از شما که افراد مذهبی را حیوان می نامید انتظاری بیشتر از آن نمی رود که هنگام مرگ عزیزان خود و بزرگان دین به شادی بپردازید.نقل قول:
Printable View
از شما که افراد مذهبی را حیوان می نامید انتظاری بیشتر از آن نمی رود که هنگام مرگ عزیزان خود و بزرگان دین به شادی بپردازید.نقل قول:
جناب مسعود شما چه اصراری در شخصی کردن بحث دارید؟!نقل قول:
در نگاه بنده ابراز شادی خالصانه ارزشی تر از ابراز ریا کارانه غم هستش.
مداحانی که برای پول گلوی خود را پاره میکنن و اسم فلان شخصیت مذهبی و ثوابت رو روی اینکار میذارن و یا مومنان و مومناتی که برای شماره دادن در مراسم مذهبی حاضر میشن و یا افرادی که موزیک یا حتا تصاویر جنسی ردو بدل می کنند در مراسم ختم عزیزانشون. اینها چه فضیلتی داره؟!
حالا یک ویدیو که تعدادی از جوونای شیطون ساختند و در اون نه به کسی توهین میکنن و نه موضوعات جنسی مطرحه و نه ... و فقط به ابراز شادی در حریم خصوصی خودشون پرداختن اسلام رو به خطر انداخته؟!!!
بعضی از دوستان هم که واقعن متاسفم براشون میان و با تاکید میگن "تعدادی تهرانی ..." اینکار رو کردن و موضوع رو قومیتی میکنن انگار فراموش کردند که همین تهرانی منحرف کافر هستش که برای دریاچه ارومیه، هامون، شاخاب پارس و ... امضا جمع میکنه و از شما شهراستانی ها و اقوام دیگر ایرانی حمایت میکنه. جایی هم که همگی ساکت بودید برای احیای حق ملت وظیفه ی خودش رو انجام داد و اسم فتنه گر و میکروب و خار و خاشاک بهش نسبت داده شد و در این راه حتا از جانش گذشت!
ببینید من این صحبت ها رو نکردم که کسی رو بخوام خراب کنم یا به کسی توهین کنم اما یکم با دقت بیشتری ببینیم، یکم به هم احترام بذاریم. یاد بگیریم حریم خصوصی افراد محترمه و حق انتخاب افراد یک حقه و باید بهش احترام گذاشته بشه.
چطوره در مورد اینکه به راه انداختن دسته های عزاداری بعداز ساعت 9 شب و صلب آسایش مردم صحبت کنیم؟ آیا این مسئله درسته؟
شما در ابتدا به افراد مذهبی می گویید حیوان و سپس به من می گویید سعی در شخصی کردن بحث دارم؟ افرادی که شما ذکر کردید منافقان هستند که باید نسلشان از روی زمین ریشه کن شود. عزاداری در نیمه شب در روزهای مناسب کاری پسندیده است و به مردم کوته فکر که مشغول خواب هستند یادآوری می کند خدایی وجود دارد و امامان و بزرگان ما به خاطر دفاع از ارزش های ما شهید شدند و لازم است یاد و خاطره شان گرامی داشته شود و شرکت در این مراسم ها باعث شهیدپرور شدن نسل های جدید می شود که بزرگ ترین ارزش هاست.نقل قول:
هر طور نگاه کردم که این بحث بیهوده و شخصی و توهین آمیز رو از کجا پاک کنم تا در حینش حق پست دهنده ای ضایع نشه به نتیجه ای نرسیدم بجز اینکه در همین جا متوقف بشه.
البته دوستانی که تاپیک رو آف میکنند میدونند که کاری نداره چشممون رو ببندیم و دیلیت رو بزنیم بره، باز به احترام کاربران گرامی که پستهاشون ربطی به موضوع تاپیک داره اینکارو نمیکنیم.
اما در ادامه اگر این تاپیک(و هر تاپیک دیگری) ده ها صفحه هم جلو رفته باشه اما با دعوای شخصی ... ارزشی برای انجمن نداره که باقی بمونه.
:»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از قسمت های نا مربوط و صحبت در موردشون صرف نظر میکنم فقط دوستانه میگم اگر کسی همچین جسارتی کرده باشه هم شما نباید بیای روند یک تاپیک رو به هم بزنی بلکه باید از قسمت های پیش بینی شده یعنی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پیگیر بشید یا با ارسال یک پیغام خصوصی به یکی از اعضای تیم مدیریت اطلاع بدید و یا خیلی ساده کلید گزارش تخلف رو فشار بدید و توضیحاتتون رو ارسال کنید. به حاشیه رفتن بحث فقط انرژی همه رو میگیره و وقت همه ی ما چه مذهبی، چه غیر مذهبی رو تلف میکنه.نقل قول:
چرا باید نسلشان از روی زمین ریشه کن بشه؟ چون عقیده ای متفاوت دارند؟
خب از نظر خیلی از افراد هم سرو صدای زیاد بعداز ساعت 9 شب یا حتا قبل از اون (افرادی هستند که بیماری های مختلف دارند) صلب آسایش هستش و هیچ فضیلتی رو در این مسئله نمیبنند. چرا شما به عقیده ی اونها احترام نمیگذارید؟
در اینجا دیگه مسئله حریم خصوصی مطرح نیست بلکه به راه انداختن دسته های عزاداری میتونه آسایش تعداد زیادی از افراد رو صلب کنه و عزاداران این کار رو در حریم شخصی خودشون انجام نمیدند بلکه در اجتماع اقدام به اینکار می کنند.
