در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
Printable View
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
ياد آن روز كه شد مرحله عاشقيم×××نتوانستم كه بگويم كه كيم...
من ميگم منو شكستن
چشم فانوسمو بستن
تو ميگي خدا بزرگه ماه و ميده به شب من
من ميگم آخه دلم بود اون كه افتاده به خاكت
تو ميگي سرت سلامت آينه ها زلال و پاكه
مژه سياهت ار کرد به خون ما اشارت/ز فريب او بينديش و غلط مکن نگارا
هر كي ميگه خدا جون بنده هاشو دوست نداره×××بايد از دنيا بره اما كجا سر بياره؟
آخه عالم همش ماله خدا جونه ماهاست×××بسه ديگه عزيزم گريه نكن خدا اينجاست...
برگي از دفتر شعرم...يارب...
تو خوبی او ز خوبان بی نیاز
تو سروی آن پری رخ سرو ناز
زان مي عشق كز او پخته شود هر خامي
گرچه ماه رمضان است بياور جامي
یا رب روا مدار که گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود
در حكمت سليمان هر كس كه شك نمايد
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهي
یادته اون روزا که ذلیل یه نگام بودی// اگه امروز برخرِ ِمراد سواری، باکی نیست