امروز از محل آشناییمون گذشتم،
یه لحظه توهم تو رو دیدم...
امشب من حالم خیلی خرابه
انگار دوباره عاشق شدم،
عاشق یاد تو!
Printable View
امروز از محل آشناییمون گذشتم،
یه لحظه توهم تو رو دیدم...
امشب من حالم خیلی خرابه
انگار دوباره عاشق شدم،
عاشق یاد تو!
ببین یاد تو چقدر از خودت با وفا تره ...
تو خیلی وقته رفتی ولی اون هنوز کنارمه
گـاهی وقت ها دوست داشتن یه احساس نیست، یه عادته!
ساز زدن را بلد نیستم و
با لب هایم آهنگ میسازم
ولی تو ساز زدن را بلدی و آهنگم را مینوازی
چه عاشقانه من و تو، یک روحیم در دو بدن
شاید فردا نباشد (او نباشد)
یا فردایی نباشد (تو نباشی)
(پس بی درنگ به عزیزت محبت کن!)
همه ی خط خطی ها و
عاشقانه های من
برای تو ست
برای برگشتنت چه کنم.
هم نفس ِ همیشگی ام
در نبودنت
از نفس افتاده ام.
از وقتی که رفته ای
آسمان آبی ام،
تاریک و سیاه شده است.
صبر تنها کاری ست که من در نبودنت، انجام میدهم
چه کنم که
گمَت کرده ام.
سرم درد می کند. قرصی بهم دهید، اما نه یکی، چندین تا!
بر سر قرار در یادم نیامدی امروز،
کم کم نکند بروی از یادم
گیج شده ام مانند کسی که در اتاقی پر از ساعت، که هر کدامشان با صداهای ناهماهنگشان، یک ساعتی را نشان می دهند.
دل خوش کرده ام به رویا پردازی های خوش و باطل آینده ام و مانده ام در گذشته پوچ و تاریخ گذشته ام و گاهی وقت ها هم در خاطرات تلخ و گاهی شیرینم و مرور این ها،
و فرو رفته در خواب غفلت، حالم را گم کرده ام!
در گذشته و آینده دنباله چه می گردیم همه چی اینجاست، در زمان حال!
زمستان که می آید
اول جلوی من زانو می زند
چه سرمایی به من منتقل کردی! که 4 فصل سال را یخ زده ام ...
سیگار ضرر دارد؟
این سیگار ها همش دارند تمام می شوند، اما من لعنتی نه!!
خیلی وقت است که دیگر خواسته ای ندارم
من یک بار آرزو کردم ، آرزوی من او بود، تنها آرزوی من
آخر هم آرزو به دل ماندم
آرزویی دیگر نخواهم کرد!
میخندم
اما این خنده از هرچی گریه بدتره
بخاطر همین همیشه آرزوی گریه کردن رو می کنم
درد بـــه درمـ
در به در، به دنبــال یکی مثل تـــو
ولی بی خود دارم وقتم رو تلفــ می کنم
کسی مثل تو نیست
سـرمای زمــستان نـــزدیک اســت
در کمیـــن نشستــــه ام
نزدیـــــــک اینجا که شدی میگیرمت!
یکی مثل من، منتظر، همیشه دوستت داره
یکی مثل تو، فراموش می کنه ساده هایی مثل من رو
آره به تو حسودیم میشه
پرنده ای که دوستش داشتی
رهایش کردی و رفت و دیگر نیامد
بیخیالش شو اگر ذره ای دوستت می داشت برمیگشت
بیخیالش شو دوستت ندارد
وقتی خنده تلخ میشه
و گریه شیرین!
آدم افسرده میشه
میگن "خواستن توانستن است"
منم میخوام که بخوام!
فاصله دیگر بی معنی ست
کنارتم اگر باشد دلت میگرد
این روز ها
خانه هایش،
اگر چه به هم نزدیک ترند
ولی آدم هایش،
بیشتر از هر موقع دیگری،
نسبت به یکدیگر دورند
فراموشی،
چه بد است!
همه را فراموش میکنم ...
الا تو
و تو میمانی
تا مرا نابود کنی
و میمانی
از درون میسوزم
درست است که می گویند چشم ها قدرت دارند[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای مثال، این چشم ها هستند که با نشانه گیری، قلبی را با تیر میزنند
پ.ن: بعضیا اعتقاد دارند که چشم قدرت داره. قدرت های مثل چشم زخم یا حرکت دادن لیوان و اجسام دیگه
*نکته جالب این پست اینه که بعد از 44 روز 144 امین پست رو فرستادم
نسخه اول شعر:
درست است که چشم ها قدرت دارند
برای مثال، این چشم ها هستند که قلبی را تیر می زنند
آینه میبینی
چقدر خنده ام واقعی ست!
خودم هم باورم شده است
که خنده ام واقعیست!
میبینی؟!
که چطور با خنده، گریه میکنم!
