اگه منو رها کنی کسی برام نمیمونه
همه درا بسته به روم غیر در همین خونه
- با احترام تقدیم به امام زمان-
Printable View
اگه منو رها کنی کسی برام نمیمونه
همه درا بسته به روم غیر در همین خونه
- با احترام تقدیم به امام زمان-
ابر هزارتا بارون ، ريخته به جونم امشب
هيچي نگو که تنها ، مي خوام بخونم امشب
بارون گرفته جز من ، هيچکس تو کوچه ها نيس
بارون گرفته اما ، درد منو دوا نيس
آهاي آهاي ستاره درد منو دوا کن
دلم رو بشکن امشب ، قفل دلم رو واکن
اون که بايد ميومد دلش به اومدن نيس
هيچ کسي هم به جز اون ، چشم و چراغ من نيس
جمعه تا جمعه چشمم ، مونده به در به يادش
دلم سياهه هيچ کي ، نمي رسه به دادش
بارون ! ببار که امشب ، خشکه دل سياهم
بهار من کجايي ؟ بيا که چش به راهم
وقتی تو نیستی
ملیحه سیف آبادی
تو نیستی
و انسان به طرز غریبانه ای عریان می شود
و تمام لحظه های شنیدن، کر...
«تو نیستی»
الفبای معصومانه ای است
در کالبد مسخ دفترمان جاری...
دنیا
آبستن کودکان عصیان
و عرصه بی دریغ پاییز گونه ای است
که زانوان سبز آزادی را
بارها زمین می زند
طنین آمدنت مگر
به سرودی بلند بدل کند
هجای سست عدالت را
سال ها ایستاده ایم
به بدرقه شانه هایت
در رواق هایی بی حوصله
و تو نیستی...
بيا ببين چه بي غرور در اين فضا نشسته ام
بيا ببين در اين نوا چه بي صدا شكسته ام
دلم در اين فضاي سبز چه بي صدا گرفته است
پرش چه زود بسته و در اين قفس شكسته است
تو با صداي بي صدا در قفس گشوده اي
بال و پر دل مرا چه زود مرحم كرده اي
تو كيستي؟
تو چيستي؟
تو از كجا رسيده اي؟
توروحم !
تو قلبم!
تو از سراي ديگري!
مرا ببين به ياد تو، سريع سكوت مي كنم.
براي خواستن زتو، سريع قنوت مي كنم.
مرا ببين كه در سخن، فقط تو بر زبانمي،
نه بر زبان كه بر دلم، تو بر زبان نيامدي.
تو گفته اند كه غايبي، در اين فضا نيامدي.
بيا تو در نگاه ما ،كه تو براي منتظر،
صفاي هر دو عالمي!
بيا ببين چه بي غرور در اين فضا نشسته ام
بيا ببين در اين نوا چه بي صدا شكسته ام
دلم در اين فضاي سبز چه بي صدا گرفته است
پرش چه زود بسته و در اين قفس شكسته است
تو با صداي بي صدا در قفس گشوده اي
بال و پر دل مرا چه زود مرحم كرده اي
تو كيستي؟
تو چيستي؟
تو از كجا رسيده اي؟
توروحم !
تو قلبم!
تو از سراي ديگري!
مرا ببين به ياد تو، سريع سكوت مي كنم.
براي خواستن زتو، سريع قنوت مي كنم.
مرا ببين كه در سخن، فقط تو بر زبانمي،
نه بر زبان كه بر دلم، تو بر زبان نيامدي.
تو گفته اند كه غايبي، در اين فضا نيامدي.
بيا تو در نگاه ما ،كه تو براي منتظر،
صفاي هر دو عالمي!
بازشب است و آسمان بی کران نگاهش سوی قدمهای توست.
تا ستاره باران کند قدمگاهت را.
و شب بوها،
منتظرند تا دریابند حضورت را
ازعطر نفسهایت.
دشت،
پهنایش را وسعت می بخشد
تا میزبان ظهور زیبایت باشد و
شقایق هایش را نثار آمدنت می کند
تا بدانی که آمدنت رویش شقایق ها را سبب است.
بیا مهــــــدی(ع) جــــان...
که غروب،غمگین تنهایی توست
و طلوع،امیدش به آمدنت.
به اندازه ی تنهاییمان صدایت می کنیم...
ای منجی زمان(عج)
هر وقت كه دلت را بتكاني عيد است
و هر روز كه تازه شوي، عید است.
بلند شو، بالهاي تازهات را تنت كن.
بايد به عيد ديدنياش بروي.
دلت را تقديمش كن تا عيديات را بگيري.
دير است اما دور نيست.
همينجاست.
بسمالله بگو و در بزن همين
چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی!
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم نه کوششی ، نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم: خداکند که بیایی.......
کی ظهور می کنی؟
التماس می کنم
انتظار می کشم
وعده داده بود،
دست های تو
تا از این زمین پست، این جهان مبتلا به درد
بر کَنَد تمام ریشه های ظلم را
ریشه کَن کند جریحه های جور را
کی ظهور می کنی؟
ای همیشه پر غرور
ای منادی حقیقت جهان
ای همیشه ایستاده در برابر نبرد های زور؛
کی صدای گریه های بی پناه
ناله های دردناک چشم های بی گناه
می رسد به انتها،
طاقتت تمام می شود
تا چه وقت قلب مهربان تو
پشت لحظه های بی عبور عشق
صبر می کند
کی ظهور می کنی؟
کی ظهور می کنی؟ ...
