دلا رهت پر از خار و خسک بی***گذرگـــــــــــــاه تو بر ا.ج فلک بی
شب تار و بیابا دور منــــــــــزل***خوشا آنکس که بارش کمترک بی
بابا طاهر
Printable View
دلا رهت پر از خار و خسک بی***گذرگـــــــــــــاه تو بر ا.ج فلک بی
شب تار و بیابا دور منــــــــــزل***خوشا آنکس که بارش کمترک بی
بابا طاهر
یا رب ز کرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
ابو سعید ابوالخیر
اگر دردم یکی بودی چه بودی***وگر غم اندکی بــودی چه بودی
به بالینم طبیبـــــی یا حبیبی***ازین هر دو یکی بودی چه بودی
بابا طاهر
تکراری ،حذف شود ...
یا صفوة الرحمن شافع خلقه
انی اتیتک عبدرق عانیا
قد کنت مرتد افادرکنی الهدی
فغدوت مرتدیا بدینک ثانیا
خاقانی شروانی
اگر مستان هستیم از ته ایمان***وگر بــــــی پا و دستیم از ته ایمان
اگر گبریم و ترس آور مســلمان***به هر ملت که هستیم از ته ایمان
بابا طاهر
نیكي و بدي كه در نھاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو ھزار بار بیچاره تر است
خیام
نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا میبرد ما را
به گلشن لذت ترک تماشا میبرد ما را
مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل
که دست از جان خود شستن به دریا میبرد ما را
صائب
اي آنكه نتیجه چھار و ھفتي
وز ھفت و چھار دایم اندر تفتي
مي خور كه ھزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتي رفتي
خیام
یک دم بود گرفتگی ماه و آفتابنقل قول:
اي آنكه نتیجه چھار و ھفتي
وز ھفت و چھار دایم اندر تفتي
مي خور كه ھزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتي رفتي
خیام
روشن گهر به دل ندهد جای کینه را
دارد تو را همیشه معذب فشار قبر
از گرد کینه تا نکنی پاک سینه را
صائب تبریزی
دوستان دقت کنید
این تاپیک کسی رو اجبار به همکاری نکرده و دوست داریم یک تاپیک ساده و محیط دوستانه باشد
و با توجه به صحبت های دوست عزیزمون
قانون 2 که کاربران رو منع به ارسال شعر غیر از زبان فارسی میکرد . یک جور اجبار بود
برداشته شد
دوستان Alireza_fatemi . t.s.m.t پست های خودرا ویرایش کرده تا
تاپیک روال عادی خودشو شروع کنه
ببخشید که این پست رو میزنم و نظم تاپیک بهم می خوره
با اجازه eblis_boy1386 (اسمتون رو نمی دونم ولی فکر کنم مسعود باشید) از دوستان خواهشی دارم
از اونجایی که هدف این تاپیک افزایش حداقل 2 بیت شعر به گجینه شعری هر فرد است(به نظر بنده)
از دوستانی که از شعر به زبان هایی غیر از پارسی استفاده می کنند خواهشمندم که ترجمه شعر هم در زیر شعر یاد بشه
(این کار رو حداقل در ویرایش های بعدی پست می تونید انجام بدید که وقتتون به خاطر ترجمه گرفته نشه)
اگر شاهین به چرخ هشتمینه***کند فریاد مرگ اندر کمینه
اگر صد سال در دنیا بمـــــانی***در آخر منــــزلت زیر زمینه
باباطاهر
ھان كوزهگرا بپاي اگر ھشیاري،
تا چند كني بر گل مردم خواري؟
انگشت فریدون و كف كیخسرو،
بر چرخ نھادهاي، چه ميپنداري؟
منسوب به خیام
یاد تو کنم میان یادم باشــــــــــی***لب بگشایم در این گشادم باشی
گر شاد شوم ضمیر شادم باشی***حیله طلبــــــم تو اوستادم باشی
مولوی
یک بوسه زان دو لعل شکر بارم ارزوست***یک بوسه از لب تو که جان نظامی است
چون دست بوس شاه جهاندارم ارزوست***یاران همه به معنی عقرب صفت شدند
گنجوی
دارم ز غم فــراق یاری که مپرس***روز سیهی و شــــام تاری که مپرس
از دوری مهر دل فروزی است مرا***روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
هاتف اصفهانی
سایه ما بیش شد . چندان که بالاتر شدیم ***حسن بحر رحمت از روی سیاه ما فزود
حال روی این محیط صاف. چون عنبر شدیم***چشم ما افتاد بر رخسار شرم الود یار
صاعب تبریزی
رندي دیدم نشسته بر خنگ زمین،
