درخت ها دیوانه انددر سوز پاییز برهنه،
و در گرمای تابستان....!
تو هم اگر در مغز زمین ریشه می کردی
با آن همه خاطره
با آن همه ...
غلی اسدالهی
Printable View
درخت ها دیوانه انددر سوز پاییز برهنه،
و در گرمای تابستان....!
تو هم اگر در مغز زمین ریشه می کردی
با آن همه خاطره
با آن همه ...
غلی اسدالهی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو كه در كوچه راه افتادي
همه جا غير كربلا بودي
با توام آي حضرت باران
ظهر روز دهم كجا بودي؟
حسين زحمت كش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]علیرضا بدیع
تو ماهی و من ماهی این برکهی کاشی
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی !
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجرهی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هربار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی !
ای باد سبکسار ! مرا بگذر و بگذار
هشدار ! که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگیست چه باشی ... چه نباشی
اسم رمز؟
آب
مثل يك سوال بیجواب
آمد و گريخت!
با شتاب
ثبت شد
نام او
مثل خط خط خطی رود
روی يك جلد كتاب!
رودابه حمزهای
اعداد پيچيدهاند
غمهای مادر
و دستمزد پدر
سخت است
پاسخ اين معادله دو مجهولی...
نوشين صرافها
از وقتی كه رفتهای
چشمهايم
خانه تار عنكبوتها شده
تار تار تار...
كيانا ابطحی
Photo by Maryam Zahirimehr
روزگار دست پاييز باشد برگها را میريزد
درختها را برهنه میكند
و بر من و تو با صدای گرفته و خشخش كنان میخندد.
بيا خود كاج باشيم
و فصل خزان پاييز را رقم بزنيم.
شاعر سيد محمد امينی
همه وقت باریده ای
اما بر سرزمین دیگری
بی انصاف !
من اگر سنگ هم بودم
به لطافت کمی باران
احتیاج داشتم .
ستاره چگينيان
از کتاب "ماهی ها گناهکارند "
همه ی من
تویی
یاد باشد.....
حالا که می خواهی
بروی
با تمامِ وجودت
برو...
مهتاب چگینیان
مثل «داش آکل» کـــه برق چشم یک دختر به بادش داده باشد
مثل یک «فرمان» که نارو خوردن از «قیصر» به بادش داده باشد ـ
ـ بغض دارم؛ بغض، چون مردی که بی رحمانه ترکش کرده باشی
بدتر از آن، مثل فــرزندی کــــه یک مـــادر بــــــه بادش داده باشد
بغض دارم؛ بغض از تصویر دنیایی کـــه بی تو جای من نیست
بغض دارم؛ مثل یک «باور» که یک «یاور» به بادش داده باشد
مثل «دارا» یی کــه «اسکندر» ذلیلش کرده باشد درد دارد
پشت سالاری که دست غدر همسنگر به بادش داده باشد
حال من؟؟؟: حالِِ غرورِ شاعرِ فحلی که شاگردِ عزیزش
با سرآمد خواندنِ یک شاعــــرِ دیگر بـه بادش داده باشد
شانه ام هم وزنِ نامِ خانه ام ویران و رنج آجین و زخمی است
مثل یک کشور کــــه ظلم حاکمی خودسر به بادش داده باشد
شرمگاه مُرده برمی خیزد؛ امّــــا برنخواهد خاست هرگـــز
پشتِ گرمی که خیانت دیدن از همسر به بادش داده باشد
حسِّ مافوقِ به سربازان خیانت کرده حسّ دردناکی است
مثل ایمانـــی کــه کفرِ شخصِ پیغمبر به بادش داده باشد
بغض دارم؛ بغض، هم سنگِ «برادرخوانده» یِ خودخوانده ای که
نارفیقی ، تحتِ نامِ نامــیِ «خواهــــر» بــــه بـــادش داده باشد
شکّ ندارم که تـو برمی گردی؛ امّا بر نخواهد گشت دیگر
حرمتِ شعری که مدحِ یک ستم پرور به بادش داده باشد
شانه یعنی مار؟؟ ...یا نه! مار یعنی شانه؟؟... تعبیر دقیقش ؟؟؟
- شانه، یعنـــی هرچه یک هم گریه با خنجر به بادش داده باشد
علی اکبر یاغی تبار