-
● گذر از كار جمعی به كار فردی
اگر نگاهی به سابقه لطفی بیندازیم او به خصوص در دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ یكی از اهالی موسیقی است كه سودای تاسیس نهادهای جمعی را دارد و گروه شیدا و سپس چاووش یادگار همان سالهاست. در این دو گروه برجسته ترین نوازندگان و خوانندگان موسیقی ایران مثل محمدرضا شجریان و پرویز مشكاتیان عضویت دارند و آن سالها گروه دیگری از نوازندگان و خوانندگان نیز با او همكاری دارند. در نوارهایی كه از آن سالها به یادگار مانده است و توسط دو موسسه آوای شیدا و دل آواز منتشر شده است، نامهایی را میبینیم كه كنار هم قرار گرفتن آنان در یك كنسرت به آرزوی اهل موسیقی تبدیل شده است. با این همه برخی از آن هنرمندان این روزها خود با گروههایی فعالیت میكنند، اما در فعالیت چند سال اخیر لطفی نوعی گذار از كار جمعی و علاقه به فعالیت جمعی به فعالیتهای فردی دیده میشود. كافی است به نوارهای اخیر او نگاهی بیندازیم و آن را با نوارهای سالهای گذشته او مقایسه كنیم. در <گریه بید> كه در تئاتر شهر پاریس اجرا شده است فقط نام لطفی و نام قوی حلم دیده میشود. در <رمز عشق> هم كه در كپنهاگ دانمارك اجرا شده است همین دو نام دیده میشود و در <خموشانه> نیز همین دو نام تكرار شده است و در <قافله سالار> كه در فلورانس ایتالیا اجرا شده فقط یك نام ؛ محمدرضا لطفی است. در كنسرت اخیر او نیز خودش بود و قویحلم كه با توجه به بداهه نوازی این كنسرت احتمالا اجرای گروهی دشوار میشد، اما استمرار كارفردی كه از اواسط دهه ۶۰ آغاز شده است، نشان از یك انتخاب میدهد. محمدرضا لطفی كه روزگاری بیش از هر هنرمندی دنبال تاسیس گروه و كار جمعی بود اكنون به كار فردی روی آورده است.
● حذف خواننده
موسیقی سنتی ایران به شدت وابسته به خواننده است. در نقد خواننده محور بودن موسیقی ایرانی برخی از منتقدان و اهل موسیقی (برخی از نوازندگان) پیش از این سخن گفتهاند. یك گروه موسیقی سنتی ایرانی كه خواننده نداشته باشد، برای مخاطب ایرانی چندان متعارف به نظر نمیرسد. با این همه لطفی در سالهای اخیر و پس از پایان كار گروه چاووش به نظر میرسد كه آگاهانه تلاش كرده است به نوعی از موسیقی دست یابد كه در آن خواننده محور نباشد. مروری بر نوارهای او نشان میدهد كه او در كنسرتهای خود كسی را به عنوان خواننده نداشته است. با این همه به نظر میرسد او جای خالی خواننده را با صدای خودش پر كرده است. هم در كنسرت اخیر و هم در نوارهای او كه ضبط شده كنسرتهای خارج از كشور اوست، خوانندهای حضور ندارد و خود او تنها خوانده است. او در كنسرت اخیرش با تفال به دیوان شعرا، شعرهایی را انتخاب و همان جا میخواند. علی القاعده منتقدان موسیقی درباره تاثیرات حذف خواننده از گروه نظر و به این پرسش پاسخ خواهند داد كه آیا حذف خواننده در این گروه با وجود صدای لطفی میتواند به تغییر ذائقه مخاطب ایرانی منجر شود یا نه؟
● گذر از گرایش اجتماعی به گرایش عرفانی
یكی از ویژگیهای آثار لطفی در دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ گرایش پر رنگ اجتماعی او بود و اصلا هدف تاسیس گروه چاووش نیز عملی كردن چنین رویكردی بود. جالب است كه لطفی پیش از تاسیس گروه در سال ۱۳۵۱ آهنگی به یاد عارف میسازد و آن را در سالهای بعد با تصنیفهایی از سایه و با صدای شجریان منتشر میكند. عارف هنرمند سیاسی دوره قاجار است كه ترانههایش بیشتر رنگ و بوی اجتماعی و سیاسی دارد. انتخاب عارف، خود برای او و گروهش یك نشانه است، نشانه آغاز یك حركت كه چاووش نام میگیرد. <به یادعارف> برای او بیشتر حلقه اتصال به موسیقی دوره قاجار است كه به نظرش سیاستهای فرهنگی دوره پهلوی در آن گسست ایجاد كرده است. موسیقی ایرانی در دوره قاجار به خصوص با عارف به منزله نشانه نوع موسیقی انتخابی از آن دوره، گرایش او را به موسیقی اجتماعی و سیاسی نشان میدهد. گروه چاووش میكوشد كه در سالهای آغاز انقلاب و متناسب با حال و هوا و هیجان روزهای انقلاب نوعی از موسیقی ملی میهنی را ابداع كند كه با مردم رابطهای فرهنگی برقرار كند و ترانههایی چون سپیده (ایران ای سرای امید/ بر بامت سپیده دمید) در آن دوره منتشر میشود كه هنوز نیز در روزهایی كه صدا و سیما نیاز به بسیج مردم داشته باشد، از تاثیر این ترانه غفلت نمیكند.
حوادث بعدی نیز كه منجر به دلخوری او میشود، نیز كماكان باید روحیه و حال و هوای موسیقی اجتماعی را در او حفظ میكرد، اما او پس از سالها غیبت در روزگاری بسته تر از پیش به ایران بازگشته است و در هیات درویشان و به سبك و سیاق آنان كنسرت میدهد و در این چهره سپیدپوش كه دستی توانا در نواختن دارد و هنوز میتواند به اعتبار نامش هر شب چند هزار نفر را میهمان ساز بدون خواننده خود كند، نشانی از آن لطفیای كه گرایش اجتماعی داشت دیده نمیشود، مگر همان انگشتان توانا و حنجره خسته. كافی است شعرهایی را كه آن روزها محمدرضا شجریان برای همراهی با ساز لطفی انتخاب میكرد و نسبتش را با شرایط و حال و هوای اجتماعی آن روز بسنجیم و بعد مقایسه كنیم با شعرهایی كه این روزها بر زبان لطفی جاری میشود، تا تصویر روشنتری از این تغییر و تحول داشته باشیم. او در كنار گذر از گرایش اجتماعی به گرایش عرفانی و صوفیانه كه با آوازهایی دوست ای دوست او طنینانداز میشود و الحق كه حس و حالی هم ایجاد میكند و شور و حال میبخشد، به نوعی از سنتگرایی و بومیگرایی نیز میرسد. برای قبول این ادعا كافی است یك بار همان مقالهای را كه بهخموشانه پیوست كرده بود نگاه كنیم و نگرانیها و دغدغههای استاد را در فاصله گرفتن از شیوههای اصیل تر و قدیمی تر نواختن كمانچه مرور كنیم.
علی اصغر سیدآبادی
روزنامه اعتماد ملی
-
نگاهي ديگر به كنسرت استاد محمدرضا لطفي
محمدرضا لطفي كه پس از سالها اقامت در خارج از كشور سال گذشته به ايران بازگشت و با طرح موضوعهايي جنجالي به نقد هنرمندان موسيقي كشور پرداخت و با انجام گفتوگوهاي متعدد خبر از اتفاقهاي تازهاي در موسيقي داد، در دو شب گذشته، بخشي از اين اتفاقهاي تازه را در اجراي خودش با مخاطبان و دوستداران موسيقياش در ميان گذاشت.
او كه در ماههاي اخير با گشودن مكتب ميرزا عبدا... به آموزش هنرجويان پرداخته و تلاش كرده است تجربههايش را به هنرجويان منتقل كند، نقدهايي را درباره كمانچهنوازي ايران مطرح كرده است و در كنسرت اخيرش كمانچه به دست گرفت و به تكنوازي كمانچه پرداخت.
برخي از مشتاقان لطفي در دو شب گذشته منتظر شنيدن صداي ساز او بهطور مستقيم از راديو بودند، اما اين اتفاق رخ نداد، هرچند پيش از اين اعلامشده بود كه اين اتفاق خواهد افتاد، ظاهرا توافق نهايي با سازمان صدا و سيما حاصل نشده است.
يكي از دغدغههاي دوستداران لطفي، تهيه بليتهاي اين كنسرت بود كه طبق روال فروش بليت در كنسرتهاي بزرگان موسيقي ايران انتظار ميرفت كه بليتهاي كنسرت لطفي نيز سر از بازار سياه درآورد، اما اينچنين نشد و اعلام 10 مركز فروش بليت و همچنين تعيين قيمت بالا براي بليتها باعث شد كه بازار سياه براي بليتها ايجاد نشود. ضمن اينكه مدير برگزاري كنسرت علت ديگري را نيز براي اين موضوع در گفتوگو با فارس برشمرده است: توزيع بليت بر اساس طراحيهاي صورت گرفته به صورت پلكاني بوده و هركس تنها ميتواند روزانه 4 بليت تهيه كند.وي همچنين در گفتوگو با ايسنا از فروش شبانه 2400 بليت براي هر اجرا خبر داده بود.
محمدرضا لطفي و محمد قويحلم هر دو با لباس سراسر سفيد كه با ريش بلند و سفيد آنان هماهنگ بود، ميان تشويقهاي حضار بر صحنه حاضر شدند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در رديف هاي نخستين
چهره هائی چون محمدرضا شفيعي كدكني، عزتالله انتظامي، شهرام ناظري، پرويز مشكاتيان، اكبر زنجانپور، هوشنگ ابتهاج، مجيد درخشاني، هما روستا، حسين دهلوي و آيدين آغداشلو در ميان حاضران ديده ميشدند.
برنامه با تكنوازي تار لطفي در مايه افشاري آغاز شد و در ميانه برنامه، خود نيز همراه تارش شد تا در كنار صداي تار، صداي او هم به گوش برسد كه:
مستي ما از مي است/مستي ما از ني است
و اين خواندن در قطعات بعدي نيز ادامه يافت:
اگر عالم همه پر خار باشد/ دل عاشق پر از گلزار باشد
سپس قويحلم نيز همراهش شد تا در كنار صداي تمبك و تار صداي لطفي را بشنويم كه: آمدهام بيدل و بيخودت كنم.
قطعه پاياني بخش اول برنامه، <هو حق مددي> بود كه حال و هوايي عارفانه و قلندرانه داشت.بخش دوم با تكنوازي كمانچه آغاز شد؛ سازي كه سخنان لطفي دربارهاش، واكنش يكي از برجستهترين كمانچه نوازان ايران يعني كيهان كلهر را در پي داشت. كمانچه اما به نظر ميرسيد سازي نباشد كه تكنوازياش بتواند وجد و حالي در مجلس ايجاد كند. كمانچه بيشتر ساز گلايه و شكايت و فراق و هجران است و شعرهايي را كه لطفي ميخواند نيز چنين حال و هوايي داشت.
استاد لطفي پس از كمانچهنوازي، سهتار را به دست گرفت و با تنبك قويحلم همراه شد و نواختند تا نيمههاي شب و خواند و خواند:
عبوس زهد به وجه خمار ننشيند/ غبار راه طلب كيمياي بهروزي است
روزنامه اعتماد ملي
-
اركستر ملي به رهبري فرهاد فخرالديني،
اركستر ملي به رهبري فرهاد فخرالديني، ارديبهشت ماه در تالار وحدت با اجراي قطعاتي از حبيبالله بديعي، همايون خرم، روحالله خالقي و .... به روي صحنه رفت.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اين برنامه هشت قطعه با كلام و چهار قطعه بدون كلام اجرا شد كه با خوانندگي سالار عقيلي همراه بود. </FONT />
در بخش نخست قطعاتي چون گيسو، از فريدون حافظي، تنظيم فرهاد فخرالديني، بدون كلام، جرعهاي از آسمان، از مهرداد دلنوازي با شعر رحيم زريان، جفاي گلچين، از عبدالحسين برازنده با تنظيم مازيار حيدري و شعر حسن صدرسالك، رقص صبا، از علياكبر قرباني، بدون كلام، كلبه از حبيبالله بديعي با تنظيم شهرام توكلي و شعر تورج نگهبان و با شباهنگ، از مازيار حيدري با شعر فريدون مشيري، بهاجرا درآمد كه در برخي از قطعات رنگآميزي صداي پيانو و تمپوي سازهاي ضربي لحني تازه به اثر بخشيده بود. </FONT />
چرخش هماهنگ ريتم و تسلط فخرالديني به اركستر يكي از دلايلي بود كه تشويق مردم در پايان قسمت اول چندين دقيقه به طول انجاميد. </FONT />
در بخش دوم اين برنامه نيز قطعات شورافكن (از علياكبر قرباني، بدون كلام)، سرخوشان (از مهرداد دلنوازي با شعر اسماعيل اميني)، دگر چه خواهي ( از حبيبالله بديعي با تنظيم شهرام توكلي و شعر نواب صفا)، سوئيت ليريك (از علياكبر قرباني، بدون كلام)، واي از شب من( از همايون خرم با تنظيم توكلي و شعر رهي معيري)، خوشه چين (از روحالله خالقي با تنظيم شهرام توكلي و شعر حسين گل گلاب) به اجرا درآمدند. </FONT />
اعضاي اين گروه در اجراي چهارشنبه شب عبادت بودند از: منوچهر انصاري، امير مينوسپهر، حامد كرماني، علي عسگري، مصطفي جوهريان، سحر دادبين، شهره مهرآبادي، پيمان ميرآقاسي، نويد مصطفي، حميدرضا مختاري و ايمان فخر (ويولون اول)، خسرو رحيميان، حسن قائممقام، هومن عباسي شمس، مهتاب حسنخاني، نادر كشاورز و شهرام توكلي، بهرنگ آزاده، نيما حسينزاده، آزاده شمس و سالار محبوبيان. </FONT />
(ويولن دوم)، فريدون زرين، سهراب برهمندي، عباس خسروي، علي اكبرپور، آليناعسگري، رضا رحمتي، آتنا زنگنه و هومن اتابكي( ويولون آلتو)، محسن تويسركاني، مجيد اسماعيلي، داوود منادي، شاهرخ خليلينژاد، ماني هاشميان و گلنار غراب (ويولون سل)، عليرضا خورشيدفر، حسين بيات، كارن كبيري و سپيده خداوردي (كنترباس). </FONT />
بهناز ذاكري، پريچهر خواجه، شقايق بختياري خو، فاطمه صادق تبار اميري، هيلا فيضپور، مريم رضايي نژادبان، پديده احرارنژاد، آوا ايوبي، جلال اميرپورسعيد، علي پژوهشگر، اميراصلان غلامي، داوود بزرگپور، شهرام ركوعي، محمدعلي القا، حسين تاجيك، محمدحسين پورمعين، سعيد اتوت، شبنم پرورش، فرشاد محمدي، محمود منتظم صديقي، مازيار حيدري، ميلاد عمرانلو و نسرين ناگهاني از اعضاي ديگر اين اركستر بودند
ايسنا
-
استاد محمد رضا شجریان در سوگ مادر
افسر شاهوردياني مادر استاد محمدرضا شجریان يكشبه شب 17 تير ۱۳۸۶ درگذشت
مادر این استاد آواز متولد سال 1300هجری شمسی در مشهد و دارای شش فرزند به نامهای محمدرضا (فرزند اول) علیرضا، نسرین، احمدعلی، محمدجواد (سیامک) و امیر بود.
در خراسان، محمدرضا شجريان كه 30 سال پيش دعاي "ربنا" را تلاوت كرده بود، در مراسم ختم مادرش كه در مسجد الزهرا (س) مشهد با حضور جمعي از مردم برگزار شد، بار ديگر فرازهاي پاياني سوره "بقره" را كه به اين دعا ختم ميشود، تلاوت كرد. </FONT />
وي همچنين پيش از تلاوت قرآن در سخناني با تشكر از حضور مردم در طول مراسم تشييع و نيز بزرگداشت مادر خود اظهار كرد: زبانم از تشكر محبتهاي بيدريغ شما قاصر است، هرگز اين همه بزرگي منش و صفاي شما را از ياد نخواهم برد.