ملاک کوته فکر بودن چیه؟
ارسال بنده را حذف کردند و بنده دوباره پاسخ می دهم. حکایت است صدای عزاداری صالح شفای بیماری هاست و مردم لایق از آن همیشه لذت می برند. کوته فکران افرادی هستند که لذت این لحظه خود را به لذت های بسیار قوی تر و بزرگ تر آینده ترجیح می دهند.نقل قول:
دوست عزیز شما فروم را با حوزه ی علمیه اشتباه گرفتید . ما در اینجا برایمان مهم نیست حکایت چه میگوید ، چیزی که برای ما مهم است ، شواهدی هست که قابل نقد و بررسی باشن
قبلا هم در تاپیکی عرض کرده بودم که از ادیان و قران و روایات و حکایات صحبت نکنید.علتش هم گفته بودم.دوست عزیز اینجا نه مسجد هست و نه حوزه ی علمیه.اما در مورد عزاداری باید عرض کنم که عزاداری های ما شده بلند کردن علامت و چرخوندن علامت و یک اسیبی به مردم زدن و عذر می خوام که این رو به صورت غیر مستقیم میگم و اون هم دیبس دیبس و سینه زنی.خود زنی و قمه زنی.یک مطلبی هم لازم است بگم اینه که به اعتقادات کسی توهین نشه.اینکه یکی میاد لباس سفید موقع عزاداری می پوشه و یکی سیاه بستگی به فرهنگ جامعه ای که در اون زندگی می کنه داره.مفهوم عزاداری یعنی غم و ماتم برای یک شخصی که براش عزیز هست.پس به نفس عزاداری توهین نشه.اما همون طور که شادی نباید موجب اسیب اجتماعی و برهم زدن نظام خانواده بشه.عزاداری هم نباید موجب برهم زدن ارامش جامعه بشه.اینکه در ایران تفریح سالم نیست به این معنی نیست که نفس عزاداری مورد حمله قرار بگیره.در مورد شادی کردن در مراسم عزاداری یک فردی که فوت کرده باید دید نیت شادی چیه؟؟اینکه باعث بشه فردی که در قبر هستش به مسخره گرفته بشه.این درست نیست.ضمن اینکه کسی که عزیزی رو از دست میده معمولا خوشحال نیست.حال چه انسان غربی و چه انسان شرقی.فرقشون تو اجرای مراسم هستش.تو ایران کم مونده قبر رو از جا بکنند و در غرب و در کلیساها خیلی اروم هستند(اما خوشحال نیستند).اینکه نباید در عزاداری شاد بود برای اینکه حرمت مرده حفظ بشه.مثل این می مونه که یک نفر تو خیابون به شکل فجیعی تصادف کنه و فرد از دیدن این صحنه لذت ببره و مثلا شاد باشه!!!!پس نیت شادی مهم هستش.تو ایران که تا یک شخص مشهوری فوت میکنه میان جلوی دوربین عکس یادگاری میگیرن!!!!!اینکه در مراسم عزاداری ادم نباید شاد باشه به این معنی نیست که اخم هم کنه بلکه حرمت اون فضای عزاداری حفظ بشه.نقل قول:
ارسال بنده را حذف کردند و بنده دوباره پاسخ می دهم. حکایت است صدای عزاداری صالح شفای بیماری هاست و مردم لایق از آن همیشه لذت می برند. کوته فکران افرادی هستند که لذت این لحظه خود را به لذت های بسیار قوی تر و بزرگ تر آینده ترجیح می دهند.
یک بنده خدایی که مسئول حقوق انسان ها !! در کشور ما هست فرموده است:
خوشحال بودن (Happyness) آداب دارد.
شما وقتی خوشحال هستید جیغ و عربده نمی کشید. این کار الاغ و حیوانات دیگر است.
چهارپا ها وقتی خوشحال می شوند جفتک می اندازند، آیا ما باید این طور رفتار کنیم؟
.
.
.
من فکر میکنم ما یک مشکل بزرگی با خیل عظیمی از انسان ها داریم که نمیخوان فکر کنن انسان مثل همین چهارپا و دوپای اطرافش هست و نیازهاش هم همون نیازهایی هست که اینا دارن.
جفت گیری کار الاغ و... هست، خوردن و آشامیدن هم کار گوسفند و... هست، گوساله زاییدن هم عمل مقدسی است که گاو ماده انجام میدهد و...
حالا این انسان متوهم با تافته جدا بافته فرض کردن خودش از سایر موجودات اونم صرفا به دلیل هوش بیشتر در درک پدیده های اطرافش فکر کرده اگر این نیازهای مشترک با سایر موجودات رو سرکوب کنه، داره کار شاقی انجام میده.
در حالیکه اینا شلاق هایی هستند که انسان های وحشت زده از مرگ، دارن بر پیکر خودشون میزنن که تو این تقابل هستی و نیستی با نزدیک شدن به نیستی یخ نزنند.
اینهمه تابو آفرینی و محدودیت های بی پایه اساس که جز قوانین نوشته شده برای رام کردن بردگان، ریشه در هیچ چیزی نمیتونه داشته باشن.
واقعا برام عجیبه . . .
چطور ممکنه کسانی ، غم و غصه و افسردگی رو خوب بدونند و شادی رو بد ؟؟؟
مثل این می مونه که تیشه برداری به ریشه خودت بزنی . . . .
اونم الان که نقش اضطراب و استرس و ناراحتی و غم و غصه در بسیاری از بیماری های ناجور (مثل آلزایمر - مشکلات تنفسی و قلبی - افسردگی ) و مرگ و میر کاملا مشخص و واضح هستش ؟
چطور میشه که افرادی با غم و غصه به اصطلاح " حال " می کنن ؟؟؟
دیدم کسانی رو که در تمام اوقات سال رینگتون گوشیشون گریه زاری هستش . . . .
آوای انتظارشون هم همینه . . . .
وقتی هم بیکار میشن میرن موسیقی مشابه اون رو میذارن که حال کنن . . . .
به نظرم همون قسمت اول جمله کافی بود !! :n09:نقل قول:
این افرادی که در جامعه میبینید و متاسفانه روز به روز هم در کشور ما در حال زیاد تر شدن هستند، به این علت نیست که گریه رو خوب میدونن و خنده رو بد.نقل قول:
بلکه آموخته اند آنچه از گریه و التماس و تضرع به دست می آورند، بیشتر از آنچه با خنده و لبخند میتوانند به دست بیاورند، هست.
این باور از کودکی به ما دیکته شده که ما مقصریم، آدمی که مدام بهش تزریق میشه مقصره، گناهکاره، خطا کرده، خنده بر چه بکند؟
آدم مقصر تنها گزینه پیش رویش التماس به کسانی است که به او گفته اند آنها خطا ندارند و پاکند.
در واقع قدرتمندان با تحریک همیشگی عذاب وجدان انسان ها، اونارو به چیزی که میخوان وابسته میکنن، این گریه هم تا وقتی این حس عذاب وجدان در جهان بینی ایرانی ها هست، چشمه اش خشک نمیشه و اینکه چند نسل طول میکشه تا انسان های این کشور مدام حس گناه و خفت و هیچ بودن در برابر از ما بهتران نکنند، سئوالی است بی پاسخ !
غم، غصه، درد و رنج یکی از اساسی ترین و نیرومندترین محرک ها و موتور های تاریخ بشر بوده و هست، هم از نظر فردی و هم از نظر اجتماعی. برای درک این موضوع باید گفت که چند نوع غم وجود داره که هر کدوم تاثیرات خودش رو داره، بعضی از غصه ها واقعا سزاوار نکوهش هستن، پستن، انسان رو تحقیر میکنن و از شادابی و رضایت از زندگی دور، اما بعضی دیگه سزاوار ستایشن، مقدسن، ریشه انسانیت انسانن، به انسان عمق میدن و ...
بنظرم اکثر غصه های که ریشه در نیازها شخصی و مادی ما دارن از نوع اول هستن و اونایی که ریشه در دردها دیگران یا دردهای غیر مادی دارن از نوع دوم هستن. غم نان خود را داشتن معمولا بد است و مضر، خودخواه است و ارزش کش و ضد انسانیت، و نتیجه ای معمولا میشود استرس و اضطراب و زخم معده و دزدی و تجاوز و ظلم و ... اما غم نان دیگری را داشتن زیبا است و مقدس، جمع محور است و مقدس، ارزش آفرین و انسانیت پرور و نتیجه اش میشود پیامبران و شهیدان و رهبران انقلاب های مظلومین علیه ظالمان و ...
از طرف دیگر کمتر فیلسوفی را میتوان یافت که درد و رنج یکی از عوامل اصلی تشکیل دهنده شخصیت و افکارش نبوده باشد، گویا انچه به انسان عمق میدهد و از سطح و ظواهر دورش میکند غم است، تا جایی که سقراط میگوید ازدواج کنید یا خوشبخت میشوید یا فیلسوف!
بسیاری از لذت ها و شادی های عمیق در خود نوعی غم و غصه و درد دارند، مادری که پس از سالها فرزندش را میبند و اشک شوق میریزد، آن انقلابی که شکنجه میشود اما احساس اینکه در راه ارمانش اینچنین درد میکشد باعث میشود در خود احساس غرور و شادی کند ...
و ناگفته پیداست که بسیاری از بزرگان و تاریخ سازان گذشته پر درد داشته اند که اگر چنین نبود چه بسا افرادی معمولی میبودند...
متاسفانه خیلی از افراد به افراط و تفریط در این ماجرا می پردازند و شناخت و درک درستی از غم و شادی ندارند . به طور طبیعی بین غم و اندوه و شادی در طبیعت تعادل وجود داره . ولی وقتی تعادل به هم بخوره همین غم و غصه ، سیکل های معیوبی تولید می کنه که واقعا زندگی رو سخت و غیر قابل تحمل می کنه . یکی از این سیکل ها غم پرستی ست که بین مردم ما به شدت رواج داره .نقل قول:
در جامعه ای که بنا به دلایل زیاد ، شادی و نشاط از حد نرمال و مورد نیاز کمتر است ، غم پراکنی و دامن زدن به عوامل ایجاد کننده افسردگی زیاد معقول به نظر نمی رسه .
بله درست میفرماید، این افراط و تفریط و عدم درک صحیح از این مفاهیم باعث بسیاری از موضع گیری های نادرست در این زمینه میشهنقل قول:
حقیقت اینه که اگر غمها و غصه ها نبودن زندگی انسان بسرعت به یک مرداب تکراری خسته کننده تنفراور تبدیل میشد ... همانطور که شادی لازمه یک زندگی سالم هست، غمها و دردها هم لازم تا به زندگی انسان عمق، غنا، معنا و تعادل ببخشن...
شما گویا نتوانستید بین غم و مصیبت های جبری و غم و مصیبت های افیونی-اختیاری تفاوت قائل بشین !!!نقل قول:
هیچ فیلسوف مستقل از الهیاتی طبق این فرمایشات شما، غم و تضرع و ضجه رو راهی برای پیشرفت خودش انتخاب نکرده، اینا حوادثی بوده که در زندگی براش رخ داده و صرفا غم های شکست، تجربه هایی برای پیروزی شدن و این غم و شادی ها اصلا مورد بحث این تاپیک هم نیستن !!!!!!
صحبت سر غم ها و شادی های انتخابی و کاملا از روی آگاهی هست.
که چه بر سر انسان بیاید عامدانه به شادی ها بیشتر روی میاورد و چه بر سر او بیاید عامدانه به غم و ناله بیشتر روی میاورد !!
خوشحال میشم چندتا فیلسوف نام ببرید که با خودشون خلوت میکردن و زار زار گریه میکردن و از یک از مابهترونی مدد میخواستن.
مگر درویشان و عزلت نشینان و برخی عرفا که حالا شما یکسری اسم دیگه مثل Messenger و Prophet روشون میذارید.
که بحث عرفان هم از فلسفه جدا هست و بیشتر به حوزه الهیات مربوط میشه.
آیا مقایسه ایی آماری وجود داره بین افرادی که در درد و رنج بودند و فیلسوف نشدند با افرادی که فیلسوف شدند؟
از درد و رنج و غم هایی که ریشه در انسانیت دارند چه مثال هایی می شه زد؟
*
من فکر می کنم در اینجا توانایی و قابلیت رویارویی و فائق اومدن فرد بر مشکلات و پستی و بلندی های زندگی فردی با رنج و درد و غم یکسان فرض شده. مثلا فردی که از زندگی فقیرانه به ریاست یک کمپانی بزرگ می رسه صرفا درد و رنج نیروی محرکه نبوده مسلما، توانایی تغییر دادن شرایط سبب ساز موفقیت بوده.
ببینید یکی از وعده هایی که پس از مرگ به انسان داده شده Heaven یا بهشت هست. مکانی که در اون درد و رنج و غم و غصه وجود نداره، چه بهشت وجود داشته باشه و چه وجود نداشته باشه می شه با توجه به فراگیر بودنش میشه نتیجه گرفت که انسان ها به دنبال همچین مکانی هستند، پس جمله شما نمی تونه قابل قبول باشه.نقل قول:
حقیقت اینه که اگر غمها و غصه ها نبودن زندگی انسان بسرعت به یک مرداب تکراری خسته کننده تنفراور تبدیل میشد ... همانطور که شادی لازمه یک زندگی سالم هست، غمها و دردها هم لازم تا به زندگی انسان عمق، غنا، معنا و تعادل ببخشن...
سلام;نقل قول:
اولا منظور شما از عامدانه رو نفهمیدم. یعنی اگه موضوعی برای انسان پیش میاد و به اختیار خودش غمگین باشه این عامدانه محسوب میشه؟
یا منظورتون اینه غم هایی که بدون دلیل و خود به خودی هست عامدانه هستند؟
دوم اینکه
به نظرتون ممکنه غم و شادی عامدانه باشه؟ یعنی جنابعالی میتونید شاد باشید در حالی که از دردی ( چه جسمی - چه روحی ) رنج میبرید و یا خودتون رو غمگین نشون بدید درحالی که هیچ دلیلی برای اون وجود نداره؟
یک مثال میزنم ( البته اگه منظور شما از غمگین بودن اختیاری رو درست فهمیده باشم. ) :
" بنده 200 میلیون تومان پول از بانک برنده شدم. اما برای اینکه کسی به این موضوع پی نبره خودم رو غمگین نشون میدم. به نظرتون این غمی که از خودم نشون میدم با غمی که به دلیلی باهاش مواجه میشم. یکیه؟ اصلا اسم غم بی خودی و اختیاری رو میتونید غم بذارید؟ به نظرمن یه نوع فیلم بازی کردنه و نه غم. "
انسان هیچگاه بدون دلیل غمگین نیست. اینکه این دلیل برای غمگین بودن موجه هست یا نه فهمیدنش به عهده ی من و شما نیست. چه بسا شما از مرگ یکی از بستگان من غمگین نباشید, درحالیکه من ناراحت هستم. شما هم نمیتونید بگید چرا غمگینم؟
چه بسا یک مسلمان به دلایلی مثلا سالروز شهادت بزرگان دینش غمگین باشه و یک مسیحی حق نداره بگه چرا غمگینی؟! چون موجه بودن این غم
به دین, نظر و عقیده ی خود فرد ربط داره.
