سلام. من با ذوق و شوق نسخه ی روی پرده ش رو دانلود کردم ، ولی اصلا ً اون جوری که در تریلرش هست ، جالب نیست. من که لذت زیادی نبردم.نقل قول:
Printable View
سلام. من با ذوق و شوق نسخه ی روی پرده ش رو دانلود کردم ، ولی اصلا ً اون جوری که در تریلرش هست ، جالب نیست. من که لذت زیادی نبردم.نقل قول:
سلام به تمامی دوستان خوب و عزیزم
از اونجایی که من عاشق انیمه و کارتون هستم و با توجه به اینکه اینجا داره بایگانی میشه با اجازه مدیران محترم تصمیم گرفتم موتور اینجا رو استارت بزنم و انیمه هایی رو که دیدم معرفی کنم
نکته مهم : در بعضی مواقع شاید مجبور بشم از سایر منابع هم استفاده کنم خب حتما منبع رو میگم
اولین انیمه ای رو که معرفی میکنم برسرک هست berserk
خلاصه داستان از این قراره که یک نفر به نام گریفیس در ارزوی پادشاهی بر تمام جهان هست و برای رسیدن به این هدف حاضر میشود تمامی دوستانش رو قربانی آز و طمع خودش بکند ولی شخصیت اصلی داستان که گاتس نام داره از جهنم آخر نجات پیدا میکنه و انتقام دوستانشو از گریفیس میگیره
نکته قابل توجه این هست که آخرین قسمت در واقع اولین قسمت هست (بصورت دایره وار)یعنی وقتی شما اولین قسمت رو نگاه میکنین هیچی سر در نمیارین و گیج میشین ولی بخاطر جذابیت بیش از حد مجبور میشین داستان رو دنبال کنین
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این دختری که مشاهده میکنین کاسکا اسمش هست وقتی که گاتس در یکی از صحنه ها مجروح و بیهوش میشه سه روز پیش اون میخوابه چون مردم اونجا اعتقاد دارن که یه زن باید مرد رو گرم نگه داره
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عکس بالایی دوران بچگی گاتس هست و اونیکه پشت سرش هست گریفیس نام داره
شایان ذکر هست که گریفیس برای رسیدن به اهدافش بهترین جنگجو ها رو استخدام میکرد که یکی از اینها گاتس بود اما با خیانت گریفیس به دوستانش از جمله گاتس در جهنم آخر سریال این گاتس بدجور حال گریفیس رو میگیره و خیالم رو راحت میکنه
اسم عکس پایین نوسفراتو زاد هست و در یکی از درگیری ها که شمشیر گاتس میشکنه نوسفراتو زاد شمشیر غول پیکرشو برای گاتس پرتاپ میکنه و همچنین آینده ای تاریک و بدبختی رو برای گاتس پیش بینی میکنه که در نهایت درست از آب در میاد و به قول خودش تنها کسی که تونسته خونشو به جوش بیاره گاتس هست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نکته دیگه اینه که آهنگ و آوازی که در اول هر سریال پخش میشه بسیار قشنگه و مورد بعدی اینه که کلا فضا تیره و تاریکی داره و خون و تجاوز در حد اعلای خودش هست
عکس کاسکا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام به دوستان
انیمه بعدی رو معرفی میکنم
الفن لاید یا Elfen Lied
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توضیح عکس بالا : زیاد به قیافه معصومش توجه نکنین و فاصله 2 متری ازش باید رعایت بشه وگرنه میکشنتون
اینها در واقع ديكلونيوس هستند یعنی انسانهای جهش یافته با قدرت بالا هستن و دو تا شاخ هم دارن و بازوهای نامرئی هم در پشتشان دارن و طول این بازوها متغیر هستن یعنی بعضی ها طول بازوهاشون 2 متر و بعضی هم بیشتر هست
و یکی از اونه پس از کشتار فراوان موفق به فرار میشه
نمونه ای از کشتار ها با استفاده از بازوهای نامرئی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همچنین سر یکی از پیشخدمت رو هم میبره
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در نهایت موفق به فرار میشه و بخاطر اصابت گلوله 50 میلیمتری ضد تانک :18: به سرش حافظه اش رو از دست میده و برهنه توی ساحل توسط دو نفر پیدا میشه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از اونجایی که حافظه اش رو از دست داده تنها کلمه ای بلده بگه نیو هست بنابراین اسمشو میذارن نیو
ادامه دارد....
اینایی که معرفی کردی انیمه نیستن....ابر انیمه هستن.....واقعا ارزش چندبار دیدنو دارن، البته برسرک فقط مانگا...مانگاش بعد از حدود 10-12 سال هنوز برترین مانگاست....تو انیمه داستانش نصفه میمونه.....
خلاصه دوستان حتما این دو کار رو ببینن !
سلام دوستان
خب قسمت بعدی
البته دوستان ممکنه برای بعضی دوستان این سوال پیش بیاد که چرا تیکه تیکه داستانشو میگم بخاطر اینکه من خیلی وقت پیش اینها رو دیدم و بعضی هاشو یادم نمیاد مجبورم دوباره از اول نگاه کنم و اسکرین شات بذارم اینجا و البته خلاصه داستان
این دو نفر Kouta و Yukaکه در واقع دختر و پسر عمو هستن و تصمیم میگیرن که ازش نگهداری کنن
نکته : اون پسره که توی عکس دیدین پدر و خواهرش توسط همین موجود (نیو) کشته شده و بعلت شوک فراوان هیچی یادش نمیاد
خب با توجه به خرابکاری های زیاد و کشتارهای فراوان و با توجه به اینکه ديكلونيوس ها میتونن همدیگه رو احساس کنن اونها یه موجود دیگه رو میفرستن دنبالش اما این موجود زیادی مهربونه و نمیتونه کسی رو بکشه خب پس قرار بر این شد که فقط پیداش کنه بقیه کار با اونها
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خب اولین ملاقات و درگیری بین دو ديكلونيوس
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قطع کردن دست و پای ديكلونيوس جدید الورود (قدرت رو احساس کنید)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خب اینهم نتیجه کامل جنگ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نکته جالب اینه که Kouta و Yukaهنوز متوجه نشدن که این موجود خفن خطرناکه و شاخاشو قایم میکنن اونو باخودشون میبرن مدرسه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خب این دختره که فقط بگه نیو نیو نیو تو مدرسه سوتی میده و از قضا که استاد هم که قبلا روی این موجودات کار میکرده اینو میشناسه و Kouta و Yukaرو متهم به بچه دزدی میکنه و اونها هم میترسن و مجبور بشن دودستی تقدیم استاد محترم کنن اما از اونجایی که نیوجان ما طاقت دوری از Kouta و Yuka رو نداره استاد محترم رو سلاخی کرده و پیش Kouta و Yuka برمیگرده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شکنجه شدن توسط استاد محترم و دراومدن دخل استاد
نکته مهم این استاد با دستکاریهای ژنتیکی خودش رو به ديكلونيوس تبدیل کرده و میخواد با نیو متحد بشه (نیو ازش هم بچه دار بشه!!!) و انسانها رو نابود کنه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ادامه دارد....
خب ادامه داستان
امیدوارم که حوصلتون سرنرفته باشه
در هنگامی که دنبال نیو میگشتن زیر بارون توی معبد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این نیو جان ما حالش یکی بهتر میشه و حافظه اشو بدست میاره
یادآوری : این دو تا یعنی نیو و اون پسره از بچگی با هم همبازی بودن بخاطر علاقه زیادی که نیو به پسره داشت هیچ رقیبی رو نمیتونست تحمل کنه و هرکی به پسره نزدیک میشد میکشتش خواهر و پدر پسره رو کشته و پسره از شدت شوکی که بهش وارد شده بود هیچی یادش نیست ولی نیو میدونه که چه گندی زده
پسره به نیو میگه بیا برگردیم خونه اما نیو میگه من لیاقت ندارم با تو باشم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یه فلش بک به گذشته
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خب همانطوری که قبلا گفتم برای دستگیری این نیو یه نفر دیگه رو میفرستن ولی شکست میخوره و دست و پاهاشو قطع میکنه وخب دیگه استفاده دیگه ای نداره و بایستی معدوم بشه ولی رئیسش دلش مسوزه و براش دست و پاهای مصنوعی درست میکنه و اونو فراری میده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ادامه دارد........
سلام به همه دوستان
بقیه الفن لاید رو خودتون ببینین :20:
انیمه جدیدی که میخوام معرفی کنم کلایمور هست claymore
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی از محبوبترین انیمه های من هست و خیلی دوست دارمش و خفن قشنگه
مقدمه کلی : یکسری موجوداتی هستن به نام یوما yuma که توانایی تغییر شکل پیدا کردن رو دارن و غذای اصلی آنها گوشت انسان هست و با توجه به اینکه میتونن تغییر شکل پیدا کنن پس به شکل انسان در می آیند و شناسایی اونه مشکل میشه ولی یوما ها یه نیرویی آزاد میکنن بنام نیروی یوکی yuki یکی از راهای شناسایی یوما ها تشخیص دادن یوکی آزاد شده از اونهاست
ولی یه سازمانی هست که راهی برای نابودی یوما پیدا کرده
تکه از گوشت یوماها رو به انسانها پیوند میزنه تا انسانهایی رو بسازه خصوصیات ویژه ای رو داشته باشن مثلا داشتن قدرت فوق العاده زیاد و شناسایی نیروی یوکی آزاد شده از یوماها
این سازمان کلیمورها رو میفرسته تا یوماها رو بکشن و در عوض از اهالی شهر پول میگیرن
نکته مهم یک : کلیمورها باید حواس خودشون رو جمع کنن که بیش از حد قدرت خودشون رو آزاد نکن در غیر اینصورت به یوما تبدیل میشن
بعضی اوقات از جمله کلیر (شخصیت اصلی داستان) نیروی بیش ازحدی رو آزاد میکرد که چیزی نمونده بود به یومای کامل تبدیل بشه
نکته مهم دو : کلیمورها دختر هستند پسرها نمیتونن کلیمور بشن
قبلا کلیمور پسر هم بود ولی چون آزاد کردن انرژی و قدرت بیش از حد ، مانند ارضا میل ج.ن.س.ی بود بنابراین بدون استثنا تمام کلیمور های پسر به یوما تبدیل شدن و سازمان تولید کلیمور پسر رو متوقف کرد.
تکته مهم سه : این سازمان قوانین سفت و سختی داره در صورت سرپیچی از قوانین اعدام میشن
شخصیت مهم این داستان دختری به نام کلیر هست claire دختری بی سرپرست و درد و رنج کشیده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیگر شخصیت مهم و تاثیر گذار ترزا هست در واقع سرپرستی کلیر رو بعهده گرفته ترزا نامبر وان number one گروه هست یعنی ابر قدرت گروه بود و هیچکس توان رقابت با اون رو نداشت یعنی بدون اینکه انرژی یوکی رو آزاد کنه قدرت زیادی داشت .
عکس زیر ترزا به همران کلیر رو مشاهده میکنن (دختر کوچیکه کلیر هست)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ادامه دارد....
بابا يك نفر بياد يه پستي بزنه انگيزه اي داشته باشيم
كار مشكليه
من بايد دوباره انيمه ها رو از اول نگاه كنم اسكرين شات بذارم
انیمیشن Baccano! رو دیدی ؟
خوب چی بگیم؟ من که نظرمو در مورد دو انیمه قبلی دادم.....کلیمور رو هم به عنوان یک انیمه قشنگ معمولی دوست دارم بر خلاف خیلیا که میگن برترین انیمه ایه که دیدن.....راستی فصل دوم کلیمور رو هم دارن میسازن، پارسال تو یکی از سایتای ژاپنی نظر سنجی گذاشته بودن و بر اساس نظر مردم قرار شد که فصل دوم رو هم بسازن.......البته مانگای این انیمه هم قشنگه ولی از یه جایی تو مانگا دیگه داستان خیلی قاطی میشه.....نقل قول:
بابا يك نفر بياد يه پستي بزنه انگيزه اي داشته باشيم
كار مشكليه
من بايد دوباره انيمه ها رو از اول نگاه كنم اسكرين شات بذارم
من به جاش جواب میدم! :31:نقل قول:
انیمیشن Baccano! رو دیدی ؟
دارمش اما هنوز حوصله نکردم ببینمش با اینکه میدونم خیلی قشنگه و 100% ازش خوشم میاد
سلام به دوستان گلم
اميدوار شدم ادامه بعدي رو امشب ميذارم ولي تصميم گرفتم بيشتر توضيح بدم و كمتر عكس بذارم بخاطر سنگين نشدن تايپيك
راستي من تقريبا 6 ترابايت آرشيو انيمه دارم (حدود 6000 گيگابايت:18:) با خون دل جمع كردم:31:
---------- Post added at 01:49 PM ---------- Previous post was at 01:47 PM ----------
اين انيمه رو دارم ولي هنوز نديدمشنقل قول:
اگه میخوای، بگو تا 6 ترای دیگه بهش اضافه کنی........دوستم 12 ترا داره، فقط کافیه هاردتو براش بفرستی اونم پرش میکنه و برمیگردونه، فقط هم هزینه پست رو باید بدی !نقل قول:
استي من تقريبا 6 ترابايت آرشيو انيمه دارم (حدود 6000 گيگابايت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) با خون دل جمع كردم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آفرین، همیشه باید همینطور باشی :31:نقل قول:
اميدوار شدم
دوست شما از سايت انيمه ورد نيست؟؟؟ ميشه آيدي اون رو بدي ممنوننقل قول:
یکیش اونه، یکی- دوتا دیگه هستن و آرشیوشون یکم با ایشون فرق داره........آی دیش رو همه میدونن، تو همه سایتا با اسم عقاب مبارز هست....البته قصد تبلیغ ندارم اما جدا آدم خوبیه و با جون و دل کار میکنه....خودم از نزدیک دیدمش و با هم رفتیم شام خوردیم......نقل قول:
دوست شما از سايت انيمه ورد نيست؟؟؟ ميشه آيدي اون رو بدي ممنون
حالا بیخیال، نقدتو ادامه بده که خوب نقد میکنی! :31:
سلام به دوستان
آره عقاب مبارز رو میشناسم و از ایشون هم خریده بودم ولی ظاهرا این کار رو ول کرده به قول خودش واگذار کرده به جوانترهانقل قول:
یکیش اونه، یکی- دوتا دیگه هستن و آرشیوشون یکم با ایشون فرق داره........آی دیش رو همه میدونن، تو همه سایتا با اسم عقاب مبارز هست....البته قصد تبلیغ ندارم اما جدا آدم خوبیه و با جون و دل کار میکنه....خودم از نزدیک دیدمش و با هم رفتیم شام خوردیم......
بگذریم ادامه داستان
ادامه کلیمور
من احساس میکنم که خود سازمان یوما ها رو به شهر های میفرسته و سازمان با فرستادن کلیمورها پول خوبی به جیب میزنه یعنی سازمان سر سه گروه رو کلاه میذاره
1. کلیمورها
2. یوما (این یوما احیانا کلیموری هست که به خاطر تغییر شکل زیاد به یوما تبدیل شده و یا خود سازمان انسانها رو به یوما تبدیل کرده)
2. مردم شهر
تزرا کیست ؟
همانطوری که قبلا گفتم ترزا قویترین کلیمور هست و میتونه بدون آزاد کردن انرژی یوکی هر یومایی رو شناسایی و نابود کنه یعنی صورتش هیچ وقت شکل یوما رو نمیگیره به همین خاطر بهش میگن لبخند ناپیدا یعنی لقبش لبخند ناپیدا هست
خب یکی از دلایل علاقه مندی بیش از حد کلیر به ترزا این بود که اونو از دست یه یوما که بهش تجاوز میکرد نجات داده بود
نکته مهم : در واقع کشتن یوما هدف اصلی ترزا بود نه نجات کلیر
عکس زیر اون آدمی که پشت کلیر قرار گرفته یه یوما هست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از وسط نصف شدن یوما
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کلیر کوچک ما یه دل نه صد دل عاشق ترزا میشه و هرجا که ترزا میره اون هم دنبالش میره در یکی از وقایع متاسفانه کلیر کوچک ما مورد آزار و اذیت اراذل و اوباش قرار میگیره و ترزا هم بخاطر دفاع از کلیر باعث قتل یکی از مهاجمین میشه خب این یعنی اینکه ترزا بخاطر سرپیچی از قوانین سازمان گناهکار و بایستی اعدام بشه
همانطور که میدونین ترزا از قویترین کلیمور هست و اعدام کردن اون کاری بسی مشکل هست سازمان چهار نفر بعد از اون رو برای اجرای حکم میفرستن دنبالش یعنی شماره 2 و 3 و 4 و 5
در نهایت یک نفر از انها به نام پریشیلا (ملعون) بالاخره با تغییر ماهیت دادن و ازاد کردین انرژی زیاد به طرز ناجوانمردانه ای میتونه ترزا را بکشه
خب این پریشیلا priscilla با توجه به اینکه به یوما تبدیل شده به سرزمینهای شمالی به نام ایسله فرار میکنه و پنهان میشه و کلیر کوچک ما از سازمان درخواست میکنه که به کلیمور تبدیل بشه (یک کلیمور از آخر اول)
درسته که کلیر یک کلیمور از آخر اول است اما با رشادت های فراوان تمامی دشمان رو میتونه نابود کنه و در نهایت به پریشیلا میرسه که بالاخره priscilla رو شکست میده و چیزی نمانده بود که اونو بکشه که گذشت میکنه
پریشیلا قبل از تغییر ماهیت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد از تغییر ماهیت و به یوما تبدیل شده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در هر حال خفن قشنگه
سلام به دوستان
انیمه بعدی که معرفی میکنم midori no hibi هست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
احتمالا عکس باز نشه جای دیگه آپلود کردم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
13 قسمته
خلاصه داستان : یه پسری هست که از اون گردن کلفتهای مدرسه هست و هیچکس هم حریفش نمیشه و همه ازش میترسن و بنابراین دوست دختری نداره و از این بابت بسیار ناراحته و از قضا یه دختری هست که عاشق اون پسره هست اما روش نمیشه بره به اون پسره بگه من دوستت دارم
خب از اونجایی که خدا خیلی مهربونه این دوتا رو بهم میرسونه اما به روش عجیب ، دختره میشه دست راست پسر
تصورشو بکنین حتی پسره بخواد بره حموم دختره باهاش هست :blink::blink::blink:
این انیمه ته خنده ست:31:
سلام انیمه بعدی که میخوام معرفی کنم gantz هست گانت زد
این انیمه فوق العاده قشنگ هست مخصوصا آهنگ و آواز پایانی در هر سریال آدم رو سرجاش میخکوب میکنه !!!
شخصیت های اصلی این انیمه سه نفر هست (به نظر من)
1. کورونو - Kei Kurono
2. کاتو - kato
3. کیشیموتو - kishimoto
داستان از این قراره که بعضی از افرادی که میمیرن بجای اینکه یکراست برن اون دنیا به اتاقی فرستاده میشن . در این اتاق یک گوی سیاه بزرگی وجود دارد که اسمش gantz هست . این gantz به این افراد سلاح میده و اونها رو روانه شهر میکنه تا با موجودات فضایی بجنگن تا براساس عملکردشون امتیاز داده بشه
وقتی این گوی باز میشد، نوشتههایی ظاهر میشدند که به آنها اطلاع میداد که زندگی آنها به پایان رسیده و دیگر به او تعلق دارد و عکس و اطلاعاتی درباره هدف آنها میداد. ماموریتها بسیار مرگبار هستند و شرکت کنندگان کمی از آن زنده بیرون میآیند
نکات مهم
1. عمدتا در هنگام شب برای جنگ و درگیری به داخل شهر فرستاده میشن .
2. وقتی برای درگیری و جنگ به داخل شهر فرستاده میشن مردم عادی نمیتونن اونهارو ببینن ولی خسارت هایی که به اماکن و وسیله ها وارد میشه توسط مردم عادی قابل رویته مثلا یه دفعه ساختمانی ویران میشه و مردم عادی از تعجب تجمع میکنن در حالیکه مسببین این عوامل رو نمیتونن ببینن
3. در اوقاتی که در گیری وجود نداره (ماموریتی ندارن) میتونن مثل مردم عادی زندگی کنن یعنی قابل رویت هستن.
4. به اینها اسلحه ها و لباسهای مخصوصی داده میشن . نکته جالب اینجاست که اینها میتونن با خودشون ببرن خونشون ولی باید حواسشونو جمع کنن در هنگامی که برای ماموریت فراخوانده میشن اسلحه ها و لباسهاشونو جا نذارن وگرنه کارشون سخت میشه .
5. اسلحه هاشون تاخیر چند ثانیه ای داره یعنی وقتی شلیک کردی حدود 5 ثانیه بعد تاثیر خودشو نشون میده .
6. لباسهاشون قدرت مضاعف بهشون میده یعنی اگه آدم نرمال حدود 1 متر میتونه بپره با اون لباسها شاید بتونه 100 متر بپره .
7. این یک نکته خیلی مهم هست همونطوری که گفتم بعضی از افرادی که میمیرن به این اتاق فرستاده میشن اما در مورد کیشیموتو gantz قاطی کرده ، با وجودیکه کیشیموتو خودکشی کرده اما جون سالم به در میبره و نمیمیره ولی بازهم به اون اتاق فرستاده میشه یعنی دو تا کیشیموتو وجود داره ، کیشیموتوی واقعی و کپی شده .
8.طبق قواعد اونهایی که 100 امتیاز رو بتونن بگیرن میتونن آزاد بشن ولی gantz نمیذاره اونها به 100 امتیاز برسن (اینطور فکر میکنم)
و حتی وقتی کرونو به امتیازات بالایی میرسه و طبق قواعد gantz عمل نمیکنه پس gantz اونو بعنوان دشمن به بقیه معرفی میکنه تا کرونو رو بکشن ولی کرونو اونقدر حرفه ای شده که دیگران نمیتونن کاری بکنن.
9 . در هنگام درگیری اگر یک فرد دچار جراحت زیادی بشه ولی بالاخره زنده بمونه و بتونه پس از درگیری به اون اتاق برگرده میتونه سلامتیشو بازیابی کنه یعنی جانباز 100 درصد هم بشه ولی زنده بمونه در بازگشت به اون اتاق کامل خوب میشه .
10. کرونو کیشیموتو رو دوست داره ولی کیشیموتو کاتو رو دوست داره
عکس کیشیموتو
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عکس کرونو
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عکس کاتو
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام دوستان.
امیدوارم تکراری نباشه
لینک در پروفایل
ماشینهای 2 ( محصول دیزنی ، پیکسار)
تاریخ اکران : 24 ژوئن
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
افراد زیادی این انیمیشن را ضعیف رتین کار پیکسار بشمار می آورند ، بنابراین جالب است که ببینیم فیلم دوم در مقایسه با اولی و دیگر فیلم های پیکسار چه فرقی دارد .
بعلاوه بغیر از داستان اسباب بازی این تنها کار پیسکار است که برای آن دنباله ساخته است ( البته کارخانه هیولاها 2 برای نوامبر 2013 کلید خورده )
در این کار " جان لستر " مسئولیت های کارگردانی را با " براد لویس " که قبل تهیه کننده مورچه زی و راتوتوی بدوه ، تقسیم کرده است .
ماتر " لایتینگ مک کوئین " در سمت مکانیک در یک مسابقه بین المللی شرکت میکند . در حین جهانگردی آنها درگیر یک ماجرای جاسوسی که در آن یکی اشتباه هویتی رخ داده، میشوند .
شایعه شده که این فیلم برای استفاده کردن از سودآوری تجاری قسمت اول ساخته شده است . اما این پیکسار است و هر موقع که توقعات از آن ها پایین آمده باشد ، آنها یک کار فوق العاده را رو میکنند .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقد و بررسی کامل فیلم Cars 2 (ماشین ها 2)
منتقد : جیمز براردینلی
بالاخره اتفاقی که خیلی ها دوست نداشتند بیافتد افتاد: ساخت یک اثر کم خاصیت از کمپانی خلاق پیکسار. ساخت دنباله ای برای قسمت اول ماشین ها امری بوده که همواره باعث نگرانی خیلی ها شده بود. قسمت اول انیمیشن ماشین ها، اگر چه فریبندگی و زیبایی انیمیشن های پیکسار را داشت، اما اگر بگوییم در این باره کم خاصیت ترین آنها بود کم بیراه نگفته ایم. در این میان مرگ پل نیومن هم تاثیر منفی بسزایی بر فیلم گذاشت (ماشین ها آخرین اثر پل نیومن به شمار می آمد). ساخت فیلم ماشین ها 2، در شرکتی مانند پیکسار این نکته را ثابت کرد که تبلیغات و پول، حتی در شرکنی مانند پیکسار می تواند یک ارابه شکسته را نیز به حرکت وا دارد. در هر صورت، فروش انیمیشنی مانند ماشین ها 2، ساده تر و تضمین تر شده تر است تا اد استر! برچسب زده شده بر فیلم، یعنی محصول مشترکت کمپانی های دیزنی و پیکسار خود به خود باعث تضمین فروش بالای فیلم خواهد شد، اما متاسفانه این نسخه را بیش از پیش یاداوری می کند، که "فروش" در اینگونه فیلم های پر سود خانگی، دارای کمترین رابطه ای با کیفیت است. اگر چه زدن مهر «غیر قابل دیدن» بر فیلم ماشین ها 2 شاید کمی بی انصافی باشد، اما باید گفت فیلم واقعا در لحظاتی بسیار خسته کننده و ملال آور می شود.
البته خوشبختانه فیلمسازان در قسمت دوم ماشین ها توانسته اند خود ایده ای نو و متفاوت به فیلم تزریق کنند و نه آنکه از باقیمانده های قسمت اول ماشین ها، استفاده کنند و باعث شوند این قسمت به محصولی تکراری و کهنه تبدیل شود. در این قسمت، تمرکز اصلی داستان از ماشین قرمز مسابقه فیلم قبلی، به شخصیت "متر" ، همان کامیون بارکش فیلم قبلی و دو شخصیت جدید با نام های فین مک میزل و هالی منتقل می شود. مک کوئین، اگرچه اینبار هم در فیلم نقش مهمی بر عهده دارد، اما این فیلم، فیلم او نیست! در حقیقت مهم ترین کاری که مک کوئین در فیلم انجام می دهد یاد آوری ارزش های دوستی به بینندگان از طریق رابطه اش با متر است. شرکت پیکسار معمولا در نشان دادن احساسات در انیمیشن های خود استاد است اما در باره این فیلم، به نطر می آید این احساسات به زور در داخل فیلم تزریق شده است و پیام های اخلاقی همراه با این احساسات، اینبار با کمترین ظرافت ممکنه به بینندگان انتقال داده شده است.
همان طور که در قسمت اول انیمیشن ماشین ها مشاهده کردید، لایتنینگ توانست قهرمان مسابقات اتوموبیل رانی شود و اکنون در این قسمت او دارد خود را برای شرکت در مسابقات اتوموبیل رانی "گرند پریکس" آماده می کند. مسابقه ای جهانی که در سه کشور ایتالیا، انگلستان و ژاپن برگزار می شود. اینبار رقیب او در این مسابقات ماشینی پر سرعت با نام فرانچسکو برنولی (با صدای جان تورترو) است که ادعا دارد سریع ترین ماشین روی کره زمین است! همراه لایتنینگ در این سفر، "متر" است که در حقیقت به عنوان عضوی از تیم پشتیبانی خودرو عمل می کند. یک نوع عمیلیت پلیس بازی همواره در پشت صحنه این مسابقات وجود دارد که البته بعد از مدتی مشخص می شود این مسابقه، به نوعی در مرکز توجه بزرگترین جنایتکاران بین المللی قرار دارد. در همین حین مامور پلیسی با نام فین (یک اتوموبیل استون مارتین) ، که یک جور هایی احساس جیمز باند بودن می کند، به همراه همکارش وارد عمل می شود و به اشتباه تشخیص می دهند که "متر" یک جاسوس آمریکایی است! همین امر باعث می شود که بار مسئولیت متر بر روی شانه های کامیون ساده و روستایی مت بیافتد و اکنون تمام دنیا و دختر فیلم، بر روی شانه های این کامیون است ساده دل است!
حس تازگی و نویی در ماشین ها 2 به ندرت دیده می شود و عموم قسمت های جذاب فیلم هم توسط کاراکتر ها و بذله گویی های آنان، و نه داستان می باشد. اگرچه خط داستانی فیلم، پهنای آن را به سراسر جهان، از ژاپن، ایتالیا و انگلستان گرفته تا به پاریس و امریکا گسترش می دهد، و مسابقه را در اولویت بعدی خود قرار داده است، اما همین صحنه های هم به جای آنکه برای بیننده هوس انگیز و زیبا به نطر بیاید، بیشتر شبیه چیزی است که برای دیدن ادامه داستان مجبور است تا تحمل اش کند. علاوه بر آن، فیلم با اشاره های مستقیم و زیاد به مجموعه فیلم های جیمز باند و دیگر فیلم های جاسوسی، سعی می کند تا احساس توطئه و جاسوس بازی را به تمام بینندگان خود القا کند. درباره صحنه های اکشن هم که البته تعداد آنها هم در فیلم اصلا کم نیست متاسفانه باید بگویم که عموم آنها بی روح از آب در آمده و به سختی می تواند باعث بالارفتن ضربان قلب تماشاگران شود! کمدی فیلم هم بیشتر کپی برداری از کلیشه های قبلی این گونه فیلم ها و همچنین تکه کلام هایی کوتاه و خنده دار از سوی کاراکتر های فیلم می باشد که البته باید گفت در این مورد هم با بهترین نمونه فیلم های شبیه آن (مانند آستین پاورز) فاصله بسیار دارد.
برخلاف دیگر مشخصه های فیلم، باید گفت کار پیکسار در زمینه سمعی بصری فوق العاده بوده است. ماشین ها به طرزی دوست داشتنی رندر شده و شهر های بزرگ دنیا به شکل با شکوه و زیبایی به نمایش در آمده اند. نسخه سه بعدی آن هم در مجموع خوب است و سعی کرده تا آنجا که ممکن است خود را در حد دو بعدی نگه دارد! کارگردان کهنه کار و با تجربه ماشین ها (جان لستر) با مهارت تمام از نقاط ضعف عموم فیلم های دو بعدی (شامل کدر به نظر رسیدن اجسام در هنگام حرکت و رنگ های کمرنگ و رنگ پریده) دوری کرده . اما باید گفت بعد سوم این فیلم در نسخه سه بعدی، تنها اندکی باعث ایجاد تفاوت بین نسخه دو بعدی و سه بعدی شده است که شاید برای برخی سوال باشد که واقعا چرا برای یک همچین تفاوتی جزعی، کارگردان خود را این همه به دردسر انداخته است؟
بجز پل نیومن، عموم صدا پیشگان فیلم قبلی، به این فیلم نیز باز گشته اند و البته باید هم گفت تنها تعداد کمی از آنها موفق شده اند در سطحی بالاتر از سطح متوسط کار کنند. مثلا درباره صدای اون ویلسون برای کاراکتر لایتنینگ باید گفت متاسفاه او نتوانسته به این کاراکتر، آنطور که باید و شاید شخصیت ببخشد، که البته باید گفت قسمت اول ماشین ها با این مشکل مواجه نبود. در حالی که مایکل کین به خوبی توانسته به یک سوپر جاسوس اتگلیسی شخصیت ببخشد، سوال اصلی است که چرا هیچ کدام از صداپیشگان فیلم قبلی نتوانسته اند آنجور که باید و شاید به این فیلم هم شخصیت ببخشند.
علی رقم آنکه ماشین ها 2 سعی دارد با طرح چند داستان فرعی و ایده هایی متفاوت (مانند مساله سوخت های فسیلی) خود را سطح بالا نشان دهد اما متاسفانه باید بگویم ماشین ها 2 از نظر پختگی پیام هایش، به هیچ عنوان در حد و اندازه های محصولات دیگر پیکسار جای نمی گیرد. شاید بتوانیم بگوییم این فیلم بیشتر برای کودکان مناسب است تا بزرگسالان اما متاسفانه برخی صحنه های کند و خسته کننده در فیلم وجود دارد که شاید در حوصله کودکان نیز نگنجد! بزرگسالان هم شاید با تماشای فیلم به دنبال ایده های نو و مبتکرانه نهفته در آن بگردند که باز هم باید بگویم متاسفانه چیزی عایدشان نمی شود. این فیلم مانند داستان اسباب بازی 3 نیست که تقریبا برای تمامی نسل ها چیزی برای ارائه داشته باشد، این فیلم فقط یک وقت گذرانی 2 ساعته برای بینندگان است. ارزش اصلی فیلم در کششی است که می تواند برای والدین و کودکان برای «با هم بودن» در سالن سینما ایجاد کند، وگرنه خودش چیزی برای اراده بر روی پرده سینما ندارد!
یادداشت : قبل از نمایش ماشین ها 2، یک تکه هفت دقیقه ای و کوتاه از فیلم داستان اسباب بازی نمایش داده می شود که مانند نسخه های بلند قبلی این فیلم، فاقد آن جلوه ها و زیبایی های بصری است. علاوه بر آن، زمان کوتاه هفت دقیقه ای آن هم این مجال را به کارگردانش نمی دهد تا بتواند شخصیت پردازی مناسبی برای فیلم کوتاه خود داشته باشد اما خوشبختانه ما باز هم می توانیم صدای صداپیشگان سابق داستان اسباب بازی (تام هنکس، تیم الن و ...) را در این فیلم کوتاه هم بشنویم. با تمام این حرف ها بد نیست به شما بگویم، من همین فیلم کوتاه هفت دقیقه ای از داستان اسباب بازی را به کل فیلم ماشین ها (با زمان 2 ساعته آن) ترجیح می دهم!
منتقد : جیمز براردینلی
مترجم :مهدی افشارها
تهیه و ترجمه: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مال چه سالیه؟
میشه آخرین انمیشن روز دا به معرفی کنید(راستی خنددار میخوام باشه)
سپاس
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یادداشتی دیگر بر مری و مکس
انسان امروز آنقدر پیشرفت کرده است که دنیای دیروزش را که حد و مرزی برایش متصور نبود امروز دهکده بنامد. دیگر چیز غریبی نیست که بگوییم دوستی در آن طرف دنیا داریم در حالی که پایمان را از شهرمان بیرون نگذاشتهایم. اما هر چقدر که این ارتباطهای جهانی و بدون حد و مرز را پیشرفت میدهیم بیشتر در پوچی و بی هویتی مدرن خود غرق میشویم. بیشتر در عقدههای انباشه در ناخود آگاه خود فرو میرویم و هر روز از انسان بودن و درکی درست داشتن از زندگی و جهان اطرافمان دورتر میشویم.