درگذشت مادر استاد را به ايشان و خانوادهشان صميمانه تسليت میگوئیم.
-
نقدي بر «سرود گل» تازه ترين آلبوم گروه هم آوايان در فرانسه
حسين عليزاده بي شک يکي از بزرگترين هنرمندان موسيقي ايران است. هنرمندي که همواره تلاش کرده موسيقي ايران را براي مخاطب امروز زنده کند. موسيقي که سال ها و سال ها در يک محدوده بسته مي چرخيده و از گوشي به گوش ديگر و از دلي به دلي ديگر خوانده مي شده و هر چه جلوتر مي رفته تنها مخاطبان خاص و محدود خودش را داشته است. او در «راز نو» و «به تماشاي آب هاي سپيد» بلندترين قدم هايش را برداشت. آنقدر که مخاطب اين دو اثر بيشتر نسل جوان ايران بودند؛ که احساسات و آرزوهايشان را در اين موسيقي متجلي مي ديدند.
و امروز «سرود گل» که در ايران ضبط و تنظيم شده و در اروپا به بازار عرضه شده است...
اين يادداشت کوتاه بيش از آنکه نقد اثر حسين عليزاده باشد، با شنيدن «سرود گل» بهانه اي است براي يافتن پاسخ اين پرسش قديمي که «چرا موسيقي ايراني با مردم ايران هم آواز نيست؟» البته نه از ديد يک هنرمند و موسيقي شناس ايراني، بلکه تنها از ديد يک شنونده علاقه مند به موسيقي که سال ها بارها و بارها اين سوال را شنيده و جواب قانع کننده اي از اهل موسيقي دريافت نکرده است.
به روشني مي بينيم که جنبش هاي نو در شعر ايران، بعد از اوج شعر قرن هاي گذشته، با شاعران توانمندي چون نيما يوشيج، فروغ فرخزاد، احمد شاملو و... پا به پاي حرکت هاي نوين شعر در جهان پيش رفته.
آن زمان که نيما يوشيج با شهامت شعر ايران را از عروض قديم رها کرد و به دنبال او اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و احمد شاملو، شيوه بيان و مفهوم شعر امروز را در اين راستا جلو بردند، اگر بسيار بودند آنها که نگران الگوي شعر قديم و قافيه و رديف بودند و با تعصب جلوي اين جنبش هاي نو را مي گرفتند، امروز شعر ما هم سرنوشتي چون موسيقي مان داشت. اما خوشبختانه ذوق انسان ايراني در شعر و ادبيات اين نياز را حسد و از حرکت هاي جديد پشتيباني کرد.
تا امروز که زبان شعر يک زبان جهاني است، شعر ايران هم استوار و پايدار در کنار ساير فرهنگ ها با مخاطب ارتباط برقرار مي کند.
اولين بار «سرود گل» را در کنسرت گروه هم آوايان شنيدم؛ بي نهايت لذت بردم، از درون رقصيدم و پرواز کردم. در بي نهايت لايه شفاف موسيقي عليزاده چرخيدم، با ساز او تا اوج رفتم، در حالي که هر نغمه اش نوازشي ملايم بر قلبم مي کشيد... انگشتان هنرمندش را که با سرعتي بي نظير بر پرده هاي ساز مي گذاشت، با نگاهم دنبال مي کردم و حيران بودم که اين همه صدا تنها از يک ساز مي آيد،
و سرانجام پس از يک ماه که CD کار به دستم رسيد، با آرامش خاطر بارها و بارها به آن گوش دادم...
همان طور که عليزاده در مصاحبه اي گفته جمع نوازي در موسيقي ايراني پيشينه زيادي ندارد و حتي به صد سال هم نمي رسد. همواره در کارهاي گروهي موسيقي ايراني ديده ايم که سازها بي برنامه در کنار هم مي نوازند و در نهايت صدايي به گوش مي رسد که اگر يک ساز هم بود باز همان صدا را مي شنيديم. (که اين فرد محوري خود ريشه در فرهنگ ايراني دارد.)
حسين عليزاده در «سرود گل»، همچنان که در ديگر کارهاي اخيرش - راز نو و به تماشاي آب هاي سپيد - از تجمع سازها با انديشه و برنامه ريزي بر نقش هر يک از سازها در ترکيب و رنگ آميزي شان استفاده مي کند. همان تفکر و انديشه در هم نشيني سازها که از سال ها پيش اساس موسيقي کلاسيک غربي بوده و پيش از آن اساس انديشه غرب بعد از رنسانس. اين دستاورد عليزاده خود گام بسيار بزرگي است در تحول موسيقي ايراني که شايد بتوان آن را حتي با کار نيما در تحول شعر ايران مقايسه کرد.
عليزاده در «سرود گل» و «به تماشاي آب هاي سپيد» اين سازبندي را بسيار موفق تر و دلنشين تر از «راز نو» به انجام مي رساند. در اين دو کار اخير لايه هاي مختلف صداي انساني و سازي آنقدر با نرمي و آرامش از هم مي گذرند و گاهي در هم ادغام مي شوند، که شنونده تنها ردي از نرمي و لطافت را بر خود حس مي کند، بي آنکه متوجه شود نقطه تلاقي کدام بوده است، اينجاست که موسيقي ايراني مي تواند در همتايي با موسيقي فکر شده غرب، عرض اندام کند و در جهاني که در آن مرزها هر روز کم رنگ تر مي شوند، براي انسان امروز نواخته شود.
«سرود گل» بيش از آنکه در موسيقي سازي حرف تازه اي داشته باشد، شيوه تازه اي را در بيان موسيقي آوازي ايران مطرح مي کند. در واقع «سرود گل» موسيقي سازي، موسيقي متن نمايش بي نظير موسيقي آوازي است. اين موسيقي آوازي است که با ترکيب دو صداي زن و مرد، از لايه اي به لايه ديگر مي رود و ساز، فضا را براي رقص آواز بازتر مي کند، بدون آنکه خود يک نقش اصلي و چشمگير در اين نمايش داشته باشد. نقطه اوج اين اثر آميزش اوج و فرود صداي انسان است و چه زيباتر خواهد شد اگر ساز هم پا به پاي انسان وارد اين بازي شود...
و بپردازيم به بهانه اصلي اين يادداشت که؛
«سخن از درختان گفتن / بيش و کم/ جنايتي ست؛/ چرا که از اين گونه سخن پرداختن/ خموشي گزيدن در برابر وحشت هاي بي شمار است.» (برشت)
با دقت بيشتر بر نقش شعر در موسيقي آوازي ايران درمي يابيم که چه بسا اين يکي از مهم ترين دلايل هم آواز نشدن موسيقي امروز ايران با ايرانيان امروز است. در «سرود گل» تا جايي که اشعار مولانا و حافظ را مي شنويم- که همواره نيز عادت کرده ايم موسيقي ايراني را آميخته با اشعار قديم بشنويم- زيبا و دلنشين از آن مي گذريم؛ چرا که سخن حافظ و مولانا، صحبت از عرفان است و دستاويز هميشگي هنرمند ايراني. صحبتي که در فرهنگ ما ريشه اي ديرينه دارد و به گونه اي ويژگي تمام هنرهاي ماست.
اما در دو تصنيف آخر اشعاري از فريدون مشيري مي شنويم.
اي همه گل هاي از سرما کبود/ خنده هاتان را که از لب ها ربود؟/ مهر، هرگز اينچنين غمگين نتافت/ باغ، هرگز اينچنين تنها نبود.
در «گل هاي کبود» خود را در فضايي غمگين و محزون مي يابيم و در حزن حاکم بر موسيقي خود را با گل ها يکي مي بينيم. موسيقي اين تصنيف به راحتي به شنونده اين احساس را مي دهد که او همان گلً از سرما کبود است، با خنده اي ربوده شده از لبش.
