سرم را نه ظلم میتواند خم کند,
نه مرگ,
نه ترس,
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم میشود مادرم ...
Printable View
سرم را نه ظلم میتواند خم کند,
نه مرگ,
نه ترس,
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم میشود مادرم ...
.
مــادرم . فــرشــتـه اسـت . .
ولـی هـیــچـوقـت نـدیــدم پـــرواز کـنــد . . .
زیــرا بـه پـایـش . . .
مـن را بـسـتــه بـود . . .
پـــدرم را . . .
و هـمـــه ی زنـدگـی اش را . . .
.
مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا.
آنگاه که مادر، گهواره را تکان میدهد ، عرش خدا به لرزه درمیآید.
و همهی فرشتگان سکوت میکنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند:
لالایی مادر
خلقت عالم مصفا از صفای مادر است
مدح رب العالمین هم در ثنای مادر است
وعده شیرین حق باشد بهشت عدن او
جنت حی ازل در زیر پای مادر است
پادشاهی را بگفتم از مقام خود بگو
سربزیر افکند و گفتا شه گدای مادر است
تخت شاهی سلیمان را نظر کردم بلی
نیک دیدم تخت او تحت لوای مادر است
رندی دنیا ببین ازهم نمیپاشد چرا؟
گوئیا چنگ تمسک بر ردای مادر است
قافیه تنگ آمد و عقل از عقال خود نرست
گر دوخطی هم سرودم از دعای مادر است
ای (قلندر) حرف پیری گویمت حسن ختام
شرط قرب حضرت حق در رضای مادر است
شاعر: سجاد كهنسال
من زاده شدم به عشق مادر
پرورده شدم به عشق مادر
در دامن او شدم چنین نور
پیوسته شدم به عشق مادر
بوی تن او بهار هر فصل
بشکفته شدم به عشق مادر
تعلیم نمودیم بیاموز
وارسته شدم به عشق مادر
از رنج زمان عبور دادی
نی خسته شدم به عشق مادر
آموخت مرا صبور باشم
دل بسته شدم به عشق مادر
هر ملک به زیر پای مادر
گل دسته شدم به عشق مادر
چون داد مرا ز شیره جان
لب بسته شدم به عشق مادر
در ساحل قلب بی کرانش
وابسته شدم به عشق مادر
او رفت و سکوت من فرو ریخت
شاعر: آيدا پناهی
طواف ِ مهر و عفت را تو آن بتخانه ای مادر
شراب ِ عشق و لذت را تو آن پیمانه ای مادر
همه هستی به زیر آید تورا تا خاک ِ پا ای جان
که بر گلزار ِ این خانه تو آن جانانه ای مادر
اگر مستان ِ عالم را به جز کویت دری باشد
منِ مست ِ محبت را تو آن میخانه ای مادر
خمِ ابروی من باشد تو را نقاش ِ گیسویت
ولی بر ناز و لبخندم تو آن دیوانه ای مادر
نگاهت نور لاهوتی صدایت صوت داودی
زِ هر رنگ و ریا برمن تو آن بیگانه ای مادر
به دل ویرانه ام اما مرا شمع ِ خراباتی
برایم از خوشا بختی تو آن تکدانه ای مادر
دریغ از جان نفرمودی زبی خوابی نفرسودی
همه دردو بلایم را تو آن غمخانه ای مادر
زترس ِ تیرِ ِ بی مهری چو آهوئی گریزانم
پناهم ده که بر جانم تو آن کاشانه ای مادر
به حکم ِ حکمت ِ یزدان ترا جنت سزا باشد
به هرگل لایق و شایان تو آن پروانه ای مادر
اگر از عاشقی باشد به هرمنظومه صحبتها
به لب ؛ عشاق ِ عالم را تو آن افسانه ای مادر
شاعر: امير مهر جوئی
مادر؛
روسریت را بردار تاببینم ،برشب موهایت؛
چند زمستان برف نشسته است؛
تا من به بهار رسیده ام..
امشب از دوری تو در تب و تابم مادر
از می غربت خود مست و خرابم مادر
در نبود تو و آغوش پر از احساست
من بی عاطفه در حسرت خوابم مادر
خاطرم نیست چه بدکرده ام وجرمم چیست
که چنین سخت سزاوار عذابم مادر
پرسشی هست، تقاضای جوابش دارم
من چرا پیر در ایام شبابم مادر؟
بی تو هر ثانیه یک عمر به من می گذرد
بی تو آواره ی بی حد و حسابم مادر
آتشی در دلم انداخت فراقت که نگو
بهر خاموشی آن در پی آبم مادر
درد دوری ز تو را چاره اگر هست بگو
نیست حتما که چنین در تب و تابم مادر
شاعر: مهدی محمدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مــــادرم ای کـــه تــــو پــروانـــــــه ی مــــــــن
دختـــرت بــــــی تـــو اســــیـــــــرِ قفــــســی
مـــادرم شهــر بـــه زیـــــــــــــر پَــرِ تـــوســـت
پَـــر بکــــش شهـــــــر نـــــــــــدارد نفســـــی
سایه ات بر سرِ من، ای که ز مهــرت شادم
مادری هیــچ نــــدارد به مثــــالِ تو کســـــی
خنـــــده کن شب به هــــوای تو شب اسـت
ای کـــه زیبایــــی و نخـــــلِ طــــــــبســـــی
«ندا»
:»روز مـــــادر مبــــارک:»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آسمان[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم
خاک[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
آنجهان راگفتم[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم
روی کردم با بحر[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره یی بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
صبحدم را گفتم[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظه ی حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خنده ی اوچشمه ی آن
من ازان محرومم
خنده ی من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خنده ی او
خنده ی او روح است
خنده ی او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
کردم از علم سوال[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح و بیان کم دارم
درپی عشق شدم
تا درآئینه ی او چهره ی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظه ی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظه ی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمه ی زیبایی
بلکه او درهمه ی عالم خوبی, همه ی رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود