-
جیبر
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جيبر با نام انگليسي Gebeer Gazelle شباهت زيادي به آهو دار ولي داراي تفاوت هاي ظاهري در جثه، رنگ و شاخ مي باشد كه تشخيص اين دو را از يكدگر ممكن مي شازد. جبير داراي موهاي كوتاه ، به رنگ زرد تيره ي متمايل به قرمز مي باشد كه رنگ آن در قسمتهاي شكمي و كفل ها سفيدرنگ است در صورتي كه رنگ آهو روشن تر از جبير و به رنگ زرد شني مي باشد وزن جيبر در حدود 25 كيلو گرم مي باشد. در جبير ، حنس نر و ماده هردو داراي شاخ مي باشند در صورتي كه در آهو فقط جنس نر داراي شاخ مي باشد، همچنين شاخ هاي جبير برخلاف آهو قوس زيادي به خارج نداشته و موازي با يكديگر هستند و انتهاي آنها به سمت جلو متمايل و خميده مي باشد . ضمنا طول شاخ نيز در جبير نر بطور متوسط 10 سانتي متر كوچكتر از آهو است. زيستگاه جبير در ايران شامل مناطق بياباني و استپي مي باشد كه معمولا تپه ماهورهاي كوتاه و بوته زارهاي بلند را به دشتهاي صاف ترجيح مي دهد .پراكندگي آن در ايران در نيمه جنوبي كشور و حاشيه كويرهاي ايران را شامل مي شود .
فصل جفتگيري جبير در زيستگاههاي طبيعي ايران تا حدودي با يكديگر متفاوت مي باشد . بطوريكه در مناطق گرمسير در اوايل پاييز و در مناطق سردسير در اواخر پاييز جفتگيري صورت مي گيرد. در منطقهشير احمد جفتگري جبيرها از دهم آبانماه شروع مي شود و معمولا در حدود يكماه بطول مي انجامد . با توجه به اينكه دوره بارداري جبير حدود 170 روز مي باشد در صورت موفقيت آميز بودن جفتگيري در اوايل شروع فصل جفتگيري ، زايمان از نيمه دوم فروردين به بعد اتفاق مي افتد.
سن بلوغ در جبيرهاي ماده در زيستگاه طبيعي 18 ماهگي و جنس نر 5/2 سالگي مي باشد .
در اغلب اعضاي خانواده گاوسانان در فصل جفتگيري درگيري و نزاع هاي سختي بين نرها براي تصاحب و جفت گيري با ماده ها اتفاق مي افتد كه گاهي ممكن است به زخمي شدن و يا حتي مرگ يكي از طرفين بيانجامد.در گله هاي قوچ و ميش، آهو و جبير ، در مناطق و زيستگاههاي طبيعي بجز فصل جفتگيري معمولا گله ي نرها جدا از گله حيوانات ماده و نرهاي جوان هستند و بجز فصل جفتگيري گله هاي نر و ماده معمولا جدا از هم ديده مي شوند. با آغاز فصل جفتگيري گله هاي نر تقسيم شده و هر يك با چند راس از ماده ها جفت مي شود . دراني هنگام در صورت ورود يك نر ديگر به دسته اي كه توسط يك نر تصاحب شده براي تصاحب و جفتگيري نزاع سختي بين دو نر اتفاق مي افتد كه اين نزاع بصورت سرشاخ شدن با يكديگر اتفاق مي افتد. در اين درگيري اغلب نرهاي مسن برنده ميدان هستند و نرهاي جوان شانسي براي برد ندارند و پس از چند لحظه درگيري ميدان را بنفع نر مسن ترك مي كنند ، در صورتي كه اينكار را انجام ندهند ممكن است اين سماجت به زخمي شدن و مرگ آنها منجر شود.
-
شیبر
شیبر(Liger) جانوری دورگه بین شیر نر و ببر ماده است. شکل جسمانی آن مانند یک شیر بزرگ راهراه است. شیبر در طبیعت بسیار نادر است، چرا که سرحدات قلمروهای شیران و ببران به ندرت در یک مکان بر یکدیگر متطابق میشوند. در واقع، تنها مکان باقیمانده که هر دو حیوان را در بر میگیرد جنگل جیر در هندوستان است. به علاوه، شیران در گروه زندگی میکنند در حالی که ببر حیوانی گوشهگیر و منزوی است.