مری دختر کوچکی که در استرالیا زندگی میکند روزی از روی شیطنت کودکانهاش نامهای به آن سوی دنیا پست میکند. اسم شخصی را با چشمان بسته از روی دفترچه تلفن انتخاب میکند و سعی میکند از دنیای خود فرار کند. از اطرافیان خود و از زندگی خود. این کارِ کوچک است که تغییری بزرگ در زندگی او و شخصی دیگر که هیچ نمیشناسدش ایجاد میکند. این حرکت مری ممکن است محرکهای مختلفی داشته باشد. اما بدون شک اصلیترین محرک آن گریز از وضعیت کنونیاش است. گریز برای یافتن شاید فردی بهتر در آن سوی دنیا، تا جهان اطراف مری را جور دیگری توضیح دهد. اینکه بچهها چطور به دنیا میآیند و یا هر سوال دیگری که خواهد پرسید. اما چرا نامه؟ دو جواب عمده میتوان برای این سوال متصور بود. اولی که به راحتی از کنارش خواهیم گذشت این است که در زمان وقوع داستان فیلم اصلیترین و کم هزینهترین وسیلهی ارتباطی که میتوان با آن با فردی در آن سوی جهان صحبت کرد نامه است. ولی جواب دوم مهم است. اینکه نامه به عنوان اولین وسیله و ابزار ارتباط از راه دور با تمام کمی و کاستیهایش بیشترین شباهت را به برخوردها و ارتباطات انسانی دارد. بیشتر میتوان احساسات را در آن بروز داد. به مسابهی نوشتار غنیتر میتوان اندیشید و همچنین زمان بیشتری برای اندیشیدن در اختیار فرد میگذارد. زمان طولانی که برای دریافت بازخورد لازم است، هیجانی را در دو طرف ارتباط بر میانگیزد و در نهایت ابزاری است که در این فاصله از لحاظ جغرافیایی میتواند حاوی بار عاطفی بیشتری باشد. در ضمن میتوان همراهش هدایایی واقعی فرستاد.
مری کودکی هشت ساله در ابتدای فیلم تنهایی سنگینی را تحمل میکند. جامعهی در حال پیشرفت اطرافش با سنگدلی تمام نزدیکترین اعضای خانوادهاش را از او دور کرده است. مادری دائم الخمر و به شدت از خود بیگانه، پدری کارگر و دائما در سر کار و یا مشغول خشک کردن پرندههای مردهاش، پدر بزرگی درگیر موضوع ثابت کردن خودش به عنوان فردی که هنوز زنده است و نباید از جامعه دور انداخته شود و در نهایت خیابانی خطرناک که او را وادار میکند تا بیشتر اوقات در خانه باشد. خیابان رو به روی خانهی مری به قدری خطرناک است که باعث بروز بیماری عجیبی در همسایهی رو به رویشان شده است. بیماری که مری وحشت از ترک خانه مینامدش ولی تصاویر فیلم گویای مهاجم بودن خیابان به مسابهی دنیای مدرن است نه بیماری همسایه. مکس اما در طرف دیگر بیشتر تنهاست. او به نسبت در شهری مدرنتر زندگی میکند و به نسبت دور انداخته شدهتر است. نیویورک فیلم به شدت سیاه است و مکس به شدت در تعارض با این سیاهی. مکس ظاهرا یک بیمار روانی است ولی بیماری روانی او همان قدر شدید است که ترس از ترک خانهی همسایهی مری. در تمام طول مدت فیلم حرفی و یا رفتاری از مکس نمیبینیم و نمیشنویم که نشان دهندهی بیماری او باشد. بلکه برعکس شاهد تحمیل شدن رفتارهای به ظاهر غیرعادی به مکس هستیم. او از آلودگی شهر مینالد، از صداهای گوشخراش و قانون شکنی مردم شهر. سعی میکند به گونهای رفتار کند که دکتر برنارد بر او قالب میکند. بارها در نامههایش به مری میگوید که دکتر برنارد گفته است که این گونه رفتار کنم. حتی پرخوریهای استرسی او ناشی از هجوم سنگین محرکهای بیرونی است. محرکهایی بیگانه با ذهنیت ساده و انسانی او.
ارتباط مری و مکس به قدری قدرتمند میشود که نه تنها باعث بروز حوادث فراوانی میشود، بلکه زندگی آنها را هم به کلی تغییر میدهد. در طول مدت فیلم مری بزرگتر می شود و مکس پیرتر. دو بار ارتباط آنها قط میشود که در ظاهر هر دو بار مری مقصر است. ولی در نگاهی عمیق تر مری تنها زمانی باعث قط شدن رابطهاش با مکس میشود که سعی میکند دنیای عریان اطرافش را وارد رابطهاش با مکس کند. در بار اول این سوالهای مسلسل وار مری از واقعیتهای خورانده شدهی جامعه به ذهن او است که مکس را پریشان میکند و در بار دوم تلاش مری به سبک فرهنگ نوین انسانی است که سعی میکند در درون مکس نفوذ کند و رفتار به گفتهی جامعه غیر عادی او را تشریع و تصحیح کند. مکس در جایی از فیلم میگوید که بسیار از این متفاوت خوانده شدنش توسط دیگران خرسند است. چرا که او را دارای وضعیتی منحصر به فرد و شخصی جلوه میدهد که در تعارض با دیگران است. چیزی که مکس به شدت خواستار و در جستجوی آن است. اما زمانی که مری کتابی دربارهی او و این عامل تفاوتش مینویسد و به گونهای سعی میکند مکس را برای جامعه به فردی عادی و سالم تبدیل کند دچار عصیان و خشم مکس میشود. تعارض شدید مری در این وحله از زندگیش باعث پریشانی او میشود و این آغاز دورهی طولانی جدایی او از مکس و دنیای اطرافش است. تا جایی که اقدام به خودکشی میکند. اما این بار مکس است که با بخشش راه درست را به مری مینمایاند.
اما مسئله برانگیزترین نقطهی فیلم پایان به شدت تاثیر گذار و سنگین فیلم است. پایانی که مری و مکس را بیش از پیش فیلمی مهم و تفکر برانگیز جلو میدهد. علاوه بر این فیلم در جای جای خود هم در محتوا و هم در فرم نشان میدهد که مخاطب بزرگ سال را مد نظر دارد و بیشتر از فضای ساده گویی و نشاط کودکی فاصله میگیرد. اما چرا این پایان و با این ساختار؟
این پایان دلیلی است بر از هم گسیختگی انسانها که در کل فیلم شالودهاش ریخته شده است. در واقع فیلم در تمام مدت مخاطب را آماده میکند تا به این پایان برسد. تمام غرابتهای فیلم چه در سنگینی دیالوگها و چه در انواع غیر متعارف حوادثی که در فیلم رخ میدهند همگی پیش زمینههایی هستند برای رسیدن به این پایان. مری با بچهای که همراه دارد بلاخره به نیویورک سفر میکند و درست همان روز رسیدن مری است که مکس مرده. اگر بخواهیم روایتی کلاسیک از این اتفاق برداشت کنیم باید سراغ داستانهای عاشقانه برویم و معنای اصلی عشق را که در به هم نرسیدن عاشق و معشوق است بجوییم. آلن بدیو در مقالهای در توصیف عشق آن را فرایندی دو طرف میداند. دو طرفی که یکی عاشق است و دیگری خود عشق. یا به عبارتی سوژهای که عاشق در ذهنش از معشوق ساخته است نه خود معشوق. و این فرآیند زمانی از هم گسیخته و ابتر میشود که شخص سومی که همان خود واقعی معشوق باشد وارد این فرآیند شود. در این حالت است که به دلیل دو طرفه بودن این کنش بلاجبار یکی از این سه باید از فرآیند خارج شود و آن بدون شک سوژهی معشوق خواهد بود نه خود واقعی معشوق. در رابطهی مری و مکس هم اگر چه رابطهای عاشقانه به آن نحو ایجاد نشده است ولی رابطهی هر دو دارای سوژهای ایجاد شده از طرف مقابل است که این سوژه در صورت دیدار این دو باید از بین برود. و در این صورت است که رابطهی آنها تبدیل به رابطهای عادی، روزمره و آنچه که جامعه میخواهد، خواهد شد. پس مرگ مکس نه تنها پایان رابطهی این دو محسوب نمیشود بلکه حادثهای است در جهت قویتر شدن ارتباط آنها. از سوی دیگری مری دیگر کاملا بزرگ شده است و در خلال این رسیدن به بلوغ مادر نیز محسوب میشود. مری الان فرد دیگری را دارد که باید زندگی و زندگی کردن را به او بیاموزد – کاری که مکس با مری کرد. پس مکس باید حذف شود و فرزند مری جای مری را بگیرد و مری جای مکس را. از سویی دیگر این حالت را نمیتوان دور تسلسل دانست چرا که اولا رابطهی مری با مکس رابطهای از جنس دیگر روابط نیست و در ادامه رابطهی مری با فرزندش نیز هرگز نخواهد توانست مانند رابطهی قبلی او باشد. اما اتفاقی که بین مری و مکس رخ داد میتواند ساختار شکنی یا هنجار گریزی باشد در راستای وارد شدن فردی به زندگی به دور از آموزههای جامعه به او. این شاید سرآغازی باشد بر نوع جدیدی از زندگی کردن که از مری شروع میشود و با فرزندان او ادامه مییابد.
اما مری و مکس پا را فراتر از یک ایدئولوژی ذهنی نمیگذارد (ایدئولوژی ذهنی یعنی ایدئولوژی که میتواند بر عالم واقع تامیم یابد ولی چون پی رنگ فانتزی و خیالیش هرگز در عالم واقع توانایی رخ دادن ندارد نمیتواند مورد استفاده قرار گیرد). پی رنگ فیکشن فیلم چنان قوی و پررنگ است که عملا وقوع چنین رخ دادی را در قالب یک فیلم میتواند در ذهن مخاطب توجیه کند. ولی با این حال انتقاداتی که از طریق همین پی رنگ قدرتمند خیالی بر جامعهی مدرن انسانی وارد میکند میتواند کاملا درست دانست.
با این حساب فیلم سعی میکند با پرداختی استعاری و داستان گونه بر رابطهی انسان مدرن با جامعهاش نقدی وارد کند. ارتباطهایی که جامعه بر افراد تحمیل میکند همگی در راستای همگی در راستای هر چه بیشتر ماشینیتر کردن انسان است. در این بین ارتباط مری و مکس از همان ابتدا خارج از هنجارهای تعریف شده است به این دلیل نیز در پایان فردی را تحویل جامعه میدهد که دائما در حال شکستن هنجارهای آن است. اگر مکس بر پایهی بیماری خود فردی ناهنجار خوانده میشد و دور انداخته شده بود، مری اما فردی کاملا مورد قبول جامعه است ولی با این حال خارج از تعالیم جامعه آموخته است و رفتارش نابهنجارتر خواهد بود. اگر به هدایایی که مری و مکس در طول فیلم برای یکدیگر ارسال میکنند نگاه کنیم متوجه امر دیگری میشویم. نامه وسیلهای ارتباطی زاییدهی جامعهی مدرن است. با این حال مری و مکس در راستای خواستهی خود به نوعی از آن سوء استفاده میکنند. نفس انجام این عمل خود انتقادی دیگر است که به جامعه وارد میشود. تعریفی که از نامه ارائه شده است بیشتر در خدمت جامعهی بروکراتیزه شده است ولی نه مری و نه مکس هیچ یک پای بنده این تعریف نیستند و کار را به جایی میرسانند که برای یک دیگر «اشک» میفرستند.
فیلم جای بحث فراوانی باقی میگذراد که بررسی کردن تک تک آنها نیازمنده نگاه کردن از زاویههای مختلف است. آنچه در بالا گفته شد اشارههای کوتاهی به کلیترین موضوعات فیلم بود و توضیحاتی سطحی دربارهی آنها. با این حال نکات بسیاری ناگفته مانده است که نیاز به بررسیهای دقیقتر دارد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عصر یخبندان(رانش قاره ای)
کارگردان: Steve Martino,Mike Thurmeier
نویسنده: Michael berg
بازیگران:Ray Romano,Denis Leary,John leguizamo
خلاصه داستان:
ماموت ها و دوستان سری های قبلی عصر یخبندان، در پی آب شدن یخ ها، بر روی تکه های یخ شناور، به دنبال نجات خود هستند که با دنیایی جدید مواجه می شوند.
بوسیله ی سری فیلم های عصر یخبندان شما آن چیزی را که انتظار دارید خواهید دید.این قسمت چهارمین قسمت از سری ادامه دار این فیلم از سال 2002 تا کنون است.در این قسمت تصمیم گرفته شده است تا تغییرات کمی در ظاهر و افرادی که به جای شخصیت ها صحبت می کنند اعمال شود.فیلم همچنان مانند یک کارتونی که در روزهای تعطیل پخش می شود ساده و قابل پیش بینی است اما در عین حال کیفیت ساخت بالا می باشد و ظاهر تر و تمیزی دارد.به هیچ وجه چیزی که قابل گلایه کردن باشد در فیلم عصر یخبندان(رانش قاره) وجود ندارد همانطور که هیج دلیل خاصی برای توصیه به دیدن آن وجود ندارد.به عنوان یک پیشنهاد خانوادگی، این یک فیلم کاملا میانه رو است. بچه ها می توانند خودشان از دیدن فیلم لذت ببرند و بزرگسالان نیازی نیست تا به بحث و جدال بپردازند برای اینکه بعضی از قسمت ها توسط بچه ها دیده نشود.بعضی از جک ها و بعضی از حرکت ها خنده دار هستند و اگر خنده دار هم نباشند حداقل بسیار پرزرق و برق و زنده هستند.و مانند همیشه Scrat سنجابی که به دنبال فندق است نشان داده می شود که هنوز هیچ امیدی به بهبودی آن نیست.
این فیلم دومین انیمیشن امسال است که در مورد دریاهای آزاد است( به مانند فیلم Pirates! Band of Misfits ) در این مورد دوست قدیمی ما یعنی Manny همان ماموت دوست داشتنی با صدای Ray Romano/ری رمانو، Diego /دیگو همان پلنگ با دندان های شمشیر مانند با صدای Denis Leary/دنیز لری، و Sid/سید همان تنبل همیشگی با صدای John Leguizamo/جان لگویزامو به جنگ با کاپیتان Gutt/گات با صدای Peter Dinklage/پتر دینکلج می پردازند در حالی که سوار بر روی یک تکه یخ هستند و از اثرات تحولاتی که در قاره اتفاق افتاده است فرار می کنند.مهم ترین هدف Manny/مانی بازگشت به سرزمین خود و ایجاد رابطه ی دوباره با همسر خودش یعنی Ellie/الی با صدای Queen Latifa/کویین لاتیفا و دختر نوجوانش یعنی Peaches/پیچز با صدای Keke Palmer/کک پالمر می باشد.اما نیت کاپیتان Gutt چیز دیگری است.تمام این ماجراها منتهی به فیلمی با تقلا های متعدد،کشتی شکسته، تعقیب و گریز و یک داستان عاشقانه برای Diego می شود که Diego عاشق یک ببر ماده به نام Shira/شیرا با صدای Jennifer Lopez/جنیفر لوپز می شود که این ببر افسر عالی رتبه ی کاپیتان Gutt می باشد.
این فیلم دومین انیمیشن امسال است که در مورد دریاهای آزاد است( به مانند فیلم Pirates! Band of Misfits ) در این مورد دوست قدیمی ما یعنی Manny همان ماموت دوست داشتنی با صدای Ray Romano/ری رمانو، Diego /دیگو همان پلنگ با دندان های شمشیر مانند با صدای Denis Leary/دنیز لری، و Sid/سید همان تنبل همیشگی با صدای John Leguizamo/جان لگویزامو به جنگ با کاپیتان Gutt/گات با صدای Peter Dinklage/پتر دینکلج می پردازند در حالی که سوار بر روی یک تکه یخ هستند و از اثرات تحولاتی که در قاره اتفاق افتاده است فرار می کنند.مهم ترین هدف Manny/مانی بازگشت به سرزمین خود و ایجاد رابطه ی دوباره با همسر خودش یعنی Ellie/الی با صدای Queen Latifa/کویین لاتیفا و دختر نوجوانش یعنی Peaches/پیچز با صدای Keke Palmer/کک پالمر می باشد.اما نیت کاپیتان Gutt چیز دیگری است.تمام این ماجراها منتهی به فیلمی با تقلا های متعدد،کشتی شکسته، تعقیب و گریز و یک داستان عاشقانه برای Diego می شود که Diego عاشق یک ببر ماده به نام Shira/شیرا با صدای Jennifer Lopez/جنیفر لوپز می شود که این ببر افسر عالی رتبه ی کاپیتان Gutt می باشد.
مهره های اصلی صدایی این فیلم دوباره استعداد خود را به شخصیت های داستان قرض می دهند. تعدادی نیروی جدید برای زنده تر کردن داستان اضافه شده اند که شامل Peter Dinklage/پتر دینکلج، Keke Palmer/کک پالمر، Jennifer Lopez/ جنیفر لوپز و Wanda Sykes/واندا سایکز می باشند.
چیز زیادی وجود ندارد که من درنقد خود در مورد این فیلم نگفته باشم، فیلم بیشتر در مورد بچه ها برای فروش اسباب بازی ها مناسب است تا دیدن و لذت بردن.