او که در نهايت حزن به سر مي برد، ناگهان با تصنيف بعدي روبه رو مي شود با موسيقي بسيار شاد و پرنشاط پاياني؛
بوي باران، بوي سبزه، بوي خاک/ شاخه هاي شسته، باران خورده، پاک/ آسمان آبي و ابر سپيد/ برگ هاي سبز بيد/ عطر نرگس، رقص باد/ نغمه ي شوق پرستوهاي شاد/ خلوت گرم کبوترهاي مست/ نرم نرمک مي رسد اينک بهار
***
با همين ديد گان اشک آلود/ از همين روزن گشوده به دود/ به پرستو، به گل، به سبزه درود،
پس در پايان اين سرود، نقش انسان کجاست؟
چرا در آغاز مي شنويم؛ «حلقه حلقه عاشقان و بي دلان بر اميد بوي دلدار آمدند»
که صحبت از عرفان است و غيرقابل درک براي جوان امروز در دنياي امروز. اما جايي که با کلام نو، از سرماي دنياي امروز سخن به ميان مي آيد، تنها بايد در آرزوي بهار به گل و سبزه درود بفرستيم؟،
در حالي که «اگر حضور انسان نباشد فقط باغچه را علف هرز برنمي گيرد، همه چيز به ويراني کشيده مي شود.»
انتخاب آقاي عليزاده در اين شعر، بزرگترين و غيرقابل گذشت ترين نقطه ضعف «سرود گل» است. آن هم در کشوري که تا بخواهيم شعر و ادبيات داريم. نبايد به جوان ايراني حق بدهيم که دوستت دارم ساده موسيقي لس آنجلسي برايش باورکردني تر و دلنشين تر از درود به گل و سبزه باشد؟ چرا بايد شعرهاي اجتماعي و مردمي احمد شاملو، فروغ فرخزاد، نيما يوشيج و حتي بسياري از شاعران جوان امروز را بگذاريم و شعري از مشيري را انتخاب کنيم که در آن انسان کمترين حضور را دارد؟ در حالي که حتي مشيري نيز اشعاري چون «کوچه» دارد که در آن انسان نقش اول را ايفا مي کند.
اما بي دليل نيست اگر اين اثر همچنان در ارتباط با جوان ايراني ناموفق باشد و موسيقي اي که با مردمش ارتباط برقرار نکند چطور مي تواند جهاني شود؟
قبل از نگارش اين مطلب از يکي از همکاران حسين عليزاده پرسيدم که چرا عليزاده در اين کار از شعر نو استفاده کرده، اما نه از شعر نويي که حرف دل مردم امروز باشد، مثل شاملو؟ او در جواب گفت؛ «شعر شاملو ايراني نيست،» شعر شاملو تکامل شعر فارسي است، مفهوم ايراني، در يک شکل و قالب بدون مرز؛ که اين ويژگي هنر امروز است. و موسيقي ما هم هنوز راه دارد تا در اين قالب، بدون مرز بگنجد...
گلتا مسيحا - روزنامه شرق
-
محمدعلی محمودیار: سلانه نام سازی است غریب. نه آنکه ناآشنا باشد ولی جدید است. اشف یا بهتر بگوییم اختراع آن می تواند تحولی را در موسیقی اصیل ایرانی و در میان سازهای زهی ایجاد کند. این ساز با نام حسین علیزاده نوازنده ی تار و سه تار و همکار قبلی گروه محمد رضا شجریان شناخته شده است با این حال زحمت ساخت آن را سیامک افشاری کشیده است. سلانه کاسه ای بمانند عود دارد و دسته ای بمانند ساز تار. تعداد پرده های روی دسته ی ساز نیز همانند تار است. با این وجود این ساز صدای قریبی دارد. حسی عجیب در آن است. وقتی در سه گاه آن را می شنویم ، حسی عجیب به ما دست می دهد. حسی که شاید در بعضی مواقع قابل وصف نباشد.
اگر اشتباهی در کار نباشد فکر می کنم تعداد سیم های ساز 8 عدد باشد. آن را با زخمه می نوازند و ...
***
سلانه – سیامک افشاری
سازهای زهی مضرابی دارای کاسه ی طنین ، از لحاظ سازشناسی ، غالبا به دو دوره ی اصلی دسته بلند و دسته کوتاه تقسیم می شوند. بربط و عود از نمونه های دسته کوتاه و تنبور و دوتار و سه تار و تار از نمونه های دسته بلند سازهای ایرانی هستند. ردپای قدمت این سازها را اگر بپیماییم شاید به ایران باستان نیز برسیم.
علاوه بر بربط که سازی زهی مضرابی و دارای کاسه ی طنین نسبتا بزرگ و دسته ای کوچک است و یکی از سازهای باستانی و اصلی ایران محصوب می شود ، و می توان نام و تصویرش را در آثار بجای مانده از دوران باستانی تاریخ ایران مشاهده کرد ؛ انواع مختلفی از خانواده ی سازهای تنبور نیز در ایران ، از دوران باستان تا به امروز ، رواج داشته اند . ساز سلانه با الهام از تصاویری از یک نمونه ساز زهی مضرابی دسته بلند که در اصل دارای سه سیم و سه گوشی بوده است ، در راستای کنکاش برای جست جو ی صدایی گمشده ساخته شده است.
ساز مذکور همچنین در قرون 16 و 17 میلادی در ایتالیا مقارن با دوران رنسانس تحت عناوینی همچون کلاسیکن (Classikon ) رواج داشته که ظاهرا بر اساس نمونه های شرقی همین ساز شکل گرفته است. کوشش در جهت احیای چنین سازی ، بگونه ای کاملا تجربی ، محملی شد برای جامه ی عمل پوشاندن به اهداف ، خواست ها و تاملاتی نظیر : اصتفاده از واخوان ها جهات تقویت هارمونیک ها و حجم و تنوع بخشیدن به رنگ آمیزی صدای ساز و نیز امکان دستیابی به صداهای بم تر (از طریق اضافه کردن سیم ها ساز) به صورتی که جنس و رنگ و حالت صدای ایرانی باقی بماند.
نکات قابل توجه در ساخت و طراحی فیزیک این ساز عبارت اند از :
تغییر تکیه گاه ها و محل عبور سیم ها و واخوان ها ، استفاده از گوشی های واخوان ها در انتهای کاسه ، طراحی پنجه و غیره.
کوشش در جهت رسیدن به اهداف فوق و جست و جوی صداهای گمشده « سلانه » را به بار آورد.
***
آنچه که از موسیقی ایرانی از قرن گذشته به صورت آثار صوتی باقی مانده در هیچ هیک از آنان از سازهایی با وسعت و فرکانس های بم استفاده نشده است. حتی سازی مانند عود (بربط) که ریشه و اصل و نسب آن ایرانی است در آثار ذکر شده مورد استفاده قرار نگرفته است.
استفاده از سازهای سنتی در موسیقی دستگاهی (ردیفی) در سال های متمادی چه در تکنوازی و چه در همنوازی ، رنگ و صداهای یکنواختی را ایجاد کرده که حتی اگر آثاری جدید بوسیله ی این سازها اجرا شود به علت رنگ ها و وسعت محدود آنها تکراری جلوه می کند. جای آن دارد با ریشه یابی از صداها و سازهای قدیم ایران (که بسیاری از آ«ها منشا سازهای دیگر کشورهای جهان نیز هستند) سازهایی ساخته و یا احیا شوند که موسیقی ایرانی را با رنگ و وسعت بیشتر غنا بخشیده تا راه برای ایجاد ذوق و ابتکار موسیقی دانان هموار شود. این امر وظیفه ی مهمی بر دوش موسیقی دانان ، پژوهشگران و سازسازان قرار می دهد که آینده ای پربار برای موسیقی این سرزمین بیافرینند.
سیامک افشاری از آشنایان و علاقه مندان موسیقی و سازسازی که در هنر معماری تخصص دارد همواره در این زمینه جست جو گرد و پر تلاش بوده است. حاصل این تلاش ساز سلانه است. بدیهی است سلانه تجربه ای است که نیاز به طی مسیر تکامل و تعمق و تامل بیشتری دارد. با امید به تداوم این راه از دوست عزیز سیامک افشاری تقدیر و قدردانی می شود.
***
چرا سلانه ؟!
