اگر شیرینی زندگیت زیاد شود مرض قند در کمین است.
وقتی کلاهم را برداشتند سرمای تحقیر تا عمق جانم نفوذ کرد و در آنجا خود را گرم کرد.
با سیلی روزگار صورت هیچکس سرخ نمیشود.
Printable View
اگر شیرینی زندگیت زیاد شود مرض قند در کمین است.
وقتی کلاهم را برداشتند سرمای تحقیر تا عمق جانم نفوذ کرد و در آنجا خود را گرم کرد.
با سیلی روزگار صورت هیچکس سرخ نمیشود.
دوست داشتن آن هایی که دوستمان دارند کار بزرگی نیست.
مهم این است آن هایی را که دوستمان ندارند را دوست بداریم...
"؟"
در وجود هر انسان خلا ای وجود دارد که هیچ موجود بشری قادر به پر کردن آن نیست و تنها خداوند قادر به اینکار است.
"پاسکال"
آدم ها وقتی ترحم می کنند بی رحم تر می شوند
زندگي مانند پيانو است ...
دكمه هاي سياه براي غم ها؛ دكمه هاي سفيد براي شادي ها.
اما زماني مي توان آهنگ زيبايي نواخت كه دكمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهيم ...
محبت مثل سكه مي مونه كه اگه بيفته تو قلك قلب نمي شه درش بياري اگر هم بخواي درش بياري بايد دل و بشكني...
__________________________________
بيا غم ها را تفريق كنيم ... بيا غصه ها را تقسيم كنيم ... و بيا شادي ها را ضرب كنيم.
__________________________________
به كسي عشق بورز كه لايق عشق باشد، نه تشنه عشق، زيرا تشنه روزي سيراب مي شود.
________________________________________
هيچ كس لياقت اشك هاي تو را ندارد و كسي كه لياقت دارد هيچ وقت باعث اشك ريختنت نمي شود.
_________________________________
من از نگاه تو اميد مبهمي دارم... نگاهت را مگير از من كه با آن عالمي دارم.
احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دوست داره، اما قشنگ ترین احساس وقتیه که بدونی یکی تو رو هرگز فراموش نمی کنه
______________________________________________
تو ممكنه در تمام دنيا فقط يك نفر باشي ولي براي يك نفر تمام دنيايي
______________________________________________
چقدرسخته گل آرزوهات رو تو باغ يكي ديگه ببيني و هزار بار تو خودت بشكني و اون وقت زير لب بگي: گل من باغچه نو مبارك!
خوشبختی داشتن ِ دوست داشتنی ها نیست، بلکه دوست داشتن ِ داشتنی هاست.
شاد بودن بزرگ ترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت.
لیز خوردن بهانه ای است تا دست هایی که دوست داری محکم تر بفشاری
دوست داشتن بهترين شکل مالکيت است و مالکيت بدترين شکل دوست داشتن.
تنها داشتن فکر خوب کافي نيست، مهم اينست که آنرا خوب بکار ببريم
يک اراده قوی بر همه چيز غالب میآيد حتي بر زمان
عامه مردم روح خود را مي فروشند تا با عايدات آن عمري را با وجدان طي کنند.
بدون تو تحمل بهشت ممکن نيست و با تو دوزخ ديگر مکاني جهنمي نيست. (جان اسپارو، سنگ نوشته اش بر قبرهمسرش)
دو تراژدي دردناک در زندگي وجود دارد: يکي اينکه در عشقت ناکام شوي و ديگر اينکه به وصال عشقت برسي.
شنا کردن در جهت جريان آب، از عهده ماهي مرده هم بر مي آيد.
مرد از راه چشم و زن از راه گوش به دام ميافتد.
________________________________________
دوری، عشق را شدت مي بخشد و نزديکی، قوت.
________________________________________
پيری مانع از عشق نيست اما عشق تا حدودی مانع از پيريست.
__________________________________________________ _
هرگز ندا نستم چگونه ستايش کنم تا آنکه آموختم.
عشق ِ ناتمام مي گويد: من تو را دوست دارم چون به تو نياز دارم.