پس قبول دارید که غم و شادی اختیاری نیست؟
عامدانه یعنی انتخاب کردن پس از حساب و کتاب.نقل قول:
مثالش رو هم عرض کردم، یعنی فرضا شما این باور رو داری، اگر برای فلان فرد یا باور گریه زاری کنی، مقامی دنیوی یا اخروی در انتظارتون خواهد بود.
و اگر اون انگیزه (مقام+ پاداش یا عقاب) رو ازتون بگیرن، هیچ دلیلی برای گریه کردن برای اون فرد یا باور نخواهید داشت.
در غیراینصورت باید برای کل انسان های عالم 24 ساعت گریه کنید.
به این میگن یک مثال از انتخاب عامدانه غم در شراطی که غم برای فرد منفعت داره و فرد از روی حادثه دچارش نشده.
غم و شادی در برخی حوزه ها کاملا اختیاری و در برخی حوزه ها جبری هست.
و باور داشتن به چیزی هم توجیهی برای اختیاری بودن مطلق یا جبری بودن مطلقش ایجاد نمیکنه.
چون باورها هم بخشیش اختیاری پذیرفته شدن و بخشیش تعبدی و جبری مثل جبر جغرافیایی.
مثال های دیگه هم هست که اکثرش وارد حیطه مذهب میشه و دوستان مارو بر حذر داشته اند و ما هم ارج مینهیم. :n26:
نقل قول:
یعنی میفرمایید مراسم های سوگواری که در ایران یا هرجای دیگه گرفته میشه و مردمی در اون گریه میکنن و غمگین هستن, صرفا برای پاداش اخرویه؟
پس میشه فیلم بازی کردن برای خدا؟ همینطوره؟
خوب اگه واقعا کسی اینطور غمگین باشه که براش متاسفم و با شما هم موافقم. اما غمگینی هایی که قبلا یاد شده و شما خودتون هم میدونید, گاهی بی حساب و کتابه.
و از سر خلوص و بی ریایی هست. باز هم برای حرف شما میشه دلایل نقض کننده آورد:
" دروغ گفتن, ظلم کردن, قتل و ... همه از نظر هر دینی یا اصلا هر قانونی یه امر کاملا بد هستند. هیچکس هم نمیتونید پیدا کنید که اینها رو بد ندونه. اما آیا توی دنیا کسی نیست که دروغگو, قاتل و یا ظالم باشه؟ "
یا یه جور دیگه میگم:
" نیکی به دیگران, صداقت, کمک به مظلوم همه و همه امری خوب هستند. از هر نظر. پس باید همه ی انسان های دنیا صادق و مهربان باشن. "
با این دو دلیل بالا متوجه خواهیم شد که دلیل خوبی یا بدی صرفا شناخت از اون نیست.
نمیشه با شناخت از اینکه دروغ بده دروغ نگفت و نمیشه با شناخت از اینکه گریه زاری خوبه غمگین بود. همه ی اینا غیر از شناخت نیاز به یک چیز دیگه هم دارن. " باور و اراده و ایمان "
و فقط یک بازیگره که میتونه غمگین ظاهر بشه در عین خوشحالی و شاد ظاهر بشه در عین ناراحتی. اسم اون افرادی هم که شما میگید باید گذاشت بازیگر. اما نمیشه به طور کلی اسم اون غمی رو که شما میگید بگذاریم " غمیگنی عامدانه"
کسی که تو این دنیا دروغ نمیگه, صادق و مهربان هست و به کسی ظلم نمیکنه به دلیل شناختش از بدی یا خوبی این عوامل نیست. چون همه ی انسان ها از اون شناخت دارن اما دارای این ویزگی ها نیستن.
بر عکسش چی ؟نقل قول:
آیا شاد بودن من در این زمان ، توهینی به شما تلقی می شود ؟؟ آیا به من که بنا به دلایل خودم شاد هستم ، به دیده تنفر می نگرید ؟
ببینید ، اصولا طبق قانون علیت هیچ پدیده ای بی علت نیست !!:n02:نقل قول:
البته که دلایلی وجود داره .
ولی دلایلی که منطقی و قابل توجیه باشن . . . .
مثلا " غم پرستی " و سیاه پوشیدن دائمی و افراط در گریه زاری و . . . به نظرتون منطقیه ؟( خیلی ها هستند که واقعا این کار ها رو انجام میدن) .
نقل قول:
برعکسش هم درست هست. من نمیتونم بگم شما چرا شادید؟! چون دلیلی نداره ناراحت باشید. از بستگان من فوت کرده. چه بسا شما از اون فرد متنفر. بوده و بخاطر مرگش شاد باشید اما در دید من منفور نیستید.
منطق رو کی تعیین میکنه؟ دلایل برای شادی و غم یکیه؟
برداشت هرکس از شادی و یا غمی که داری باز یکیه یا نه شادی و غم یه دلیل کلی باید داشته باشه؟
شخصی رو که جبر نکردن دایما مشکی بپوشه و گریه زاری کنه!
خودش خواسته اینطور باشه و دلیل اون هم یکبار گفتم شناخت از خوبی و گریه و زاری و تقلید و ریا نیست.
منظور بنده غمگینی از ته دل هست نه از سر ریا و تزویر.
در ضمن
افراط و تفریط در هر امری بده حتی اگه اون امر تفکر و کسب علم باشه.
