در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رٍٍويايي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
Printable View
در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رٍٍويايي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
در بيابان ها اگر صد سال سرگردان شوي
بهتر است اندر وطن محتاج نامردان شوي
مجددا ببخشيد
مي بهشت ننوشم ز جام ساقي رضوان
مرا به باده چه حاجت كه مست بوي تو باشم
ميسوزم از اين دورويي و نيرنگ
يکرنگي کودکانه ميخواهم
اي مرگ از آن لبان خاموشت
يک بوسه جاويدانه مي خواهم
دوستان پیشنهاد میکنم بعد از اینکه شعرتون رو نوشتید اونو کپی کنید و
بعد صفحه رو یه بارRefreshکنید تا این تداخل ها پیش نیاد
...........
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من
ناله می لرزد، می رقصد اشك
آه، بگذار كه بگريزم من
از تو، ای چشمه جوشان گناه
شايد آن به كه بپرهيزم من
نه سايه دارم و نه بر بيفكنندم سزاست
اگر نه بر درخت تر كسي تبر نمي زند
دزد بر این خانه از آنرو گذشت تا بشناسد در و دیوار را
پروين
ای که شدی تاجر بازار وقت بنگر و بشناس خریدار را
پروين
ای دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را
باباطاهر
آینهی تست دل تابناک بستر از این آینه زنگار را
از عمر رفته نیز شماری کن مشمار جدی و عقرب و جوزا را
آرامشی ببخش توانی گر ××× این دردمند خاطر شیدا را
افسون فسای افعی شهوت را ××× افسار بند مرکب سودا را
;) ای دوست، تا که دسترسی داری××× حاجت بر آر اهل تمنا را
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] از رفعت از چه با تو سخن گویند نشناختی تو پستی و بالا را
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] از آن، دراز نکردم سخن درین معنی ××× که کار زندگی لاله کار مختصریست
ماشالله .........یه نفسی تازه کنید
یه کم وقت بدید ما هم بنویسیم !!!!!!!!!
...........
تنگ بلوري دلت درست مث دل من
کلي لبش پريده بود همش پره ترک بود
وقتي که عاشقم شدي چيزي ازم نخواستي
توقعت فقط يکم عاشقي و نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم ديگه مسابقه گذاشتيم
که رو گل کدوممون قايق شاپرک بود؟
تقويم که از روزا گذشت دلم يه جوري لرزيد
راستش دلم خونه ترديد و هراس و شک بود
ديگه نه از تو خبري بود و نه از آرزوهات
قحطي مژده و روزاي خوش و قاصدک بود
يادم مياد روزي رو که هوا گرفته بود و
اشکاي سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همينو گفتي
عاشقيمون يه بازي شايد الک دولک بود
نه باورم نميشه که تو اينو گفته باشي
کسي که تا ديروز برام تو گل دنيا تک بود
قصه با تو بودن و مي شه فقط يه جور گفت
کسي که رو زخماي قلبم مث نمک بود...
در طغيان بهم رسيدن
دستانت را دراز كردي
چون جريان هاي بي سرانجام
لبهايت با سلام بوسه
ويران گشتند ...
يك لحظه تمام آسمان را
در هاله اي از بلور ديدم
خود را و ترا و زندگي را
در دايره هاي نور ديدم
گويي كه نسيم داغ دوزخ
پيچيده ميان گيسوانم
من کیم گردی زخاک انگیخته
قالبی از آب و خاک آمیخته
""""""""""""""""""""
ببخشید شاید غلط داشته باشم
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
ديگر به هواي لحظه ي ديدار
دنبال تو در به در نميگردم
دنبال تو اي اميد بي حاصل
ديوانه و بي خبر نمي گردم
در ظلمت ان اتاقك خاموش
بي چاره و منتظر نمي مانم
هر لحظه نظر به در نميدوزم
و ان اه نهان به لب نمي ارم
اي زن كه دلي پر از صفا داري
از مرد وفا مجو مجو هرگز
او معني عشق را نميداند
راز دل خود به او مگو هرگز
فروغ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زبعد خاك شدن يا زيان بود ياسود
به نقدخاك شوم...بنگرم چه خواهد بود
به نقد خاك شدن كارعاشقان باشد
كه راه بند شكستن .خدايشان بنمود
داللللل :evil:
يه ز هم براي فروغ نازنين
زندگي
شايدكه
افروختن سيگاري باشد
درفاصله رخوتناك بين دو.......
(ديگه بقيش +18) :blush:
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
در شبان غم تنهايي خويش،
عابد چشم سخنگوي توام .
من در اين تاريكي،
من در اين تيره شب جانفرسا،
زائر ظلمت گيسوي توام .
شكن گيسوي تو،
موج درياي خيال .
كاش با زورق انديشه شبي،
از شط گيسوي مواج تو، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم .
كاش بر اين شط مواج سياه،
همه عمر سفر مي كردم
(حميد مصدق)
من از نهايت شب حرف مي نم
واز نهايت تاريکي
واز نهايت شب حرف مي زنم
اگـربه خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ بياور
ويک دريچه که از آن
به ازدحام کوچـه خوشبخت بنگرم...