لبخند بزن
تو دنیایی که بعضیا
چشم دیدن لبخندت رو ندارن
بخند
تو دنیایی که بقیه
دلیل خنده کردنت رو میپرسن
اگه زیاد بخندی بهت میگن دیوونه
بخند و لبخند بزن
نوبتی ام اگه باشه،
بذار این بار دنیا گریه ـش در بیاد
میدونی چرا همیشه خدا سکوت می کنه؟
چون بهترین سخن سکوته!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پ.ن: خدایا دستمان را بگیر! ما آدم ها که بال نداریم، تویی که ما را به پرواز در می آوری. سپاس
خدایا!
آرزویم هر چیزی ست که تو صلاح میدانی!
آرزویم را برآورده می کنی؟
افکار منفی در ذهنم، یکی در یک طرف،
دیگری در طرف دیگر
من را به این طرف و آن طرف می کـِشند.
در این وسط من دارم
کـِشیده و له می شوم!
در نبودن تو،
همیشه هوا ابری ست و
این اختلال عاطفی فصلی همش دارد عود میکند.
همیشه پاییز است و زمستان!
نه بهاری، نه تابستانی
نه شکوفه ای، نه پروازی!
(باید هم بدن بهم بزند با این بهار های چند روزه!)
فقط آبی ِ دلگیر هست و
طوسی و سیاه و سفید و قهوه ای
نه سبزی، نه زردی،
نه لبخندی در لباسی رنگارنگ
خیلی وقت است رفته ای و
شاید تو را فراموش کرده باشم و
این زخم کهنه شده باشد،
فقط با آن ساخته ام
اگر بیایی این زخم باز تازه
و دردی دیگر شروع میشود.
هم نبودنت، و هم بودنت مشکل ساز ست.
نه، مشکل از من است
که گاهی هستم، گاهی نیستم
هه، بیخیال!
نه
این بار بیخیال خود بیخیالی
تو این یک سالی که گذشت
توی این تاپیک فقط 3 صفحه هم ننوشتم ... (در حالی که 13 صفحه رو تو کمتر از یه سال نوشتم!)
انتظار داشتم بیشتر بنویسم!
جوهر قلمم خشک شده شاید!؟
چی میتونم بگم جز اینکه خستم ام!
هـــعـــی...
پارسال همین موقع ها دوست داشتم که پیشرفت کنم ...
این انتظارو نداشتم
توی اینجایی که هستم باشم
و دوست داشتم تو پله های بالاتری باشم...
1 سال 2 سال 3 سال
چقدر سریع میگذره زمان!!
الان به خودم میگم "هنوز هم دیر نشده"
این حرفیه که سال قبل و سال قبلترش گفتم...
نه اینکه غلته ها نه!
ولی خب من فقط به دونستنش اکتفا کردم
انتظارم غیر واقع گرایانه بود و هست درست!
وضعیتم میتونست بهتر باشه
اگه فقط روز رو شب نمیکردم
یا هدست این قدر تو گوشم نبود
یا یا و امثال این ها ... (خب زیاد حرفیدم!)
اگه این نوشتم بد شده که شده،
ببخشید، فقط خواستم که جوهرم خشک نشه!
پ.ن: منفی بافی نیستا ... یکم دلم پر بود فقط! :n18:
منتظر موندن ها
شرطی ام کردند.
مدتی طولانی است که
عادت شده
انتظار همیشگی
ولی جوابی نمیگرم ...
اينکه همش نيستي
ولي فکر همش پيش توئه
...
تو رو ميخوام
در حالي که خودخواهم
در واقع اين خود ميخواد
که هر چي داشته باشه
کسي مثله تو!
ولي خودخواه ها چون سلطه گران
باعث ميشه که طرف از دست بره!
خیره شدن به سیاهی مطلق چشمانت
باعث شد که نتوانم انعکاس خود را
که در حال غرق شدن است، ببین
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیگه باشی نباشی
باز نفسم میگیره
اینو میگم
ولی تو باور نکن
یه وقت اگه بیای
از شدت هیجان
نفسم کلا میگیره!!
اونایی که خنده نمی کنن و شاد نیستن!
تشنه یه گریه ان ... که دلشون خنک شه
همونایی که همش بغض دارن و بعض!
چرا!
به راه ادامه میدهم ...
ولی خسته ام، که انگار ...
دارم در جا میزنم ...
دنیا را از پشت شیشه ای نبین!
شاید آن شیشه، آلوده به چیزی باشد
محتوای مخفی: دست نوشته هاي من كه تو اين تاپيك نيست
موش ها ترسو اند و فراري.
گربه ها از خود راضي اند و بيش از حد مغرور.
سگ ها وابسته و دست و پا گيرند ، و خود را نيز خوار ميكنند.
و تنها گرگ ها هستند كه
با ابهت ، بدون ادعا و بدون ترس و مستقل به زندگي خود ادامه ميدهند.