دوس دارم پستهام رو با دقت بیشتری بخونید، در ابتدای پستم گفتم که چند نوع غم هست که هر کدوم تاثیرات خودش رو داره، از طرف دیگه همونطور که دمن کینگ گفتن نمیشه دلبخواهی و اختیاری غمگین یا شاد شد، نهایت اینه که تصمیم بگیره در چه جوی قرار بگیره، یا چه اعتقاداتی داشته باشهنقل قول:
بنابراین فلاسفه هم هیچکدوم تصمیم نگرفتن که الکی غمگین باشن، بلکه شرایطشون اینجور شد و از این افراد که ظرفیت فکری احساسیپ
مناسبی داشتن چنین شخصیت های ساخت
نه اتفاقا منظور من هم بحث ریا و تزویر نبود . خیلی از افرادی که دائم الغم! هستند کاملا از روی ایمان و علاقه و باور این سبک زندگی رو پذیرفته اند .نقل قول:
منظورم بیشتر همون مورد انتخاب عامدانه بودش .
فکر کنم شما درست متوجه پست جناب راسل نشدین .نقل قول:
ایشون گفتن بین غمی که از روی حادثه دچارش میشیم مثل از دست دادن دوست و بستگان و انتخاب غمی که از روی عمد و هدف به سمتش میریم فرق هست .
کسی که بستگان یا دوستانش رو از دست داده هیچ بحثی در مورد غم و ناراحتی اون نیست و این غمی است که از روی حادثه دچارش شده .
ولی وقتی که بصورت هدفدار و دلایل به خصوص به سمت غم و ناراحتی میریم , اون موقع میشه گفت که ما واقعن ناراحت نیستیم و توی این مورد هدف دیگه ای رو جست و جو میکنیم .
اگر این حس همدردی واقعن وجود داره و هیچ سود و منفعتی در اون دخیل نیست پس این ناراحتی ما باید به تمام حوادث تاریخی سوق داده بشه و برای همه افراد و همه حوادثی که در طول تاریخ رخ داده اون رو ابراز کنیم .
ولی این که در یک برهه زمانی خاص و وابسته به یک سری تفکرات و عقاید خاص تر به سراغ غم و ناراحتی بریم و خودمون رو ناراحت و غمگین یک یا چند شخص بدونیم , اونم در صورتی که در جامعه و جهان پیرامون ما پر شده ار تراژدی های مختلف اون موقع میشه گفت که این ناراحتی ها واقعی نیست و هدف خاصی رو دنبال میکنه .
هدفی که از ذهنیت و تفکرات ما نشات میگیره .
نقل قول:
اینطور نیست که هر کس غمگین شد فیلسوف بشه یا کسی که غم نداشته باشه فیلسوف نشه. بلکه توانایی غم در عمق دادن به اندیشه مثل قدرت عشق هست در تلطیف احساس و شاعر افرینی، همونطور که اکثر شاعران بزرگ عاشقان واله بودن، اکثر فیلسوفان هم در زندگیشون غمهای بزرگی داشتن، چیزهای بوده که ارامش رو ازشون میگرفته، بی قرارشون میکرده و باعث میشده از زندگی روزمره ببرن، در خودشون فرو برن و سعی کنن با یافتن پاسخهای برای این دردهای ذهنیشون به آرامش برسن، گاه این غم ریشه در دردهای دیگران داشت مثل سقراط و گاه در دردهای فلسفی مثل شوپنهاور
نمیتونیم مشکلات رو از غم تهی کنیم، اینها دو روی یک سکه هستن، نگاهی به تاریخ بشریت بندازین و ببینید همین غم و درد چه حماسه های که نیافریده و چه پیچ های که به مسیر تاریخ نداده. اگر غم در انسان نبود سقراط، سقراط نمیشد و جام شوکران رو نمینوشید، نیچه جونش رو فدای یک اسب نمیکرد، رنسانس بوجود نمی امد، دموکراسی جای دیکتاتوری رو نمیگرفت، ایران نمیتونست در برابر عراق مقاومت کنه، مادر جونش رو فدای بچه اش نمیکرد و... فقط یک لحظه غم رو از زندگی انسان حذف کنید و تصور کنید زندگی چقدر خشک و بیروح خواهد شد، اساسا دیگه شادی وجود نخواهد داشت چرا که شادی مثل انعکاس غم در ایینه هست که امکان نداره یکی بدون دیگری وجود داشته باشه...
در مورد زندگی در بهشت باید بگم که بر اساس اعتقاد معتقدین به چنین دنیای قوانین اون با قوانین جهان مادی متفاوت هست
حتما مستحضرید که مغول ها بالای صد هزار ایرانی رو تکه تکه کردن.نقل قول:
به دختر و همسر یک مرد جلوی چشماش تجاوز میکردن، نیزه تو حلق بچه هاش میکردن بعدا سر همه رو میبردن و زیر سم اسب میکوبوندن.
شما که میفرمایید اینا از سر خلوص و بی ریایی هست، انصافا تو زندگیت حتی 1 دقیقه برای این صد هزار ایرانی گریه کردین؟
اگر هر از چندگاهی گریه میکنید که هیچ، اگر نکردین دقیقا چرا؟
وقتش رو ندارین؟ یا دلیل و انگیزه ای براش نیست؟
تازه فاصله زمانی حمله مغول و میزان فاجعه اون کجا و فاصله زمانی آن اتفاق که دوستان با خلوص برایش اشک میریزند کجا !!!
متاسفانه اکثر مردم این کشور دیگری رو فیلم نکردن.
خودشون رو فیلم کردن و اینقدر تو این نقش خودشون فرو رفتن که باورشون نمیشه دارن خودشون رو فیلم میکنن با ادعاهایی پر از تناقض.
قضیه بده بستان رو کنار بذارید هیچ خلوص و بی ریایی نخواهد ماند، مگر اینکه حادثه ای یک غمی رو تحمیل کنه که اونم عمر کوتاهی داره و نمیشه برای یک غم روی حادثه بیشتر از چند سال گریست !!
دقت داشته باشید که فلسفه این مراسم برای معتقدین به این مکتب چیز دیگری هست نه آنچه شما تصور میکنید، به عنوان یک مثال نقض بر استدلال شما میشه به مراسم یک دقیقه سکوت در ژاپن به مناسبت بمباران اتمی و مراسم مشابه در ملل دیگه اشاره کرد،نقل قول:
من بسیاری از کارهای رو که در این مراسم در کشور ما انجام میشه قبول ندارم، اما معتقدم اگه بخوایم چیزی رو نقد کنیم اگر دلایل طرف مقابل رو کاملا بشنویم و بعد نقد کنیم نقد ما پخته تر خواهد بود، و البته منظورم از طرف مقابل عوام نیست بلکه علمای اون مکتب و ... است
پس یعنی شما ناراحتی رو بر اساس مکتب فکری و عقیدتی تعیین میکنن و نه بر اساس نوع تراژدی هایی که در جهان اتفاق افتاده . در اصل همون قضیه سوددهی مادی و یا معنوی مطرحه که با مکتب فکری عقیدتی مورد نظر پیش میره .نقل قول:
در کل اون افراد وقتی به چیزی اعتقاد داشته باشن اون رو شایسته سوگواری و ناراحتی میدونن و هر چیزی که قراره در این مورد بهش پرداخته بشه از این فیلتر و صافی باید گذشته باشه ! برای همینه که در جوامع این چنینی هیچ صحبتی از تراژدی های دیگر مناطق نیست و هیچ احساس همدردی از طرف اونا دیده نمیشه .