رشد شیبر هم از شیر و هم از ببر بیشتر است. دلیل این نمود نداشتن ژن محدودکنندهٔ رشد است که در شیر در حیوان ماده و در ببر در حیوان نر قرار دارد. شیبر در طی عمر خود پیاپی رشد میکند و به نقطهای میرسد که بدنش دیگر توان تحمل اندازهاش را ندارد. شیبری که در عکس نمایش داده شده ۴۵۰ کیلوگرم وزن دارد.
شیبر نر عقیم است اما شیبر ماده معمولاً عقیم نیست و با شیر یا ببر نر امکان باروری آن وجود دارد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
عکسهایی از شیبر
-
عکس از یک خانواده شیبر (شیر نر + ببر ماده + بچه شیبرها)
-
پلنگ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راسته : Carnivara
خانواده : Felidae
جنس و گونه : Panthera Pardus
اندازهها
ارتفاع تا شانهها: 50 تا 60 سانتيمتر
طول: 100 تا 130 سانتيمتر از سر تا انتهاي دم
وزن: 65 تا 80 كيلوگرم
توليدمثل
بلوغ جنسي: 2 تا 3 سالگي
جفتگيري: تمام اوقات سال در استوا، در بهار در ساير نقاط
دوره بارداري: 90 تا 112 روز
تعداد تولد: 2 تا 3 توله، گاهي تا 6
شيوه زندگي
عادت: انفرادي و منزوي
رژيم غذايي: حيوانات و پرندگان بزرگ و كوچك
طول عمر: 12 سال در وحش، 20 سال در اسارت
گونههاي خويشاوند
جاگوار آمريكايي جنوبي، Panthra onca خويشاوند نزديك او علايم بسيار مشابهي دارد ولي از پلنگ بزرگتر و تنومندتر است.
گستره زيست پلنگ
پراكندگي: در سراسر بخش بزرگتر آفريقا و بيشتر آسيا از خاورميانه تا شوروي سابق، كره، چين، هند، مالزي و ايران
حفاظت: تعداد آن به شدت تقليل يافته است. تا حد زيادي در آسياي صغير، منچوري، ايران و مناطق مسكوني از بين رفته است. تجارت بينالملل پوست در حال همكاري در زمينه قانونمند كردن تجارت پوست پلنگ ميباشد.
استتار زيركانه پلنگ
علايم داراي كنتراست زياد پلنگ، خطوط كلي بدن او را تجزيه كرده و به آن كمك ميكنند در محيط اطراف محو شود خواه در حال استراحت روي يك درخت باشد (سمت راست) يا در علفهاي بلند پنهان شده باشد (زير). از استتار عالي و حركت آرام خود براي نزديكتر شدن به طعمه بدون نمايان شدن استفاده ميكند پيش از آن كه ناگهان به حيوان شگفتزنده حمله برد.
پنگ هر چند غالباً در نواحي جنگلي يافت ميشود، ميتواند در زيستگاههاي متنوعي زندگي كند از نيمه بياباني گرفته تا حدود بالاي گياهان زير خط برف، رنگ پوشش خالدار آن از زرد بسيار كم رنگ تا سياه متغير است.
زيستگاهها
به جز يك زمان كوتاه در جفتگيري و هنگام پرورش توله، توسط مادران، پلنگ يك زندگي انفرادي معمولاً در يك قلمرو تعيين شده دارد. اگر بسياري از پلنگها در يك منطقه پرسه ميزدند و شكار ميكردند، قطعاً موجب مشكلاتي از قبيل شكار بيرويه يا فراري دادن طعمه ميشد.
پلنگ قلمرو خود را مانند ساير اعضا خانواده گربهسانان با ادرار علامتگذاري ميكند. همچنين درختان خاصي را با پنجه علامت ميگذارد. اندازه قلمرو پلنگ از فصلي به فصل ديگر و نيز با توجه به زيستگاه تغيير ميكند.
