باران
باز زد باران پاییز
ساز زیبایی برایم
گوش خواباندم برایش
خواندلالایی برایم
ناودان هم خواند شعری
شرشری از آب باران
شعر باران ریخت نم نم
برکف سفت خیابان
آمدم آهسته بیرون
درحیاط خانه ماندم
ریخت باران برسر من
من برایش شعر خواندم.
Printable View
باران
باز زد باران پاییز
ساز زیبایی برایم
گوش خواباندم برایش
خواندلالایی برایم
ناودان هم خواند شعری
شرشری از آب باران
شعر باران ریخت نم نم
برکف سفت خیابان
آمدم آهسته بیرون
درحیاط خانه ماندم
ریخت باران برسر من
من برایش شعر خواندم.
خبرهای بهاری
خبر خبر خبردار
گل آمده به بازار
یکی دو تا نه صد تا
نه ده نه صد چه بسیار
به برف وسرما گفته:
"برو خدا نگهدار"
خبر خبر: شبانه
درخت زد جوانه
دوباره بر سرش بست
شکوفه دانه دانه
به روی شاخه ای ساخت
پرستو آشیانه
خبر خبر خبرهاست
میان باغ غوغاست
کدامرا بگویم؟
که هر چه هست اینجاست
خلاصه خبرها:
"بهار خوب و زیباست"
آهاي آهاي آ گرگره
اين رودخونه بزرگه
آبش خيلي زياده
نميشه رفت پياده
بايد كه دست بكارشي
يه قايقي سوارشي
كسي تورو نبينه
بگيره دمتو بچينه
موش موش شيطون بلا
اومدي تو خونمون
توي آشپزخونمون
روغنا رو ريختهاي
پنيرا رو خورده اي
ميدمت گربه سياه يه لقمه چربت بكنه چرب چرب چرب
با چنگولاش چنگ بزنه چنگ چنگ چنگ
.................................................. .................................................. .................................................. .................................................. ....حسني بي دندون شدهزارو پريشون شدهبي احتياطي كردهحالاپشيمون شدهبا دندوناش شكستهبادوم سخت و پستهمك زده به آبنباتهي ميخورده شكلاتقندونو خالي كردهواي كه چه كاري كردهدونه به دونه دندوناشخراب شدن يواش يواشتا خونه همسايه هامياد صداي گريه هاش
لطفا راهنمايي كنيين نوار بزك زنگوله پا رو چطوري پيدا كنم.تمام خيابون انقلاب رو هم گشتم اما پيداش نكردم.تعجب از اينكه فكر مي كنم توليدش هم دوره نوار خروس زري پيرهن پري بوده .اين ،پيدا ميشه اما بزك زنگوله پا نه.
در بوسه هاي مادر
خورشيد نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان
در خنده هاي مادر
عطر خوش گلستان
زيبايي طبيعت
شادابي بهاران.
مادر تو روح و جاني
مادر تو جاوداني
با من تو مهرباني
با من تو همزباني
مادر تو بهتريني
مادر تو نازنيني
مادر تو دلنشيني
بر حلقه ام نگيني.
مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.
در چشم هاي مادر
آبي آسماني
روًياي سبز نوروز
معناي زندگانی
در اشك هاي مادر
پاكي آب باران
رنگين كمان روشن
آواي چشمه ساران.
مادر زعشق سرشار
روح نثار و ايثار
در راه كودكانش
مادر بود فداكار
مادر چراغ خانه
گرماي آشيانه
مهرش درون قلبم
ماناست جاودانه.
مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.
در نغمه هاي مادر
لالايي محبت
شعر بلند پيوند
آواي انس و الفت
در پند هاي مادر
شيريني سعادت
آسايش دو گيتي
شادي بينهايت.
مادر تو صبح پاكي
برتر ز آب و خاكي
در مشرق محبت
خورشيد تابناكي
تو مايهً غروري
سرچشمهً سروري
سرشار شعر و شوري
بخشندهً شعوري.
مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.
مادر دلش رحيم است
قلبش مرا حريم است
روحش پناهگاهم
در لحظه هاي بيم است
قلبش طپد برايم
خود را كند فدايم
پر ميشوم ز شادي
چون ميكند صدايم.
بخشندهً جوانيست
معناي زندگانيست
لبخندش آسمانيست
شادي جاودانيست
آرامش نسيم است
بخشنده و كريم است
در بوستان هستي
چون گل پر از شميم است.
مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.
سلام
ضمن تشکر از همه دوستای خوبم
چون تاپیک فهرست داره لطف کنید و برای همه پست های خودتون اسم شعر را بویسید تا بشه در فهرست اونو اورد و گرنه شعر حذف می شه
ممنون
آفتاب مهربان
تاج گل بر سر زده
فصل تابستان گذشت
نوبت مهر آمده
کیف های پر کتاب
کفش های بی قرار
می رسد از نو به گوش
زنگ آغاز بهار
خسته از خواب و خیال
خسته از خمیازه ام
می وزد بوی بهار
از کتاب تازه ام
توی باغ مدرسه
های و هوی دوستی
دست های ما پر از
رنگ و بوی دوستی
آشنایی های نو
دوستی های قدیم
کیف و کفش من کجاست؟
مدرسه، ما آمدیم!
اتل متل بادبادکم پریده
رفته هوا، به آسمون رسیده
گوشواره هاش مثله گُله آفتاب
توی هوا، هی می خوره پیچ و تاب
لباسه اون پر گل و رنگارنگه
خیلی بهش میاد لباس، قشنگه
می خواست بره مهمونی پیشه خورشید
اما کمی دست و دلش می لرزید
کاش می شدم توی هوا بادبادک
دامنه من پر میشد از قاصدک
می رسیدم خنده کنان به خورشید
خورشید خانوم گوشوارمو می بوسید
آب، بابا، نان
مورچه ای آمد
از توی قندان
بر شانه اش داشت
یک قند شیرین
آهسته می رفت
با بارِ سنگین
او را به لانه
بردم با دستم
ماشین او شد
انگشته شستم
یک آقای زرنگه
روی لبش یه خنده ی قشنگه
نشسته پشته فرمون
می گرده تو خیابون
بوق می زنه، بوق بوق
بار داره توی صندوق
کیه؟ بابای بنده
اسمش چیه؟ راننده
در میان صحرا
کرم شب تابی بود
نور زیبای او
رنگ مهتابی بود
نور سردش می کرد
سبزه را رنگارنگ
کرم کوچک، اما
بود خیلی دلتنگ
ماه لبخند می زد
گفت با او، شب تاب:
"کاش من هم بودم
مثل تو یک مهتاب!"
گفت با لبخندی
ماه از آن بالا:
"مثل مهتابی تو
بر تن ِ این صحرا،
نورافشانی کن
تا بتابی با من
ماهِ آن پایین تو،
ماهِ این بالا من!"
خشک و سوزان بود
خاک کربلا
می بارید عطش
ظهر عاشورا
جای گل رویید
سرنیزه از خاک
هر غنچه شد از
تشنگی هلاک!
حتی "آب" آن روز
تشنه بود تشنه!
جای آب خوردند
بچه ها دشنه!
پدرم مثل روز است
موهای مادرم مثل شب است
مادرم مثل گل است
پدرم هم مثل سبزه
مادرم مثل بهار
پدرم هم مثل پاییز
مادرم مثل ماه
و پدرم مثل خورشید است
پدرم نور داد
مادرم هم درخشید.
چه خاکی، چه زمینی
چه زیبا، همه جا خوب
چه گل های قشنگی!
همه شاد و رها، خوب
نه پژمرده، نه غمگین
خوش و سر به هوا، خوب
چه آبی، چه هوایی!
