آنگــونــه تــو را در انتظــارم کــه اگــر،
ایــن چشــم بخــوابــد،
آن یکــی بیــدار اســت . . .
ایرج زبردست
Printable View
آنگــونــه تــو را در انتظــارم کــه اگــر،
ایــن چشــم بخــوابــد،
آن یکــی بیــدار اســت . . .
ایرج زبردست
حس می کنم تمام تنم درد می کند
حرفــی نمی زنم دهنم درد می کند
حس قشنگ تک تک انگشت های تو
در دکـــمه های پیرهنـم درد می کند
... در مـی زنــــم بیایـــی و بهتر ببینمت
هق هق صدای در زدنم درد می کند
روزی که بر جنازه ی من چنگ میزنی
آرام تـر بــــــزن!کفنــــم درد مــــی کند
همزاد شاعرانه ی من بعد رفتنت
انگار نیمــــی از بدنم درد می کند
این روزها شبیه پرستوی گم شده
مرزی فراتر از وطنـــم درد می کند!
علیرضا الیاسی
دلگيرم از كتاني هايم
كه راهم را از تو جدا كردند
حالا
با خاطرات پياده روها
گوشه خانه خاك مي خورند !
مرضیه احرامی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این روزها، همه فروشنده شده اند
دیگر خبری از تورم نیست
من شعرهایم را می فروشم
دخترک هفت ساله، گل هایش را می فروشد
آن مرد چهل ساله، کلیه اش را
و زیباتر از همه
آن زن سی ساله، اندامش را
اینجا، همه چیز آرام است
راحت بخوابید...
.. نیما هوشمند ..
بعضیها را نوشتم
شعر شدند
بعضیها را نتوانستم بنویسم
اشک شدند
بعضیها را اما
نه
میشد نوشت
و نه
ننوشت
آنها را فقط زیستم !
رویا شاه حسینزاده
راهی بجوی
به جهان مردگان
مسیحای من
خستهام از مردن ...
فریبا عرب نیا
تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!
تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!
تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت
تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت
از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!
اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!
تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
و پشت پنجره انگار یک نفر می رفت
سید مهدی موسوی
دلم هوای تورا می کند هر صبح
وقتی بجای دستهای نوازشگرت بر روی گونه هام
وقتی بجای صدای مهربان تو در لاله ی گوشهام
که نرمِ نرم می خوانند :
- بیدار شو نازنینم
بیدارشو
ببین
ساعت از وقت گذشته است -
وقتی که
با صدای دلخراش گوشی
از خواب می پرم
بدون تو
دلم هوای تو را می کند هرصبح !
کامران فریدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمانم را می بندم
نقابت را بردار
بگذار صورتت هوایی بخورد!
حسن کوشکیان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بــه هیــچ پــرنــده ای آشنــایــی نــده
کــه درخــت شــدن،
مصیبتــی نــو مــیشــود
ایــن زخــم کهنــه را . . .
عباس حسین نژاد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بر شاخه ای نشستی و سیبم نمی شوی
دلتنگ دست های غریبم نمی شوی
در خوابهای من کسی از راه می رسد
تعبیر خوابهای عجیبم نمی شوی؟
بیمارم آن چنان که حریفت نمی شوم
بی تابی آن چنان که طبیبم نمی شوی
من کوهم و تو کوهنوردی که بی گمان
قربانی فراز و نشیبم نمی شوی
دستی شدم که گاه رفیقت نمی شوم
سیبی شدی که گاه نصیبم نمی شوی...
ناصر حامدی
سادگی ( دفتر شعر توپا )
ساده هستم
ساده می بینم
ساده می پندارم زندگی را
نمیدانستم جرم می دانند سادگی را
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم
ساده می مانم…
ساده میمیرم…
اما…
ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …
حامد مفرد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دل بسته ام به پاییز...
شاید...
دوباره...
سر ِ مهر بیایی ...!
