینگرم ز مبتدي تا استاد عجز است به دست هر که از مادر زاد
شرمنده صبح ميخوام برم كوه شب بخير
شب به خیر
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مَرضِیۀ السجایا یا محمودۀ الخصایل