اون موردی که در کشور ژاپن به اون اشاره کردین یک مراسم و گرامیداشت و به نوعی عزای ملی محسوب میشه که دقیقن مرتبط با اون منطقه و کشور و مردمشون به حساب میاد .
نه اینطور نیست، هدف از این مراسم هم این نیست، بسیاری از چیرهای که در این مراسم انجام میشه بنظرم از فلسفه این مراسم دوره و گاه ضدش ...نقل قول:
فلسفه واقعی این مراسم رو گاندی (بنا بر اونچه نقل شده) و شهیدان ما در جنگ علیه عراق... فهمیدن و نشون دادن درک صحیح این فلسفه چه قدرت شگرفی داره... ناگفته پیداست که کج فهمی ها و سواستفاده ها در این مورد هم بسیار زیاده...
بطور خلاصه فلسفه این مراسم قراره پرورش حس حق طلبی و عدالت خواهی و آزادی خواهی باشه نه اون چیزی که ما میبینیم، یعنی همه غم پرستی و گریه و زاری، قرار بود این عزاداری ها در خدمت بیدار کردن و تعمیق اون احساسات انسانی باشه ولی متاسفانه الان خودشون شدن هدف و شما حق دارید خوشتون نیاد، چون قرار نبود اینطور باشه...
بطور شعاری حرف شما صحیحه (اونهایی که ترویج این نوع رفتار رو می کنند میگن هدف ترویج راه افرادی است که این کارها رو کردند، که در اون منطقه توسط اون مردم تصور میشه راه حق است و در منطقه دیگه در جهان تصور میشه کار مخالفانشون راه حق است و حتی افرادی که این بلا رو سر اون مردم آوردند اسطوره میشوند). اما در عمل این قضایا تبدیل به خود هدف شده و قضیه به کل ریاکارانه است. باید دید خود مکاتب درباره این رفتار چی میگن، وقتی برای رفتار پاداش بی نهایت قرار داده میشه یعنی غم پرستی و گریه زاری خود هدف است و نه وسیله ای در راه ترویج حق پرستی و ...نقل قول:
نه اینطور نیست، اینها عقاید عوام شیعیان هست که همه علمای اسلامی ازش مینالن، این کارها و عقاید چنان با فلسفه واقعی این مراسم فاصله داشته و داره که علامه مطهری یکی از نوابغ معاصر اسلام سه جلد کتاب مینویسه در مورد تحریفاتی که در این مراسم وارد شده و سعی میکنه فلسفه واقعی این نهضت رو روشن کنه، جالبه یکی از مسایلی که علامه مطهری به عنوان تحریف ازش نام میبره همین تاکید افراطی به گریه و زاری هست، از جمله بزرگان دیگری که در این زمینه کتاب ها نوشتن میشه به دکتر شریعتی، علامه محمدرضا حکیمی و ... اشاره کرد. اما حیف که عوام هیچ وقت اهل کتاب نبودن و همیشه راه خودشون رو میبرن.اگر برای اشنایی با فلسفه حقیقی این مراسم به کتب علمای تشیع مراجعه کنید می بینید زمین تا اسمون فرق هست بین حرف و عقیده علما در این مورد و بعضی از کارها و عقاید گاه سخیف و غیر منطقی و مسخره و ... عوامنقل قول:
باور کنید این چیزایی که شما میگین نه ربطی به فلسفه داره نه فیلسوف ها.نقل قول:
خواهشا کمتر از فلسفه و فیلسوف ها خرج کنین، بعضی وقت ها یک چیزایی در مورد فلسفه میفرمایید که من میمونم چی بگم!!
اکثریت قریب به اتفاق آیین هایی که انسان ها به وجود آورده اند و می آورند، صرفا بهانه ای هستند برای تخلیه بخشی از احساسات.
مشکل من هم با قدسیت بخشیدن و الفاظی مثل خلوص نیت و عشق و نور و... به آیین های انسانی هست.
کسی در مورد نوروز باستانی هم بشینه فلسفه بافی کنه، جوابم به او همین خواهد بود.
اون دلایلی هم که تحت عنوان فلسفه آیینی !! مطرح کردین هم شعار است و هم تاریخ نشون داده هیچ بازتابی در جامعه نداشته.
اگر بنا بر بی گناهی است، اون هزاران هزار کودک ایرانی که توسط مغول ها در خانه هاشون آتش زده شده اند بی گناه تر و مظلوم ترن.
اگر هم میخواهید بگید قراره درس آزادگی و ایستادگی در برابر ظالم بگیریم، بازم تاریخ نشون داده ظالم اکثر جاها از دل مظلومین بلند شده و مظلومین توانایی حذفش رو ندارن چون قدرت تشخیص ندارن!!
بقیه عرایضتون در مورد شستشوی مغزی برای کشته شدن و جان دادن در جنگ ها و... با خوار کردن دنیا هم بهانه بود.
از این درس های زندگی رو امروز تروریست ها هم خوب اجرا میکنن که جانشون رو بی ارزش فرض میکنن و خودشون و انسان های دیگه رو به کشتن میدن.
هر وقت با اینهمه درس تاریخی فقط یک جامعه آرام برای یک سال تونستین درست کنید صحبت از فلسفه بکنید.
فلسفه ای که نشه در جهان پیاده اش کرد و همواره با آرمان هاش روز رو به شب رسوند، باید گل گرفت.
راسل جان فلسفه دوتا معنی داره، یکیش همون فلسفه فلاسفه هست، یکیش هم یعنی هدف و دلیل چیزی، منظورم از فلسفه در جملات بالا معنی دوم بود نه اول!نقل قول:
نمیدونم چطور باید بگم که این اتفاق نمادی هست برای معتقدین به این مکتب جهت پرورش احساساتی که در این مکتب ارزش دارن و هیچ ربطی به مغول و ایران و ... نداره، همه میدونیم که تراژدیهای بزرگتر از این هم بوده، بحث بر سر چیز دیگس، امیدوارم منظورم رو فهمیده باشید
اما اون قسمتی از پستتون که من رو مطمین کرد اکثر نظرات شما نظر شخصی خودتون هستن (که من در بیشتر مواقع با وجود تلاش بسیار نمیتونیم به واقعیت ربطشون بدم) نظرتون در مورد ریشه ادیان و ایین ها بود. شک ندارم اگر یک کتاب در مورد تاریخ و ریشه های ادیان خونده بودین به این راحتی تمام دلایلی رو که در روانشناسی و جامع شناسی دین مطرح شدن نادیده نمیگرفتین که بگین اینها بهانه هستن برای تخلیه بخشی از احساسات!