_________________________________________________
عشق ِ تمام مي گويد: من به تو نياز دارم چون تو را دوست دارم.
_________________________________________________
در حسابِ عشق يک + يک مساوی است با همه چيز و دو منهایِ يک برابر هيچ.
_________________________________________________
عشق چيزی جز يافتن خويش در ديگران و شادکامی در شناخت نيست.
عشق چون پروانه اي ست که اگر سفت بگيری له ميشود و اگر سست بگيری مي گريزد.
عشق چون ميوه است، ممکن است خوب به نظر آيد اما تا وقتی که نرسيده آن را گاز نزن.
عشق چون ساعت شنی است. با خالی شدن مغز، قلب پر مي شود. عشق غلبه خيال بر خرد است.
مرد به کرات عشق مي ورزد، اما کم. ولی زن به ندرت، اما بسيار.
مردها همواره مي خواهند اولين عشق يک زن باشند و زن ها دوست دارن آخرين عشق يه مرد باشند.
تنها پاداش عشق، تجربه عاشقی است.
______________________________
با عشق وشکيبائی چيزی ناممکن نيست.
نوشتن، بیرون جهیدن از صف مردگان است.
يافتن آب به عشق است
نه به سعي اما پس از سعي.
يکی زيبايی منظره را می بيند، ديگری کثيفی پنجره را. اين شما هستيد که انتخاب می کنيد چه چيزی را ببينيد و به چه چيز بينديشيد
غنچه خوشبختی در جای تاريک، بيصدا و گودی پنهان است که بسيار نزديک ماست ولی کمتر از آنجا میگذريم و آن دل خود ماست
اگر در کار ما اگر نباشد بطور قطع پيروز خواهيم شد
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
فقط بچه ها ميدانند که به دنبال چه می گردند.
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نميشود شناخت.
آداب معاشرت يعنی ياد بگيريم چگونه با دهان بسته خميازه بکشيم.
شاعران كوچك حرفهاي قديمي را تكرار مي كنند.
شاعران متوسط به سليقه مردم شعر مي سرايند.
شاعران بزرگ سليقه مردم را مي سازند.
سياستمداران كوچك مردم شهر را به جان هم مي اندازند.
سياستمداران متوسط كشورها را به جنگ وا مي دارند.
سياستمداران بزرگ جهان را به لجن مي كشند
با زنی ازدواج کنيد که اگر مرد بود بهترين دوست شما ميشد
پيشنهاد ازدواج پيشنهاد تبانی برای کشتن نابترين احساس بشری است
بهترین دوست انسان، انسان است نه کتاب. کتابهای خوب رسم دوست داشتن را می آموزند
همیشه میدانستم که دوران بزرگسالی به حساب نمیآید: پس از بلوغ، زندگی چیزی جز یک موخره نیست
هيچ وقت پنجره ي دلت رو تا آخر واسه كسي باز نكن، چون باد مياد و اون رو واسه هميشه مي بنده!
رفاقت ماجراست و جدايي يك قانون، پس به اين ماجرا دل نبند چون قانون هميشه اجرا مي شه . . .
هر گاه شاد بودید آرام بخندید تا غصه بیدار نشود، و هر گاه غمگین بودید آرام گریه کنید تا شادی نا امید نشود.
دل تنها عضوي است كه با نگاه لمس مي شود.