شخصیت ها همان هستند که باید باشند و برای کسانی که از دیدن اینگونه چیزها لذت می برند کافی به نظر می آیند. پیشنهاد برای دیدن یا ندیدن این فیلم بسیار ساده است.کسانی که از یک یا دو قسمت قبل این فیلم لذت برده اند بهتر است که این قسمت را نیز ببینند اما کسانی که از قسمت های قبل لذت نبرده اند بهتر است از دیدن این قسمت صرفنظر کنند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مطمنا خیلی ها تو اینجا مثل خودم با سری انیمیشن های عصر یخبندان خیلی خاطره دارن و بی صبرانه منتظر این هستیم که نسخه با کیفیتش تو نت پخش بشه و از دیدنش لذت ببریم واقعا نمیشه به این راحتی با این انیمیشن خداحافظی کرد!:40:
اقا من ماشین های 2 رو دیدم به خوبی شماره ی یکش نیست
:n16:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقد و بررسی انیمیشن epic (2013)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر شما فیلم آواتار (2009) ساخته جیمز کامرون را دیده باشید,بی گمان با دیدن انیمیشن حماسه(epic) به شباهت های اساسی این دو اثر معروف سینمایی پی خواهید برد.برای شروع کار اگر چیز زیادی در مورد نقد فیلم آواتار نخوانده اید,خواندن متن زیر را به شما توصیه می کنیم و حتی اگر خیلی در مورد این فیلم شنیده اید باز هم خواندن این مطلب خالی از لطف نیست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا پس از خواندن مطلب فوق تازه میرسیم به اصل مطلب (یعنی نقد و بررسی انیمیشنepic (2013)). ابتدا بگذارید شخصیت هایی که در این داستان نقش های اصلی را دارند معرفی کنیم:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تارا : ملکه سیاهپوست,یا الهه مونث جنگل,حیات جهان طبیعت به وجود او بستگی دارد.هر صد سال یکبار او برای خود جانشین تعیین می کند.بدین طریق که روح او به غنچه ای دمیده می شود و از غنچه به ملکه ای که جانشین اوست منتقل می شود.در واقع تارا در انیمیشن حماسه همان الهه مقدس زمین یا "ایوا" (Eywa) می باشد که در فیلم آواتار به وضوح مشاهده کردیم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مری کاترین : دختر یک پروفسور زیست شناس است که مادر خود را از دست داده و پدرش نیز همه اش به کار تحقیقاتی مشغول است.مری کاترین ابتدا فکر می کند موجودات هوشمندی که پدرش از آنها سخن می گوید خیالات موهوم پدرش است اما طی حادثه ای در جنگل گم می شود و وارد داستان اصلی می شود.در واقع کلید حل معما و نجات الهه مونث جنگل به دست اوست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رونین : سردسته محافظان ملکه(برگ پوش ها),در تمام داستان سعی دارد زندگی جنگل را نجات دهد.او شخصیتی جدی و مبارز است.همانطور که در تصویر می بینید تاجی به شکل حلال ماه بر سر دارد که پس از صحنه مرگ ملکه تارا آن را از سرش برمی دارد و تا پایان داستان اثری از این تاج نیست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ناد : سربازی زیرک اما راحت طلب.در میانه داستان برای نجات روح جنگل که در غنچه ای دمیده شده؛ به کمک فرمانده می آید در این میان عشقی بین او و مری کاترین شکل می گیرد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نیم گالو : محافظ scroll library (کتابخانه طومارها)در این طومار ها همه چیز حتی ادا و اطوار حلزون ها نیزثبت می شود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مندریک : سردسته باگن ها؛او و سپاهش(باگن ها) همواره بدنبال خرابی هستند.پسر او در ابتدای فیلم توسط رونین کشته می شود.او سعی دارد تا نور ماه به غنچه نرسد و روح تاریکی در غنچه شکل بگیرد.این باعث خواهد شد که تمامی جنگل از بین برود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروفسوربومبا : پدر مری کاترین.یک پژوهشگر است و سعی دارد در مورد موجودات کوچک جنگل بیشتر بفهمد.اما برگپوش ها او را کنترل می کنند و نمی گذارند او به مقر ماه برسد.
این انیمیشن به تقلید از آواتار ساخته جیمز کامرون ساخته شده است.به نظر می آید این انیمیشن نیز در راستای پروژه دین نوین جهانی باشد.وجود تعادل,تناسخ,الهه مونث Eywa (یا همان تارا) از مولفه های اصلی این انیمیشن است.
خلاصه داستان
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
بدنبال مرگ مادر,دختر نوجوان Mary Katherine به نزد پدرش می رود.پدر او یک دانشمند خسته کننده و عجیب و غریب است.پروفسور Bomba روی سربازان کوچکی – کهLeafmen(برگپوش) خوانده می شوند- تحقیق می کند.برگپوش ها از جنگلی که پروفسور بومبا در نزدیکی آن زندگی می کند در برابر موجودات خبیثی به نام Boggan ها – که سردسته بدذات آنها Mandrake است محافظت می کنند.سرباز جوان Nod تصمیم گرفته به خاطر سخت گیری های Ronin (سردسته برگپوش ها)استعفا دهد.
ملکه جنگل Tara تصمیم می گیرد برای انتخاب جانشینی برای تاج گذاری(که هر صد سال یکبار اتفاق می افتد) به مزرعه غنچه ها -که توسط یک حشره گردونه slug به نامMob و یک حلزون به نام Grub محافظت می شود- برود.تارا از میان غنچه ها کوچکترین را انتخاب می کند.بلافاصله پس از انتخاب ملکه,باگن ها حمله می کنند.تارا بوسیله برگ غنچه ها به سرعت فرار می کند.با اینکه محافظان ملکه کارشان را به خوبی انجام دادند؛ملکه توسط باگن ها محاصره می شود.او از قدرت خود برای فرار از دست تعقیب کننده ها استفاده می کند.در این میا جان ملکه توسط غنچه ای-که در پایان فیلم جانشین او می شود-نجات می یابد.رونین سوار بر (مرغ مگس خوار) فرا می رسد و ملکه تارا را با خود می برد.در درگیری میان رونین و مندریک, Dagda پسر مندریک توسط رونین کشته می شود.ملکه تارا نیز مورد اصابت تیر داگدا(پسر مندریک) قرار می گیرد.
در این میان مری کاترین(M.K.) که از دست پدرش عصبانی شده,تصمیم به ترک خانه می گیرد و یادداشتی را روی مانیتور پروفسور بومبا باقی می گذارد.قبل از اینکه خانه را ترک کند,سگ خانگی (یک چشم و سه پا) Ozzie به میان بیشه زار می دود.وقتی مری کاترین دنبال سگ می رود,افتادن ملکه تارا را می بیند.تارا در حین مرگ غنچه را به مری کاترین می دهد و از قدرت خود برای کوچک کردن او استفاده می کند.او قبل از مرگ به مری کاترین می گوید که غنچه را پیش یک کرم شب تاب به نام Nim Galuu ببرد.مری کاترین بعد از دیدن رونین وبرگپوش ها و ماب و گراب با آنها برای رساندن غنچه به نیم گالو همراه می شود.
رونین خبر دار می شود که ناد پس از استعفا در یک مسابقه سوارکاری شرکت کرده است و حالا توسط یک وزغ به نام Bufo و دو نوچه اش گرفتار شده است.رونین قبل از اینکه آنها ناد را از بین ببرند مداخله می کند و ناد آزاد می شود.ناد پس از شنیدن خبر مرگ ملکه با آنها(رونین ,مری کاترین,ماب و گراب) برای نجات جنگل همراه می شود.در این میان بوفو صدای آنها را می شنود و از مقصد آنها خبردار می شود و در ادامه داستان محل نگهداری غنچه را به مندریک لو می دهد.
آنها سرانجام نیم گالو را پیدا می کنند.او پس از مطلع شدن از مرگ ملکه ,آنها را به سمت کتابخانه طومار ها هدایت می کند.(جایی است که تمامی اتفاقات در آن ثبت می شود).در یکی از طومار ها نوشته که غنچه باید امشب زیر نور ماه کامل در بلندترین ارتفاع شکوفا شود.مری کاترین با استفاده از طومار ها پیغام تارا را قبل از کوچک کرد ناو می شنود و می فهمد که چگونه باید به اندازه واقعی خود برگردد.وقتی رونین ناد را تنها می گذارد,ناد مری کاترین را به سوارکاری روی شاخ گوزن دعوت می کند.عشق میان آن دو اینجا آغاز می شود.
مندریک که بوسیله بوفو از محل نگهداری غنچه آگاه شده به Moonhaven (مقر ماه) یورش می برد و در غیاب ناد و مری کاترین,ماب و گراب و غنچه را می دزدد و آنها را نگه می دارد به این امید که غنچه در تاریکی بشکفد و فرزندش Dagda (داگدا) را به او بازگرداند.
رونین تصمیم می گیرد برای پس گرفتن غنچه به قلمرو باگن ها برود.ناد به او پیشنهاد می کند که با لباس مبدل به آنجا به آنجا برود.برای بدست آوردن لباس مبدل باگن ها ,مری کاترین,ناد و رونین به خانه پروفسور بومبا می روند.اینجا بود که مری کاترین فهمید که برگپوش ها پدرش راstomper (له کننده) می خوانند و او را از محل زندگی خود دور نگه می دارند.در این زمان آزی (سگ خانگی) مری کاترین را می بیند و برای جلب توجه پروفسور او را دنبال می کند.پروفسور آن سه نفر کوتوله را می بیند و می خواهد آنها را بگیرد.پروفسور بومبا مری کاترین را در شیشه حبس می کند.او از دیدن دخترش در اندازه 5 سانتی متری غش می کند.شیشه از دست او به زمین می افتد و مری کاترین آزاد می شود.اما قبل از ترک خانه پدرش,با قرار دادن یک پونس روی نقشه محل زندگی برگپوش ها را مشخص می کند.
وقتی به قلمرو باگن ها می رسند,رونین سر باگن ها را گرم می کند تا مری کاترین و ناد,غنچه و ماب و گراب را نجات دهند.مندریک دستور تعقیب آنها را صادر می کند اما آنها بالاخره موفق به فرار می شوند.رونین فداکاری می کند تا مطمئن شود آنها با موفقیت خارج می شوند.آنها غنچه را به مقر ماه می برند.قبل از اینکه ماه کامل باعث شکفتن غنچه شوند,خفاش های مندریک جلوی نور ماه را می گیرند تا غنچه در تاریکی بشکفد.برگ پوش برای مبارزه با باگن ها که سوار بر خفاش پرواز می کنند خارج می شوند.
مری کاترین برای کمک خواستن از پدرش خارج می شود,او سعی می کند با ظاهر شدن جلوی دوربین های پدرش او را خبر دار کند؛ اما پدرش با ناراحتی تمام دوربین ها را خاموش می کند.او فکر می کند واقعا مری کاترین را ندیده و دیوانه شده است؛ اما وقتی پونس را روی نقشه می بیند عقیده اش تغییر می کند.
پروفسور بومبا از اینکه عقایدش درست از آب درآمده بسیار خوشهال می شود.وقتی او دخترش را تا مقر ماه دنبال می کند,دخترش از او می خواهد با iPod صدای خفاش ها را پخش کند و آنها را از مقر ماه دور کند.مندریک به محل نگهداری غنچه حمله می کند؛ماب و نیم گالو سعی می کنند مندریک را از غنچه دور کنند اما موفق نمی شوند.رونین در حالی که زخم و کبودی های بسیاری دارد ظاهر می شود.مندریک سعی می کند رونین راشکست دهد اما رونین توسط ناد یاری می شود.آنها سرانجام ارزش کار گروهی را می فهمند.قبل از اینکه مندریک پیروز شود نور ماه به غنچه می رسد و غنچه در نور ماه می شکفد و باعث شکست باگن ها می شود.
غنچه گل marigold (همیشه بهار)که در ابتدای فیلم جان تارا را نجات داده بود به عنوان جانشین انتخاب می شود.مری کاترین به اندازه واقعی بر می گردد.او به دستیار پدر در کار تحقیقاتی مبدل می شود و همچنان توسط دوربین ها با دوستان کوچک(برگ پوش ها)ارتباط دارد.
نقد انیمیشن
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
تازه رسیدیم به اصل مطلب.ابتدا این انیمیشن را در چند بخش مجزا نقد می کنیم سپس به بررسی فیلم های مشابه در سینمای غرب می پردازیم.
تناسخ : تناسخ به این معناست که روح پس از مرگ به به جهان آخرت نمی رود بلکه در یک بدن دیگر تجلی پیدا می کند(تناسخ در واقع نفی معاد است) این اعتقاد از بودیسم و هندوئیسم گرفته شده است.همانطور که در فیلم می بینیم روح ملکه جنگل به یک غنچه منتقل می شود و از طریق آن به کالبد شخص دیگری راه می یابد.اما نکته ای که در اینجا از قلم افتاد,واسطه بودن درختان و گیاهان در انتقال روح از کالبدی به کالبد دیگر است.ای ن مضمون در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بسیار مشهود است.به این شکل که درختان حاوی ارواح هستند و با قدم گذاشتن به جنگل هزاران روح شما را محاصره می کند.
وجود نیروهای خیر و شر : دو سپاه خیر و شر در این انیمیشن به خوبی نشان داده شده است.گروهی پاک تینت و خیرخواه اند,بر پرنده های طلایی سوار می شوند و هدفشان آبادی جنگل است.گروهی دیگر بدسرشت و بدنهاد اند و بسیار زشت.آنها بر خفاش یا کلاغ سوار می شوند و خواهان شر و خرابی اند.این همان اصل تثنیه است که به خوبی در این انیمیشن می بینیم.
نفی هرگونه وجود روحانی یا متافیزیکی : این موجودات مخفی که در جنگل زندگی می کنند به هیچ وجه متافیزیکی نیستند؛بلکه می توان با آزمایش و تحقیقات زیستی روی آنها مطالعه کرد.همانطور که پروفسور بومبا مانند دیگر دانشمندان عمل می کند و موفق می شود درباره آنها نظریه بدهد.او با تجهیزات آزمایشگاهی روی آنها تحقیق می کند اما برگپوش های باهوش جلوی فعالیت گسترده او را گرفته اند.در واقع درختان حاوی روح و وجود متافیزیکی نیستند,بلکه برقرار کننده تعادل اند.
ماه کامل : در این انیمیشن نیز مانند انیمیشن اسمارف ها حلول ماه کامل با شکلی خاص برای پایان داستا نقشی محوری دارد.
الهه مونث (زمین,محیط زیست) : نقش کلیدی در این انیمیشن متعلق به تارا ملکه جنگل می باشد.تمام کاراکترهای مثبت سعی دارند حکومت ملکه ادامه پیدا کند.در واقع همان روح زمین در فیلم آواتار که تحت عنوان Eywa مطرح بود ؛در این فیلم در تارا تجلی می یابد.همانطور که بعضی ها تازگی می گویند ما باید از خدایان مذکر دست بکشیم و به خدای مونث(که همان زمین یا محیط زیست است) ایمان بیاوریم.اکنون در این فیلم؛خدای طبیعت که تمام سرسبزی ها از اوست در حد پرستش بالا می رود.دقت داشته باشید حفاظت از محیط زیست کار بسیار شایسته ای است؛اما اینکه درخت و محیط زیست در حد تقدس بالا برود یا قابل پرستش شود امری شرک آمیز است که به تازگی در رسانه های غربی به آن پرداخته می شود.درز اینجا تمام حیات جنگل (یا بهتر است بگوییم کره زمین) به ملکه جنگل بستگی دارد.این فیلم جنبه خالقیت را به ملکه(الهه مونث زمین) می دهد.اگر کسی بگوید این فیلم یا فیلم آواتار برای حمایت از محیط زیست ساخته شده امری بسیار مغرضانه و اشتباهی غیر قابل بخشش است.می شود فیلم ساخت از اینکه دارند جنگل را قطع می کنند و عده ای آن را نجات می دهند همانطور که قبلا خیلی مثل این ساخته شده بود؛اما اینکه عقایدی مانند ابطال معاد یا تناسخ و تثنیه و عقاید شرک آلود دیگری باهم آمیخته شود و یک موج رسانه ای آن را منعکس کند,امری غیر قابل پذیرش است.
موسیقی متن
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
موسیقی متن این انیمیشن که در مواقع حساس پخش می شود ,حاوی المان های صوتی است که موسیقی کلیسا یا ناقوس –که مربوط به امور مقدس است- می باشد.همواره موسیقی متن به نقش کاراکتر ها نوعی حماسه مقدس می بخشد,به طوری که نجات تارا را امری مقدس و مذهبی تصور شود.
پایان:
اگر فیلم آواتار مدت زمان بلندی داشت یا طوری بود که کودک دلبند شما از دیدن صحنه های آن لذت نمی برد و جذابیت خاصی برایش نداشت ؛حالا استدیو BlueSky تمام امکاناتش را گذاشته تا چیزی نزدیک به همان داستان را به شکلی جذاب برای کودک شما فراهم آورد.
منابع:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این فیلم را «کریس وج »براساس فیلمنامهای از تام جی آستل و مت امبر کارگردانی کرده و تولید آن سه سال طول کشیده است. آماندا شفیلد (بازیگر نقش کوزت در نسخه جدید «بینوایان») و جاش هاچرسن، صدای خود را به شخصیتهای اصلی قصه فیلم قرض دادهاند.
بلیک اندرسن، عزیز انصاری بازیگر عرب تبار سینما و پیت بول از دیگر بازیگرانی هستند که به عنوان صداپیشه با «حماسه» همکاری کرده اند. کمپانی فوکس قرن بیستم که تهیه کننده «حماسه» است .
سازندگان فیلم که برای قصه فیلمنامه خود از ماجراهای کتابی پرخواننده به همین نام اثر ویلیام جویس بهره گرفته اند، میگویند به قصه کتاب و حال و هوای آن وفادار مانده اند.
شرکت کامپیوتری بلو اسکای که در تولید«حماسه» با کمپانی فوکس قرن بیستم همکاری کرده، قبل از این هم قصه کتاب «روباتها»ی ویلیام جویس را تبدیل به یک فیلم انیمیشن کرده است.
نام شخصیت اصلی قصه «حماسه» مری کاترین به احترام نام دختر ویلیام جویس است، که در اثر بیماری چند سال قبل در گذشت.
کریس وج کارگردان «حماسه» قبل از این، دو انیمیشن «عصر یخی» (2002) و «روباتها» (2005) را برای کمپانی فوکس قرن بیستم کارگردانی کرده است.
تهیه کنندگان «حماسه» از کار او احساس رضایت کرده و میگویند این فیلم یکی از کارهای موفق و پرفروش فصل تابستان 2013 است .
با این حال، آنها رقم دقیق تولید فیلم را اعلام نکرده اند. برخی منابع میگویند «حماسه» با هزینه تولید 120 میلیون دلاری تهیه شده است [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر شما فیلم آواتار (2009) ساخته جیمز کامرون را دیده باشید,بی گمان با دیدن انیمیشن حماسه(epic) به شباهت های اساسی این دو اثر معروف سینمایی پی خواهید برد....