نه كفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین،
ني حق، نھ حقیقت، نه شریعت نه یقین
اندر دو جھان كرا بود زھره این؟
خیام
نومید نیم گر چه ز من ببـــریدی***یا بر سر مــن یار دگر بگزیدی
تا جاندارم غم تو خواهم خوردن***بسیار امیدهاست در نومیدی
مولوی
یکی روبهی دید بی دست و پای***فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد؟***بدین دست و پای از کجا میخورد؟
سعدی
دلی دیرم خریدار محبـــــت***کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل***ز پود محنــــــت و تار محبت
بابا طاهر
تن زن چو بزیر فلك بي باكي
مي نوش چو در جھان آفت ناكي
چون اول و آخرت بجز خاكي نیست
.انگار كه بر خاك نه اي در خاكي
منسوب به خیام
یک ذره نیست در دل مجروع او حدی....کز ضرب تیر عشق . براو صد شکست نیست
هرکس که نیست گشت.به هستی رسید زود....و ان کس که اوگمان برد..انجاکه هست نیست
اوحدی مراغه
تنت چون جامه غواص بر خاک***تو چون ماهی روش در آب داری
در این دریا بسی رگهاست صافی***بسی رگهاست کان تیره است و تاری
مولوی
یار ما صاحب حسن است جفا چون نکند
می کند خوب جفا دلبر ما چون نکند
خسرو کشور حسن است و ملاحت یارم
جور بر عاشق مسکین گدا چون نکند
عمادالدین نسیمی
دارم ز جدایی غزالی که مپــــــرس***در جان و دل انوه و مــــلالی که مپرس
گویی چه بود درد تو دردی که مگوی***پرسی چه بود حال تو حالی که مپرس
هاتف اصفهانی
ساقی سیمین برم جام شراب آورده است
آب گلگون چهره ی آتش نقاب آورده است
چشم خونبارم مدام از شوق یاقوت لبش
همچو ساغر در نظر لعل مذاب آورده است
نسیمی
تا در نرسد وعده هر کار که هست***سودی ندهد یاری هر یار که هست
تا زحمت سرمای زمستان نکشــد***پر گل نشود دامن هر خار که هست
ابوالسعید ابوالخیر
تا حدیث لب میگون تو در شهر افتاد
زاهد گوشه نشین با می ناب افتاده است
در دل افتاد مرا آتش عشقت چون شمع
رشته ی جانم از آن در تب و تاب آفتاده است
نسیمی
تو ميخوري به مجلس بر خاک جرعه ريزي***من خاک خاک باشم کز جرعه يابم افسر
پيشت چو جرعه بوسم خاک و چو جرعه بينم***برچينمش به مژگان سازم سرشک احمر
خاقاني
راز چون با من نگوید یار من*** بند گردد پیش او گفتار من
عذر میگوید که یعنی خامشم***با تو میگوید دل هشیار من
جلال الدین محمد پارسی:دی(مولوی)
نه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنه
کی ئوز پیاله سینی وئردی آفیتاب سنه
شراب لعلی ایچون تؤکمه آبرو زینهار
کی دم به دم لب لعلین وئریر شراب سنه
صائب تبریزی
هر سبزه که بر کنار جویی رسته است***گویـــی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا به خاری ننهـــــــــی***کآن سبزه ز خاک لالـه رویی رسته است
خیام
تا به خاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو بر ندارد
کار رک، که با اندشار بنمایی
دل تو خوش کند به خوش گفتار
رودکی
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببـر***خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا***گو بیا سیل غم و خــانه ز بنیاد ببر
حافظ
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي***که بر من و تو در اختيار نگشادست
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد***که اين عجوز عروس هزاردامادست
حافظ
تا می شنوی ز خویشتن واحد و فرد
تحصیل مراد خویش نتوانی کرد
آزاد شو از جهان و پاک از همه گرد
خود را زن ره مساز اگر هستی مرد
نسیمی
در آن يکسال کو فرماندهي کرد***نه مرغي بلکه موري را نيازرد
دلش چون چشم شوخش خفتگي داشت***همه کارش چو زلف آشفتگي داشت
نظامی
توتدو گؤلزار جینانی ابر گؤهر بار،بار
بار دارد ابر نیسان،یؤز شقایق وار،وار
وار نظر قیل گؤر نه دیر از قدرت صبّاغ،باغ
باغ ایچینده یا ندیریر هر گوشه ده گلنار،نار
نسیمی