بگو آب و هوا خوب
نه گرم است و نه سرد است
دما خوب و دما خوب
چه گنجشک قشنگی!
پر و بال و صدا خوب
و هو هو، چه نسیمی است!
لالا، زمزمه ها، خوب
چه ابری، چه درختی!
و هرچیز، به جا، خوب
همه چیز زمین خوب
همه چیز هوا خوب
همه شاد و هم آواز
"خدا خوب و خدا خوب"
پاییزه می آد، باد و باد و باد
زوزه می کشه می کُنه فریاد
برگ درخت ها باید بریزه
چونکه نوبت باد پاییزه
باد و باد و باد، ای داد و بی داد
باد و باد و باد، ای داد و بی داد
كنج چشمان قشنگ باغچه،
لابه لاى شمعدانى ها كسى ست
گرچه عطرش در هوا پيچيده است
پشت گل ها صورتش معلوم نيست
*
شاپرك دور سرش پرمى زند،
روى موهايش پر از پروانه است
ميهمان قاصدك ها مى شود،
قلب سبزش گرچه صاحبخانه است
*
برگ ها با خنده نازش مى كنند،
غنچه ها پيراهن او مى شوند
شاپرك هاى قشنگ باغچه،
چين روى دامن او مى شوند
*
روزهايى هم كه سرما مى خورد
با كمى گل روبه راهش مى كنند
من نگاهش را نمى بينم ولى،
شمعدانى ها نگاهش مى كنند
*
خوش به حال شمعدانى هاى باغ،
صورتش را بارها بوسيده اند
چهار فصل سال را گل مى دهند،
رازقى هايى كه او را ديده اند
*
حيف اما راه بين چشم ما،
با تن گلبرگ گل ها بسته است
كاشكى او روزنى پيدا كند،
چشم هاى من كه ديگر خسته است
*
كاش مى شد روزى از اين روزها،
پرده هاى شمعدانى را كشيد
يا براى ديدن چشمان او،
برگ ها را يك به يك از شاخه چيد.
خنده
باد آمد
توفان شد.
ابر آمد باران شد.
با باران
گل واشد.
صدها گل
پیدا شد.
گلها را
تا دیدم
مثل گل
خندیدم
شادی
دیشب كه توفان
در باغ پیچید ،
یك شاخه را كند.
یك غنچه را چید.
باغ دلم شد
از غصه لبریز.
گویا رسیده
از راه پاییز.
چندی پس از آن ،
دیدم در آنجا
صدها جوانه
در باغ زیبا
گلهای قرمز
شاداب و زیبا
گلهای آبی
هم رنگ دریا
بر غنچهی لب
رویید خنده
چون دید باغم
شد سبز و زنده!
"روز آسمونی"
چیک چیک چیک،بارونها
در گوش،ناودونها
باز آواز، میخونند
به یادم، میمونند
یک روز، بارونی
روز آسمونی
قدر این، رحمت رو
میدونم، میدونی
این روزها، که بارون
میباره آسمون
با یک چتر، یک کلاه
زود میافتم به راه
آواز قطرهها
آهنگی آشناست
این آهنگ زیبا
مانند یک دعاست
تو راه مدرسه
میخونم، یک دو سه
دفترم آسمون
بارون هم یک درسه
جشن گل
در میله جای كابل
با نام و یاد كودك
در جشن گل نشستند
خورشیدهای كوچك
مانند آفتاب است
این دختر هزاره
چشمش شبیه بادام
دستش پر از ستاره
زرمینه دختران را
تا قندهار برده
دیدم لبان سرخش
شاید انار خورده
وقتی كه میبرآید
این شوخ تاجیك از در
بر دور چادرِ او
پروانه میزند پر
پیراهنش كه سبز است
گلچهره یا بهار است
آن نونهال ازبك
او لالهی مزار است
این دختران افغان
گلهای باغ كابل
ریحان، بنفشه، نرگس
مریم، شكوفه، سنبل
كاغذپران
كاغذپران خوبم
كاغذپرانِ رنگی
از تو فضای شهرم
لبریز از قشنگی
در اوج آسمانها
چرخی بزن برایم
تا بشكفد لبانم
تا پر زند صدایم
با غُتههای نازت
از شوقِ تارِ شیشه
همرنگِ بالِ كفتر
چك چك بزن همیشه
هم بازی قشنگم
از بادهای خسته
از روزهای ابری
خیلی دلم شكسته
آغاز خشم و جنگت
آغاز شادی ماست
جنگی بدون آتش
جنگی كه خوب و زیباست
جنگی كه شعلههایش
از چرخهها بخیزد
یك آسمان ستاره
در كوچهها بریزد
كاغذپران خوبم
آزاد میشوی تو
فریاد میزنم من
دلشاد میروی تو
كاغذپران:بادبادك.