دادا این پست شما عین همون پست قبلی هست . هیچ نکته تازه ای نداره و حتی فقط داستان رو نقل کردی و نقد آخر پست قبل از پستتون رو هم ذکر نکردید . بچه های بالا کجایین ؟ :n02:نقل قول:
نگاهی به انیمیشن اپیک (Epic)
محصول 2013 استدیوی بلواسکای به کارگردانی کریس وج
اپیک (Epic) یک انیمیشن فانتزی ، کمدی ، درام ماجرائی ست که بر اساس کتابی ویژه کودکان از ویلیام جویس (William Joyce) به نام مردان برگی و حشرات خوب و شجاع (The Leaf Men and the Brave Good Bugs)، توسط استدیو بلواسکای ساخته شده و کمپانی فاکس قرن بیستم توزیع کننده آن است .
کریس وج (Chris Wedge) که سابق بر این در سال 2005 انیمیشن روباتها( Robots ) و در سال 2002 انیمیشن عصر یخ بندان (Ice Age) را کارگردانی کرده در این انیمیشن هم وظیفه کارگردانی را به عهده داشته است و ستارگان نام آشنایی چون آماندا سیفرد(Amanda Seyfried) ، کالین فارل (Colin Farrell) ، جاش هاتچرسون (Josh Hutcherson) ، کریستف والتز (Christoph Waltz)، جیسون سودی کیس (Jason Sudeikis) ، استیون تایلر (Steven Tyler)، عزیز انصاری(Aziz Ansari) ، پیتبال (Pitbull) و بیانسه (Beyoncé Knowles) در آن صدا پیشگی کرده اند .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]کاراکترها :
برای دریافت سایز والپیپر روی تصویر کلیک کنید
آماندا سیفرد صدا پیشه ی نقش مری کاترین ، دختر با هوش 17 ساله پرفوسور بومبا که ناگهان مثل آلیس در سرزمین عجایب کوچک می شود .
کالین فارل صداپیشه نقش ژنرال رونین
جاش هاتچرسون صدا پیشه ناد (Nad) یکی از اعضای تازه کار لشکر مردان برگی
بیانسه صدا پیشه نقش ملکه تارا ، مادر طبیعت که روح جنگل را در اختیار دارد .
عزیز انصاری در نقش Mub که یک حلزون است و شخصیت کمدی دارد .
استیون تایلر : در نقش Nim که یک کرم است .
پیتبال : صدا پیشه Bufo که یک قورباغه است .
جیسون سودیکیس صدا پیشه پروفسور بومبا ، پدر مری کاترین
کریستف والتز صدا پیشه نقش مندریک رهبر شیطانی گروه بوگانز
کریس اوداود صدا پیشه نقش Grub یک حلزون نسبتا بی عرضه ، ذاتا مهربان
بلیک اندرسون : در نقش Dagda پسر مندریک
خط کلی داستان درباره نبردی عمیق و همیشگی بین نیروهای خیر و شر است .داستان دختری نوجوان که وارد دنیایی اسرارآمیز می شود و باید برای نجات یک دنیای فانتزی تلاش کند . مری کاترین دختر نوجوان 17 ساله ای است که با پدر و سگشان در یک کلبه چوبی جنگلی زندگی می کنند. پدر او پروفسور بامبا مدتهاست که روی گروهی از جنگاوران جنگلی مطالعه می کند . او اغلب اوقات به جنگل می رود و به بررسی نگهبانان جنگل می پردازد ، هر چند دیگران او و تحقیقاتش را جدی نمی گیرند . یک روز که پروفسور از گردش به خانه باز نمی گردد، مری کاترین به دنبال او می رود و با تعدادی برگ روبرو می شود ، با لمس یکی از آنها او ناگهان کوچک و کوچک می شود و با گروهی ملاقات میکند که در واقع پدرش مدتها روی زندگی آنها مطالعه می کرده و به وجود آنها اعتقاد داشته ، آنها همان مردان برگی leafmen هستند. مری به leafmen ها کمک می کند تا علیه بوگانزها با رهبری سر کرده بد ذات و شریرشان یعنی مندریک Mandrake مبارزه کنند و البته راهی پیدا کند که به خانه و زندگی خودش باز گردد .
سال 2006 کریس وج به عنوان کارگردان انیمیشن بلندی که قرار بود بر اساس داستانی از ویلیام جویس ساخته شود ، معرفی شد . کمپانی فاکس سفارش تولید را داده بود و از آنجا که ویلیام جویس قبلا هم به عنوان طراح و تهیه کننده در سال 2005 سابقه کار با کریس وج را از سر انیمیشن روباتها داشت ، در کنار وج حضور یافت . در یک برهه زمانی کریس این فرصت را داشت تا یک خانه جدید برای انیمیشن پیدا کند ، او به سراغ پیکسار رفت که توسط جان لستر رهبری می شد . وج و لستر از کار Tron با هم آشنا بودند و در کنار هم کار کرده بودند ، زمانی که آنها تلاش می کردند تا حق پخش فیلم را از آن خود کنند ، فاکس نظرش را تغییر داد و به این ترتیب فیلم مجدد به FOX باز گردانده شد.
به طور رسمی سال 2009 چراغ سبز ساخت، به فیلم شان داده شد ،آن زمان قرار بود که فیلم با عنوان مردان برگی (LeafMen) عرضه شود اما نهایتا در می 2012 فاکس عنوان جدید فیلم را به همراه لیست اولیه صداپیشگان و قسمتی از داستان اعلام کرد .
با وجود اینکه تام جی استل (Tom J-Astle) و مت امبر (Matt Ember) فیلمنامه را بر اساس کتاب جویس نوشته اند و اکثر کاراکترها هم از متن کتاب اصلی وارد دنیای انیمیشن شده اند اما داستان به طور قابل توجه و معنی داری تغییر کرده است .
وج می گوید : کتابی که جویس نوشته فوق العاده است . یک داستان ظریف ، عجیب و جالب که با مهارت خاصی نگارش شده ما هم می خواستیم یک فیلم اکشن ، ماجراجوئی بزرگ با الهام از آن بسازیم .
درباره گمانه زنی هایی که در رابطه با شباهت فیلم به فیلم هایی چون آواتار یا Fern Gully اظهار شده وج میگوید:" از اینکه بخواهم خودم را به فضایی که متعلق به دیگران است ، بچسبانم یا بخواهم مقلد کسی باشم منتفرم ."اما به هر حال نمی توان انکار کرد که اکشن کار چیزی هست در حد جنگ ستارگان و بیننده احساس می کند که در فضایی شبیه به فیلم آواتار قرار گرفته ، با این وجود فیلم کاملا شخصیت و هویت مخصوص به خودش را دارد و خصوصیات شخصی خودش را به بیننده نشان می دهد. با اینکه صحنه هایی از انیمیشن یاد آور ، قسمت هایی از ارباب حلقه ها و گلادیاتور و حتی کمی یاد آور لورل و هاردی است اما هر چه هست مطمئنا عصر یخبندان (کار معروف کارگردان) نیست، یعنی نه تنها هیچ شباهتی به آن ندارد حتی قطعا می توان گفت که بسیار بهتر از آن است. یعنی کارگردان سعی در تکرار خودش نداشته و پیشرفتش محسوس است .
کریس وج اشاره می کند " بلواسکای از همان 26 سال پیش که شروع به کار کرد ، قصد کرده بود کارهایی را بسازد که تاکنون کسی سراغ آنها نرفته و بعد از آن هم کسی روی آنها کار نکند . شروع به کار بلواسکای انقلابی از لحاظ تکنیکی بر پا کرد . در نحوه داستان گویی و روایت قصه هم منحصر به فرد وارد شد و ادامه داد . برای آنها کاراکتر ها و احساسی که دارند مهمترین چیز است . من هم دوست دارم کسانی که به تماشای فیلمی می نشیند به کاراکترها عشق بورزند . در کنار تصویر کاراکترها ، دنیایی هم که از طریق انیمیشن ترسیم می کنم فوق العاده برایم پر اهمیت است ."
کریس وج توضیح می دهد که این، یک فیلم بسیار شخصی برای اوست و تا حد امکان سعی شده وفاداری به متن کتاب در آن لحاظ شود .البته ایده اولیه او هم که ساخت فیلمی با مضمون دنیا و حفاظت از آن بوده ،در دنیای این انیمیشن به شکل دیگری نشان داده می شود . دنیای اپیک یک جهان شاداب و مرموز ،در دل یک جنگل است با یک مسئله همیشگی نبرد خیر و شر، نیکی و بدی ، زشتی و زیبایی ، بقا و فنا . آدمهای خوب داستان یعنی leafmen ها با آن جثه های کوچک و ریزشان مثل سوسک روی درخت ها حرکت می کنند، از بلندترین جاها مانند یک تیر می پرند و هیچ آسیبی نمی بینند ،از آن سو شخصیت های منفی یعنی بوگانزها را داریم (Boggans) آنها موجودات غیر عادی کوچکی هستند که به نظر ابله هستند و هیچ وقت فکر نمی کنید خطرناک و ترسناک باشند ، اما وقتی تعدادشان زیاد می شود حمله می کنند، نابود می کنند و همه جا را غارت می کنند. آنها عامل ویرانی و خرابی اند و leafmen ها همیشه در حال آماده باش و مشغول دفاعند . مندریک به عنوان مظهری از شر و بدی در مقابل ملکه تارا قرار می گیرد . ملکه تارا به عنوان مظهر خیر و زندگی باید برای بقای حیات جنگل به یک قوزه ( غنچه جوان ) انرژی بدهد تا به وسیله آن زندگی و حیات جنگل تضمین شود، اما او در حین فرار از حمله مندریک آسیب می بیند و قوزه را به مری کاترین می سپارد و حالا مری کاترین که خیلی اتفاقی وارد دنیای کوچک و ناشناخته جنگلی شده ، وظیفه دارد که امنیت قوزه را تامین کند .
در این سفر طولانی و عجیب غریب ماب ، گراب ، ناد و ژنرال در کنار او هستند ، آنها در طول راه با موجودات غیر عادی عجیب و حتی ترسناک زیادی مواجه می شوند و در نهایت Nim با صدای استیون تایلر را ملاقات می کنند . با کمک او گروه به ظاهر جائی که باید بروند و کاری که با قوزه باید بکنند را پیدا می کنند، اما همان طور که می توان حدس زد پای مندریک به ماجرا باز می شود او قوزه را میدزدد و کار نهایی مری کاترین و گروهش شروع می شود ، آنها تمام توان و مهارتشان را جمع کرده و در مقابل او تمام قد دفاع می کنند و جنگل را از نابودی نجات می دهند .
کریس از گروهش خواسته تا جائی که می توانند در لحظات پایانی اکشن کار را زیاد کنند و طوری کار کنند که نقش مری کاترین کاملا به چشم بیاید . دختری با ورودش به دنیای ناشناخته به یک ناجی تبدیل می شود . از طرفی باید پدرش را پیدا کرده و در اثبات حقانیت تحقیقاتش به او کمک کند پس مری کاترین نقش سازنده و کلیدی ای در داستان دارد .دختر ویلیام جویس ، نویسنده کتاب، مری کاترین نام داشته و در 18 سالگی بر اثر تومور مغزی درگذشته است.
مدل ساخت فیلم به کارهای قبلی استدیو سازنده یعنی بلو اسکای شباهت دارد ، یعنی هر چند که این کار حال و هوای خاص و منحصر به فرد خودش را دارد اما مهر بلواسکای هم بر آن خورده و می توان گفت که هم در شکل و شیوه ساخت یک کار بلواسکایی ست هم از لحاظ تکنیکی. هرچند پیشرفت کاملا چشمگیری نسبت به کارهایی قبلی مشاهده می شود . همان طور که از بلواسکای توقع می رفت این بار هم با یک کار بامزه که شوخی های با نمکی دارد روبرو هستیم . کریستف والتز ، برنده جایزه اسکار بهترین هنر پیشه مرد ، با صدا پیشگی عالی خودش از نقاط قوت فیلم محسوب می شود، کریس وج موفق شده به خوبی از استعداد های او در پیشبرد کارش استفاده کند .
کریس وج علاوه بر کارگردان عصر یخبندان ، صدا پیشه کاراکتر اسکرت هم بوده و به عقیده خودش این شانس را داشته که یکی از ماندگارترین فیلم های بلند – فانتزی یک دهه اخیر را کارگردانی کند . او می گوید "وقتی به پروژه جدیدم فکر می کردم و زمانی که می خواستم استارت کار را بزنم، دوست داشتم مکانی داشته باشم که از هر لحاظ مرا مجذوب خود کند و به نظرم جنگل بهترین انتخاب بود . مکانی که خیلی راحت می توانستم روی آن کار کنم . فیلم من روایتگر یک جنگ و جدال دائمی بین نیروهای خیر و شر در دل جنگل است البته با شیوه و روش مخصوص خودش".
از لحاظ بصری یک انیمیشن CG بسیار سطح بالا و با کیفیت داریم با صحنه هایی زیبا و جادوئی از جنگل ،طراحی کاراکترها به نظر خیلی شبیه به آخرین کار استدیو دریم ورکز یعنی حماسه نگهبانان (Rise of the Guradians) است. البته شاید یکی از دلایلش ویلیام جویس باشد، چون هر دو کار از روی کتاب های او ساخته شده اند . صحنه های اکشن کار ،علی الخصوص صحنه های مربوط به پرواز مرغ مگس خوار یا پرواز بر فراز شاخه های درختان ،سرشار از انرژی و هیجان هستند و خیلی خوب کار شده اند.
کریس وج از انتخاب استیون تایلر به عنوان صدا پیشه بسیار راضی است و به شوخی در جائی گفته Nim خود شخصیت تایلر است .من کاری نکردم او در این انیمیشن فقط خودش را بازی کرده .
موسیقی فیلم توسط دنی الفمن Danny Elfman سازنده همیشگی موسیقی فیلم های تیم برتون ساخته شده و تم کار بسیار شبیه به کارهای اکشن کلاسیک در هالیوود است. به عقیده وج هیچ کس جز دنی الفمن قادر نبود چنین موسیقی مناسب و قابل قبولی برای این کار بسازد .
ترجمه : ایرانیان انیمیشن
Carl Ludwing مدیر فناوری استودیو Blue Sky درباره ی آخرین تکنولوژی های بکار رفته در رندر مناظر و شخصیت های اسرار آمیز انیمیشن Epic (حماسه) صحبت می کند...
تاریخچه ی کوتاهی از Blue Sky
در فوریه سال ۱۹۸۶، ۶ نفر از افرادی که در بخش MAGI شرکت Disney کار می کردند، تصمیم به تاسیس یک شرکت کامپیوتری انیمیشن کردند.
موسسین آن عبارتند از : Carl Ludwig, Dr. Eugene Troubetzkoy, Chris Wedge, Alison Brown, David Brown, و Michael Ferraro و این شرکت Blue Skyنام گرفت.
Ludwig یک مهندس برق بود و سابقا برای NASA ، بر روی سیستم ترکینگ ماموریت ماژول قمری Apollo کار می کرد. Troubetzkoy دارنده ی دکترای فیزیک تئوریک ، در زمینه ی شبیه سازی کامپیوتری رفتار ذرات اتم کار می کرد. Wedge یک انیماتور کلاسیک بود که دارای مدرک فوق لیسانس گرافیک کامپیوتر از دانشگاه Ohio بود. در اوایل شروع فعالیت این شرکت هیچ کداه ار آنها حقوقی دریافت نمی کردند.
Troubetzkoy و Ferraro و Ludwig نرم افزار اختصاصی رندرینگ که بر پایه ی فیزیک بود را به نام CGI Studio طراحی کردند.
برای مدت ۱۰ سال شرکت کوچک آن ها با کارهای گرافیکی برای فیلم های سینمایی و تبلیغاتی به حیات خود ادامه می داد، تا این که Wedge شرکت را متقاعد کرد که بر روی یک انیمیشن کوتاه کار کنند.
آن فیلم که Bunny نام داشت در سال ۱۹۹۸ موفق شد که جایزه اسکار را دریافت کند و باعث بوجود آمدن جریانی درحوزه ی CG شد. نرم افزار Troubetzkoy و Ludwig اولین امکان استفاده از radiosity را در این انیمیشن مهیا کرد. رندرینگ بر پایه ی فیزیک نیز به این انیمیشن مناظر طبیعی و بی همتایی را بخشید. و همان انیمیشن باعث شد تا Blue Sky به وسیله ی Twentieth Century Fox به عنوان یک شرکت ساخت انیمیشن شناخته شود.
در ادامه پرسش و پاسخی که بوسیله ی Barbara Robertson کمک سردبیر CGW و Carl Ludwing معاون مدیرعامل و مسئول ارشد فن آوری Blue Sky ، انجام شده است را می خوانیم.
ما همیشه در حال بروز رسانی و توسعه ی تکنولوژی هستیم. اما این اولین فیلمی است که ما تماماً بر روی آن متمرکز شدیم و آنچه را که می توانستیم انجام دهیم را نشان دادیم. انیمیشن های انسانی و نورپردازی آن فوق العاده است. ما استفاده گسترده ای از “پخشی نور” کردیم که به ما اجازه می داد صحنه های جنگل با برگ های درخشان و سایه های مناسب درست کنیم. مثلاً زمانی که نور به برگ ها می تابد، آنها می درخشند.
Wedge در مورد چیزی که میخواست کاملاً آگاه بود. این یک چالش بزرگ بود ، اما او به آنچه که ما می توانیم انجام بدهیم ایمان داشت و در نهایت ما این کار را انجام دادیم. و این فقط کار بخش تحقیق نبود بلکه تمام افراد در این موفقیت سهم داشتند.
ما در سال ۱۹۸۷ با تکنولوژی raytracing کار خودمان را شروع کردیم. به دلیل که رفتار نور به شما اجازه می دهد شبیه سازی واقعی فیزیکی را در طبیعت: “پخشی نور” ، نمایش سایه ها و radiosity را داشته باشید. ما سال ها از این تکنیک استفاده می کردیم و همه فکر می کردند که ما دیوانه هستیم، اما در حال حاضر همه می گویند که این یک برتری بزرگ است.