نام سلانه را سیامک افشاری انتخاب کرد. او معتقد بود که بخاطر دیر رسیدن به این ساز و یا سلانه سلانه رسیدن به آن ساختمان و صدا نام آن سلانه انتخاب شد. پس از پایان کارهای ساز او بزرگ روی ساز نوشته سلانه برای ح. علیزاده 21/10/81
*** بد نیست که کمی به فکر بیافتیم. ای کاش حضرات فرهنگی ایران که مهد تمدن و فرهنگ مشرق زمین است کمی به فکر افتند. به چنین ابتکاراتی میدان دهند. آن ها را پرورش دهند و شرایط لازم را فراهم کنند. خوب است که کمی هم به فکر فرهنگ و هنر ایران باشیم.
-
پرويز مشكاتيان گفت: لطفي در اجراي اخير خود در ايران نسبت به دهه 50 پيشرفتي نكرده بود، بلكه عقبگرد ه
پرويز مشكاتيان گفت: لطفي در اجراي اخير خود در ايران نسبت به دهه 50 پيشرفتي نكرده بود، بلكه عقبگرد هم داشت.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به گزارش خبرنگار موسيقي فارس كنسرت محمدرضا لطفي، آهنگساز و نوازنده برجسته تار، پس از 25 سال در كاخ نياوران، با بازتابهاي مختلفي درمحافل هنري و رسانهاي روبرو شد. عليرغم چيره دستي و بزرگي اين نوازنده و آهنگساز موسيقي اصيل ايراني، بسياري از علاقمندان وي و موسيقي ايراني بر اين اعتقادند كه اجراي اخير لطفي توقعات را بر آورده نكرده است و اين اجرا درخشش قديم آثار لطفي را نداشته است. خبرنگار موسيقي فارس نظر پرويز مشكاتيان، آهنگساز و نوازنده برجسته سنتور را در اين خصوص جويا شد.
وي در خصوص كنسرت اخير محمدرضا لطفي در كاخ نياوران پس از 25سال، گفت: من بهترين كار لطفي را در ابوعطا ميدانم، آنهم ابوعطايي كه در سفارت آلمان با شجريان اجرا كرد. آن اجرا يكي از زيباترين ابوعطاهاي ايراني است. شجريان بعد از آن آواز زيباتر دارد اما لطفي كار باشكوهتر از آن ندارد.
مشكاتيان با تاكيد بر بزرگي و اهميت لطفي در موسيقي ايراني طي چند دهه گذشته، تصريح كرد: اگر آن شب لطفي را من در اندازه همين ابوعطا هم ميديدم باز برايم پذيرفتني بود و ميگفتم در عرض 25 سال توانسته خودش را حفظ كند. اما متأسفانه خيلي بدتر بود. فكر كردم كه خواب ميبينم. هنوز برايم جا نيفتاده كه چه اتفاقي براي لطفي افتاده بود و چرا چنين شد.
وي با اشاره به غزل خواني لطفي در اين برنامه افزود: چرا لطفي بايد به آن شكل تفال بگيرد و ده صفحه را هم ورق بزند و غزلي را كه شب قبل غلط خوانده باز هم غلط بخواند؟ درست است كه ايشان مدتها در ايران نبودند اما اين جامعه در عرض 25 سال خيلي تغيير كرده و استعدادهاي زيادي درآن ظهور كرده است.
اين آهنگساز با تاكيد بر اينكه قرار نيست كه نوازندگان ما مثل قدما ساز بزنند، اظهار داشت: كاويدن آثار گذشتگان چراغ راهي براي اكنون و آينده است. قرار نيست ما خودمان را به 800 سال پيش و زمان حافظ پرتاب كنيم و مانند او غزل بگوييم . ما از حافظ، سعدي، خواجو و ديگران طرفي بربستيم و در حال حاضر اينجا قرار داريم و بايد براي آيندگان نيز كاري بكنيم چرا كه انسان وامدار انسان است.
وي بيان داشت: جغرافياي فرهنگ بشري زنجيروار جلو ميرود. حافظ در زمان خودش روي دوش خواجو و نظامي حافظ شد. ولي اينكه اكنون شما روي دوش ميرزا عبدالله، ميرزا حسينقلي و درويشخان سوار شويد آينده روي دوش چه كسي سوار شود؟ صحبتهاي من نفي گذشتگان نيست بلكه ميگويم آنها وسيلهاي بودند كه ما با گذشته موسيقي خود آشنا شويم و طرفي براي آيندگان ببنديم.
سرپرست گروه عارف با انتقاد از اظهارات لطفي در ابتداي ورود به ايران مبني بر اينكه كسي در اين 25 سال كاري در موسيقي ايراني نكرده گفت: ايملها و فكسهايي براي من در خصوص كنسرت لطفي آمده كه گفتهاند رهنمودهايي كه از كنسرت لطفي گرفتهايم اين است كه سازمان را كوك نكنيم و هركجا كم آوردهايم شعر را غلط بخوانيم!
وي ادامه داد: شما ميتوانيد از عاطفه زمان سواستفاده كنيد اما با حافظه زمان چكار ميشود كرد؟ در شب كنسرت برخي بلند شدند و رفتند و اين براي يك هنرمند آنهم در سطح لطفي فاجعه است.
مشكاتيان با بيان اينكه اين اجرا تأثير خيلي بدي روي علاقمندان موسيقي گذاشت، گفت: درود بر مردم كه حرمت گذاشتند ولي جواب نگرفتند حتي براي 2 دقيقه.
اين آهنگساز با اشاره به دونوازي لطفي و قويحلم نيز گفت: قويحلم نوازنده متوسطي است و اين جاي سؤال دارد كه چرا لطفي از نوازندگان كوشا و توانمند خودمان بهره نبرد.
مشكاتيان در خاتمه درخصوص نواختن چند ساز توسط لطفي خاطرنشان كرد: اين مسئله فينفسه بد نيست اما مهم اين است كه چگونه باشد. ايشان وقتي دف را برداشتند پوستش افتاده بود.آيا آقاي لطفي نميدانند كه وقتي دف را جلو دهانشان بگيرند حائلي ميشود بين صداي ايشان و ميكروفن؟ تازه با اين حال سر دف نيز مرتباً به ميكروفن ميخورد و صدا ميداد.
گراني بليط كنسرت لطفي و فروش بروشورهاي آن توسط برگزار كنندگان ازديگر مواردي بود كه مورد انتقاد شديد مشكاتيان قرار گرفت. به اعتقاد اين آهنگساز علاقمندان لطفي و موسيقي ايراني كه اين هزينه را براي ديدن كنسرت وي پرداخت كردند، جواب خود را نگرفتند.
منبع: خبرگزاری فارس
-
خسته نیستم؛دردمندم
خسته نیستم؛دردمندم
پرويز مشكاتيان براي كساني كه نوع موسيقي او را ميشناسند و بيشتر براي كساني كه در دهههاي 60 و 70 جريان موسيقي را پيگيري ميكردند، پيش و بيش ازآن كه نام يك موسيقيدان بزرگ باشد، نامي نوستالژيك است، نامي كه علاقهمندان را به فضاي عارفانه "دستان" ميبرد و به ضيافت تكنيك و شكوه "نوا" دعوت ميكند و با »بيداد« و "آستان جانان" خلوت عاشقانه را رنگ و جلا ميدهد و...
