اصلا از همون اولش هم شک کردم چرا KAZ و Ocelot یه جوری برخورد میکنن انگار boss هیچی نمی فهمه .... دارن باد بهش میدن .....گفتم چرا کم حرف شده....یه جوریه رفتار هاش..نگو تقلبی بوده..... تو بیمارستان Ismael هم مشکوک بود چون صدا پیشه که همون ساترلند بود ... من فکر میکردم این Ismael توهم بوده ... چی بود ... کی بود .... که وقتی آخرش فهمیدم ماجرا از این قراره کلا خیلی حالم گرفته شد....اینکه این همه مدت ما داشتیم با یکی دیگه بازی میکردیم... بعد که فهمیدم اینطوریه حسم هم نسبت به Quiet پرید ... همون بهتر که رفت... کلا داستانش پیچیده و خفن بود...درگیرش میشدی...دوست داشتی ببینی چی میشه ولی در نهایت دلچسب نبود... حس درام و عاطفی نداشت... حس سردی داشت تهش...که همه چی سرکاریه ... از این بنده خدا هم سواستفاده کرده بودن، کرده بودنش بدل big boss ... واسه همین یکم از big boss بدم اومد به خاطر این کارش...