در مناطق غني از نظر طعمه، قلمروها كوچكتر از مناطق فقيرتر است. قلمروي نرها معمولاً از قلمروي ماده بزرگترند و اغلب با يك يا چند زيستگاهها همپوشاني دارد هر چند اين زيستگاهها مربوط به نرها نميباشد.
توليدمثل
پلنگها شش يا هفت روز وقتي ماده در موسم توليدمثل قرار دارد، گرد هم ميآيند. نر با بوي قوي ادراري كه ماده در اين زمان روي درختها ميپاشد، به سوي او كشيده ميشود. پس از جفتگيري، نر با ترك ماده براي به دنيا آوردن تولهها و مراقبت از آنها به تنهايي به قلمروش باز ميگردد.
زايمان در يك لايه به دقت مخفي شده پس از يك دوره كوتاه بارداري سه ماهه روي ميدهد. بارداري طولانيتر توانايي شكار ماده را محدود ميكند و مانع كشتن طعمههاي كافي توسط او براي ادامه حيات او و تولههاي در حال رشدش ميشود. اين يعني تولهها كوچك و بيدفاع ميشوند و وزنشان فقط 430 تا 570 گرم ميشود.
ممكن است تا شش توله وجود داشته باشند ولي معمولاً يك يا دو توله زنده ميمانند. چشمهاي آبي روشن از خصوصيت همه تولهها از همه گونههاي گربههاست كه پس از نه روز باز ميشوند. در اين مرحله، خالها به قدري به هم نزديكاند كه پوست توله ظاهر خاكستري پيوسته دارند.
تولهها عموماً با مادرشان به مدت دو سال زندگي ميكنند. وقتي آنها خيلي كوچك هستند، مادر آنها را چند روز براي دور ماندن از ديد شيرها، كفتارها يا حتي پلنگهاي نر به مخفيگاه جديدي ميبرد.
در زماني كه آنها با مادرشان زندگي ميكنند، شكار كردن و دفاع از خود را از طريق بازي و سپس با همراهي در زمان شكار ميآموزند.
-
مشخصات
پلنگ گوشتخواری است بزرگ که طول بدن آن تا 160 سانتیمتر و گاهی تا 180 سانتیمتر و طول دم تا 110 سانتیمتر و بلندی در ناحیه شانه تا 75 سانتیمتر میرسد. بدن دراز و باریک و دستها و پاها قوی و به اندازه متوسط و پنجهها ناخن بزرگ که بطور واضح از دو طرف فشرده شده است. گوشها کوتاه و مدور و بدون موهای بلند انتهایی است. دم دراز و طول آن معمولا از نصف طول بدن بیشتر و ظریف و باریک است. رنگ بدن خالدار و در رنگ سفید زمینه آثاری از زردی یا زرد قرمز یا زرد خاکستری وجود دارد.
دسته خالهای گل مانند در همه جا در روی بدن و دم و دستها و یا پرکنده شده است. در عقب و وسط پشت بدن بعضی خالها دنبال هم قرار گرفته و به صورت نوار نمایان میشوند. جمجمه خیلی بزرگ و دراز و نسبتا باریک است. ناحیه پیشانی تقریبا مسطح است و در وسط آن فرو رفتگی طولی وجود دارد. پهنای جمجمه در بالای دندانهای نیش خیلی بیشتر از پهنا در عقب زایدههای پس حدقهای است. استخوانهای بینی دراز و نسبتا باریک است. انتهای عقبی استخوانهای بینی به لبه عقبی استخوان فکی میرسند یا بیشتر از آن امتداد مییابند. دندانهای نیش خیلی بزرگ و اولین پیش آسیای بالا همیشه وجود دارد.
نحوه زندگی
پلنگ درنقاط جنگلی ، کوهستانها در ارتفاعات نسبتا زیاد تا 3500 متر زندگی میکنند. نواحی پر درخت و صخرهای و نزدیک رودخانه را ترجیح میدهند. کمتر به کوهپایهها پایین میآیند و به ندرت در دشتها دیده میشوند. اگر چه بیشتر شبها فعالیت میکنند ولی در روز هم دیده میشوند. خوراک اصلی آنها سمدارانی چون گوسفند بز کوهی و گاهی خوک وحشی است. هنگامی که این نوع شکارها کمیاب باشد از پرندگان و جوندگان و حیوانات کوچک دیگر تغذیه میکنند. گاهی به گلههای گوسفند و بز حمله کرده و تلفاتی وارد میسازند. چنانچه زخمی شوند برای انسان بسیار خطرناک هستند.
