اي آسمان مگر دل ديوانه مني
كاين گونه شعله مي كشي و نعره مي زني
نالان و اشكبار .....مگر عاشقي و مست؟
با خويشتن چون ما مگر_اي دوست_دشمني؟
من مستم و تو نعره زن.....امشب حكايتي ست
ميخانه ات مجاست كه سرخوش تر از مني؟
چون زير خاك تيره شدم ياد من بكن
هرجا كه حلقه ديدي دستي به گردني