دل تاري است كه وقتي بشكند بهتر مي نوازد
غرور از فرشته، شيطان، و تواضع از خاك، انسان مي سازد
حقيقت رنگ كردن مردم عينكي شدن خود است
زني كه جواهر است از جواهرات براي خويش بت نمي سازد
چشم دروغگو بيشتر از معمول پلك مي زند
مطالعه يك كتاب تجربه يك زندگيست
لبخند طاق نصرتي بر دروازه دل است
كودكان خوبند اگر خلاف كردند بزرگترها را ادب كنيد
رابطه اي كه با هوس شروع شود، با تنفر خاتمه مي يابد
چاله شكست پر است از انسان هاي تندرو
دوست جديد دنياي جديد است
همه از عشق دم مي زنند اما عاشقان در سكوت مي ميرند
هر كس در هنگام شكست ها نشكند پيروز است
همه انسان ها در شهر خيال خويش اسطوره هايي منحصر به فردند
زندگي ساختني است نه گذراندني
بقا از آن خداست باور نداريد از گذشتگان بپرسيد
كسي كه هدف هاي بزرگ دارد بزرگ مي ميرد
در ميدان عشق قاتل و مقتول محبوب يكديگرند
اگر روزی عاشق شدی، قصه ات را برای هیچکس بازگو مکن، این روزها چشم حسودها هم به دودِ اسپند عادت کرده است
یادت باشد که دنیا گِرد است، هر زمان احساس کردی به نقطه ی پایان رسیده ای، شاید در نقطه آغاز باشی
با گذشته تان صلح کنید تا زمان حال شما را خراب نکند
خودتان را خیلی جدی نگیرید، دیگران هم این کار را در مورد شما نمی کنند
زمستانها از بيني خورشيد قنديل نور آويزان ميشود .
عشق و مرگ دو مفهومي هستند كه اولي انسان را به آسمان ها مي فرستد و دومي به زير زمين.
اگر واحد پول شاخه نور بود ، بانكها چه نوراني مي شدند.
در ميهماني شبانهام، ماه ساقي، خودكارم پياله و كاغذم تا خرخره نور مينوشد
چراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت.
تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد!
وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد.
وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره!
لامپ از ذوق روشن شدن سوخت.
آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.
براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.
خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.
بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.
پرندهای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی میميرد.
ماهی تنها جانوری است که بهراستی دل بهدريا میزند.
پرنده گوشهگير، روی شانه مترسک لانه میسازد.
گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را میبيند.
قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش میافتد
با نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی .
پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم .
نميدانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها .
وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده .
به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .
ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .
آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد
اینکه دیگران در مورد شما چه فکری می کنند، به شما ارتباطی ندارد.
_________________________
از سفر ِ زندگی لذت ببرید، ما مجبور نیستیم با سرعت از کنار همه چیز بگذریم.
___________________________
صبحانه تان را مانند یک شاه، ناهارتان را همانند یک شاهزاده، و شام تان را مثل یک دانشجویی که پولی ندارد، بخورید.
مي دانيد چرا وقتي مي خواهيد به رویا فرو روی چشمانتان را مي بنديد؟ وقتي مي خواهيد گريه كنيد يا فكر كنيد چشم هایتان را مي بنديد؟ حتي وقتي مي خواهيد عشقتان را ببوسيد چشمانتان را مي بنديد؟
"زیرا قشنگ ترين چيزهاي اين دنيا قابل ديدن نيست!"
روشن کردن یک شمع بهتر از ملامت کردن تاریکی ست..
درسفيدي چشمانت،تمام رنگها را تجربه کردم تا به سياهي رسيدم.
چشمانش به سياهي آسمان شب بود،ولي هرگز درآن آسمان ستاره اي نبود.
از بس دهن کجی کرده ام حرف راست نمی توانم بزنم.
عابر شبگرد با هر گامی که بر می دارد یک قدم به سپیده دم نزدیک تر میشود.
یکی می گفت من در چاپخانه کارم خبر چینی است.
تنها آتشی که با آتش خاموش میشود آتش دل است.
قرص ماه را به جای مسکن خوردم !!
به روی افکار خوابیده ام لحاف انداختم !!
با یک نسخه از کتابم به داروخانه رفتم !!
برای رام کردن طبیعت وحشی ، مربی استخدام کردم
* عينکي که رو چشم نباشه فرصت ديدن نداره*
* مدادي که کلفت بنويسه سرشو مي تراشن*
*به حال موجودی اشک میریزم که می خواهد با زنگ ساعت از خواب غفلت بیدار شود.
*عاشق سکوتی هستم که از فریاد تقاضای پناهندگی میکند.
*عمر هزار پا کفاف بستن بند کفشهایش را نمیدهد.
*سقوط در آبشار آبتني ميکند.
*مسافر منزوي در جاده متروک سفر میکند.
*گامهایم صدای پایت را نها نمیگذارند.
*عاشق پرنده ای هستم که ازادیش را با آب و دانه معاوضه نمی کند.
