نم نم سرد تو اینک می زند بر پشت شیشه
هوهوی باد و وزش آن می لرزاند هر در و ریشه
می روم بر پشت پنجره و نیم نگاهی می کنم
در را باز کرده و گریه ی آسمان را تماشا می کنم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
نم نم سرد تو اینک می زند بر پشت شیشه
هوهوی باد و وزش آن می لرزاند هر در و ریشه
می روم بر پشت پنجره و نیم نگاهی می کنم
در را باز کرده و گریه ی آسمان را تماشا می کنم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یه نیم نگاه ساده بنداز از پنجره به بیرون
بـبین کـه مـن نـشستـم تنـها زیـر بارونآرزو دارم بـبـیـنـم روی ماهـتـو دوبـــاره
از دل عاشـق مـن که کـسی خـبر ندارهتــوی ایـن دنیـا کسـی با مــن یــار نیسـت
مـــــی خــــوام تــــو بــاشــــی یــــاورمبــرای شـبــهــای تــارم ، کـســی نـدارم
مــــی خــــوام تــــو بـاشــــی هـمـسـرم
:11::11::11::11::11:
باز باران مي آيد
و ما تا فرصتي
تا فرصت سلامي ديگر
خانه نشين ميشويم
كاش ميشد نامه را به خط گريه مي نوشتم . . .
چرا بايد از پس پيراهني سپيد
هم اين همه بي صدا و بي سايه بميريم
با اين همه عمري اگر باقي بود
طوري از كنار زندگي مي گذرم
كه نه دل آهوي بي جفت بلرزد و
و نه اين دل ناماندگار بي درمان
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار
باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار
باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار
باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار
سوختم باران بزن ......شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی
آه باران .... من سراپای وجودم آتش است
پس بزن باران ... شاید تو خاموشم کنی
بوی موهات زیر بارون ، بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس ، بوی خیس تن خاک
جاده های مهربونی ، رگای آبی دستات
غم بارون غروب ، ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل یاس ، دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی ، مرمر دیوار خوبی !
ای گل آلوده گل من ، ای تن آلوده ی دل پاک
دل تو قبله ی این دل ، تن تو ارزونی خاک
یاد بارون و تن تو ، یاد بارون و تن خاک
بوی گل تو شوره زار ، بوی خیس تن خاک
همیشه صدای بارون ، صدای پای تو بوده
همدم تنهایی هام ، قصه های تو بوده
وقتی که بارون می باره ، تو رو یاد من میاره
یاد گلبرگای خیست ، روی خاک شوره زاره
ميشود در زير باران به خيس شدن فكر نكنيم
و چتر،اين مانع رسيدن باران را ببنديم
تا جام وجود را از باران رحمت الهي پر كنيم
به قدر دانه اي در دل خاك
به اين بينديشيم كه
شايد اين باران
براي سرزدن از خاك ماديت لازم باشد
باران که میشوی
من تشنه میشوم
برگونه های شب زده ام
یک غزل ببار
به بارانی ترین ابر سپرده ام
دلتنگی چشمانم را
بسراید...
شعر باران من اینجا گم شد
آه جای تر او خالی ماندشعر باران من آن اوج عزیزکه غم غربت من ویران کردشعر باران من ای شعر دلمتا تو رفتی دل من پر زده استلیک این صفحه بدون تو سفیدوخالیمی نگارم در آنمن کنون تا غم نیستنت حس نشودرفتی و حس قشنگ بارانمن هنوز و هر روزدر دل خود دارمحس زیبای طراوت،شادیحس عشقی زیباکه تو باران تو به من می دادیقصه کوته کردمباز باران آمداز هوا یا ز دو چشم خیسم؟نیک بنگر!چه تفاوت دارد...
صدای گام های سبز باران است
اینجا می رسند از راه اینک
تشنه جانی چند دامن از کویر آورده گردآلود
نفسهاشان سراب آغشته سوزان
گامهاخشک و غباراندوه
اینجامی رسند از راه اینک
مردماني دردپرور پیکرآلوده
نشاط از چهره هاشان رخت بربسته
قلبها پیر و ترک خورده
نه درقاموس لبهاشان تبسم نقش می بندد
نه تنها قطره اشکی میزند
از خشکرود چشمها بیرون
......خداوندا
....ندانم می رسد فریاد من تا ابر
....تا گردون صدای گامهای سبز
باران است
امروز که دل غمگین بود
غم دوری تو را می پیمود
شاید امروز که باران بارید
به هوای دل من می بارید ...
در راه باران
از خانه اي عبور مي كني
من اسمش را خانه ي انتظار گذاشته ام
مسجد سهله
خانه همان كسي كه روزي مي آيد
و جهان در انتظار اوست
تو اكنون اجازه يافته اي كه در بيت او داخل شوي
لحظه به لحظه
ساعت به ساعت
روز به روز
ماه به ماه
سال به سال
انتظار و انتظار . . .