از صخرهها و درخت به خوبی بالا رفته و ممکن است لاشه شکار خود را در بالای درخت نگهداری کنند. فصل جفتگیری آنها در اواخر زمستان و اوایل بهار است. دوران آبستنی در حدود 3 ماه طول میکشد. تعداد بچه ها 2 ، 3 و یا گاهی به 5 عدد نیز میرسد. بچهها در لانه که معمولا در شکاف صخرهها و داخل غارها است و اغلب از گیاهان و برگ خشک پوشانیده شده است، نگهداری میشوند. بچه ها بعد از 10 روز چشم باز میکنند و در سن بلوغ به غیر از دوران جفتگیری بطور انفرادی دیده میشوند.
پراکندگی در ایران
پلنگ در ایران تاکنون از گیلان ، مازندران ، گرگان ، خراسان ، آذربایجان ، کردستان ، لرستان ، همدان ، اصفهان گزارش شده است.
پراکندگی جهانی
پلنگ در کشورهای سودان ، سومالی لند ، مصر ، مراکش ، عربستان ، ترکیه ، ایران ، پاکستان ، هندوستان ، چین و ... یافت شده است.
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
غذا و شكار
معمولاً در موقع سحر يا غروب پلنگ از يك تركيب پنهانكار و حيلهگري براي گرفتن طعمه استفاده ميكند. بعضي اوقات، بدون سر و صدا در كمين، شايد در شاخه درخت آماده پريدن مينشيند ولي اغلب قربانيان خود را با آرامش و حيلهگري مرگباري تعقيب ميكند.
پلنگ با فرو كردن دندانهايش در گلوي طعمه يا با يك گاز هدفدار از پشت سر، او را ميكشد.
اغلب طعمه كشته شده ممكن است به سنگيني خود او باشد را به بالاي درخت ميبرد و آن را روي شاخهها جاي ميدهد. در اين جا شكار دور از دسترس لاشهخواراني مانند كفتارها و شغالها حفظ ميشود.
پس از يك وعده غذايي، پلنگ معمولاً براي نوشيدن آب به كنار يك گودال ميرود.
پلنگ طيف وسيعي از حيوانات متفاوت را در رژيم غذايي خود دارد از بوزينه، گراز افريقايي و انتلوپهاي متوسط تا پستانداران و پرندگان كوچك.
پلنگهاي تنها، گاهي براي انواع خاص غذا، طعمههاي ويژهاي را ميپسندند.
امكان دارد كه اين به دليل انسان خوارشدن بعضي از آنها باشد كه وقتي يك بار گوشت انسان را چشيدهاند، به آن علاقمند شده باشند. با اين حال پلنگهاي آدمخوار كاملاً نادرند.
رابطه پلنگ و انسان
پلنگ كه به خاطر زيبايياش توسط انسانها تحسين ميشود، به خاطر پوستش سالها شكار ميشده است. دهه 1960، شكار پلنگ به بالاترين حد رسيد و تقريباً 000/500 پلنگ در آفريقا كشته شدند.
امروزه، پلنگ يك گونه حفاظت شده است ولي هنوز هم توسط چوپانان، گلهداران و شكارچيان غير قانوني شكار ميشود.
هر چند نبود غذا پلنگ را به كشتن دامهاي اهلي وا ميدارد، ولي اين عمل به نظر كشاورزان به عنوان عملي مفيد تلقي ميشود؛ زيرا جمعيت حيواناتي مانند بوزينه و خوكها كه باعث خرابي محصول ميشوند را كنترل ميكند.
در مكانهايي كه پلنگ نابود شده است علفخواران موجب آسيب رساندن به محصول شدهاند.
آيا ميدانستيد كه
- پلنگ دوست دارد در روز آب بياشامد ولي در موقع شكار خوب به آب كمتري نياز دارد.
- پلنگ يكي از اولويتهاي خود را خوردن سگها قرار داده است – بسياري از آنها از ايوان خانه گرفته شدهاند.
