آفتاب من نه در مشرق است و نه در مغرب.
در مشرق نیست، زیرا سالهاست که از طلوعش گذشته است.
از افق دور شده است.
به اوج آسمان آمده است.
در مغرب نیز نیست، زیرا اهل غروب نیست.
او خورشید بی غروب من است.
Printable View
آفتاب من نه در مشرق است و نه در مغرب.
در مشرق نیست، زیرا سالهاست که از طلوعش گذشته است.
از افق دور شده است.
به اوج آسمان آمده است.
در مغرب نیز نیست، زیرا اهل غروب نیست.
او خورشید بی غروب من است.
باور کن...
که ديگر باور نخواهم کرد عشق را...
ديگر باور نمي کنم محبت را...
و اگر باز گردي به تو نيز ثابت خواهم کرد...:31:
سنگ قبر مرا مثال قایقــــی سوراخ و شکــــسته
به یاد دلم که تو بــــــی کسی تنهايي نشسته
بسازید و بر روی آن با رنگ قلــبم بنویسید
به یاد عشــق که قایق تــــــنهايي را شکسته
من به تنهایی زاده شده ام
به تنهایی خواهم زیست
چشم بر نمیدارم از آسمان
ستاره ای را نشان کردم
در آسمان بختم
که تنهاست
بی تو . .
در یک دالان تاریک جدا
من
مرگ را از پیش میدانم
در یک دالان تاریک رها
مرا با خدا کاری نیست !
من به تنهایی زاده شده ام
به تنهایی خواهم زیست . . .
در دالان تاریک رها
پشت به گلستان شما
رو به هیچستان خدا
من
مرگم را از پیش میدانم !
در این تنهائی ممتد
فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیر آمده نا خوانده مهمانتر
پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
معنای زندگی این است:
میزی برای کار
کاری برای سقف
سقفی برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی به روی سنگ
سنگی بدون یاد!!!
من از این فاصله ها می ترسم
به کجا می بردم
در شب سرد فراغ،
شب تنهايي من!
تو بگو از غم من
تو بگو از غم دلدادگی و ماتم من
ای غم انگیزترین نغمهء دل
تو بخوان از غم دل
که چنین گشت سیه، عالم من
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم و آزار مکش از پی آزردن من
ک شاخه گل ، یک شعر ، یک لیوان چایی
آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی
از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم
حالا شدم یک مرد مالیخولیایی
بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد
رنگ روپوش بچه های ابتدایی
یک روز من را می کشی با چشمهایت
دنیا پر است از این رمان های جنایی
ای کاش می شد آخرش مال تو بودم
مثل تمام فیلمهای سینمایی
امسال هم تجدید چشمان تو هستم
می بینمت در امتحانات نهایی
می بینمت؟...اما نه! مدتهاست مانده است
یک شاخه گل ... یک شعر... یک لیوان چایی .