مهدی عیوضی
پرنده ای پرید
یاد تو افتادم
پاییز نزدیک است
عباس حسین نژاد
----------------------
پاییز نزدیک است
و من بی تو
هیچ حس شاعرانه ای ندارم
و این یعنی:
یا تو رفته ای از دلم
یا من مرده ام..
سهراب کریمی
----------------------
پاييز
تو از همه فصل ها غمگينتري
ولي
دل من از تو هم
غمگينتر است
فرنگيس رزمي نژاد
-----------------------
مرا در پاييز پياده کرده اند
به ايستگاه مي روم
دوباره پاييز است
بايد سوار شوم
نرگس بابايي
تو بمان ( دفتر شعر تمام ناتمام )
باز هم برای م.ح
تو مرا...
آنقدر آزردی...
که خودم کوچ کنم از شهرت...
بکنم دل ز دل چون سنگت...
تو خیالت راحت...
می روم از قلبت
می شومدورترین خاطرهدر شب هایت
تو به من می خندی
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق ولی...
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی،که دلی بهر دلی تب دارد...عشق زیباست و حرمت دارد!
تو بمان....
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت،سرد و بی روح شده است!
سخت بیمار شده است!تو بمان در شهرت..مولود - مهدی
پيدا بكن يك آدم آدم تري را
و شانه هاي محكم و محكم تري را
آقاي خوبي كه دلش سنگي نباشد
معشوق هاي دوستت دارمتري را!
من را رها كن هرچه مي خواهي تو داري
از دست خواهي داد چيز كمتري را
با گيسوانت باد بازي كرد و رقصيد
و زد رقم، آينده ي درهم تري را
تو آخر اين داستان بايد بخندي
پس امتحان كن عاشق بي غم تري را
من مي روم، آرام آرام از همه چيز
هر روز مي بيني من مبهم تري را
من را ببخش از اين خداحافظ، خداحا...
پيدا نكردم واژه ي مرهم تري را!
دکترمهدی ِموسوی
پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر «من دوست دارمت»
بر باد میدهم همهی بود خویش را
یعنی تو را ... به دست خودت میسپارمت !
باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو
وقتی که در میان خودم میفشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت
اصرار میکنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا میگذارمت
پاییز من، عزیز غمانگیز برگریز
یک روز میرسم ... و تو را میبهارمت !
دکترمهدی ِموسوی
.
دل تنگی
دل تنـگی هایــت را
در کدام رود انداختـــه ای
که تمـــام ماهـی های جهــان
گوشه گیــر شدند ..
"دانیال رحمانیان"
{ السّلامُ علیکَ یا علیِّ بنِ موسَی الرِّضا علَیه السّلام }
اشک هایم؛
با طنین سورمه ای
آرام،
لالایی می خوانند
برای باغچه ی پراز
میوه های نارس غصّه ها و
نقل و نبات سوخته ی آهم،
تا بنوشند؛
سرچشمه ی جوشان معرفت تو را
وسیراب شوند
زهرا محمدی
ای دل ( دفتر شعر رهایی 2 )
آره ای دل تو صبور باش..
میرسه روزای خوب..!
مثه کوه سربلند پر غرور باش
میرسه شادی و شور..!
آره ای دل٬ زیر آوار مصیبت تو بخون..
یه قماره زندگی...!
مثه بارون بهاره زندگی..
آره ای دل ٬تو٬صبور باش..
بی صبوری ٬تو بگو ٬چیکار کنیم؟؟
وقتی که ٬ شب تا سحر٬پر دردی..
وقتی از زندگی سردی..
وقتی که بغضی شکسته٬تو گلوته..!
اون زمانی که سکوت٬ حکم آبروته..!
پیش چشم همه مردم..
تو صبور باش..
صبوری ٬ کار تو شد٬حال و احوال تو شد...!!!! رها
رها بینا
ایکاش
زنی بخندد
و هوا پر شود از طعم احساس ...