او از جمله آهنگسازاني است كه بيش از نوازندگي سنتور، ذوق و قريحهاش را در خلق آهنگهايي باشكوه به رخ كشيده است. پس از دوره "چاووش" كه يكي از برهههاي باشكوه موسيقي ايراني در طول قرنها به شمار ميآيد، استقلال موسيقي مشكاتيان در آواري نمودار شد كه چنان كه گفتيم براي علاقهمندان فضايي نوستالژيك را به ارمغان ميآورد. دوره دوم فعاليت مشكاتيان با آوازي چون افشاري مركب، افق مهر، مژدهبهار، وطن من، با صداي شادروان ايرج بسطامي آغاز شد و كمكم آوازي چون "جان عشاق" و "گنبد مينا " با (صداي استاد شجريان) كه بلوغ و پختگي انديشه آهنگساز را نمايان ميكند، وارد بازار شد. مشكاتيان با خوانندگان ديگري چون افتخاري، علي جهاندار، حميد نوربخش و شهرام ناظري نيز همنوا شد و اكنون پس از سه دهه تاثيرگذاري بر جريان موسيقي ايراني، امروز و در واقع اين روزها اثر "تمنا" را به بازار عرضه كرده است و... با اين بهانه و به مناسبت آغاز پنجاه و يكمين سال زندگياش با او ديدار كرديم و حاصل، گفتوگويي شد كه در ادامه ميخوانيد:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امسال، بيست و چهارم ارديبهشت، شما 51 ساله شديد، اما صدايي كه از اثر "تمنا" به گوش مخاطب ميرسد، صدايي سالخورده است. در اين اثر شما خيلي خسته به نظر ميرسيد، اينطور نيست ؟
- خستگي نيست. احساس يك انسان دردمند است و شايد اين صدا كه شما صفت خسته به آن ميدهيد، بيشتر بايد درد را القا كند.
درد از چه ؟
درد از چه سالهاي سخت و صعبي را پشت سر گذاشتهايم و شايد بتوان گفت آمال و آرزوهايمان بسيار بيش از اين بود كه امروز به دست آوردهايم. اگر صدايي خسته ميشنويد، شايد دليلي جز اين برايش وجود نداشته باشد كه تالم و درد بر اين صدا زخم زده است.
و اين درد شايد مشكلي است كه بيشتر اهالي موسيقي با آن روبهرو هستند، اما پس از گذشت سالها و رفع برخي موانع يا به اصطلاح سرعتگيرها كه شتاب موسيقي را در دهههاي 60 و 70 گرفته بود، ما با تحول يا به معناي درستتر تغييراتي روبهرو شديم كه اميد را به اهل موسيقي برگرداند، اما همچنان اين خستگي و درد در چهره و هنر موسيقيدانها موج ميزند.
من اين تغيير يا تحول را در هيچ كجاي موسيقي نديدهام.
شايد بايد كلانتر مقايسه ميكردم و ميگفتم تحول يا تغيير در بستر جامعه و تغيير نگرشي كه پيش از اين به مقوله موسيقي داشت.
به جامعه حرجي نيست، زندگي جريان دارد و هر آينه كه امتيازي به جامعه داده ميشود (امتيازهاي حداقليحتي) راضي است. چرا كه جامعه ايران در طول تاريخ آموخته است يا به او آموزاندهاند كه بايد صبور باشد. اما در مورد هنر، اينچنين نيست، تحول در ايجاد ارتباط ميان هنر و هنرپذير، يك مقوله است و بينش و نگرش از بالا مقولهاي ديگر است و اين دو، دو مقولهاي كاملا متفاوتاند. مثلا يك استاد موسيقي با گروهش كنسرتي اجرا ميكند، مردم در برف و بوران و سرما و گرما و حتي در بدترين شرايط و با اشتياق به سالنها ميروند و از برنامه لذت ميبرند و در نهايت متانت سالن را ترك ميكنند. مشكلات پشت پرده، شايد براي موسيقيدان هزار و يك مشكل بوده باشد. در همين حال كمترين و كوچكترين مساله براي برگزاركننده كنسرت، استفادهكنندگان از كنسرتاند و مشكلات بزرگ همانها هستند كه مردم نميبينند. مشكلاتي با وزارت ارشاد، با اماكن، با مسوولان و صاحبان سالن، با گروه، نورپرداز، صدابردار و با هزار و يك نفر ديگر. و اين دردي است كه نميتواند بروز نكند.
اشاره كرديد به مردم (يا به اصطلاح خودتان هنرپذير). حرف دل همه مردم شايد به موسيقيدان اين است كه "ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود" اما اين اشتياق متاسفانه همهگير نيست و برخي موسيقيدانان اشتياقي براي عرضه كار به هنرپذيران ندارند. حتي در فرآيند خلق اؤر نيز مشكل ايجاد شده است و اهل موسيقي در خلوت و گوشه انزواي خود نيز انگيزه و رغبتي به پديدآوردن يك اؤر هنري ندارند.
در تمام جوامع مدني، مشكلترين بخش يك اؤر هنري آفرينش و پديد آمدن آن است و زماني يك اؤر هنري خلق شد، آفريننده هيچ مشكل ديگري براي در اختيار مردم گذاشتن اؤر هنري ندارد. اما در جامعه ما سادهترين بخش قضيه، آفرينش و سختترين بخش ارائه و عرضه است. چرا كه در خلوت آفرينش رخ ميدهد، اما سخن شما درست است كه انسان مجرد نيست و نميتواند از همه پيرامونش جدا باشد و بعد بنشيند و يك اؤر بيافريند. با تمام نداشتنها، با تمام توهينها، با تمام بيروحيها و بياعتناييها، از آنجا كه ميتواند در گوشهاي بنشيند و تنها با خودش و جانش را بفشرد و ملودياي را خلق كند كه زبان و ضربان دل مردمش باشد و رنگگرفته از آمال و آلام آنها، و سپس اين دردها را به نغمه بنشاند، مشكل بزرگي ندارد. و پس از آفرينش، زايش و خلق يك اؤر، تازه مشكلات آغاز ميشود و اين عوامل است كه كمكم دست به دست هم ميدهد و انگيزهها را آنقدر كمرنگ ميكند كه شما را كه ناگزير از سرايش و آفريدنيد، اگر در بند نكند، به انفجار ميرساند، و درست به بغضي ميماند كه نتركد و اشكي كه جاري نشود. گاهي فكر ميكنم بينش و نگرش مسوولان ما در راستاي از بين بردن انگيزهها است.
آيا اين بيانگيزگي (به قول شما)، توجيه اهل هنر نيست؟
نه، هنرمند نميتواند كار نكند.
پس اين احساس چگونه شكوفا ميشود ؟
يك مثال عيني برايتان ميزنم. علي رهبري در وين ماهي پنجاه هزار يورو حقوق ميگيرد. از آنجا كه او يك ايراني وطنپرست است و وطن و خاك و ديارش را دوست دارد، آمد و اركستر سمفونيك را با هيچ ساخت. نامهاي براي وزير نوشت و در آن به وزير هشدار داد كه: نوازندگان اركستر سمفونيك روزي چند ساعت مسافركشي ميكنند و اصلا ناي آرشهكشيدن ندارند. بايد فكري براي اين موضوع كرد! اما جوابي به اين نامه داده نشد. ناگزير از اينجا رفت. اين رخوتها كه بر چهره موسيقي ما ديده ميشود از جانب كيست؟ متاسفانه يك جامعه دموكرات بالنده هم نداريم كه بيهيچ مرارت و سختي گردي از چهره رنگ پريدهمان بزداييم.
با تمام اينها وقت آن نرسيده كه "مردي از خويش برون آيد و كاري بكند؟"
با يك مرد نميشود. اگر ميشد، حافظ اين را نميگفت. او در واقع رويا و آرزويش را در اين جمله خلاصه ميكند.
مثل رويا و آرزوي شما در "تمنا" كه بيشتر شبيه يك حس نوستالژيك است كه فضاي شعر خراساني و بازگشت به حال و هوايي بومي به آن دامن زده است؟
من براي بار سوم "كليدر" محمود دولتآبادي را تورق ميكردم و شايد از دلتنگي براي خراسان اين حس در من شكل گرفت. شايد هم دلتنگي براي برخي از دوستان كه به قول ادبا از خاك به افلاك پيوستند، انگيزه شكلگيري اين كار را در من پديد آورد و قول و قراري هم داشتم با سروش براي ضبط اين كار. در واقع بايد بگويم كلا براي اين كار برنامهاي ديگر داشتم. اما به درون فضاي روستايي و گلمحمد و بلقيس و... پا نهادم و كار به سمتي پيش رفت كه نميشد از آن خارج شد.