خیلی از موارد دیگه هم توی تاریخ بوده که دوستان هیچ توجهی بهش نمی کنن . مثل سیاوش در شاهنامه . تقریبا همون تم و محتوا رو داره . حالا اگه بگیم شاهنامه یک داستان تخیلی هست ، میتونم داستان ژاندارک رو مثال بزنم . دقیقا محتوای آزادی و آزادگی و نبرد برای حق و عدالت و سرانجام مرگ در راه آزادیست . . . . ولی با شما موافقم که اینها همه اش شعاره و در عمل بیفایده . چون مردم به جای ماه همیشه نوک انگشت رو می بینن . در ظواهر غرق میشن و باطن کلا از یاد میره.نقل قول:
با شما موافق نیستم . اتفاقا عوام دقیقا هیچ وقت راه خودشون رو نمیرن . خیلی از مردم عامی و عادی مصداق "آنکس که نداند ولی فکر می کند می داند" هستند . کاملا دهن بین و آماده جوگیر شدن . مردم به سمتی میرن که فرستاده میشن .نقل قول:
عوام هیچ وقت اهل کتاب نبودن و همیشه راه خودشون رو میبرن.
این صفاتی که بر شمردید ، کدومش با گریه کردن به وجود اومدن ؟؟ واله بودن - بی قرار بودن - نداشتن آرامش - درد ذهنی هیچ کدام معنی غم و غصه رو نمیده .نقل قول:
توانایی غم در عمق دادن به اندیشه مثل قدرت عشق هست در تلطیف احساس و شاعر افرینی، همونطور که اکثر شاعران بزرگ عاشقان واله بودن، اکثر فیلسوفان هم در زندگیشون غمهای بزرگی داشتن، چیزهای بوده که ارامش رو ازشون میگرفته، بی قرارشون میکرده و باعث میشده از زندگی روزمره ببرن، در خودشون فرو برن و سعی کنن با یافتن پاسخهای برای این دردهای ذهنیشون به آرامش برسن، گاه این غم ریشه در دردهای دیگران داشت مثل سقراط و گاه در دردهای فلسفی مثل شوپنهاور
راستش من اصلا درک نمی کنم چطور ممکنه غم و غصه منجر به پرورش ذهن انسان بشه یا تاثیر رفتاری مناسبی روی فرد بگذاره . غم و غصه شناخت بوجود نمیاره بلکه این شناخت هست که غم و غصه بوجود میاره . اون افرادی هم که مثال زدید کسانی هستند که درک و فهمی بالاتر از عوام داشتند و احتمالا دیدن کوته فکری عوام ناراحتشون کرده بود !!
اونچه من میدونم اینه که از نظر روانشناسی ، غم و غصه مداوم و بیش از حد باعث افسردگی میشه و افسردگی هم باعث زوال عقل میشه که هیچ رشد و اغنایی درش نیست !!
اونچیزی هم که در این داستان برچسب عرفان و . . . میخوره ، انگیزش احساسات هست و لاغیر !!
خودتون هم گفتید: عقاید عوام اینهاست و عوامی که این کارها رو می کنند دلیل انجامش همونی است که من توضیح دادم. مهم نیست یک عده از بزرگان چه تفکری درباره این چیزها دارند چون تفکرات اون بزرگان عقاید عوام نیست. در هر ایدئولوژی تفاوت بین دیدگاه های عوام و متفکران وجود داره ولی در نهایت در بحث هایی که مربوط به بررسی جامعه هستند ایده آل های فکری اون بزرگان اهمیت خاصی در برابر واقعیت هایی که در جامعه و در بین عوام وجود داره نیست (بگذریم که همین فاصله عظیم بین بزرگان/علما و عوام خودش سوالات مهمی رو درباره مفید بودن و قابل پیاده سازی بودن تفکرات اون بزرگان ایجاد می کنه). در حقیقت این بزرگان از عوامی که عقایدشون کاملا متفاوت است استفاده می کنند تا بگویند اینها مریدان ما هستند و مثل ما فکر می کنند، واضحه که در واقعیت چنین نیست.نقل قول:
مشکلی که در این نوع بحث ها پیش میاد اینه که خیلی از افراد مکاتب رو اونطور که فکر می کنند می تونه باشه (یا حتی باید باشه) بررسی می کنند، به جای اینکه اونها رو به شکلی که واقعا هست بررسی کنند.
غم و غصه لزوما به معنی نالیدن و گریه کردن نیست، هر فرد متناسب با رشد و تکامل روحی - فکریش غم ها و درد های مخصوص خودش رو داره، به همین دلیل در پست اولم گفتم انواع غم داریم...نقل قول:
برای اشنای با تاثیر غم بر پرورش انسان علاوه بر سخن سقراط فقط یک لحظه فکر کنید اگر با دیدن رنج دیگران و خودمون ناراحت و غمگین نمیشدیم زندگی چطور بود، ایا انقلابی بوجود می امد؟ ایا کسی حاظر میشد در دفاع از مظلومی اقدام کنه؟ شعر سعدی معنای داشت که بنی ادم اعضای... ؟ سیدارتا بودا میشد؟ ...
همچنین فکر برای بالندگی و رشدش نیاز به زمینه احساسی مناسب داره، همونطور که غزل معمولا ریشه در احساس عشق داره، برخی تفکرات و اندیشه ها برای رشد و دوامشون نیاز دارن فرد از نظر احساسی در نوعی حالت درد و غم باشه
اگر اینطور بود که هر کس یا هر ملتی که غم و غصه بیشتری داشته باشه پس حس انسان دوستی و درک رنج دیگران رو داشته باشه , باید ایران در ردیف اول کشورهای حامی مردم غم دیده جهان قرار میگرفت . ولی دقیقن برعکس این قضیه صادق هست و هیچ کمکی از سمت ایران و ایرانی به دیگر مناطق جهان صادر نشده .نقل قول:
ولی از اون طرف در کشورهای دیگه انواع کمک ها و تظاهرات علیه جنگ و کمک به کشورهایی که دچار سانحه شدن صورت گرفته .
چیزی که شما داری اونو به غم ربط میدی در اصل به درک فرد و افراد برمیگرده . درک سختی ها و مشکلات افراد یا ملت های دیگه . درکی که به دور از هر گونه منفعت های شخصی و گروهی و حذبی باشه .