ایلیا . م
هیس!
میشنوی؟!
من،تو را
در بالاترین نقطه ی سکوتم جای داده ام!
در پر مخاطره ترین سکوی حساس احساسم
آه...
هنوز هم وقتی که نیستی
خاطرات آهنگ هایمان را لب میزنم
و پا می گذارم بر تمامی جای پاهایت!
تو را نمیدانم،اما اینجا
همه چیز خراب است!
حتی نوار قلبم،
جای خالیت را میخورد!!!
هیس!
صدای آهنگ های خاطره انگیزت
را کم کن!
کمی سکوت را به تو نه،
به خودم قول داده ام.
شایا ادریسی
مرا کلاسیک دوست داشته باش
تکرار کن،
دوستت دارم های رنگ پریده ات را
حتی اگر بوی کهنگی بدهند
مرا کلاسیک دوست داشته باش
که من هر زمان ،
برای شنیدن،
حرف های غبار گرفته ات ،
حاضرم
مرا کلاسیک دوست داشته باش،
ببخشید ،ولی ،
از مدرن شدن، احساست بیزارم!
مرا کلاسیک نگاه کن
که از آسمان مدرن ِ نگاهت
غریبه ای سقوط می کند
میان سفره ی دلم
الهام لاسمی
لحظه ها مرطوب است
بوی باران جاریست
و نبودن های ات، مثل سمباده سختی که پر از زبری دنیاست
روح من را، قلب من را، بی امان می ساید
نه امیدم پینه بسته
و نه احساس ام از این فاصله ها زنگ زده
گویی انگار که در قاب دلم جا ماندی
و صدا می زنی آلوده به عشق ام، هنوز اینجایم
می دانی
قلب من زبری تقدیر به تن می خرد و
بی حس از این همه تاوان
نگاهش، هر روز
به لولای در بین من و تو هنوز چشم به راه است
شاید این بار بچرخد به همان پاشنه ای که؛
خواب شب های من است
آرش قمیشی
درگوشه ای از
دلبستگی های سپید تو
آرام
کمرنگ و دور
ساکت
می ایستم
تا برایت
سوسویی بزنم
بگذار
بمانم!
زهرا محمدی ( سها )
از خانه اگر آمدی
یک پاکت سیگار
گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستنمان امشب بسیار است
بهروز مهدی زاده
من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم
ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم
تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی
نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی
ترانه سرا : پاکسیما زکی پور
.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یكی زیر ..
یكی رو ..
دستـــ هایـمـان
زیباتریـن بافتـنـی دنیـــــاست !
ســارا شــاهدی
شير مادر، بوي ادكلن ميداد
دست پدر، بوي عرق
(گفتم بچهام نميفهمم)
نان، بوي نفت ميداد
زندگي، بوي گند
(گفتم جوانم نميفهمم)
حالا كه بازنشسته شدهام
هر چيز، بوي هر چيز ميدهد، بدهد
فقط پارك، بوي گورستان
و شانه تخم مرغ، بوي كتاب ندهد!
اکبر اکسیر
تو اززوزه شغالهاگفتی
و رنگ صداشان
که هنوز همانست
و رویای همیشه مرا
در آغوش شب و مه تجربه کردی
و من در خیالم آفریدم آن را !
من در سرزمینی زندگی میکنمکه برای رویاهایم مجازات می شوم
و اگر عاشق آنها شوم تقاص میدهم !
از این مردمان
از این رسمها
از این حبس بی گناه بیزارم !
چرا مدفون باشم در گور این افکار
چه می شود اگر درهای دلم را بگشایم
سنگ می بارد بر من
یا تبعید می شود دوباره به دنیایمو راستش من از
این عاقل نماهای تهی مغز
بیزارم ...
لیلا هژیر
تــو جــانمــی!
چــه خــوش اســت،
وقتــی بــه لبــم مــیرســی . . .