غته:پایین كشیدن بادبادك باسر؛یاهمان شیرجه زدن.
تار شیشه: نخ مخصوص بادبادك بازی كه برندگی داشته باشد.
چرخه :وسیلهای برای جمع كردن نخ بادبادك
آزادشدن :رها شدن ویاپاره شدن نخ باد بادك در آسمان
گندم دونه دونه
كلاغه عاشق شده
عاشق یك قناری
با مادرش دو شب پیش
رفته به خاستگاری
عروسیشون امشبه
رو شاخهی صنوبر
مهموناشون میرسند
با صد مدل بال و پر
شام عروسیشونه
گندم دونه دونه
هركسی خورده امشب
جیك و جیك و جیك میخونه
دعای مامان
مادر جونم داره دعا میكنه
یواشكی خدا خدا میكنه
دلش میخواد صدا كنه زنگ در
بابا جونم زودی بیاد از سفر
كاشكی خدا بشنوه زود صداشو
قبول كنه خدا جونم دعاشو
بابام بیاد و روی در بكوبه
وای،اگه این جوری بشه،چه خوبه!
نماز كه احكام مفصل داره
شش تا مقدمات اوّل داره
("اقامه" و "شرِطِ لباس" و "مكان"
"طهارت" و "قبله" و "وقت اذان")
هر كی میخواد درست نماز بخونه
این شش تا چیز و خوب باید بدونه
باد آمد
توفان شد.
ابر آمد باران شد.
با باران
گل واشد.
صدها گل
پیدا شد.
گلها را
تا دیدم
مثل گل
خندیدم
دیشب كه توفان
در باغ پیچید ،
یك شاخه را كند.
یك غنچه را چید.
باغ دلم شد
از غصه لبریز.
گویا رسیده
از راه پاییز.
چندی پس از آن ،
دیدم در آنجا
صدها جوانه
در باغ زیبا
گلهای قرمز
شاداب و زیبا
گلهای آبی
هم رنگ دریا
بر غنچهی لب
رویید خنده
چون دید باغم
شد سبز و زنده!
