در بند سر زلف نگاری بوده است
.
چو عهدی با کسی کردی به جای آر....
Printable View
در بند سر زلف نگاری بوده است
.
چو عهدی با کسی کردی به جای آر....
که ايمانست عهد از دست مگذار
روز و شب چون مژه در پيش نظر جلوه گر ست
نسخه اي كز خط مشكين تو برداشته ام
جان عزم رحيل كرد گفتم كه مرو
جان عزم رحیل کرد و گفتم که مرو...
گفتا چکنم خانه فرو می آید
****
بنماي رخ که باغ و گلستانم آرزوست...
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست.
جز غم چه مي دهد به دل شاعر....
سنگین غروب تیره و خاموشت
در زير لب آوازه شكستيم فغان را
گوشي بنما تا بگشائيم زبان را
عشقت آتش به دل كس نزد تا دل ماست
عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست ...
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست.
***
یادگار از تو همین سوخته جانی ست مرا ...
شعله از توست ، اگر گرم زبانی است مرا
مگر اين بحر بي پايان حريف درد دل گردد
كه دارد در جگر درياي آتش حرس استسقا
نواي من از آن پر سوز و بي باك و غم انگيز است
به خاشاكم شرار افتاد و باد صبحدم تيز است
با عشق روان شد از عدم مركب ما
روشن ز شراب وصل دائم شب ما
...
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند ...
-----
سلام
دوستان این تاپیک فعلا و موقتا بسته میشه برای بررسی.
ممنونم و موفق باشید :)