- پلنگها غريزه لانهيابي پيشرفتهاي دارند؛ گروهي كه در حومه نايروبي پرسه ميزدند، جمعآوري شده و در پارك ملي Tsavo، 320 كيلومتر دورتر رها شدند در چند هفته راه خود را به نايروبي پيدا كردند.
- حواس تيز استثنايي و توانايي ناشناخته باقي ماندن در حداقل پوشش، همانند يك دامنه صخرهاي يافتن آن را حتي از شير و ببر نيز سختتر ميكند.
- پلنگهاي سياه زماني به عنوان گونه جداگانهاي قلمداد ميشدند ولي اكنون پلنگهاي واقعي شناخته ميشوند. هر چند سياهاند خالهاي آنها كماكان كمي قابل رويت هستند و بعضي اوقات در ميان تولههاي پلنگ معمولي ديده ميشوند.
- گستره شنوايي پلنگ دو برابر از انسان است و در نور ملايم، بينايياش شش برابر بيشتر و بهتر است.
-
بزهای وحشی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تارها
تارها (Tahr) حيواناتي كوتاه با بدني عضلاني و شاخهايي كوتاه و توپر (بلندترين شاخ 43 سانتيمتر ركورد شده حداكثر محيط پايه شاخ 27 سانيتمتر) و به عقب برگشته هستند. تارها فاقد ريشاند. سه گونه مختلف تار وجود دارند كه در فواصل خيلي دور از هم زندگي ميكنند:
1) تار هيماليايي
(Hemitragus jemlahicus)
با موهاي قهوهاي طلايي زياد و نسبتا بلند اطراف شانه و سينه و رنگ عمومي متمايل به قرمز يا قهوهاي تيره و شاخي محدب (در بيرون) و گرهدار (در داخل) فقط در نوار باريكي از بوتان تا كشمير زندگي ميكند. اين حيوان به كاليفرنياي امريكا و نيوزيلند برده شده و تكثير گرديده است.
2) تار نيلگيري
(Hemitragus hylocrius)
با رنگ تماماً تيره و لكههاي زين مانند پهلوها و لكههاي سفيد بالاي زانوها در ارتفاعات جنوب هندوستان و منطقه نيلگير، آناماليس و فلات غربي هند زيست ميكند.
3) تار عربي
(Hemitragus jayakari)
با بدن قهوهاي و ناحيه زير شكم كمرنگ و موهاي بلند ناحيه فكها، سينه و بالاي پاها فقط به عمان محدود ميشود. تمام گونههاي تار نقاط كوهستاني و پر شيب را براي زيست ميگزينند. تار هيماليايي از ارتفاع 2400 تا 5000 متر از سطح دريا زيست ميكند.
گونهها و زيرگونههاي بزهاي وحشي
معمولاً شرط لازم براي تفكيك گونهها آن است كه حيوانات مختلفي كه در طبيعت در كنار يكديگر زيست ميكنند با يكديگر امتزاج نداشته باشند. نظير مارخور و آيبكس آسيايي كه در يك محيط زندگي كرده ولي با يكديگر امتزاج نمينمايند. در رابطه با حيواناتي كه از لحاظ جغرافيايي و طبيعي، دور از يكديگر زيست ميكنند، بايد از روي فيزيك جانور و ساير خواص جانورشناسي آن قضاوت كرد. به عنوان نمونه، انواع تور قفقازي، از لحاظ جغرافيايي، از آيبكس و مارخور كاملاً جدا هستند، لذا، نميتوان گفت كه آيا در طبيعت با اين دو حيوان امتزاج مينمايند يا خير.
در اسارت، تمام گونههاي بز وحشي با يكديگر در ميآميزند. انواع بزهاي وحشي پرورش يافته در شكارگاههاي خصوصي تگزاس، معمولاً امتزاج بين كل ايراني و بز خانگي و يا آيبكس و بز خانگي هستند. بين مارخور و بز خانگي نيز نسلگيري صورت پذيرفته است.
نويسنده بزهاي وحشي را در 6 گونه اصلي جاي ميدهد:
Capra aegagrus : يا كل و بز ايراني يا Bezoar Goat يا پاسنگ (Pasang) با شاخهاي تيز در لبه پيشين.