تا آسمان برای زمین قصه ای نداشت
خورشید خسته بود و زمین خواب خوش ندید
یک روز رنگ ازرخ گلها پریده بود
آن روز ابر آمد و پاییز سر رسید
پاییز فصل کوتهی از قصههای خواب
در گوشهای سبز زمین نم نمک سرود
در خواب رفت خاک پس از آنکه آسمان
آرام و نرم نرم براین قصه لب گشود
این ماجرای سیلی باد است و اشک ابر
برگونههای زرد و چروکیده چنار
جریانی از ورق ورق دفتر گلی
تا جان گرفت بستر خاموش جویبار
اینبار داستان غروبی پس از غروب
میخواند و بلور افق آب میشود
غمگینترین حکایت پاییز خوانده شد
دیگر دو چشم پنجره بیتاب میشود
شب بود و باد فصل خودش را مرورکرد
هوهو ترانههای پریشان و بی امان
میخواند:«باز در گذر کوچههای عمر
برگشته است کولی آواره خزان»
چیک چیک چیک، بارون ها
در گوش، ناودون ها
باز آواز، میخونند
به یادم، میمونند
یک روز، بارونی
روز آسمونی
قدر این، رحمت رو
میدونم، میدونی
این روزها، که بارون
میباره آسمون
با یک چتر، یک کلاه
زود میافتم به راه
آواز قطرهها
آهنگی آشناست
این آهنگ زیبا
مانند یک دعاست
تو راه مدرسه
میخونم، یک دو سه
دفترم آسمون
بارون هم یک درسه
خواب من
دیشب که خواب بودم
یک خواب بد بدیدم
از توی کوچه باغی
زوزه ی سگ شنیدم
گفتم که سگ دو باره
دنبال تو دویده
شاید به گازی محکم
تو را ز هم دریده
با این خیال بد بود
کز خواب خود پریدم
چون برّه ای هراسان
از جای خود جهیدم
تا آمدم به بیرون
اشکم بشد روانه
دیدم ولی نشستی
رو پشت بام خانه
ای گربه ی ملوسم
چشمم که بر تو افتاد
شکر خدا بگفتم
وز دیدنت شدم شاد.
سگ طمعکار
به دندان سگی داشت یک استخوان / که در ره رسید او به رودی روان
چو نقشش فتاد اندر آن نهر آب / بدید آنچه اشتر ببیند به خواب
ز روی طمـع بــاز کـــرد او دهــان / که گیرد ز آبـش دگـــر استخوان
در ِ رزق و روزی به خویـشش ببست / زیاده طلب کرد و دادش زدست
چو بذر طــمع در وجودش بکاشت / فتادش به رود استخوانی که داشت.
اشعار واقعا عالیه
اساتید اگر مقدوره pdfکنن.ممنون می شم
خاله سوسکه و آقا موشه
باز خاله سوسکه امروز قهره با آقا موشه
صبح تا غروب یک کلوم حرف نزده با موشه
موش تو اتاق نشسته ساکت و غم گرفته اس
نداره هیچ حوصله دلش یه کم گرفته اس
میخواد بگه به سوسکه چرا تو قهری با من؟
دلم برات تنگ شده بیا با من حرف بزن!
یک دفعه خاله سوسکه اخماشو وا میکنه
آهسته از زیر چشم به موش نگا میکنه
یواش میگه کلید کو تو اونو بر نداشتی؟
میخنده آقا موشه زود میگه :آشتی آشتی
بادکنک
اتل متل بادبادکم پریده
رفته هوا، به آسمون رسیده
گوشواره هاش مثله گُله آفتاب
توی هوا، هی می خوره پیچ و تاب
لباسه اون پر گل و رنگارنگه
خیلی بهش میاد لباس،قشنگه
می خواست بره مهمونی پیشه خورشید
اما کمی دست و دلش می لرزید
کاش می شدم توی هوابادبادک
دامنه من پر میشد از قاصدک
می رسیدم خنده کنان به خورشید
خورشید خانوم گوشوارمومی بوسید
خاله من رو صورتش یه عالمه خال داره
از همونا که پینه دوز به روی هر بال داره
می خوام به خاله ام بگم یواشکی یه روزی
خاله جون خال خالی ام مثل یه پینه دوزی
پاشو پاشو کوچولو
پاشو پاشوکوچولو ازپنجره نگاه کن
باچشمان قشنگت به منظره نگاه کن
آن بالا بالاخورشید تابیده بر آسمان
یک رشته کوه پایین تر پایین ترش درختان
نگاه کن آن دورها کبوتری می پرد
شاید برای بلبل از گل خبر می برد
دوستانی که زحمت می کشن توی تاپیک می تونن این شعرها رو یه جا pdfکنن یا تحت docبزارن .