مي خواستم به دامن اين دشت، چون درخت
بي وحشت از تبر
در دامن نسيم سحر غنچه واكنم
با دست هاي بر شده تا آسمان پاك
خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم
گنجشك ها ره شانه ي من نغمه سر دهند
سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند
اين دشت خشك غمزده را با صفا كنم
(فريدون مشيري)
ميسوزم از اين دو رويي و نيرنگ
يكرنگي كودكانه مي خواهم
اي مرگ از ان لبان خاموشت
يك بوسه ي جادانه ميخواهم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من نمي دانم
كه چرا مي گويند : اسب حيوان نجيبي است ،
كبوتر زيباست .
و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد
واژه را بايد شست .
واژه بايد خود باد ، واژه بايد خود باران باشد
چتر را بايد بست ،
زير باران بايد رفت .
فكر را ، خاطره را ، زير باران بايد برد .
با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت .
دوست را ، زير باران بايد جست .
زير باران بايد با زن خوابيد .
زير باران بايد بازي كرد .
زير باران بايد چيز نوشت ، حرف زد . نيلوفر كاشت ، زندگي تر شدن پي درپي،
زندگي آب تني كردن در حوضچه (( اكنون )) است
(سهراب)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو تماشا كن
كه بهار ديگر
پاورچين پاورچين
از دل تاريكي مي گذر
و تو در خوابي
و پرستوها خوابند
و تو مي انديشي
به بهار ديگر
و به ياري ديگر
نه بهاري
و نه ياري ديگر
حيف
اما من و تو
دور از هم مي پوسيم
غمم از وحشت پوسيدن نيست
غمم از زيستن بي تو دراين لحظه پر دلهره است
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم،
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام، در آندم که بر جا مرده ماران خفتگانند،
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم ياد آوری يا نه، من از يادت نمی کاهم،
ترا من چشم در راهم.
(نيما)
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای زامروزها ، دیروزها !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آي آدمها
كه در ساحل نشسته
شادوخندانيد........
(نيما)
(شرمنده رفرنس دم دستم نبود)
ببخشيد
در شرار آتش دردي نهاني
نغمه ي من .....
هم چو آواي نسيم پر شكسته
عطر غم مي ريخت بر دلهاي خسته
پيش رويم :
چهره ي تلخ زمستان جواني .
پشت سر :
آشوب تابستان عشق ناگهاني .
سينه ام :
منزل گه اندوه و درد و بدگماني .
كاش چون پاييز بودم.....كاش چون پاييز بودم
من عمارت نپذيرم كه خرابم كردي
اي خراب از مي تو...هركي درين بنيادند
اي خدا رحم كن آنرا كه مرا رحم نكرد
به صفات توكه در كشتن من استادندند
بي خودم كن كه از آن حالتم آزادي هاست
بنده آن نفرم كز خودخود آزادند
(مولانا)
دامنم را رنگ مي زد
وه...چه زيبا بود اگر پاييز بودم
وحشي و پر شور و رنگ آميز بودم
ملولان همه رفتند........درخانه ببندید
بران عقل ملولانه همه جمع بخندید
............
ملولان به چه رفتید...که مردانه درین راه
چوفرهادوچوشدداد .......دمی کوه نکندید
(مولانا)
توضیح:
ای با با خودمم که دال دادم.........شایدم دل دادم؟
ديگر نكنم ز روي ناداني
قرباني عشق او غرورم را
شايد كه چو بگذرم از او يابم
ان گمشده ي شادي و سرورم را
ان كس كه مرا نشاط و مستي بود
ان كس كه مرا اميد و شادي بود
هرجا كه نشست بي تامل گفت:
او يك زن ساده لوح عادي بود
فروغ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در ميان من و تو فاصله هاست .
گاه مي انديشم ،
- مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري !
تو توانايي بخشش داري .
دستاي تو توانايي آن را دارد ؛
- كه مرا،
زندگاني بخشد .
چشمهاي تو به من مي بخشد
شور عشق و مستي
و تو چون مصرع شعري زيبا،
سطر برجسته اي از زندگاني من هستي
(حمید مصدق)
ياري به من بده كه در او بينم
يك گوشه از صفاي سرشت تو
يك شب ز لوح خاطر من بزداي
تصوير عشق و نقش فريبش را
خواهم به انتقام جفاكاري
در عشقش تازه فتح رقيبش را
آه اي خدا كه دست توانايت
بنيان نهاده عالم هستي را
بنماي روي و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستي را
راضي مشو كه بنده ناچيزي
عاصي شود بغير تو روي آرد
راضي مشو كه سيل سرشكش را
در پاي جام باده فرو بارد
از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرابشنو
آه اي خداي قادر بي همتا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از بهار
حظ ّ تماشائي نچشيدم،
كه قفس
باغ را پژمرده مي كند.
***
از آفتاب و نفس
چنان بريده خواهم شد
كه لب از بوسه نا سيراب.
برهنه
بگو برهنه به خاكم كنند
سرا پا برهنه
بدان گونه كه عشق را نماز مي بريم،-
كه بي شايبه حجابي
با خاك
عاشقانه
در آميختن مي خواهم
جاویدان(شاملو)