Capra ibex : شامل انواع Ibex كه داراي شاخهايي با لبه پهن در جلو هستند.
Capra cylindricornis : يا تور قفقازي شرقي با شاخهاي گرد برگشته به عقب و متمايل به بالا.
Capra caucasica : يا تور قفقاز غربي با شاخهاي قوسي مثل شاخ كل ولي كوتاهتر و داراي برجستگي و دندانه روي شاخ و گاه بدون دندانه.
Capra falconeri : يا مارخور با شاخهاي مارپيچ.
Capra aegagrus : يا بز كوهي اسپانيايي با شاخهايي كه ابتدا به سمت بالا و عمودي رشد ميكند و سپس به سمت چپ و راست متمايل ميشود و سپس دوباره به سمت داخل بر ميگردد.
زير گونهها معمولاً يك يا چند دسته از يك گونه حيواني هستند كه از لحاظ خصوصيات آناتوميكي نظير شكل شاخ يا اندازه بدن و گاه رنگ پوست، بتوان آنها را در يك گستره جغرافيايي، از بقيه تشخيص داد. با توجه قراردادي بودن مرزهاي بين گونهها و زير گونهها، اختلاف نظر زيادي بين جانورشناسان مختلف وجود دارد. نويسنده، با توجه به تجربيات شخصي، جدول ردهبندي بزهاي وحشي (چاپ شده در شماره قبل) را تنظيم كرده است.
اسامي موسوم در مورد بزهاي وحشي گيجكننده است. مثلاً Ibex اكثراً به كل ايراني (Persian Ibex) اطلاق ميشود يا بز وحشي اسپانيايي را Spanish Ibex مينامند كه به نظر نويسنده، اين اسامي غلط هستند. با توجه به جدول مذكور، گونهها و زير گونههاي Ibex تعيين گرديده و اين دو حيوان Ibex نيستند. به علاوه، به نظر نويسنده، نام Persian Ibex اين اشكال را دارد كه اين حيوان يا Bezoar Goat در خارج از ايران نيز يافت ميشود. نويسنده، كل ايراني را Bezoar يا Pasang مينامد.
توضيح مترجم: به نظر من، اين حيوان اگر چه در تركيه و عراق هم يافت ميشود، دليلي ندارد كه نام معروف كل و بز را روي آن نگذاريم و كلمه Pasang نيز غلط است.
-
شاخ بزهاي وحشي
همانند تمام اعضاي زيرخانواده Capronae ، شاخ بزهاي وحشي در طول حياتشان رشد ميكند. معمولاً در 4 سال اول عمر، شاخ رشد زيادي دارد و سپس به تدريج و در سالهاي آخر عمر، كم ميشود. شاخ نرها معمولاً خيلي بزرگتر از شاخ مادهها است كه شاخ مادهها معمولاً از 33 سانتيمتر كوتاهتر ميباشد. از آنجايي كه شاخها در طول زمستان نيز رشد ميكنند، يك حلقه رشد در روي شاخها به جاي ميماند كه ميتوان سن و سال حيوان را از روي آن تعيين نمود.
يادداشت مترجم: به نظر من، رشد شاخ بزهاي وحشي و شايد تمام حيوانات بستگي كامل به نوع و ميزان علوفه (تغذيه) دارد. در زمستان، به علت خشكي علوفه و كاهش ميزان تعليف، رشد شاخها نيز هم از جهت طول و هم از جهت محيط كم ميشود و همين كندي رشد باعث ميگردد كه شاخ در بخش زمستاني بسيار متراكمتر از ديگر قسمتها شود. در مورد كل خودمان، اين موضوع كاملاً صادق است. بلافاصله با شروع بهار و افزايش علوفه تازه، رشد شاخ دوباره افزايش يافته و طبعاً تراكم و دانسيته آن كمتر ميشود. لبه جلويي شاخ حيوان در مبارزه يا در تلاش زندگي و يا در اثر ماليدن آن به كوه و يا شاخههاي درختان آسيب ميبيند. اين آسيب در قسمتهاي كم تراكم بهاري و تابستاني شاخ بيشتر و در بخش زمستاني كمتر است. لذا، پس از مدتي، شاخ كل گرهدار ميشود كه البته هر گره مبين يك زمستان از عمر حيوان است و از روي همين تفاوت رشد شاخ در زمستان و تابستان ميتوان عمر كل را دقيقاً تعيين نمود.