يک توپ بسکتبال تو دست من تقريباً 19 دلار ميارزه.
يک توپ بسکتبال تو دست مايکل جوردن تقريباً 33 ميليون دلار ميارزه
بستگي داره تو دست کي باشه.
A basketball in my hands is worth about $19.
A basketball in Michael Jordan's hands is worth about $33 million.
It depends whose hands it's in.
يک توپ بيس بال تو دست من شايد 6 دلار بيارزه.
يک توپ بيس بال تو دست راجر کلمن 4.75 ميليون دلار ميارزه.
بستگي داره تو دست كي باشه
A baseball in my hands is worth about $6.
A baseball in Roger Clemens' hands is worth $4.75 million.
It depends on whose hands it's in
يک راکت تنيس تو دست من بدون استفاده است.
يک راکت تنيس تو دست آندره آقاسي ميليون ها مي ارزه..
بستگي داره تو دست کي باشه.
A tennis racket is useless in my hands.
A tennis racket in Andre Agassi's hands is worth millions.
It depends whose hands it's in
يک عصا تو دست من مي تونه يه سگ هار رو دور کنه.
يک عصا تو دست موسي درياي بزرگ رو مي شکافه.
بستگي داره تو دست کي باشه.
A rod in my hands will keep away an angry dog...
A rod in Moses' hands will part the mighty sea.
It depends whose hands it's in.
____________________________________
يک تيرکمون تو دست من يک اسباببازي بچگانه است.
يک تيرکمون تو دست داوود يک اسلحه قدرتمنده.
بستگي داره تو دست کي باشه.
A slingshot in my hands is a kid's toy.
A slingshot in David's hand is a mighty weapon.
It depends whose hands it's in.
____________________________________
دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دست من دوتا ساندويچ ماهي ميشه.
دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دستاي عيسي هزاران نفر رو سير ميکنه.
بستگي داره تو دست کي باشه.
Two fish and 5 loaves of bread in my hands is a couple of fish sandwiches.
Two fish and 5 loaves of bread in Jesus' hands will feed thousands.
It depends whose hands it's in.
پس دلواپسي ها، نگراني ها، ترس ها، اميدها، روياها، خانواده ها و نزديکانت رو به دستان خدا بسپار چون
همونطور که مي بيني
بستگي داره تو دست کي باشه.
As you see now , it depends whose hands it's in.
So put your concerns, your worries, your fears, your hopes, your dreams, your families and your relationships in God's hands because...
It depends whose hands it's in.
___________________________________
اين پيام، تو دستاي توست.
باهش چي کار مي کني؟
بستگي داره تو دستاي کي باشه!
This message is now in YOUR hands.
What will YOU do with it?
It Depends on WHOSE Hands it's in
آنقدر مهربان بود برای اینکه مردم در زمستان سرما نخورند, سرشان کلاه میگذاشت و در فصول دیگر کلاهشان را بر میداشت.
همیشه میگفت تو نیمه گم شده من هستی؛ وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گم شدهاش, خودش را گم کرد!
برایاینکه پرنده خیالش به پرواز در نیاید، بالهایش را چید.
همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دلت.
به اندازه هشت ماه مي ترسيدم به اندازه چهار هفته خسته بودم و به اندازه دو روز كار داشتم مهم نيست به اندازه يك ساعت خوشحالم.
كلمات نمي توانند حقيقت را عوض كند .
كلمات حبابهاي آبند و اعمال قطرات طلا .
در شطرنج ، ابلهان به شاهان ار همه نزذيكترند .
دويدن كافي نيست بايد به موقع دويد .
ساعتم براي ارضاي غرورش جلو مي افتد
شنيدن بهشت است و ديدن جهنم
مأموران امداد آتشنشاني، براي مردي كه از ته دل ميخنديد، طناب انداختند تا بالا بيايد.
چون ميخواستم فردا بيدار نشوم، يك بمب ساعتي كوك كردم و بالاي تخت گذاشتم.
خانوم براي ميهمانهايش سنگ تمام گذاشت. تمام دندان ميهمانها ريخت.