به تازگي هم گرايش چشمگيري از سوي موسيقيدانان به شعر معاصر ديده ميشود. "تمنا" هم شعري از شاعر بزرگ معاصر ملكالشعراي بهار دارد و هم پيوند يك فضاي موسيقيايي است با متني داستاني. آيا اين سرآغاز آشتي ادبيات معاصر با موسيقي معاصر نيست؟
هميشه اين فرصت را بايد ايجاد ميكرديم. تنها آن انگيزه كه گفتيد را نياز داريم كه جانمايه حركت به سمت و سوي مسائلي است كه هنرمند ابتدا به آن معتكف ميشود و بعد در برابر هنرپذير به آن معترف ميشود.سالهاست كه به اين مساله فكر ميكنم كه چرا موسيقي ما به اسطورهها نياويخته است، چرا نشانهاي از "دماوند" يا "عقاب" نمييابيم و به همين دليل در حال مطالعه روي اين بخش از فرهنگ ايراني هستم.روحيه ايراني اينگونه است كه هر وقت نسبت به آداب و رسوم و سنتها و فرهنگ و هنرشان بيتوجهي شده، بيشتر متوجه آن شدهاند. در بدترين شرايط فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي، رستم خلق ميشود كه هيچكس را ياراي هماوردي با او نيست. هنگامي كه همه مرزهاي ما از سوي دشمنان در حال تهديد و تجاوز بوده (گرچه استاد توس لطفي نداشته به آرش) آرش خلق ميشود كه از قله البرز جان در تير مينهد و در چله كمان ميگذارد. اسطوره خوابي است كه يك قوم با هم ميبينند؛ البته در بيداري، بر عكس تاريخ كه واقعيت دارد اما حقيقت ندارد. واقعيت ندارد اما حقيقت دارد.
همانطور كه گفتيد در كار خلق آؤاري با مضمون اسطوره هستيد. علاوه بر آن، به نظر ميرسد بسياري از كارهاي شما هنوز عرضه نشده. شايد به تعبيري بتوان گفت، در كتابخانه شما چند اؤر مثل بيداد و نوا و دستان وجود دارد كه هر يك چون آؤاري كه گفتم در حد شاهكارند، اما پرسش اينجاست كه چرا رغبتي براي عرضه آنها نداريد؟
بعضي از آنها مجوز پخش ندارند و بايد به انتظار بنشينيم روزي مجوز بگيرند.
چه كاري براي اين آثار ميكنيد. آيا خودتان آنها را اجرا ميكنيد يا به كس ديگري ميسپاريد براي اجرا؟
با حس و حالي كه از خودم ميشناسم، اين آثار را خودم بايد اجرا كنم.
حالا كه بحث از ديگران شد، ازآقاي لطفي يادي ميكنيم. به تازگي گويا كلاسهاي اين هنرمند ارزنده در مكتب ميرزاعبدا... آغاز شده. در اين مورد چه نظري داريد* با وضعيت كنوني موسيقي استاداني چون شما چرا عرصه را براي آموزش جوانان و شكوفايي نهال خلاقيتشان از طريق برگزاري كلاسهاي هدفدار، كنسرتهاي پژوهشي، مستر كلاسها و... مهيا نميكنند؟
شما خيلي هوشمندانه به عاملي به نام انگيزه اشاره كرديد. من به ديدن لطفي در مكتب ميرزا عبدا... رفتم. لطفي موسيقيداني داراي انديشه و فكر و پيشينهاي بسيار قوي و آيندهنگري دقيق است و از طرفي آگاه و آشنا به مسائل گذشته موسيقي و حال و البته از نظر من آرمانخواه نسبت به آينده است و طبيعي است، دوستان ما كه تازه از آن طرف برميگردند، حال و هواي آبادي هنوز در مشامشان وجود دارد. اما كمكم كه با يك سري سدها و نهو نوها روبهرو ميشوند، متوجه واقعيت قضايا ميشوند و جاي خوشحالي است كه لااقل اين صداقت را دارند كه باروبنه را ببندند و به كشورشان بيايند تا دست جوانان اين مملكت را بگيرند. سبك و سياقي كه لطفي در آموزش و تدريس دارد، همان روش سينه به سينه و در واقع مكتب ميرزاعبدا... )و متناسب با نام مكتب( است. جاي هيچ ترديدي نيست كه در اين سالهاي تدريس و انتقال دانستههاي نسل پيش ما به نسل خود ما و نسل پس از ما، بهترين روش، روش سينه به سينه بوده است و اين مساله جدا از آن است كه هنرجويان بايد نت هم بدانند، ضرب و ريتم را بشناسند. و با مسائل آكادميك و جهاني موسيقي آشنا بشوند. در اين كه در اهداف لطفي، مساله صداقت كاملا پيداست و ما نيز براساس همين روشها آموختهايم ترديدي نيست، اما اين نكته را كه لطفي موفق خواهد شد يا نه، بايد به گذشت زمان واگذار كنيم. بنابراين هرگونه پيشداوري را در اين زمينه جايز نميدانم. اما اين قول را ميدهم كه ما به عنوان دوستان او در كنارش هستيم و بسيار خوشحاليم كه او با انرژي سالهاي گذشته به ايران بازگشته است.اما در پاسخ به بخش دوم سوالتان بايد از شما بپرسم در كجاي دنيا هنرمندي كه كارش آفرينش است ميآيد و خودش و تنها خودش كنسرت و سمينار و پژوهش و آموزش راه مياندازد، آن هم بيهيچ پشتوانه مالي و معنوي ؟
اين كار بزرگ كمكها و حمايتهاي ارگانيك ميخواهد. آيا وزارت معظم ارشاد كاري جز اين دارد كه هنر و فرهنگ را حمايت كند؟
تا چند سال پيش يك ساختمان سه طبقه را به اين اختصاص داده بودند كه عدهاي بنشينند و نوارهايي را كه از فرودگاه مهرآباد وارد ميشد يا قرار بود خارج شود، گوش ميكردند و اجازه ورود يا خروجش را ميدادند. اين مساله به جز استهلاك وقت و نيرو چيزي به همراه نداشت و بعد از هشت سال به اين كار عبث پي بردند. آيا اين همه نيرو و وزارتي به اين معظمي نميتواند متولي كارهايي چون كنسرت پژوهش، سمينار و... باشد. اگرنه، من موسيقيدان چهطور اين كار را انجام دهم* با چه نيرويي، با چه هزينهاي، با چه تواني؟ من موسيقيدان بايد مطالعه كنم، آموزش بدهم، تمرين كنم، در موسيقي ايران و جهان غور كنم، دنبال كار اجراي كنسرت و برگزاري سمينار و گرفتن مجوز براي فلان برنامه هم باشم. ببينيد در اين رسانه ملي چند صد خواننده ميخوانند كه بسياري از آنها متاسفانه خارج )فالش( ميخوانند. وزارت ارشاد بيايد يك همايش بررسي آواز و فراخوان خوانندگان سراسر ايران بگذارد، آن وقت ميبينيد چه خوانندههايي از دهات و روستاهاي ايران خواهند آمد كه هم صدا و هم آوازشان بهتر از خوانندههايي است كه در تلويزيون ميخوانند.
جشنوارههايي كه برگزار ميشود از نظر شما استاندارد نيست؟
در اين جشنوارهها به جنبههاي تجملاتي بيشتر توجه ميشود. مگر چند نفر ميتوانند در اين جشنوارهها شركت كنند؟در آزمون باربد، آن هم از طريق واسطه تنها 500 نفر در همه رشتهها شركت ميكردند و دقيقا به اين دليل كه بچههاي ما موسيقي مورد علاقه و ساز مورد علاقهشان را از رسانه ملي نميبينند، با اين اتفاق روبهرو ميشويد كه مثلا در اهواز شبي 5 هزار نفر به سالن كنسرت ميآيند.در همين تهران اگر 20 شب هم كنسرت باشد، سالن خالي از شنونده نخواهد بود و باز هم عدهاي پشت در ميمانند.