هر فیلم برای ما چالشی بزرگ به ارمغان می آورد، ما در این فیلم واقعاً تحت فشار بودیم. به لطف این فیلم ما الآن می توانیم تقریباً نورپردازی real-time را انجام دهیم. می توانیم یک نور را قرار دهیم و در همان لحظه محاسبات سایه را انجام دهیم و این به ما در سرعت بیشتر تولیدات کمک می کند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حمله به تایتانها – Attack on Titan – Shingeki no Kyojin
نام: حمله به تایتانها – Attack on Titan – Shingeki no Kyojin
» سال تولید: ۲۰۱۳-۲۰۱۴
» کارگردان: Tetsurō Araki
» شرکت تولید کننده: Wit Studio, Production I.G., Dentsu
» کشور تولید کننده: ژاپن
» تعداد قسمت: یک فصل – ۲۵ قسمت
» زبان: ژاپنی
» زیرنویس: فارسی + انگلیسی
» کیفیت: عالی (HD 1080p + HD 720p + HD 480p)
» فرمت: MKV
» پیوند: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه داستان: حمله به تایتانها (به انگلیسی: Attack on Titan و به ژاپنی: Shingeki no Kyojin) نام سریال کارتون محصول کشور ژاپن میباشد که به کارگردانی تتسورو آراکی (به انگلیسی: Tetsurō Araki) و نویسندگی یاسوکو کوبایاشی (به انگلیسی: Yasuko Kobayashi) ساخته شده است. از دیگر ساختههای تتسورو آراکی میتوان به سریال پرطرفدار « [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] » اشاره کرد. فصل اول مجموعه در ۲۵ قسمت ساخته شده که پخش آن از سال ۲۰۱۳ آغاز شده است. داستان انیمه به صدها سال قبل باز میگردد. جایی که انسانها بدست تایتانها کشته میشدند اما عده اندکی از آنها موفق شدند در شهری با دیوارهای بسیار بلند (حتی بلندتر از بزرگترین تایتانها) پناه بگیرند و جان سالم بدر ببرند. صد سال به همین منوال میگذرد تا اینکه…
تحلیل فصل اول سریال Attack on Titanشاید باور این موضوع کمی سخت باشد که بپذیریم ژاپنیها تا چه حد به یهود و تورات ارادت ویژهای دارند و به مفاهیم فکری آن پایبندند! برای درک این موضوع کافی است تا نگاهی موشکافانه به آثار تولیدی این کشور در زمینههای مختلف – سینما، انیمیشن (انیمه)، بازی های رایانهای و مانگا- انداخت و مفاهیم فکری یهود را در آنها جستجو کرد.برای درک بیشتر این موضوع، در این متن به بررسی یکی از جدیدترین آثار تولیدی کشور ژاپن در زمینه انیمیشن خواهم پرداخت و سعی خواهم کرد برخی از مفاهیم یهودی (توراتی) موجود در آن را مورد نقد و بررسی قرار دهم.انیمیشن (انیمه) حمله به تایتان (Attack on Titan)، سریالی 25 قسمتی است که در سال 2013 توسط کمپانی انیمیشنسازی Wit Studio، به کارگردانی تتسورو آراکی (Tetsurō Araki) و نویسندگی یاسوکو کوبایاشی (Yasuko Kobayashi) به بازار عرضه شد.
داستان: ماجرای انیمیشن در مورد سرنوشت نسل بشر است که پس از یک آپوکالیپس، به پشت دیوارهای بسیار مرتفعی پناه بردهاند و در پناه آنها به حیات خود ادامه میدهند. در مورد علت وقوع و نوع آپوکالیپس اولیه اینطور توضیح داده میشود که سالها پیش نسل بشر به طور ناگهانی با حمله غول های درندهخویی مواجه شدند که علاقه زیادی به خوردن گوشت انسانها داشتند! منشأ پیدایش این غولها (مکانی که آنها از آن جا آمده بودند) نامعلوم اعلام میشود و اطلاعات بشری تنها به نوع حمله آنها و - بهتازگی- نقطهضعف آنها خلاصه میشود. داستان در سال 845 AD آغاز میشود. 100 سال از آخرین حمله غولها به بشریت گذشته و نسل باقیمانده انسانها توانستهاند در پشت دیوار های چندلایه و مرتفع، در صلح و امنیت به حیات خود ادامه دهند. شخصیت اصلی داستان پسری به نام ارن یائگر (Eren Yeager)- تنها فرزند دکتر گریشا یائگر- است که آرزوی پیوستن به گروه شناسایی را در سر دارد. تنها گروهی که بهمنظور کسب اطلاع در مورد ماهیت و موقعیت غولها، اقدام به خروج از حصار دیوارها میکنند و از افراد نخبه و کارکشته تشکیل شده است.
محتوای مخفی: ادامه داستان فصل اول
محتوای مخفی: تفسیر
نام انیمه: Steins Gate
ژانر: Drama – Psychological – Romance – Science Fiction - Thriller
تم (سبک): Butterfly Effect – Conspiracy – Technology – Time - Travel
تعداد قسمت ها: 24 قسمت
کارگردان: Takuya Sato, Hiroshi Hamasaki
سال پخش: 2011
شبکه: Tokyo MX
استودیو: White Fox
رده ی سنی: بالای 15 سال
زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد
داستان:
«اوکابه رینتورو» ملقب به دانشمند دیوانه با کمک «ایتارو» و «مایوری» دو تا از دوستان نزدیکش، تصادفاً به اختراع مهمی دست پیدا میکنن: میتونن به گذشته ایمیل بفرستن و اونو تغییر بدن اما نتایج کار به این سادگی قابل بررسی نیست چون فقط اوکابه تغییرات زمان رو یادشه ...
توضیح:
«اشتین گیت» از روی یک بازی کامپیوتری به همین نام درست شده که در سال 2009 برای ایکس باکس عرضه شده بود. نقش اصلی داستان را اوکابه دانشمند دیوانه بر عهده دارد که ابتدا به نظر خل و چل میرسد، گاهی با تلفن خاموشش صحبت میکند، فکر میکند که همه ی دنیا برای او جاسوس می فرستند و فکر میکند که یک دانشمند خیلی بزرگی است که در واقع هیچکدام از اینها واقعیت ندارد. شخصیت اوکابه چند قسمت اول را به خنده و خوشی تمام میکند تا تماشاگرانش را جذب کند و سپس مشخصه ی اصلی اش را رو میکند...
یکی از مهمترین و برجسته ترین ویژگی های اشتین گیت داستان محکم و پرکشش آن است که گرچه وامدار بسیاری از فیلم ها و داستان های مطرح دنیا می باشد اما به خوبی و پس از چند قسمت، شروع به اغوا کردن مخاطب می کند به شکلی که او را مجبور به دیدن قسمت بعد و قسمت بعد می کند تا جاییکه به آخر برسد و فرصتی برای نفس کشیدن به وی بدهد . ویژگی دیگر انیمه، شخصیت های پیچیده و جذابی هستند که کمتر در جایی تکرار شده اند و گاهاً به شکل پخته تری به آنها پرداخته شده است .
اما به هر حال از این موضوع نمیشود طفره رفت که محور اصلی داستان (حرکت در زمان) تکراریست و بسیار بسیار به آن توجه شده و تا حدودی می توان گفت نکته ی جدیدی در آن باقی نگذاشته اند اما این نکته به هیچ وجه باعث تبدیل شدن اشتاین گیت به انیمه ای روتین نمی شود چرا که تماشاگرش را به خاطر ویژگی های منحصر به فردش که در بالا گفته شد بر صندلی نگه می دارد. اشتاین گیت انیمه ای داستانیست که به احتمال زیاد با شروعش، تا به آخر آن را ببینید
نقد:
شکی نیست که پس از آرزوی پرواز، سفر در زمان و غلبه بر آن یکی از آرزوهای بزرگ بشر در طول تاریخ بوده است. گرفتاری در بعد زمان، کندی اجباری و جبر زمانی، باعث شدهاند تا بشر به فکر یافتن راه چارهای برای فرار از آن باشد و در این راه دست به اکتشافات و ابداعات مختلفی بزند؛ اما پاسخ به این سؤال که آیا بشر در این راه موفق بوده یا نه با توجه به هجمه عظیم اطلاعات صحیح و ادعاهای دروغین موجود، کار چندان سادهای نخواهد بود. بر اساس همین میل درونی و اشتیاق بالای بشر به مبحث زمان، تاکنون داستانها، فیلمها، انیمیشنها و بازی های رایانهای زیادی در این رابطه تولید و به بازار عرضهشدهاند. آثاری که سوژه اکثر آنها شامل افرادی نابغه میشود که موفق به ساخت ماشین زمان و سفر زمانی شدهاند، یا افرادی که از آینده به جهان امروزی پای میگذارند و اخبار آینده را اعلام میکنند، انسانهایی که میتوانند از طریق گذر از خطوط زمانی (لایهها) زندگی در جهان های موازی را تجربه کنند و...انیمه دروازه اشتین (Steins Gate) – ترکیبی بیمعنا از دو نام آلمانی و انگلیسی و برگرفته از نام انیشتین- هم بر اساس نظریه «*نسبیت» و با محوریت «*خط جهانی» و مسائل پیرامون آن در سال 2011 به کارگردانی هیروشی هاماساکا (Hiroshi Hamasaki) و نویسندگی جوکی هانادا (Jukki Hanada) تولید شد.
محتوای مخفی: تفسیر
دلیل موفقیت «رالف خرابکار» چیست؟
«رالف خرابکار» پنجاه و دومین انیمیشن در تاریخ دیزنی است، که سال ۲۰۱۲ میلادی توانست به موفقیت چشم گیری دست پیدا کند. فیلم در واقع سفری به دنیای بازیهای ویدیویی است که هم برای دوستداران انیمیشن و هم بازی های ویدیویی جالب است.
فیلم در پرداختن به این نکته که در این دنیا همه چیز به چیزهای دیگر مرتبط است فوق العاده هوشمندانه عمل می کند. تصویر کردن ناامیدی ویران کننده یک کودک هنگامی که بازی ویدیویی هنگ کرده و درست عمل نمی کند لحظه ای دیدنی و تاریخی را خلق میکند.
کارگردان این انیمیشن ریچارد مور از سازندگان سریال «سیمپسونها» است که قصه انیمیشن هم متعلق به اوست و فیل جانستون و جنیفر لی بر اساس آن داستان، فیلمنامه را نوشتهاند. جان بخشیدن به تخیلی درون یک تخیل دیگر، تلفیقی از تم قدیمی یک بازی با دنیای دیگر بازی های جدید، به تصویر کشیدن گذشت سی سال از سالگرد بازی فلیکس و رالف به عنوان دو قطب مثبت و منفی بازی و نمایش دادن آنان در برابر دنیای بیرون کودکان، داستانی جذاب و استثنایی را در این انیمیشن رقم زده است. این فیلم درباره این مساله که دنیای الکترونیکی، روابط انسانی را از نو تعریف کرده است، سخن می گوید.
ریچ مور که این فیلم اولین تجربه کارگردانی انیمیشن بلند سینمایی اش به شمار میرود، در هیچ یک از لحظات این فیلم پر جنب و جوش، چیزی را از قلم نمی اندازد. فیل جانستون که سابقه نوشتن برای فیلم کمدی را دارد و جنیفر لی که اولین تجربه سینمایی اش را پشت سر می گذارد، فضایی ایجاد می کنند تا ریلی و سیلورمن بتوانند هنگام صداپیشگی بداهه گویی هایی هم در جهت افزایش طنز داستان انجام بدهند.
این انیمیشن در جوایز گلدن گلوب و اسكار نامزد بهترین فیلم انیمیشن بود و در نهایت توانست جایزه آنی را برای بهترین فیلم پویانمایی از آن خود کند.
هزینه ساخت این انیمیشن ۱۰۸ دقیقه ای، ۱۶۵ میلیون دلار اعلام شده است و به عبارتی هر دقیقه از این انیمیشن ۱.۵ میلیون دلار (۴.۵ میلیارد تومان) هزینه در بر داشته است. این محصول در نهایت با فروش نزدیک به ۴۳۶ میلیون دلار، نشان داد که توجه زیادی را جلب کرده است.
قصه از کجا شروع شد؟
رالف، معروف به رالف خرابکار شخصیت یکی از بازیهای کامپیوتری است و داستان این انیمیشن حول زندگی کسل کننده او می گردد. رالفِ خرابکار، نقش منفی یک بازی دهه هشتاد، به نام «فلیکس همه کاره کوچک» است، که دیگر از منفی بودن خود خسته شده و قصد دارد مانند شخصیت مثبت بازی یعنی فلیکس، به قهرمان تبدیل شود.
رالف از شکست های همیشگی خود که سی سال است آن را لمس میکند خسته و ناراحت است و آرزو دارد فرار کند و همین بهانهای است تا داستان فیلم با داستان بازی تفاوت داشته باشد. سفرهای رالف از داخل کابل های برق و موج های پروژکتور به جایی که زمین مرکزی بازی نام دارد صورت میگیرد. محلی که شخصیت ها میتوانند در آن جا با هم ملاقات کنند. رالف تصمیم دارد با به دست آوردن یک مدال قهرمانی، خود را به دیگر شخصیت های بازی اثبات کند اما مشکل آن است که شخصیت منفی بازی بر اساس برنامه ریزی صورت گرفته هیچ گاه نمیتواند به مدال قهرمانی دست پیدا کند. این جاست که اخطار داده می شود.
اگرچه معمولا قوانین بازی ممکن است باعث مرگ مکرر آنها در طول بازی شود، اما اگر خارج از بازی اتفاقی برایشان بیفتد به آخر خط رسیده اند. رالف که از این موضوع آگاه است دست از تلاش برنمیدارد و برای به دست آوردن مدال به فکر ورود به دیگر بازی ها میافتد، اما خطر نابودی او را تهدید میکند.
رالف در یکی از بازی ها به نام «ندای وجدان» مدال قهرمانی را به دست میآورد.اما اتفاقهایی روی می دهد که موجب می شود او همراه ویروس این بازی به سرزمین بازی دیگری که «شکرشتاب» نام دارد منتقل و با دختر بچهای به نام ونلوپه آشنا شود. این دختر که دچار نقص در برنامه ریزی است و تصویرش پیکسل پیکسل و شطرنجی میشود از مدال رالف برای ورود به مسابقه بازی رالی استفاده میکند.
پادشاه آن بازی که سلطان نبات معرفی میشود و سلطان دروغین آن بازی است با ونلوپه که به واقع بانوی واقعی آن بازی محسوب میشود دشمن است و تمام تلاش خود را برای اجازه ندادن به وی برای ورود به بازی رالی انجام می دهد چرا که در صورت عبور ونلوپه از خط پایان بازی، فریب سلطان نبات برای همگان آشکار می شود.
در نهایت رالف و ونلوپه به کمک شخصیت بازیهای دیگر یعنی گروهبان کالهون و فلیکس از دست سلطان و ویروس ها نجات پیدا میکنند و تمامی اتفاقات روی داده برای رالف موجب میشود تا وی ازخواست قبلی خود صرفنظر کند و به عنوان شخصی منفی اما با سبک زندگی دیگر، واقعیت خود را بپذیرد.
شخصیت های انیمیشن
رالف: او شخصیت اصلی است و خط اصلی فیلم بر محوریت این شخصیت پر زور، قوی اما مهربان شکل گرفته است.شخصیت پردازی رالف، سبک پوشیدن لباس، پاره بودن آستین، آویزان بودن بخشی از لباس، دستان پر قدرت و چهره کارگری او، شخصیتی دوست داشتنی را برای وی رقم زده و همین موضوع سبب شده میزان حساسیت ویرانگرانه وی در بازی، که شخصیت منفی محسوب میشود با حس مثبتی برای مخاطب تلطیف شود.
رالف از خود سوال های زیادی دارد، او میخواهد معنا و نقش خود در زندگیش را بداند بنابراین با خود وارد چالشی شده و از خود میپرسد اگر نخواهم آنچیزی باشم که برایش برنامهریزی شدهام چه میشود؟ آیا میشود بد نباشم؟ به واقع رالف سنبل مبارزه با روزمرگی است.
فلیکس: مرد کمک رسانی با مهارت های نامحدود است که برای نجات دادن می آید و قلب ساکنان ساختمان هایی را که رالف ویران کرده به دست می آورد. معمولا فلیکس به مهمانی های اشرافی دعوت می شود در حالی که رالف هر شب را در یک حیاط نامناسب می گذراند.
گروهبان کالهون: او سرباز زن نحیف و به شدت سخت کوش و سختگیری است که تا به حال جز با مردانی که قصد داشته به آنها دستور بدهد، با مرد دیگری آشنا نشده است. او در دنیای بازی «وظیفه قهرمان» زندگی می کند.
صداپیشگی
جان سی.رایلی، سارا سیلورمن، جین لینچ و جک مک برایر صداپیشگی گروه آشوبگری را بر عهده دارند که قرار است شر به پا کنند.
افسردگی رالف با صدای جان سیرایلی به خوبی نمایش داده شده است. کسی که می تواند به صورت طبیعی صدایش را بالا ببرد. از سوی دیگر فلیکس با صدای شاد و روحیهبخش جک مک بایر صداگذاری شده است. پیام ایدئولوژیک انیمیشن
سازندگان انیمیشن با تفکری فلسفی دستگاههای بازی را به مثابه یک جهان تصور کرده اند که در هر یک از آن دستگاه ها سرزمینی با رسم های گوناگون و قوانین متفاوتی وجود دارد. در این انیمیشن سرزمینهای گوناگون با عقاید فکری متفاوت به سه بخش تقسیم شده است.