به يك معتادي گفتند خيلي تابلويي. رفت موزهي لوور خودش را بفروشد.
جواني كه آرزوهايش بر باد رفته بود، از اداره هواشناسي شكايت كرد.
سياست همچون دريايي باشكوه و وسيع و پهناور و ژرف است. گاهي حال آدم را به هم ميزند
خيلي خجالت كشيدم. همين روزها نمايشگاه ميزنم بياييد تماشا.
وقتي پست بالاتري به او دادند، با چتر نجات سر كار رفت.
نويسندهاي آنقدر خودش را سانسور كرد تا ناپديد شد.
زندگي ( تلخي ) است به غايت شيرين و ( شيريني ) است در غايت تلخي ، به همين دليل فقط هوشياران را به كام دل مي رساند !
براي فردا نه خوشبختي اغنيا تضمين شده و نه بدبختي فقرا ، زندگي در گردش زمان تحول مي يابد .
مرگ كسي را خبر نمي كند ولي مرگ ديگران مخبر مرگ ماست .
مرگ بعضي انسانها را زنده تر مي كند
اگر حيوان دوپا نبود ، بقيه حيوانات احساس امنيت بيشتري مي كردند .
عقلش آنقدر بزرگ بود ، كه هيچ كلاهي به راحتي سرش نمي رفت .
اگر فشار نبود ، كسي نمي توانست از زغال الماس بسازد .
آخرين ايستگاه زندگي مرگ است .
به اندازه هشت ماه مي ترسيدم به اندازه چهار هفته خسته بودم و به اندازه دو روز كار داشتم مهم نيست به اندازه يك ساعت خوشحالم
حواسم را باد خيال برده است و كاغذهايم را باد پنكه
قلم اما محكم در دستم نشسته است از اين بادها نمي لرزد
دارم ياد مي گيرم كه بعضي از خاطرات را تا كنم و در جيب كتم بگذارم اما كتي ندارم
- گورستان لبريز از عمرهاي سپري شده است
به مرگ به اندازه اي نزديك شده ام كه در خروجي زندگي را از نزديك ترين فاصله ميبينم
- آهوي پير آهسته تر از مورچه راه مي رود
- براي اينكه از راه راست منحرف نشوم ، در فاصله بين خطوط موازي گام بر ميدارم .
- حاصل جمع سنگ قبر ها حكايت از عمر هاي گذشته مي كند
- پروانه گل هاي پيراهنت هستم
- در حاصل جمع پرواز ها سقوط كردم .
- آتش در واپسين دم حياتش ، كفت خاكستري مي پوشد .
- هوا به قدري سرد بود كه آتش تن پوش خاكستري پوشيده بود .
- آتش در دل شب ، آنچنان زبانه كشيد كه ستاره چشمش را بست .
- دختر دريا براي اينكه اشك ريختنش را ببيند ، سر از آب بيرون مي آورد .
- عاشق لحظه اي هستم كه امواج دختر دريا را روي دست مي برند .
- آدم گرسنه فريب سراب را نمي خورد
-آدم گرسنه در سراب ، ساندويچ مي بيند .
- به اندازه اي تشنه هستم كه سراب از من فرار مي كند .
- به اندازه حاصل جمع سراب ها ، تشنه هستم .
- سراب را مي نوشم و تشنه تر مي شوم .
- تشنه تر از آن هستم كه آب جان سالم به در ببرد .
- اگر مقصد كوي يار باشد ، مسافر احساس خستگي نمي كند.
- ماهي آرزوي رفع تشنگي را به گور مي برد .
- وقتي به دور دست ها مي روي ، گوشهايم لبريز از سكوت پر گويي هايت مي شود .
- به حال ماهي اي اشك ميريزم كه طول عمرش كمتر از عرض رودخانه است .
- خواب غفلت احتياج به لالايي ندارد .
- موج پايش را از گليمش درازتر مي كند .
- آدم پر توقع انتظار دارد وقتي عمر گذشته را با عمر نگذشته معاوضه ميكند ، سرانه هم بگيرد .
- در فاصله بين گامهايت ، اطلسي هاي عشقم را مي كارم .