مجتبی حسن زاده
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی
دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو
هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسنو
با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت
اصلاً نمیخوام بشنوم که اشتباه گرفتمت
داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود
حقیقتو میدونی و ازم دفاع نمیکنی
کنار تو میمیرم و تو اعتنا نمیکنی
مردم تو رو از چشم من امشب تماشا میکنن
فردا غریبهها منو پیش تو پیدا میکنن
کاش اتفاقی رد بشی از کوچههای دلخوری
به روم نیارم که چقدر میخوام که از پیشم نری
هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسهی رفتنت پیش همه محکوم شدم
مونا برزویی
ســاعــت هــا را عقــب بــردنــد،
مــا را جلــو!
نيمــه هــاي امشــب،
دو بــار دوستــت خــواهــم داشــت . . .
عطيه سادات فتحي
چه قدر با تو نشستن برای من دیر است
و لحظه های کبودی که سخت دلگیر است
و آه از این همنشین تنهایی
همان دلی که دگر از بهانه هم سیر است
چه روزگار غریبی
چه عشق های عجیبی
برای عاشق درمانده ، مرگ هم درگیر است
محمود ایمانی
دوســت داشتــن
يــا کســي را بــراي دوســت داشتــن،
نــداشتــن،
هــر دو درد اســت!
درد مــن، هــر دو . . .
سینا به منش
شبیــه مــه شــده بــودی!
نــه مــیشــد در آغــوشــت گــرفــت
و نــه آنســوی تــو را دیــد!
تنهــا مــیشــد، در تــو گــم شــد!
گــم شــدم . . .
رویا شاه حسین زاده
اگر زنی را نیافتهای که با رفتنش
نابود شوی
تمام زندگیات را باختهای
این را
منی میگویم
که روزهایم را زنی برده است جایی دور
پیچیده دور گیسوانش
آویخته بر گردن
سنجاق کرده روی سینه
یا ریخته پای گلدانهاش
باقی را هم گذاشته توی کمد
برای روز مبادا.
رضا ولی زاده
ای چرخِ فلک
تو از چه رو خندانی؟
از کار تمامِ مردمان حیرانی؟
گویی که چرا.. این چنینند اینان؟
یک نکته بگویم که توهم نادانی
دانی که خودت به کار خود میمانی؟
می چرخی از این سبب که انسانها را
رو در رویِ روزگارِ هم بِرْسانی
دانی که تو چرخِ عادل و با همه چیز
خود ملعبه ی دستِ همین انسانی
چرخی که رسانی همه کس را بر هم
اسمِ تو غذا است و قَدر میدانی؟
کارِ تو شده رساندن انسانها
بر هر چه که بد کرده و هر عُصیانی
آخر ز چه رو خدا تو راساخت بگو؟
شاید تو وکیل یا وصیِ انسانی؟
از اینکه سخن اضافه کردم معذور
گفتم که نگویمت سخن پنهانی
در روی خویش گفتمت حرفم را رو
تا باز نگویی که عجب انسانی؟
ماندست جواب این سوالم اکنون
گیرم که نباشد به جهان انسانی
چرخاندنِ این چرخِ به این هیبت را
بی بودن انسان ز چه رو چرخانی؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مینا ربانی
اگر در رگهایم جاری نیستی
چرا قلبمـــــ:40:ـــــــ ...
هفتاد بار در دقیقه
نامت را صدا می زند؟!
وحید عمرانی
به درد خود خو کرده ام:
به تطاول شاخه ی خشکیده ی آن نهال نارس،
که در قلبم آماس کرده است …
به تاول ترکیده ی این گام های بی پایان
در بیراهه های این برهوت بی جهت،
… به جستجوی تو؛
به جستجوی خویش؛
به جستجوی او؛
به جستجوی هیچ…
راز اندوه چشم های مرا
از لبانم نپرس!
که حتی این حروف،
حرف های مرا تحریف می کنند.
در مردم چشم من خدایی ست؛
که میل دیده شدن ندارد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]