در سرزمین بازی «وظیفه قهرمان»، نیروهای ویژه تحت سرپرستی گروهبان کالهون وظیفه جنگ با دشمنانی را که ویروس نامیده میشود، دارند. فضای به تصویر کشیده در این سرزمین همگی از نمادهای مدرن نظیر زره ها و اسلحه های پیشرفته برای سربازان و ساختمان هایی با معماری ویژه شکل گرفته است. شمایل فرمانده کالهون با چشمانی آبی و موهای طلایی که به عنوان نمایندهای از یک انسان آنگلاساگسون تلقی میشود تصویری از تمدن غرب را به مخاطب القا میکند. در این بازی گروهی از کوماندوهای آمریکایی و تعلیم دیده به مقابله با تروریست ها و دشمنانشان میپردازند.
در سیر انیمیشن و بعد از معرفی دو سرزمین با نمادهای خاص از دو تفکر متفاوت و به دست آوردن مدال قهرمانی توسط رالف، وی به طور ناگهانی با یکی از ویروس های بازی «وظیفه قهرمان» به سرزمین پر زرق و برق و آبنباتی شکر شتاب وارد میشود؛ سرزمینی ثروتمند و سرشار از منابع که در ابتدای ورود رالف به آن این موضوع به خوبی به چشم میخورد. این سرزمین بر خلاف دو سرزمین قبلی، توسط پادشاهی به نام سلطان نبات اداره میشود.
او فریبکار است، با چهره ای دلقک گونه که با نفوذ از سرزمین دیگری به حکومت در بازی شکر شتاب دست پیدا کرده است. سلطان نبات برای حکومت بر مردم نیاز به اغواگری و اقناع آنها دارد به این دلیل او با پاک کردن حافظه مردم و قفل زدن به آن توانسته است بر مردم حکومت کند. این سرزمین نماینده کشورهای پادشاهی اعراب است.
به هنگام ورود رالف به سرزمین شکر شتاب، او با خود ویروسی را از سرزمین وظیفه قهرمان وارد میکند که در صورت عدم پیدا شدن آن، ویروس شروع به تخم گذاری کرده و در نهایت موجب نابودی کل سرزمین شکر شتاب می شود.
کیفیت تکنولوژیکی انیمیشن
در این انیمیشن دیزنی سیستم نورپردازی جدیدی را با مجموعه ای از ابزارهای جدید تکنیکی به کار گرفته است و به همین دلیل جذب نشدن به گرافیک فوق العاده این انیمیشن کار بسیار مشکلی است. مدیر فنی دیزنی یعنی اندی هنریکسون از ابزارهای نوین دیجیتال برای کار استفاده کرده که به هنرمندان استودیو امکان کارهای خارق العاده ای را داده تا انیمیشنی دیدنی بسازند.
طبق گفته وی، «رالف خرابکار» از پیچیده ترین فیلم هایی است که در دیزنی تولید شده است. برای «رالف خرابکار» علاوه بر اصلاح و نوسازی خط تولید و استفاده از یک دوربین فیلمبرداری شکار حرکت مجازی جدید که به کارگردان فیلم ریچ مور اجازه می داد به صورت همزمان در صحنه های فیلم همراه با ساخت آن حرکت کرده و حرکت های دوربین را اصلاح کنند.
برای ساخت دنیای کاملی از آبنبات ها، گروه توسعه تصویری انیمیشن به بزرگترین نمایشگاه آب نبات جهان در کلن آلمان سفر کردند تا خود را در آبنبات های سراسر دنیا غرق کنند. آنها غرق در نورپردازی های جالبی شدند که برای نمایش آبنبات ها به کار گرفته شده بود. بعد آنها به شرکت تولید کننده آبنبات رفتند تا ببینند پویایی یک شرکت عظیم تولید آب نبات به چه صورت است. یکی از نتایج مهمی که به دست آمد استفاده از رنگ های گرم در سمت سایه بود تا غذا خوشمزه تر و جذابتر به نظر برسد.
موفقیتهای انیمیشن
استودیو دیزنی با دریافت ۵ جایزه شامل جایزه بهترین فیلم بلند انیمیشن برای «رالف خرابکار» فاتح چهلمین دوره جوایز سالانه انی در سال ۲۰۱۳ شد. این فیلم علاوه بر جایزه بهترین فیلم بلند انیمیشن، در بخشهای کارگردانی برای تلاش ریچ مور، موسیقی، صداپیشگی آلن تیودیک و فیلمنامه برای فیل جانسون و جنیفر لی هم پیروز شد.
این فیلم جایزه بهترین فیلم انیمیشن را از انجمن تهیهکنندگان آمریکا دریافت کرد و همراه «شجاع»، «فرانکنوینی»، «پارانورمن» و «دزدان دریایی! گروه ناجورها» از نامزدهای جایزه اسکار بهترین فیلم بلند انیمیشن بود.
منتقدان چه گفتند
«رالف خرابکار» در مجموع نقدهای مثبتی از منتقدان دریافت کرد و در وب سایت راتن تومیتوز ۸۶ درصد منتقدان به آن نظری مثبت دادند که در نهایت از میان ۱۶۸ نقد، امتیاز ۷.۵ از ۱۰ را به دست آورده است.
نظر بتسی شارکی منتقد لس آنجلس تایمز
این منتقد با دادن امتیاز ۹ از ۱۰می نویسد: تنها نوجوان درون من که به بازیهای ویدیویی معتاد بود، نیست که انیمیشین جدید دیزنی «رالف خراب کار» را ستایش می کند. محوریت این اثر روی ماجراهای یک شخصیت گردن کلفت و دوست داشتنی از درون بازی های ویدیویی است و میزان حساسیت ویرانگرانه فیلم و ترکیب احساس زمان قدیم و جدید فیلم از نکات فوق العاده آن به شمار می روند.
وی میافزاید: برای خلق دنیای رالف، هم از نظر ظاهری و طراحی و هم مفهومی توجه فوق العاده ای به جزئیات شده است. مثلاً به سیستم حمل و نقلی که درون کابل های الکتریکی جریان دارد توجه کنید، نه تنها به نظر جالب و سرگرم کننده است، بلکه اجازه می دهد شخصیت ها از قالب اولیه خود خارج شوند و چه کسی است که هر از گاهی به چنین کاری نیاز نداشته باشد؟
شارکی ادامه می دهد: پایگاه مرکزی بازی که فوق العاده با شکوه و با جزئیات تصویر شده، راه ورود به درون دنیای بازیها است. قطعاً این پایگاه، اشاراتی به یکی از بخش های خاص آکادمی هنرهای زیبای نیویورک سیتی دارد و این تنها یکی از چندین کنایه تصویری به شدت جذاب فیلم است.
به گفته وی، «رالف خرابکار» در مقایسه با سایر آثاری که نام دیزنی را به دوش می کشند، از نظر فرهنگی بار بیشتری دارد و با نشاط تر است. این انیمیشن با هنرمندی تمام، ترکیبی ایجاد کرده که به خوبی موفق می شود همانطور که تحسین مخاطبان بزرگسال را برمی انگیزد، کودکان را نیز به خنده بیاورد.
نظر راجر ایبرت منتقد شیکاگو سان تایمز
این منتقد با دادن امتیاز ۳ از ۴ درباره این انیمیشن خانوادگی میگوید: فیلم با توفان ذهنی خلاقی شروع میشود و در حالی که در دنیای چند بازی کامپیوتری رخ میدهد، بهانه های خاصی برای پشت صحنهها، قوانین زمینی و شخصیته ا ارائه می دهد تا آنها دائم خود را بازسازی کنند.
وی می گوید: من یک گله نیز در مورد پایین آمدن کیفیت فیلم به خاطر تعقیب و گریزهای بسیار و پایان ناپذیر و شاید زمانی برای تلفیق شدن لحظاتی که مخاطب آن کودکان هستند، دارم. این موضوع می تواند برای بزرگترها به سرعت قدیمی شود و در عین حال برای پدر و مادرانی که بچه هایشان اصرار به تماشای مکرر دی.وی.دی ها دارند، مناسب است.
منبع: MehrNews.com و animation.ir
گزیده نظرات منتقدان درباره «آنومالیسا» چارلی كافمن، دوك جانسون
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گاردين- كاترين شورد: بازگشت چارلي كافمن به صندلي كارگرداني، 7 سال پس از سينكداكي نيويورك، نتيجهاي خارقالعاده داد. فيلم به نحوي بديع از سبك استاپ موشن بهره گرفته كه ذهن شما را براي درك آن با خود درگير ميكند. كافمن و دستيار او، دوك جانسون تصاويري تكان دهنده و درعين حال چرك و كثيف را به نمايش ميگذارند و همين آنوماليسا را به اولين انيميشن اسكاري درجه آر تبديل ميكند.فيلم همچنين از روشهاي پربار و تازهاي، سوالاتي را مطرح ميكند كه سينما گاهي اوقات مشتاق پاسخ دادن به آن هاست. عشق چه سر و شكلي دارد؟ اينكه كاملا با دنياي بيرون در حالت انفصال به سر ببريد چه حسي دارد؟ و همانطور كه قهرمان داستان ميگويد: "انسان بودن چگونه است؟ درد كشيدن چطور؟"
تلگراف- روبي كولين: هر خوره فيلم هاروري ميداند كه عروسكها ميتوانند ترسناك باشند، اما آنوماليسا ميگويد احتمالا در نهايت از انسانها عجيب تر و دلهرهآورتر نيستند. فيلم درخشان غمآلود چارلي كافمن جعبهاي غافلگيركننده از چيزهاي مختلف باارزش را همراه خود دارد: انيميشن استاپ موشن، با كاراكترهايي كه پوست نرم و چشمان براقي دارند و از فلز و چرم و شيشه ساخته شدهاند. صورتهايشان را ميتوان به دو قسمت جداگانه تقسيم كرد، همين نكته اجازه ميدهد بيانگر طيف وسيعتري از احساسات باشند، همين درزها در خطوط چانه و دهانشان ديده ميشود. زماني كه پايان فيلم ميرسد –مونولوگي كوتاه، سرگيجه آور و پرگرد و خاك از جنيفر جيسون لي- انگار كه سطلي آب را رويتان خالي كرده باشند، شوك زده ميشويد و از حال روياگونه و خلسهآورتان بيرون ميآييد.زماني كه از سالن نمايش بيرون آمدم، با ترس به اطراف نگاه ميكردم.
ورايتي- پيتر دبروژ: اينكه آنوماليسا وجود دارد در سطوح مختلفي شبيه به يك معجزه كوچك است، از كمپين كيكاستارتر كه تامينكننده مالي فيلم بود تا آن مسير لطيف و پراحساسي كه فيلم در طي آن به قلب شما وارد شده و از شب تاريك روحي خسته به چيزي گرم، انساني و عجيب مشفق و مهربان تبديل ميشود. در كنار اين حقيقتي را بگنجانيد كه تمام اين داستان متوجه عروسكهايي است كه حالا ديگر به شدت يادآور فيلمي هستند كه نام كافمن را بر نقشه فيلمهاي سينمايي نشانهدار كرد: جان مالكوويچ بودن. آنوماليسا از محدوديتي كه در گروه بازيگران/كاراكترهايش دارد نفع ميبرد، با وجود اينكه نواقص لحظهاي ديگري هم براي خرده گرفتن از فيلم وجود دارد؛ مثل افكت موج دار عجيبي كه در بيشتر صحنهها روي صورت كاراكترها ديده ميشود، اما چيزي كه ارزش تماشا كردن دارد خود اين عروسكهاست. همان طور كه وس اندرسون چندي پيش با فيلم "آقاي روباه شگفتانگيز" وارد دنياي استاپ موشن شد، يافتن يك حرفهاي تمام عيار براي فعاليت در اين مديوم عجيب كار چندان آساني نيست. اما از قضاي روزگار كافمن و كمپانياش كاري بينقص را در يكي از مصنوعترين فرمتها ارائه كردهاند.
كريستين ساينس مانيتور- پيتر رينر: كافمن يكبار به چارلي رز در برنامه تلويزيوني او گفت "من واكنش ناسازگاري نسبت به رومانسهاي هاليوودي دارم. آنها چيزهايي به شدت مضر و آسيب رسان براي بلوغ من بودند." آنوماليسا به نوعي پاسخي تصحيحكننده نسبت به چيزي است كه كافمن آن را چهره خوشحال هاليوودي ميداند.آنوماليسا در اصل در سال 2005 يك نمايشنامه به نويسندگي كافمن بود و تنها دوبار با حضور اركستر كارتر برول به روي صحنه رفت. كمپين كيكاستارتر در نهايت تامين كننده مالي فيلم شد و اگر تا انتهاي تيتراژ پاياني بنشينيد، 1070 نام را در فهرست قدردانيهاي ويژه خواهيد يافت.
نيويوركر- آنتوني لين: داستان فيلم تازه چارلي كافمن، آنوماليسا در پنج مكان ميگذرد: يك هواپيما، يك تاكسي، يك هتل، يك مغازه، يك خانه. به عبارتي ديگر، اين داستان يك سفر كاري است. مرد تاجر مايكل استون، نويسنده كتاب "چگونه ميتوانم كمكتان كنم كه به آنها كمك كنيد؟" است و اين كتاب در صنعت خدمت رساني به مشتري حكم يك نوشته مقدس را دارد. ما مايكل را زماني ملاقات ميكنيم كه در حال پرواز از لسانجلس به سينسينتي است، مردي كنار او نشسته، يك مسافر مضطرب كه بي ملاحظه دستان او را در دست خود گرفته. اين اولين برخورد از بيشمار تماس انساني براي مايكل است؛ از ياد رفتهها، گمشدهها، اشتباهها و آنهايي كه به شكل نااميدانهاي خجالتآور بودند، اين تماس اول در طول يك ساعت و سي دقيقه بعدي وزوز ميكند و جرقه ميزند. دنياي فيلم به شكل ناگواري عجيب است.
مووي نيشن- راجر مور: در سي دقيقه ابتدايي آنوماليسا هيچ اتفاقي نميافتد. و هرچيز ديگري هم كه پس از آن ميآيد ادعايي محكم بر انيميشني بودن ساختار خود ارائه نميكند.آيا دنيا منتظر راهي تازه براي ساخت هرزهنگاري عروسكي مانده بود؟ منظورم جايي در جايي غير از ژاپن است؟ فكر ميكنم آنوماليسا فيلم شوخيهاي بديهي و ديگر چيزهاي ناراحتكننده است. با اين حال آنوماليسا هنوز هم ميتواند فيلمي تحريككننده براي تماشاگرانش باشد.
منبع ترجمه: 7faz.com
Ice Age: Continental Drift
شرکت سازنده : Blue Sky Studios
کمپانی توزیع کننده: فاکس قرن بیستم (۲۰th Century Fox)
کارگردان: استیو مارتینو ، مایک تورمیر (Steve Martino, Mike Thurmeier)
نویسنده: مایکل برگ (Michael Berg)
ژانر: انیمیشن/کمدی/ماجرایی/خانوادگی
بودجه ساخت: ۹۵ میلیون دلار
میزان فروش : ۸۷۷ میلیون دلار
محصول : ایالت متحده آمریکاسال تولید:2016
خلاصه داستان:عصر یخبندان ۴ آخرین قسمت چهارگانه عصر یخبندان است که با عنوان «رانش قاره ای» نام گذاری شده است.
مندی که در قسمتهای قبلی انیمیشن شاهد ازدواج و بچه دار شدنش بودیم، الان با دختر نوجوانش که دوست دارد رها و آزادانه و بدون قید و بند زندگی کند دچار مشکل است. سید که همیشه در آرزوی داشتن خانواده بوده است در این قسمت با خانواده اش رو به رو می شود اما به سرعت متوجه می شود که دلتنگی خانواده برای وی تنها به دلیل خلاصی آنها از مادربزرگ پیر خانواده بوده است. در اثر شکستن یخ (رانش قاره ای) مندی و دیه گو و سید از بقیه جدا می شوند. مندی به خانواده اش قول می دهد که در مکانی نزدیک پل دوباره به آنها بپیوندد.از این رو شاهد تلاش مندی و دوستانش از یک سو و الی ، هلو و دیگر حیوانات برای رسیدن به مکان موعود از سوی دیگر هستیم. هر دو گروه در مسیر با مشکلاتی رو به رو می شوند. گروه مندی مورد حمله دزدان دریایی قرار می گیرند و پس از طی مراحلی می توانند با کمک سنجابها و نهنگ دست آموز مادربزرگ دزدان دریایی را شکست دهند.در نهایت مندی نزد خانواده اش برمی گردد و همه حیوانات به جزیره موعود می رسند. ماموت پدر دیگر آن سخت گیریهای اول را ندارد و به این نتیجه می رسد که باید به نوجوانش فرصت آزادانه تفریح کردن را بدهد!
اسکرات سنجاب نیز که عامل اصلی رانش قاره ها ، ساخته شدن ابوالهول و حتی فرضیه تکامل داروین معرفی می شود، بالاخره به سختی به سرزمین شاه بلوطها دست پیدا می کند اما به واسطه حرص و ولع زیادش سرزمین موعود را را به نابودی می کشاند و آتلانتیس را غرق می کند!
خطوط تعلیق :
خط تعلیق اصلی: برگشت مندی در کنار خانواده اش و رسیدن به سرزمین موعود.
خطوط تعلیق فرعی: مبارزه گروه مندی با دزدان دریایی، استقلال طلبی هلوعشق دیه گو به شیرا، جست و جوی اسکرات برای پیدا کردن جزیره بلوط ها
شخصیت ها:
ری رومانو در نقش: مندی عضو خوش اخلاق و باهوش گروه و پدر یک خانواده
دنیس لیری در نقش: دیه گو، شخصیت شجاع و عنق
لکوئیزامو در نقش : سید، کاراکتر احمق انیمیشن
کوئین لطیفا در نقش : الی، همسر مندی
ککه پالمر در نقش: هلو، دختر بازیگوش مندی
جنیفر لوپز در نقش : شیرا، دزد دریایی که در آخر به گروه مندی می پیوندد
کریس وج در نقش : اسکرات، سنجاب حریص و خستگی ناپذیر
محتوای مخفی: تفسیر!!