- نهال گام هايت را با اشكم آبياري مي كنم .
- گياه مورد علاقه باغبان پير ، درخت كهن است .
- دهن گربه با شنيدن صداي سوت بلبلي ، آب مي افتد .
- صداي پايم را آنچنان با صداي پايت ميزان ميكنم كه يك صداي پا شنيده مي شود .
- وقتي به كوي يار مي روم ، گام هايم را با ضربان قلبم شماره مي كنم .
- فريادي كه تار هاي صوتي اش را از دست داده بود ، از سكوت تقاصاي پناهندگي كرد .
- نگاهم با سرعت شهاب به چشمت اصابت كرد .
- پالتو سنگين ، ستون فقرات چوب لباسي فرسوده را شكست .
- آتش تا بي نهايت از آب مي ترسد .
- در گورستان پروانه ها ، شمع اشك مي ريزد .
- فاصله بين چشم هايمان را نگاه پر ميكند .
گاه گاهی نوشتن، پوشاندن صورتمان با دست است، وقتی همه بسویت مشت پرت میکنند و گاهی مشتی است که حواله صورت دیگران می کنیم.
___________________________
ما بیشتر از کارهای خویش، شرمنده از گاف های کسانی هستیم که روزگاری برایمان آخر همه چیز بودند.
___________________________
کی گفته من شاعرم؟ من یه سارق ادبی ام! به خدا! شاعرا از رو دلشون می نویسن من از رو نگاه تو ...
___________________________
گاهی این قدر دلم برات تنگ می شه که دیگه تو دلم جا نمی شی
___________________________
آدمی اگر زنده است به داشتن ایده و روش زیستن اختصاصی خویش است و ماندگاری اش، نیز به ماندگاری ایده های و روش هایش.
__________________________
اون روزا تو اون قدر بزرگ نشده بودی که مَرد باشی، منم اون قدر بزرگ نشده بودم که بفهمم مَرد نشدی...
امروز تو هنوز اون قدر بزرگ نشدی که بفهمی من اون قدر بزرگ شده ام که بفهمم تو مَرد نشده ای!
___________________________
به نظرت من خوشگل ترین بدبخت دنیام یا بدبخت ترین خوشگل دنیا؟
___________________________
سادگی، جزو سجایای اخلاقی نیست، بلکه نشان دهنده عدم موفقیت در ارتباط با دیگران و یا کمبود عقل است.
چون آدم دلسوخته ای بود همیشه بوی کباب میداد!
از بس بی کلاس بود خیرین مدرسه ساز به دادش رسیدند.
آدمهای تنبل خیلی با ادبند چون همیشه دست روی دست میگذارند!
می خواست از خودش عکس بگیرد روی کاغذ نوشت "خودش" و عکس گرفت.
اگر از دوران مجردي لذّت نمي بري، ازدواج کن! آن وقت حتماً از فکر کردن به دورانِ مجرديّت، لذّت خواهی بُرد!
چقدر خواستم اشك تو را بخندانم ،
اما تو بغض كردي و نم نم از خودت گفتي !
.................
درسفيدي چشمانت،تمام رنگها را تجربه کردم تا به سياهي رسيدم.
................
مرگ بي سروصدا مي آيد، شما بيخود هياهوبه راه مي اندازيد.
................
چشمانش به سياهي آسمان شب بود،ولي هرگز درآن آسمان ستاره اي نبود.
...............
گياه توي گلدان شبها خواب باغچه رامي بيند.
...............
از بس دهن کجی کرده ام حرف راست نمی توانم بزنم.
..............
به خاطر وقت کشی به خودم تسلیت گفتم!!
.............
به دست آوردن تجربه های بزرگ
معمولا" منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود .
............
ساعتی که ضمن کار کردن چرت می زند ، عقب می ماند.
بعضی ها افکارشان بقدری بازاست که حرف حساب هم درآن بند نمی شود.
آدمی نه آنقدر زنده است که به اندازه کافی فکر کند
و نه آنقدر فکر می کند که به اندازه کافی زنده است.
متخصص کلیه بود، اما در مورد کلیه بیماریها اظهار نظر می کرد!
گورستان لبريز از عمرهاي سپري شده است.