چیزی که ما داریم در کشور غم زده و ماتم گرفته خودمون می بینیم اینه که با وجود سالیان دراز و متمادی ابراز غم و غصه به نوع شدید و گریه و زاری های طبیعی و مصنوعی و داد و بیداد بعلاوه مقادیر زیادی خودزنی همچنان در پله اول موندیم و از ابراز همدردی ایرانیان میشه فقط گریه و زاری و شعار رو دید .
ابراز همدردی که بسته به منفعت شخصی و گروهی پیش میره . حتا وقتی که به سطح گسترده هم میرسه باز هم پای منافع در میان هست .
غم و ناراحتی که با منفعت شخصی و گروهی هم ردیف قرار داده بشه یا تمرکزش رو مکتب مورد نظر تعیین شده باشه اون غم و غصه چیزی جز یک نمایش نیست .
نمونه بارزش رو میشه در حال حاضر دید که با این همه مشکلات در سودان - آفریقا - موزامبیک - نیجریه - عراق - سوریه و ... اگر قرار بشه این مردم در این بین گروهی رو برای حمایت انتخاب کنن به طور حتم به سمت فلسطین میرن .
برای همینه که این همدلی ها و همدردی ها چیزی نیست جز نمایشی که تماشاگرانش خود افرادی هستن که بازیگر این نمایش هستن. وقتی یاد گرفتیم همه انسان ها رو به یک چشم ببینیم اون موقع میتونیم ادعا کنیم که واقعن با اونا احساس همدردی میکنیم و درکشون کردیم .
در حال حاضر به جرات میشه گفت در بین اکثر مردم ایران همچین حسی دیده نمیشه .
انکار نمیشه کرد که سواستفاده ها و کج فهمی ها در این مورد بسیار زیاده، چیزهای هم که من در مورد تاثیرات غم گفتم به هیچ ربطی به چیزای که در ایران جریان داره نیست، یک بحث کلی هست، همونطور که گفتم غمها انواعی دارن، همونطور که شادی ها انواعی دارن، هر چه فرد از نظر روحی و فکری بزرگتر بشه، و احساسش لطیفتر، بدون شک غمها و دردهاش هم بزرگتر و عمیق تر میشن، دیگه فرد غم خودش رو نمیخوره بلکه از غم دیگران درد میکشه و غمگین میشه، و کیه که چنین فردی انسانتر و بزرگتر از کسی نیست که فقط به فکر خودش...نقل قول:
باز تاکید میکنم اینها مسایل کلی هست، ربطی به ایران و کارهای ما که بقول شما بعضی جاها دیگه شورش رو دراوردیم نداره.
البته به نظرم جدای از سیاست، مردم ما واقعا همدردی رو بلدن، گاهی که در خود کشور یا کشور دیگه زلزله یا اتفاق دیگه میافته که انسانهای زیای به کمک فوری نیاز دارن مردم ما الحق کم نمیذارن
بله البته اینها از خصایل والای انسانی هستند ولی در جامعه فعلی من دارم مرتب خلاف این رو میبینم . . . به همین دلیل این عبارات به نظرم شعارگونه میان .نقل قول:
نه حقیقتا موافق نیستم .نقل قول:
خیلی از موارد رشد فکری توسط احساسات شکوفا میشن ، این درسته ، ولی شما باز هم غم و اندوه رو در سطح کلی ، با غم دیگران خوردن اشتباه گرفتید .
بله ، مسعود سعد سلمان هم زیباترین حبسیات خودش رو در زندان و در تحمل درد و رنج سرود ولی مقایسه کلی این گونه موارد با مورد مطرح شده در جامعه کاملا اشتباه هست .
به طور کلی ، رشد غم و اندوه در یک جامعه ، مضر هست و به نظر من هیچ نوع بالندگی بوجود نمیاره . بلکه باعث بروز پدیده ای به نام غم پرستی ( برتر دونستن غم به شادی) میشه و زنجیروار احساسات منفی دیگه ای مثل تنهایی ، انزوا ، بی اعتمادی و ترس بوجود میاره . این امر کاملا در جامعه ما مشهود هست . . .
مثلا دقت کردید که مردم ما عزاداری رو خیلی بیشتر از عروسی یا تولد جدی می گیرند ؟ یکی از علل این رفتار ، غم پرستی هستش .
باز هم علتش غم پرستی است . وگرنه در جریان زلزله و دیگر حوادث ، دیدیم که مثلا برنج های ارسالی به زلزله زدگان دزدیده شد و در بازار به فروش رسید !!!!نقل قول:
dedegoli جان فلسفه یک معنی بیشتر نداره، اینکه شما و بسیاری دیگر از ایرانی ها یک معنی غلط به فلسفه اضافه کردین و در محاورات به کار میبرین، دلیلی بر اضافه شدن معنی جدید به فلسفه نیست. :n26:نقل قول:
برای بار صدم (اگر اشتباه نکنم!) شما نمیتوانید نقالی های شخصی دیگران رو به معنای حقیقت و فلسفه یک چیزی تعریف کنی و نظر دیگران رو انحراف از اون عنوان کنی !!
اگر نیوتن میگفت فلسفه برگزاری مراسم هالوین درک بهتر ترس و وحشت و در نتیجه درک بهتر قوانین نیوتن هست، این میشد فلسفه شکل گیری هالوین؟؟!!!
و حالا چون مطهری و شریعتی و.. میگن فلسفه این ضجه مویه ها، اینی هست که ما میگیم، پس فلسفه اش شده اون و به هیچ وجه نظر اونا نظر شخصی نیست!! نظر کسانیکه زیر سئوالش میبرن نظر شخصی هست؟
مطهری، شریعتی، بقال سر کوچه، کارتن خواب و استاد دانشگاه وقتی نقالی میکنن، صرفا احساسات و برداشت شخصی خودشون رو دارن میگن چون از هیچ متد علمی برای اثبات مدعاشون استفاده نمیکنن.
خواهشا، خواهشا و بازم خواهشا فرق بین یک دلیل علمی با یک نظر شخصی یا برداشت از تاریخ رو متوجه باشین.
چون تو همه تاپیک ها این مطالب رو مینویسین که فلانی چنین گفت، فلانی چنان گفت، خوب گفت که گفت، کی گفته حرف اونا ملاکه؟
همانطور که حقیقت هالوین ماسک زدن و مسخره بازی در آوردن و شاد شدنه، حقیقت مراسم شما هم جیغ و گریه و ریاکاری هست.
حالا میخواهید براش فلسفه بافی کنید، مختارید. حقیقت رو باید در عمل جوامع دید نه نظرات شخصی دیگران بدون استفاده از متد علمی وگرنه هیچ دلیلی ندارین برای چنین مراسم هایی بگین نظر فلانی موثق تره چون مشهورتره !!