به نظر نويسنده، حلقه ساليانه در شاخ كل در روي گره به چشم ميخورد در حالي كه در Ibex ، در بين گرهها است. در تمام بزهاي وحشي كه شاخ آنها پيچ و تاب ميخورد (مثل مارخور و بز اسپانيايي)، پيچش شاخ از يك قاعده ثابت پيروي ميكند، يعني شاخ راست، چپ گرد و شاخ چپ، راست گرد است.
هيچ كدام از گونههاي شاخدار حيواني، آن تنوع موجود در شاخ بزهاي وحشي را ندارند. به نظر نويسنده، شاخ برهاي وحشي از سه قاعده پيروي ميكند: 1- شاخ آيبكس، كل و تور قفقازي غربي، قوسي و به سمت بالا و عقب رشد ميكند. 2- شاخ مارخور و بز اسپانيايي به صورت مارپيچي رشد مينمايد. 3- شاخ تور قفقازي شرقي به صورت مدور به عقب رشد ميكند. در شكل، شاخ پنج گونه از بزهاي وحشي را ملاحظه ميكنيد.
در مارخورها، شاخ داراي دو لبه تيز است (لبه جلويي و لبه عقبي). در كل، لبه تيز در جلو قرار دارد و لبه عقبي گرد است. اين وضعيت در بز وحشي اسپانيايي تقريباً برعكس كل است. در بين آيبكسها و تور قفقازي غربي، جلوي شاخ پهن و دندانهدار ميباشد.
زندگي بزهاي وحشي
بزهاي وحشي توانستهاند از لحاظ فيزيولوژي، آناتومي و رفتار، خود را با محدوده وسيعي از شرايط محيطي و مخصوصاً با شرايط زيستي خيلي سخت از لحاظ دما، شيب و صخرهاي بودن، و در گستره وسيعي از تنوع آب و هوايي زيست و زاد و ولد كنند. به عنوان نمونه، كل و بز ايراني در جنوبي غربي ايالت نيومكزيكوي امريكا رها شده و جمعيت آن به حد قابل شكار رسيده است. اگر چه بزهاي كوهي جانوراني غير مهاجرند و به سرعت به مكانهاي دوردست هجوم نميبرند، اما در دراز مدت، به دوردستها نفوذ خواهند كرد.
بزهاي كوهي اگر چه بيشتر به نقاط پرشيب و كوهستاني و مناطق باز با علفهاي كوتاه علاقمندند اما برخي از انواع ميتوانند در مناطق ديگري نظير نواحي جنگلي و پاييندست نيز يافت شوند.
در ايران، كل و بزها (Bezoar Goat) در ارتفاعات البرز، معمولاً در بالادست جنگل هستند در حالي كه در مناطق جنوب ايران، تا ارتفاع كمتر از 300 متر از سطح دريا نيز زيست ميكنند. اين حيوان در شيبها و صخرههايي با درخت و درختچههاي پراكنده نيز زيست ميكند اما از زندگي در نقاطي علفهاي بلند پرهيز مينمايد.
فايده زندگي در چنين نقاطي، عدم وجود يا كم بودن حيوانات درنده در آنها ميباشد. دشمن اصلي بزهاي كوهي، پلنگ (Felis pardus) و پلنگ برفي (Felis uncial) است. پلنگ، دشمن اصلي بزهاي كوهي است به گونهاي كه در تمام نقاط زيست بزهاي كوهي زندگي ميكند. در ارتفاعات بالاي آسيا، جايي كه پلنگ معمولي يافت نميشود، پلنگ برفي است كه به شكار بزهاي كوهي ميپردازد. در واقع، دشمن اصلي آيبكسها و مارخورها در هيماليا، پامير و تيان شان، همين پلنگ برفي است. البته حيوانات درنده ديگري هم از اين حيوانات تغذيه ميكنند.