غم مجموعه خنده ام را به سرقت برد.
گفت: «چه لک لک قشنگی!»
نگاهش به پیراهنم بود که دو تا لک از غذای دیشب رویش باقی مانده بود.
در محضر دادگاه سوگند خورد که جز حقیقت چیزی نخواهد گفت.
اما سوگند در گلویش گیر کرد: خفه شد و مرد.
اگر برف مي دانست
كره ي خاكي اينقدركثيف است ، هنگام فرود آمدن لباس سفيد نمي پوشيد.
غروب از قايمباشك شب و روز خسته شد.
نگاهش آنقدر يخ بود كه وقتي نگاهم كرد، از شدت سرما لرزيدم.
آلبالو گران بود، چشمانش انگور ميچيد.
.................
پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند .
....................
براي اينكه حرفهاي بزرگي بزنم، دهانم را زير ميكروسكوپ ميگذارم.
..............
وقتي ميخواهم حرف پنهاني بزنم، گوشهايم را ميگيرم.
.............
در روز باراني چتر الگوي فداكاري است.
............
پرندگان روی سكوت شكوفه های بهاری گلدوزی صوتی می كنند .
...........
دلم بحال مسافری میسوزد که پاهایش در اثر خستگی اعتصاب میکنند
...........
آتش جهنم آرزوي خاكستر شدن را به گور مي برد
..........
وقتی ماه را جو می گیرد ، خسوف می شود .
ترشی خنده هایم را برای روزهای غمگین در شیشه های زندگی می اندازم.
............
شاعرحواس پرت شعرهایش را در مغزش جا میگذارد.
...........
مگسها مانند ناخدایان کشتی اند،یعنی بعد از مرگ انسان هم حاضر نمی شوند که جنازه اش را ترک گویند.
.........
موجود تک سلولی تا آخر عمرش محکوم به سلول انفرادی است!
.........
برای آنکه سایه ام سنگین نشود رژیم می گیرم!
........
خورشيد، هنگام طلوع، راهي به روشني روز پيش پاي بندگان خدا ميگذارد.
........
به قدري حواس سايهام پرت است كه سر در پي شخص ديگري نهاد.
........
شب هنگام، براي اينكه باغچه را از نور سيراب كنم، سر آبپاش را به چراغ قوه زدم
.........
با مخالفت باد ، رضايت بادبادك براي پرواز جلب مي شود .
درخت باردار با خوردن سنگ ، فارغ شد .
.......
تعصب بي جا مانع كسب است !!
......
هنوز هم در پی جراح زبردستی می گردم تا سرنوشت من و تو را به هم پیوند بزند!
.....
سقوط شيرين است، وقتی که مقصد دل تو باشد!
.....
چشم مي گذارم و تا ده مي شمارم
اينجا باش ، قبول ؟
.....
اگر شانس به من روبياورد ، رويش را زمين نمی اندازم
.....
خانه ای که از صداقت ساخته می شود دیوارش دست به انتحار نمی زند
.....
انجير از قيمت خود تعجب کرد و خشک شد
......
وقتی پایم پیچ خورد خفه شد
......
هیچ فضانوردی زودتر از معتاد به فضا نمی رود!
آنقدر مهربان بود برای اینکه مردم در زمستان سرما نخورند, سرشان کلاه میگذاشت و در فصول دیگر کلاهشان را بر میداشت.
همیشه میگفت تو نیمه گم شده من هستی؛ وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گم شدهاش, خودش را گم کرد!
برایاینکه پرنده خیالش به پرواز در نیاید، بالهایش را چید.
از ترس مجازات ، افکار عریانش را حجاب پوشاند.
آن قدر تند صحبت کرد ، زبانش سوخت.
در خانه تان را از پاشنه در می آورم تا لولا کار بگذارم .
---------------
سوار خر شیطان شد چون از اتوبوس ارزانتر بود .
-------------
حتی گربه هم نمی تواند از درختی که حاضر نیست در برابر او کوتاه بیاید ، بالا برود .
---------
وقتی پشم گوسفندان را چیدم تنها چیزی که دیدم یک گله گرگ بود .