شنیدم گشته ای دیروز بیمار
تنت از درد گردیدست تبدار
عیادت امدم با دسته ی گل
که دردت را به جان باشم خریدار
Printable View
شنیدم گشته ای دیروز بیمار
تنت از درد گردیدست تبدار
عیادت امدم با دسته ی گل
که دردت را به جان باشم خریدار
رندي ديدم نشسته بر خنگ زمين
نه كفر و نه اسلام و نه دنيا و نه دين
نه حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين
اندر دو جهان كه را بود زهره اين
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در ان جای تو باشد...........
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
(اگه تكراري بود ببخشيد)
مرغي ديدم نشسته بر باره طوس
در پيش نهاده كله ي كيكاووس
با كله همي گفت كه افسوس افسوس
كو بانگ جرسها و كجا ناله ي كوس ؟
سلام بر تو که بی دستهای سرسبزت
نیاز باغچه ها بی جواب می ماند.......
اينو وقتي بچه مدرسه اي بودم از سرايدار پير مدرسه ( همون باباي مدرسه سابق ! ) شنيدم ... باور كنين هنوزم تو ذهنم صداش مونده !
( از همون بچگي گير ميدادم به آدم هاي سن و سال دار و با تجربه كه شعرهاي نقض و ضرب المثلي بگن بهم ! منم يادداشت ميكردم ... همشونو دارم ... با همون خط زمان بچگي ... خوشحالم كه نوشتهاتونو هم ميتونم به يادداشت هام اضافه كنم ... )
=====
دوستي با هر كه كردم خصم مادرزاد شد
اشيان هر جا نهادم لانه صياد شد
آن عزيزي را كه با خون جگر پروردمش
وقت مردن بر سر دار آمد و جلاد شد
=====
بيچاره ! :sad:
دل خون شد از امید و نشد یار، یار من--------------------ای وای بر من و دل امیدوار من
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چو داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و بكام آسودن