بغض عجيبي حكم فرما بود
و من زمزمه اي را شنيدم كه مي گفت:
ترسم كه بيايي و من آن روز نباشم
اي كاش كه من خاك رهه كوي تو باشم
به او گفتم
باران که ببارد
عادت خواهي کرد به گريستن در باران
و اشک هاي تو
باراني خواهد شد
هم چون تمام باران ها ،
خنديد؛ او عادت را نمي فهميد...
سرد است....
من
به دستان تو ميانديشم
و از پنجره هاي بسته
دلم ميگيرد.
قنديل ها
از پنجره ها آويزان اند!
تا دورها
شكفته ميشوي
به قامت خيال
در صداي باران
و شب
مرا و باران را
ميبرد تا دورها.
شكفته ميشوي
به قامت خيال
و پرده كه كنار ميرود
ناودان ها
هنوز ميخوانند!
پشت یه دریا خاطره
پشت دو کوه
پشت یه دست مه گرفته
روی برگ نازک گل
زیر درخت ساکت باغ
کنار رنگ پنجره
تو دل یک دست کویر
در اوج هجوم نازک نور
سر دو بار بارون خیس
دست نحیف برگا
می شد یه دست رخت زمین
یه آدم بود ....که دیگه نیست !!!!
زیر باران
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای بهم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت كهنه را به هم بزنیم
وزباران كمی بیاموزیم
كه بباریم وحرف كم بزنیم
كم بباریم اگر ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
چتر را تا كنیم وخیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم
سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای بهم بزنیم
قلم زندگی را به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم
دیریست دلم گرفته باران
اشکم که ز غم سرشته بارانباران برِ من ببار باران
از او خبری بیار باران
تو ای تمام احساس من!
گرم تر از خورشید زیبا
زیبا تر از شبنم لطیف
لطیف تر از باران بهاری
بهاری تر از هر گل خوش بو
خوش بو تر از یاس های سفید
سفید تر از ابرهای آسمان آبی بلند
بلندتر از کوه های استوار
استوار تر از قامت سروهای عاشق
عاشق تر از هر عشق پر شور
پر شورتر از شهاب درخشان
درخشان تر از رنگین کمان پس از باران
و بارانی تر از هر سحاب رحمتی
پس عشق زیبای من!
چون تکه ابری بهاری یا بسان سحاب رحمت
بر کویر تشنه ام ببار
که غنچه وار آسمان تو را می نگرم
در انتظار باران
ببار و سیراب کن مرا
خداوند ابر را گریه داد تا گل بخنده
چترت را كنار ايستگاهي در مه فراموش كن
خيس و خسته به خانه بيا
نمي خواهم شاعر باشي ، باران باش!
همين براي هفت پشت روييدن گل كافي ست،
چه سرخ،چه سبز و چه غنچه!
سيد علي صالحي
باران بهانه ای بود که من و تو زیر یک چتر
تا انتهای این کوچه برویم
امید اینکه خاطرات زیبای با هم بودن
تا ابد برایمان به یادگار بماند
تو بــــارون كه رفتي ، شبم زير و رو شد
يه بــغض شكســـته رفيــق گلــوم شد
تو بـــارون كه رفتي ، دل باغچه پژمـــرد
تمام وجـــودم توي آيينه خط خـــورد
هنـــوزم كه بارون تو كوچه ميباره
دلـــم غصه داره ، دلــــم بي قــــراره
نه شـــب عاشقـــانه ست ، نه رويا قشنگه
دلــــم بي تو خـــونه ، دلــــم بي تو تنـــگه
يه شب زيـــر بارون كه چشمم به راهـــه
ميبينـــم كـــه كوچه پر نـــور مـــــاهـــه
تو مــــاه منـــي كه تو بارون رسيدي
اميد منـــي تو شب نـــا اميـــدي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قلب ها را نمي توان به آدم ها سپرد ،
آدمها سخت اند .
قلب ها را بايد به باران سپرد ،
باران هرگز بي وفا نخواهد شد ...
زير باران مهرباني
مهرباني چشم ها را مي توان احساس كرد
و ترنم صداي عشق را مي توان شنيد .
زير باران مي توان ستاره شدن را باوركرد و آنها را چيد .
زير باران زمين را آسماني ديدم ،
با وسعتي از عشق .
باران يعني بغض شكسته آسمان .
باران يعني صداي گامهاي تو .
باران يعني قلب هاي ناآرام ابرها .
باران يعني مهرباني حرفهاي تو .
باران يعني گريه چشمهاي پاك .
باران يعني صداقت صداي تو .
و آسمان را هواي نوازش خاك است .
باران بهانه اي است ...
باز باران ،
بی طراوت ،
کو ترانه؟!
سوگواری ست ،
رنگ غصه ،
خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم،
می دویدم ،
توی جنگل های پوچی ،
زیر باران مدیحه ،
رو به خورشید ترانه ،
رو به سوی شادکامی .
می دویدم ،
می دویدم ،
هر چه دیدم غم فزا بود ،
غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ،
نیست باران ،
نیست باران ،
گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ،
می دویدم مثل مجنون ،
با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ،
بی کبوتر ،
بوف شومی سایه گستر ،
باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ،
بی حقیقت ،
کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ،
از عبث پر بود و از غم ،
لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ،
مرده در این سوگواری...