در ايران، روباه قرمز (Vulpes vulpes) ، خرس قهوهاي (Urus aretos) ، شغال (Canis aureus) ، كفتار (Hyaena hyaena) نيز به كل و بز و به خصوص بزغالهها حمله ميكنند. گرگها (Canis Iupua) ، به دليل دشواري پيمودن صخرهها، در شكار بزها چندان موفق نميشوند.
در شرايط طبيعي، به ندرت، بزهاي كوهي به بالاي 13 سال ميرسند. اگر چه يك بز كوهي نر در 2 سالگي بالغ ميشود ولي، تا سن پنج سالگي كه از حيث جثه و قدرت بدني به حد مطلوب برسد، در توليدمثل مشاركت نميكند. در نقاط سرد و مرتفع، فصل جفتگيري در ماه آبان تا دي، و در نقاط گرمسير و كمارتفاع مثل جنوب پاكستان، در شهريور ماه است. آيبكس واليا تقريباً در تمام مدت سال جفتگيري ميكند ولي اوج آن در ماههاي فروردين تا خرداد است.
در دوره مستي (جفتگيري) ، معمولاًً نرها مادهها را تعقيب ميكنند و در اين دوره است كه معمولاً نرها بوي بدي دارند. نرها در حين تعقيب، دم خود را بالا ميگيرند. در اين فصل، هر نر بزرگي براي خود قلمرويي انتخاب ميكند و براي حفظ آن، با نرهاي ديگر به مبارزه ميپردازد. مبارزه بزهاي كوهي به صورت كوبيدن شاخها به يكديگر آغاز ميشود، هر دو حريف روي پاهاي خود بلند ميشوند، دستها را جمع ميكنند و سر را كمي به چپ يا راست ميگردانند و سپس با پايين آمدن سر و بدن، شاخها را به ديگري ميكوبند.
حركات قبل از جفتگيري توسط نر شامل راست كردن گردن و بالا آوردن، به چپ و راست بردن، باز كردن لبها و لمس كردن حيوان ماده با دستهاي جلو، و بوييدن ادرار حيوان ماده براي آزمايش آن ميباشد.
دوره آبستني در انواع بزها متفاوت است. در نوع كل و بز ايراني و مارخورها، دوره آبستني 155 روز است. آيبكسها، به خصوص آيبكس اروپايي و آسيايي، دوره آبستني 170 روزه دارند. مادهها در شرايط خوب، 2 ساله بالغ شده و ميزايند ولي، قابليت زايمان از سال سوم و سالهاي بالاتر وجود دارد. دوقلوزايي در نوع ايراني امري عادي است ولي، در ساير گونهها كمتر اتفاق ميافتد.
اگر تغذيه خوب بوده و حيوان باردار جوان باشد، بزغالههاي حاصل بزرگتر، سالمتر و قويتر خواهند بود. در چنين شرايطي، اين حيوانات، بهتر به مقابله با فشارهاي محيطي پرداخته و دوام ميآورند. نرهاي حاصل از چنين مادراني، درشتتر و داراي شاخهاي بزرگتري بوده و تروفه محسوب خواهند شد.
توضيح مترجم: اشاره نويسنده به تغذيه خوب، كاملاً درست است. ولي، در رابطه با بز كوهي، تروفههاي ممتاز معمولاً از زايش تك قلو كه شير بيشتري ميخورد به وجود ميآيد. بديهي است حتي در اين شرايط، تغذيه و علوفه كافي در مراحل بعدي نياز اصلي است.
-
کایوتی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کایوتی (Canis latrans) پستانداری سگ سانان از راسته گوشت خواران ، رسته Canidae است. این جانور بومی آمریکای شمالی و مرکزی است. کایوتی خز قهوهای-زرد (دشتی) یا قهوهای-خاکستری (کوهی) دارد. خز زیر شکم جانور سفید رنگ است. بینی سیاه و چشمهایی زرد با دمی پشمالو دارد.
کایوتیهای دشتی وزنی حدود ۱۰ کیلوگرم دارند. وزن کایوتیهای کوهی به ۲۵ کیلوگرم هم میرسد. کایوتیها شکارچیانی شبرو هستند و تنها شکار میکنند. عمدهٔ خوراک آنها پستانداران کوچک و مارها هستند. آنها میتوانند از میوهها و گیاهان هم تغذیه کنند.