قسمت سوم پاندا کنگ فو کار را می بایست در گروه انیمیشن های کودکانه طبقه بندی کرد. هر چند که فیلم گهگاه سعی دارد محتوایی برای بزرگسالان داشته باشد که به بهانه آن کودکان خود را در تماشای فیلم همراهی کنند، اما در نهایت و بر خلاف بهترین های این ژانر، فیلم را باید انیمیشنی صرفا مخصوص کودکان نامید. کونگ فو پانداکار به دنبال راضی کردن آن دسته ای است که از ماجراجویی های پو (با صدای جک بلک) در قسمت دوم این مجموعه لذت بیشتری بردند. اساسا وجود قسمت سوم مرهون فروش بالای دو قسمت پیشین این مجموعه است وگرنه پاندای کونگ فو کار ۳ هیچ خط داستانی جذاب و جدیدی برای عرصه در چنته ندارد. اما و با وجود اینکه پاندای ۳ موفقیتهای خود را باید مرهون قسمت های پیشین این مجموعه بداند، در نهایت آن را می توان محصولی موفق برای کمپانی سازنده دانست.
در حوزه کیفی، دریم ورکس را باید دومین کمپانی موفق سازنده انیمیشن بعد از پیکسار دانست. اما در نگاهی واقع گرایانه تر متوجه می شویم که انیمیشن هایی مانند شرک، ماداگاسکار و کونگ فو پانداکار (که همگی ساخت دریم ورکز هستند) در دراز مدت پتانسیل ابتدایی خود را از دست داده وبه طور تدریجي به داستان هایی پریایی ساده و به ظاهر پر زرق و برق تبدیل شده اند. پاندا ۳ از لحاظ گرافیکی شفاف رنگارنگ و تر و تمیز و از نظر روایت پر از اکشن و کمدی است، اما وقتی نوبت به محتوا میرسد، انیمیشنی مانند پاندای کونگ فو کار سه، پیام های اخلاقی تکراری مانند «خانواده مهم است»، یا «خودت باش» را به ساده ترین شکل ممکنه که درک آن برای کودکان خردسال هم قابل هضم باشد , ارائه می دهد.داستان پرداخت شده برای رسیدن به پیام های اخلاقی خالی از هر گونه ظرافت و فاقد صحنه های تاثیر گذار احساسی می باشد، که از این نظر در مقایسه با آثار برگزیده «پیکسار» که پیامی مشابه را با ظرافت تمام به مخاطب خود عرضه می دارند، اصطلاحا کم می آورد. علاوه بر آن، پاندای کونگ فو کار ۳ حتی تلاش نمی کند تا خود را به عنوان یک انیمیشن قابل توجه مطرح کند. تمام آنچه که دریم ورکس با این فیلم هدف قرار داده، کشاندن دوباره مخاطبان قسمت دوم پاندا به سینما و تکرار موفقیت فیلم، آنهم صرفا از نقطه نظر تجاری برای صاحبان سهام خود می باشد.
پاندای کونگ فو کار ۳ با معرفی شخصیتی منفی شبیه گاو(با نام کای و با صدای جی کی سیمونز) است آغاز می شود. پس از تسخیر جهان عرفان و با اسیر کردن افسانه ها و بزرگان هنر های رزمی، او قصد گسترش حاکمیت خود بر دنیای مادی را نیز دارد. تنها کسی که می تواند جلوی کای را بگیرد، پاندای قصه ما با نام پو است که اخیرا از سمت دانش آموزی، به استادی از سوی آقای شیفو (با صدای داستین هافمن) ارتقا درجه پیدا کرده است. پو نیز به شدت برای هماهنگ سازی خود با مسئولیت های جدیدش در جایگاه استادی دچارمشکل می باشد و این مسله همزمان شده است با ورود پدر واقعی وی با نام پاندا لی (با صدای برایان کرانستون) که خود را به زندگی فرزندش وارد ساخته و باعث ورود پو به دهکده پاندا ها و آشنایی وی با پاندا های دیگر شده است. تمام اینها مقدمه ای هستند برای ورود کای به داستان و آغاز برنامه ریزی پو برای سازماندهی خود و دیگران برای نجات دنیا.
تمامی صدا پیشگان کونگ فو پانداکار ۳ از مشهور ترین بازیگران حال حاضر سینما هستند. در حالی که هنوز تمرکز اصلی فیلم بر روی پو و صدای جک بلک هست، فیلم از صدای ۳ برنده اسکار (انجلینا جولی، داستین هافمن و جی کی سیمونز) در نقش های فرعی استفاده می کند. هر چند که به دلیل دیالوگ های معدود شخصیت های فرعی، عملا حضور جولی وهافمن در فیلم قابل تشخیص نمی باشد اما صدای موثر سیمونز و دیگر صداپیشگان مشهور مانند کیت هادسون و سیت راجز کاملا قابل شناسایی است. نتیجه آن شده است که کونگ فو پانداکار ۳ به خوبی از پتانسیل صداپیشگان مشهور خود استفاده می کند، بدون آنکه در دام صداهای بیش از حد آشنا و قابل شناسایی صداپیشگان فیلم گرفتار شود. تمامی صدا پیشگان کونگ فو پانداکار ۳ از مشهور ترین بازیگران حال حاضر سینما هستند. در حالی که هنوز تمرکز اصلی فیلم بر روی پو و صدای جک بلک هست، فیلم از صدای ۳ برنده اسکار (انجلینا جولی، داستین هافمن و جی کی سیمونز) در نقش های فرعی استفاده می کند. هر چند که به دلیل دیالوگ های معدود شخصیت های فرعی، عملا حضور جولی وهافمن در فیلم قابل تشخیص نمی باشد اما صدای موثر سیمونز و دیگر صداپیشگان مشهور مانند کیت هادسون و سیت راجز کاملا قابل شناسایی است. نتیجه آن شده است که کونگ فو پانداکار ۳ به خوبی از پتانسیل صداپیشگان مشهور خود استفاده می کند، بدون آنکه در دام صداهای بیش از حد آشنا و قابل شناسایی صداپیشگان فیلم گرفتار شود.
هر چند که شاید کودکان کم سن و سال چندان به لحاظ فنی توجهی به کیفیت سمعی و بصری انیمیشن پیش روی خود نداشته باشند، اما باید اعتراف کرد که پاندای کونگ فوکار ۳ از لحاظ شفافیت تصویری و لذت بصری با پیشرفت قابل توجه، در سطح بالایی قرار می گیرد.با تمام اینها هنوز از لحاظ فنی و گرافیکی شاهد نوآوری خاصی در این اینیمیشن نیستیم، اما با تماشای صحنه های رنگارنگ و پر جزئیات فیلم لذت بخش است. نسخه سه بعدی جدا از ثانیه هایی محدود، چیز چندانی را در حافظه مخاطب ثبت نمی کن و تماشای آن توصیه نمی شودد. در انتها فیلم از لحاظ سمعی و بصری، مانند تمام ویژگی های دیگر فیلم، تنها سلیقه مخاطب خود که کودکان، بخصوص کودکان طرفدار پاندای کونگ فوکار ۳ را راضی می کند و متاسفانه فیلم در راضی نگه داشتن مخاطب بزرگسال نمی تواند موفقیتی کسب کند.
گزیده نظرات منتقدان درباره «زوتوپیا»
تايم- استفاني زچرک: دنياي کودکان پيشاپيش به قدري با روباههاي سخنگو و خرگوشهايي که لحظات آموزنده خلق ميکنند پرجمعيت شده که تصور بيشتر شدن آنها حالا غيرممکن است. غافلگيري زوتوپيا در سرشار بودناش از حس زندگي است. حتي اگر پيام فيلم به انسانها کمي گلدرشت باشد-مردمان همه نژادها بايد ياد بگيرند چطور زندگي متعادلي داشته باشند- اما چيزهايي در فيلم وجود دارند که تماشاي آن را به تجربهاي دست اول تبديل ميکنند. داستان فيلم در دنياي حيوانات ميگذرد، جايي که شکار و شکارچي آموختهاند که در فضايي صلحآميز با يکديگر زندگي کنند. هيچ کس ديگري را نميخورد يا حتي موجود ديگري را تعقيب يا اذيت نميکند. به بياني صريحتر؛ زوتوپيا درواقع فيلمي درباره شمايلهاي مختار و متعصبي است که فکر ميکنند بهترين راه ماندن بر صندلي قدرت اطمينان يافتن از اين است که حيوانات "سفيد" در ترسي دائمي از حيوانات "سياه" به سر ببرند. و اين اگر استعارهاي شوکآور از زندگي معاصر در بيشتر شهرهاي آمريکا نباشد پس چيست؟ فيلم بايرون هاوارد و ريچ مور، به عنوان داستاني دوستداشتني درباره حيوانات سخنگو به شکلي جالب هدف خاصي را دنبال ميکند.يک رئاليسم جسورانه در فرم کارتوني.
هاليوود ريپورتر- مايکل رچشافن: گروه صداپيشگان فيلم با حضور جينيفر گودوين در نقش يک خرگوش قانونمند که به اولين پليس خرگوش در شهر پستاندارنشين زوتوپيا تبديل ميشود، کاري بينقص در ترکيب ايدهاي متواضعانه با پيامي به موقع درباره قدرت و توانمندي ارائه کردهاند. تابلوي نقاشي زوتوپيا-با يا بدون عينکهاي 3D- به لطف پالت رنگ خيرهکننده و معماري شهر آن (ساخته ديويد گوتز طراح) برجستهترين جنبه فيلم است. مايکل گياچينو آهنگساز نيز در اولين تجربه غيرپيکساري خود موسيقي مسرورانهاي ساخته است که به نظر ميرسد اداي ديني هم به برنارد هرمن و نينو روتا باشد.
تايم اوت- ديو کلهون: حيوانات سخنگو در يک فيلم ديزني؟ چيز تازهاي نيست. اما اين انيميشن پرزرق و برق اين ايده را به نقطهاي سرزنده و تازه ميبرد و جهاني متمايز و انساني را به ما نشان ميدهد (خب، دراصل ورژن آمريکايي آن را). با شهرها، خيابانها و بستنيفروشيهايي که مملوء از تمام پستانداراني است که تصورش را ميکنيد، البته به غير از انسان دوپا. بنابراين، يک گوزن روزنامه عصر را تورق ميکند، يک بوفالو (با صداپيشگي ادريس البا) نيروي پليس را مديريت ميکند و يک شير (جي کي سيمونز) شهردار است.فيلم آنها سرگرمکننده و بامزه است اما در لايههاي زيرين خود پيامي دارد که از متوسط فيلمهاي بچهها بالاتر ميرود (از جمله شوخي فمينيستي درباره اينکه حيوانات مونث را "گوگولي" صدا نکنيم.) جهان زوتوپيا زيرکانه و پراز جزئيات خيرهکننده است. فيلمي که بيشتر شبيه به محصولي از پيکسار تحت سلطه ديزني است تا يک فيلم ديزني خالص. کاراکترهاي رنگارنگ و تمامنشدني آن براي تماشاگران جوان دلنشين است، اما تکههاي بزرگسالانهاي هم دارد که طيف ديگري از تماشاگران را راضي ميکند؛ از جمله يک صحنه عروسي به سبک پدرخوانده. با اين اوصاف، چه کسي به انسانها نياز دارد؟
گاردين- جوردن هافمن: از فيلهاي غولپيکر تا موشصحرايي پر از وزوز، همه موجودات کوچک و بزرگ در لباسهايي بامزه وارد ميشوند و به لطف کامپيوترهاي فوقالعاده گران قيمت کارهاي بامزه و ستودني ميکنند. يک گاوميش با صداي تامي چونگ؟ سخت ميشود به ايده خام همه اينها نخنديد. شهر به خودي خود بهترين بخش فيلم است، سرشار از المانهاي ناب در طراحي. کمي يادآور «فوتوراما» است اما از بخشها و مناطق بيشتري تشکيل شده. شايد متريال فيلم به شکلي براي محصولي مختص به کودکان سنگين باشد، اگرچه اين هنوز همان ديزني هميشگي است، با اين حال همه چيز به خوشي و خرمي تمام ميشود و پايان ظريف و دقيقي ندارد.
اسکرين ديلي- جان هزلتون: نمايشگاهي از حيوانات سخنگو، يک داستان رازآلود نوآرگونه و پيامي بر ضد تعصبات قومي همگي بخشي از زوتوپيا هستند. با وجود تاثيرگذار بودن هريک از اين المانها اما چيز بيشتري در نهايت به تصوير کلي فيلم افزوده نميشود و اين اثر استادانه ساخته شده و سرشار از احساسات انيميشني را درنهايت رها ميکند تا به عنوان يکي از آثار قابل قبول و متوسط کمپاني شناخته شود.با اين حال فيلم هرگز موعظه نميکند و پيام خود را درباره خطرات تن دادن به کليشهها نسبتا واضح بيان ميکند و تعصبات قومي و نژادي را در ميان انسانها محکوم ميکند.
ترجمهی ویسنا فولادی - 7فاز
Anomalisa یک انیمیشن مخصوص بزرگسالان است. ساخته ی چاک کافمن و دوک جانسون، 2015. این انیمیشن داستان یک سخنران رو روایت می کنه که آشنایی با یک زن زندگی روزمره اش رو تغییر می ده.
شدیدا توصیه می کنم به دیدنش ولی دقت کنید که این انیمیشن مناسب کودکان نیست.
گاردین- جوردن هافمن: درباره تر و تازه بودن حرف میزنیم. کارتون غذایی سث روگن/Seth Rogen ، مثل بهترین کارهای او، یک بسته وسوسه کننده است. فیلمنامهای که همکار همیشگی او ایوان گلدبرگ (به همراه کایل هانتر و اریل شفیر) نوشته در ابتدا به نظر فقط به مواد غذایی قفسه فروشگاهها که خصوصیات انسانی یافتهاند و بددهنی میکنند میپردازد. همه چیز با شروع فیلم متظاهرانه است، اما با آن همراه شوید، این فقط یک دستگرمی برای پا گذاشتن به دنیایی غافلگیرکننده در یک کمدی کاملا زیرکانه است. چیزهای مسخره زیادی در «سوسیس پارتی» وجود دارد، مثل زمانی که مردی در حال نشئگی ناگهان میتواند غذاهای زنده را در خانهاش ببیند و صدای آنها را بشنود، یا یک آدامس جویده شده تحت تاثیر استفن هاوکینگ، اما (قسم میخورم) پیام غنیتری هم وجود دارد. درواقع اگر اصلا پیامی در این فیلم وجود داشته باشد این است که حتی اگر شما فکر کنید یک نفر دیگر کارهای احمقانه میکند، نمیتوانید با سرزنششان در حماقت خود از آنها پیش بیفتید. چیزی که حالا با نزدیک شدن به انتخابات که حامیان هر کاندیدا به قدری احمق به نظر میآیند که باید شک کنیم حتی قادر به بستن بند کفشهایشان هستند، بیشتر معنا پیدا میکند.
ایندیوایر- دیوید ارلیچ: این یک کارتون درجه آر (R) است که قهرمانش یک سوسیس به نام فرنک و خبیثاش یک عوضی به معنای واقعی است. این فیلم به قدری کثیف است که «ساوث پارک: بزرگتر، بلندتر و بدونکات» پیش آن مثل یکی از شاهکارهای خوشتراش و چشمنواز استودیوی جیبلی به نظر میآید. «سوسیس پارتی»، خوب یا بد، فیلمی است که واقعا وجود دارد. و در نقطهای از مسیر حین تماشای آن، این واقعیتی است که واقعا شما را شوکه خواهد کرد. کاری را که «روانی» با حمامها کرد، «سوسیس پارتی» با غذاها میکند. اگر کمدی فیلم به اندازه وسواساش درباره رژیمها بود آن را یک شاهکار در تمام دوران میدانستیم. اما حالا با فیلمی طرف هستیم که بامزهترین شوخیهایش همانهایی هستند که برای اولین بار ساخته میشوند. نمیشود این حس را از خود دور کنیم که کاش «سوسیس پارتی» توسط مغزهای متفکر آن با فرم روایی آزادانهتری ساخته میشد؛ نزدیکتر به «یک پوینده تاریک» تا «زندگی یک حشره». اما تامین سرمایه برای «سوسیس پارتی» تا همین اندازه هم قطعا کار سختی بوده است.
ورایتی- جو لیدون: همه چیز از زمانی پیچیده میشود که فرنک حقیقت را درباره خوراکیهایی مثل خودش زمانی که از قفسهها بیرون آمده و به خانه میروند درمییابد. و مهمتر از آن او میفهمد که "فناناپذیران" پرنفوذ یک افسانه از زندگی شادمان پسین ساختهاند تا محصولات فروشگاهها را از پی بردن به پوچیای که در بیرون منتظرشان است بیخبر نگه دارند. زمانی که فرنک سعی میکند این خوراکیها را به هوش بیاورد آنها از این ایده استقبال نکرده و حتی آن را باور نمیکنند. فیلم که به نظر راه «این آخرشه/This Is the End» را دنبال میکند اینطور نشان میدهد که سث روگن شاید ویرانگرترین تمثیلپرداز مذهبی بیریایی باشد که امروز در هالیوود فعالیت میکند.
سالون- اندرو اوهایر: کمدی تاثیرگذار و مقدار زیادی عناصر متفکرانه به این داستان اخلاقی درباره یک هات داگ به نام فرنک که حقیقت را درباره زندگی پسین مییابد تزریق شده است. اینکه فیلم از برخی جهات- اینکه با یک کارتون دغدغهمند به س.ک.س که درون فلسفه وجودی شیرجه میزند و در نهایت فاش میکند که نسخهای از تمثیل غار افلاطون است طرف هستیم- ارزش تماشا کردن داشته باشد سوال پیچیدهای است. خب، نه، بلوف میزنم. من از این فیلم متنفر شدم؛ آرزو میکنم هیچ وقت آن را ندیده بودم. اما این به معنای بیارزش یا فاسد یا کاملا چرند بودنش نیست./ ترجمه از 7فاز