مثل قطره باراني كه بر شيشه ي غبار
گر فته ي
پنجره ي خانه ي متروكي مي بارد تو بر
زندگي من باريدي
آن چنان باريدي كه
ناگاه
برهنه به لمس قطره قطره ي حجم ات شتافتم
و آن گاه
چيزي در من روييد
چيزي از من تابيد
و فاصله....
رنگين كماني شد.
باران باشد ، تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد
به دنیا میگویم خداحافظ !!
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
برق شکفتن يک دشت شقايق است
باران شکوه پر کشيدن و رفتن است
در اوج آسمان بي ستاره آتش گرفتن است
نم نم شروع دست نوشته هاي من
روياي عاشقانه لحظه هاي خيس من
هر چه مينويسم انگار خسته است
حرفهايم گذشته از شعر ...قصه است
باران هنوز تمام نشده من شکفته ام
بر روي قطره هاي محبت نشسته ام
بوی باران داردآسمان، ابر، درختباد ها در چرخشبرگ ها در پچ پچبوی باران داردبغضی خفته در گلوبوی باران دارممن هنوز این جایمو هنوز گم شده ام در بارانراستی راست بگومن چرا گم گشتم؟دستم از دست خدا کی دور شد؟بوی باران داردخواب من ، خواب جهاندیده ام باز شد و من دیدمکه در این دیر خراب تک و تنها پر خوابگوشه ای افتادمبوی باران داریمهمه با هم چون ابردست در دست و قدم ها محکم
بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ي من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار
باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار
باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار
باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار
باران
چکه میکند روی بلندترین سکوت
ومن
اینجا
روی شیروانی خاطره ها
نگاهش میکنم
وقتی که تنگ غروب بارون به شيشه ميزنه!
همه غصه های دنيا توی سينهی منه!
توی قطرههای بارون، ميشکنه بغض صدام!
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچی نميخوام!
پشت اين پنجره ميشينمُ آواز ميخونم!
منتظر واسه رسیدنت تو بارون میمونم!
زیر بارون انتظار رنگ تازهای داره!
منم عاشقترم انگار، وقتی بارون میباره!
گوش کن
روی پنجره
تق تق تق
ارام میزند
پنجره را بازکن
باران
میبارد....
بوی باران دارد
آسمان، ابر، درخت
باد ها در چرخش
برگ ها در پچ پچ
بوی باران دارد
بغضی خفته در گلو
بوی باران دارم
من هنوز این جایم
و هنوز گم شده ام در باران
راستی راست بگو
من چرا گم گشتم؟
دستم از دست خدا کی دور شد؟
بوی باران دارد
خواب من ، خواب جهان
دیده ام باز شد و من دیدم
که در این دیر خراب تک و تنها پر خواب
گوشه ای افتادم
بوی باران داریم
همه با هم چون ابر
دست در دست و قدم ها محکم
زیر باد و باران
پس چرا تنهایم؟
همرهان کی رفتند؟
ابر کی می بارد؟
شاید آن وقت که من خواب رسیدن دیدم.
بوی باران دارم
باران که میبارد تو می ایی
باران گل،باران نیلوفـــــــر
باران مهر و ماه و ایینه
،باران شعر و شبنمو شبــــــــدر
باران که میبارد تو در راهی،
از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشقو اشتی لیریز،
با ابر اب و اسمان جــــــاری
غم میگریزد،غصه میسوزد
،شب میگدازد،سایه میمیرد
تا عطر اهنگ تو میرقصد،
تا شعر باران تو میگیرد
از لحظه های تشنه ی دیدار،
تا روزهای با تو بارانی
غم میکشد ما را تو میبینی،
دل میکشد مارا تو میدانی
و من که هنوز به آب می اندیشم
و برکه ایی بی آب
و خدا که هنوز مرا چشم انتظار باران گذاشته
برکه ای بی آب و خدایی که به من می اندیشد
چه زيباست صداي باران در دل سياهي شب
صداي نم نم باران بوي گلهاي رازقي را مي آورد به ياد
بوي خوش باران در فضاي خالي دل پر ميشود
و شمشادها با نم نم باران به رقص ستاره ها ميروند
صداي خوش باران در فضاي خالي دل طنين انداز ميشود
و سکوت خاموشي را با نواي دل انگيز خود مي شکند
باران با قطرات پاک خود معصوميت کودکانه را به ارمغان مي آورد
و آهنگ خوش عشق را در گوشها زمزمه مي کند
باران با بارش تند خود نويد اميد دوباره را ميدهد
و آدمي را از هر چه لغزش و خطاست پاک و مبرا مي کند
باران با خود ترانه زيباي زندگي را زمزمه مي کند
و همگان را به داشتن يه قلب ياک دعوت مي کند
چه زيباست باران با آن ابرهاي سياه در آسمان
چه شورانگيز است قدم زدن زير باران تک و تنها
بران جلوه خوش نور و پاکيس
جلوه اي از برکت خوب خدايس
باران ياد آور خوب خاطرهاس
برگي از روزهاي خوش عاشقاس
باران طلوعي دوباره در دفتر زندگيس
برگي ار گل محمديست