شاعر : حسین ظهرابی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان
که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان
در انتظار تو شاها گذشت عمر عزیز
نگشت حاصل من غیر آه مهدی جان
شها فقیرم و مسکین و بر سر راهت
نشسته ام به امید نگاه مهدی جان
من عاشقم که ببینم جمال تو آیا
بود به سوی جناب تو راه مهدی جان؟
بحق حرمت اجداد خود نما نظری
ز مرحمت به من رو سیاه مهدی جان
خمید پشت من که از بار معصیت شاها
نموده ام همه عمر اشتباه مهدی جان
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داريمن غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور دارياز پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] اگر باران نبارد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر باران نبارد، آسمان دلگیر خواهد ماند
زمین چون کودکی در انتظار شیر خواهد ماند
اگر باران نبارد دشت، بی سجّاده خواهد شد
اگر باران نبارد رود، بی تفسیر خواهد ماند
اگر باران نبارد، از عطش جنگل چه خواهد کرد؟
یقین همچون کویری تفته از تبخیر خواهد ماند
اگر باران نبارد، سعی خورشید و صفای آب
به گِرد کعبة این خاک، بی تأثیر خواهد ماند
اگر باران نبارد ریشه ها ـ این بیشه های سبز!
به زندان سیاهِ خاک، در زنجیر خواهد ماند
اگر باران نبارد ـ گرچه میدانم که میبارد ـ
مدار فصلها در امتداد تیر خواهد ماند
اگر باران نبارد، بر شب ـ آن باران نورانی ـ
پی تثبیت خود این شام، بی شبگیر خواهد ماند
ببار ای جاری همواره! ای باران نورانی!
به دیدار تو تا کی این زمین پیر، خواهد ماند؟
از حمید واحدی
فراغ
نمی دانم چه بنویسمنمی خواهم که بنویسمولی عشقم به یاد تومرا دیوانه می سازد که بنویسم!
شب هنگام است…دلم در خلوت سردشکنار بغض بی بندشدرون ذهن پر دردشمرا مستانه می سازد که بنویسم !
تو ای زیباترین سنبلتو ای ختم چهارده گلتو ای عشق علی گویانحضورت در دل خوبانبه من جانانه می گوید که بنویسم!
تویی هم اسم پیغمبرتویی خوشبوترین عنبرتو والاتر زیک رهبرفراغت در دل امتمرا مجنون می سازد که بنویسم!
شدی یوسف در این دورانتو هستی شاه مظلومانمنم یعقوب این کنعانکه عشقت در دل و در جانبه من شاهانه می گوید که بنویسم!
گفتند انتظار فرج بهترین دعاست
با من نبوده اند وجودم پر از خطاست
دستم نمی رسد که دعا بر فرج کنم
پایم نمی رود که ره راست کج کنم
مهدي خودت بیا و ببین ما چه خسته ایم
دلها همه شکسته وما دست بسته ایم
باید که دیده کور شود چون ندیده است
هرگز نشانی از تو و از تو بریده است
کاری نکرده ایم برای ظهور تو
ما دست شسته ایم همه از حضور تو
سبزی به دشت نیست طراوت به باغ نیست
هم نور نیست سیصد و اندی چراغ نیست
گفتی ظهور تو به دعا و نیایش است
تو زودتر بیا نه دعا نیست خواهش است
ما لایق ظهور تو هرگز نبوده ایم
بس شعر ها ز دوریت اما سروده ایم
گر نیست دیدن تو برای من آرزو
پس عصر جمعه ها ز چه گیرد دلم بگو؟
"افتاده" بس کن این همه شکایت خموش
بهر ظهور حضرت مهدی تو هم بکوش
نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی
هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست
نیا نیا گل نرگس تو را به خاک بقیع
که شهر ما نه مُهیای گامهای تو نیست
نیا نیا گل نرگس به آسمان سوگند
قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس ز رنجمان تو مکاه
کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست
نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش
که جای سجده گه ِ ما هنوز مال تو نیست
نیا نیا گل نرگس که چون علی تنها
به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست
نیا نیا گل نرگس به مجلس ندبه
که ندبه ، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست
نیا نیا گل نرگس دعای عهد کجاست؟
نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست
نیا نیا گل نرگس به جان تشنه عشق
دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس سقیفه ها برپاست
ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا
کسی برای شهادت به کربلای تو نیست
نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما
هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا
برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست
نقل قول:
''اگر شيعيان ما در راه انجام پيماني كه بر عهده دارند همدل مي شدند، ملاقات ما با آنها به تاخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مي شد. ديداري بر مبناي شناختي راستين و صداقتي از آنان نسبت به ما.'' حضرت ولي عصر(عج) اين جملات را خطاب به ''شيخ مفيد'' در نامه اي مرقوم فرمودند و در ادامه نوشتند: چيزي كه ما را از شيعيان باز مي دارد، اعمالي است كه آنان انجام مي دهند ولي ما آن اعمال را نمي پسنديم و از آنان روا نمي دانيم.
______________________________
پ . ن : جمعه 1390/7/15
به نام خدا
من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم...
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم...
رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم و فرزند...
من از گرداندن یوسف ، سر بازار، می ترسم...
همه گویند این جمعه بیا ، اما درنگی کن...
از اینکه باز عاشورا شود تکرار، می ترسم..
اشتیاق کوفیان و دعوت یار بر سر نیزه...
من از آمین مردم در تعجیل حضور یار می ترسم...