اگر موسيقيدانها از برخي ارگانهاي دولتي يا نيمهدولتي، مثل سازمان فرهنگي هنري شهرداري، حوزه هنري، خود وزارت ارشاد و صدا و سيما، پيشنهادي بشنوند مبني بر برگزاري برخي كنسرتهاي دورهاي يا پژوهشي يا يك سلسله كار هماهنگ و همسو در قالب نوار، تمايلي وجود خواهد داشت؟
من صادقانه به شما بگويم كه من ننشستهام اينجا كه روزي با گل و بوته به سراغم بيايند و از من بخواهند كاري انجام دهم. من در همين خانه هم در حال ارائه كار براي اين مردم هستم و با كمال افتخار در خدمت همه هنرجويان براي رفع مشكل و آموزش و... هستم. اما اين كه ما آمادهايم يا نه نيازمند اين است كه حركتي ببينيمأ حركتي به سوي تعالي موسيقي يا بويي از توجه به اين هنر به اين مقوله. بعد اگر آن لوكوموتيو راه افتاد ما هم سوار خواهيم شد. اما تا حالا در هيچ زمينهاي اين حركت را نديدهايم.
اگر اين پيشنهاد از طرف يك علاقهمند به موسيقي كه كار شما و ديگر هنرمندان را دنبال ميكند، مبني بر آغاز يك حركت همسو و هماهنگ مثل چاووش ارائه شود، لااقل به آن فكر خواهيد كرد؟
نهايت "چاووش" چه شد؟ آيا جز اين بود كه مهر و مومش كردند؟ در حالي كه "چاووش" زمزمه انقلاب بود. ما در "چاووش" حدود چهارصد و اندي هنرجو داشتيم كه از شهرستان ميآمدند و با كمترين شهريه.من نميتوانم اين قول را به شما بدهم كه چنين كاري انجام بشود، اما قول ميدهم مسالهاي در زمينه دور هم جمع شدن هنرمندان و همبستگي و اتحادشان وجود نخواهد داشت.اجازه بدهيد يك متن برايتان بخوانم. از ماريو بارگاس يوسا به ترجمه دوست فرزانهام مينو مشيري. يك پاراگراف از اين متن را برايتان ميخوانم و هر كجا خواندم فرانسه شما بخوانيد ايران و هر كجا خواندم سزان و مارسل كارنه و دبوسي و.... شما بخوانيد حافظ و مولانا و سعدي و خواجو كه به مقصد و منظور شايد برسيم:ترديد دارم كه هيچ بيگانهاي به اندازه من براي فرهنگ فرانسه، احترام و ارزش قائل باشد. من اين فرهنگ را در كودكي شناختهام و خودم را مديون آن ميدانم و از بهره آن ايام درخشان، سرشار از لذتهاي معنوي و هنري شدهام. با خواندن ادبيات، با شنيدن موسيقي و با نگاه كردن به پديدههاي هنري بهترين خالقهاي آنان، چيزهاي زيادي آموختهام، ولي بهترين درسي كه ياد گرفتم اين بود كه فرهنگها نيازي به محافظت ماموران دولتي و سياستمداران ندارند و همچنين براي زنده ماندن و طراوت نيازي نيست پشت ميلهها محبوس بمانند. چرا كه اين اقدامات موجب بومي ماندن و پلاسيده شدن آنها را فراهم ميآورد. فرهنگها نياز به زندگي در آزادي دارند. نياز به رويارويي دائم با فرهنگهاي ديگر دارند تا تجديدحيات پيدا كنند و غنيتر شوند، تكامل يابند و خود را با جريان مسلسل حيات وفق دهند. اين فيلمهاي مبتذل آمريكايي نيستند كه شرف فرهنگ سرزميني كه زادبوم فلوبر و برادران لومير و دبوسي و سزان و مارسل كارنه و ولتر است را تهديد ميكنند بلكه تهديد از جانب گروههاي عوامفريب و متعصب است كه از فرهنگ فرانسه به گونهاي سخن ميرانند كه گويي از يك موميايي كه نميتوان آن را در جوجهان گذاشت مبادا آزادي آن را متلاشي سازد. اصل و جان مطلب اين است كه فرهنگها بايد در تبادل خود تجديد حيات كنند و فرهنگها مثل عشقآاند كه آمدنياند نه آموختني. در ركاناتي پروفسور پاولو در جشنوارهاي كه من كنسرت داشتم و سينماي كيارستمي به نمايش گذاشته شده بود، در پاسخ به سوال من كه از او پرسيدم چرا هنرمندان اروپا به فيلم و سينماي ايران اينقدر اقبال نشان ميدهند گفت: »براي بيان عشق و نماياندن محبت جلوههاي زيادي وجود دارد؛ نگاه كردن، نوازش، بوسيدن و.. شما از همه اينها محروميد اما سينمايتان مملو از عشق است.
به عنوان پرسش آخر شما با "تمنا" نوازنده نوجواني را به جامعه موسيقي معرفي كردهايد. آيا از تنبكنوازي "آيين" راضي هستيد؟
يكي از روزنامهها يك سوال براي من فرستاده بود، سوال جالبي بود. پرسيده بودند اگر آيين پسر شما نبود، با نوجواني همسن آيين حاضر بوديد آلبوم بدهيد؟من نوشتم: "اگر نوجواني در درد و رنجها، غم و اندوه، فرازو فرود زندگيام، همراهم بود و مثل آيين پسر گلي بود و در ضمن دوستم هم بود، حتما اين كار را ميكردم."
منبع : اعتماد ملی
عزت الله الوندی
-
نتيجه يك سو نگري به موسيقي
• اگر بانويي در ميدان جنگ حضور فيزيکي يابد و مرداني را از پاي در آورد مي گويند مردانه جنگيد و هر کاري را که به طور معمول کار بانوان نباشد، اگر بانويي انجام دهد مي گويند مردانه انجام داد. نه آنکه خداي نکرده آقايان را بر بانوان برتري باشد، خير، اما بنا به عادت و حرف و سخن وقتي بانويي کاري آنچناني مي کند مي گويند کاري مردانه کرده است.
• حال اگر بانويي بتواند يک راست پنجگاه يا يک نوا(يِ) کامل بخواند، کاري مردانه کرده است و اگر محرومش کنيم سزاوار نيست. زيرا انجام کارهاي مردانه براي بانوان زحمتي دو يا چند چندان دارد. در اينجا اگر بانويي بخواهد سازي بنوازد زحمت او بسيار بيشتر از يک همسان او از ميان آقايان است. حال اگر پاي خواندن هم در ميان باشد که بيشتر. صداي يک بانو اگر در هر لحظه اي از پنجره به بيرون برود مشکل آفرين است. (البته شرايط زماني و مکاني بسيار موثر است)
• اگر بانوان به طور علمي آواز بخوانند (نه تصنيف و نه ترانه) بايد بخوانند اگر بانويي توانست رديفهاي مشکل ايراني را به آساني و تسلط بخواند جهاد کرده است. ريشه ي تعليم و تربيت در مسير فراگيري رديف واقعي موسيقي ما خود به خود شاگرد را موصوف به فراگيري چند صفت مي کند. متخصصين در رديف آوازي موسيقي ايران در خضوع، در کسوت شناسي، در پاکي نفس و روح موصوف اند. واين سلوکي اسان نيست. چه بسا بانواني که در اين راه پاي نهاده اند. اما بعد از چند جلسه در مقابل هواهاي نفساني، کار را رها کرده اند و به دنبال ابتذال و صحنه هاي مختلف کاباره ها و کافه هاي ريز و درشت رفته اند. چرا، چرا ما نبايد اين تفاوتها را جامعه تفسير کنيم؟ اين، گونه ها با هم متفاوت هستند. قابليت توجه و تفسير جدي دارند، بعد از هزار و اندي سال لازم است تفسير جديدي را براي موسيقي يا خوانندگي بانوان بياوريم. چيزي که جهان فهم باشد. درکجاي دنيا مي توان گفت در کشوري به بانوان اجازه فعاليت در امر آواز و مسائل آهنگين به طور علمي و آکادميک نمي دهند. به اين علت که صداي بانوان براي بعضي ها! محرک است!! آيا نمي گويند، آن بعضي ها را راهنمايي کنيد نه آنکه راه هنر را بر تشنگان آن ببنديد؟! در دنياي امروز راه راست را نشان مي دهند و ضرر و زيان را باز مي گويند. وقت آن رسيده که متفاوت بينديشيم تا به بانوان ارجمند موسيقي دان کشورمان عذرخواهانه بگوييم همه ما چوب عروسکهاي رنگارنگي را مي خوريم که زن هنرمند را بدنام کرده اند، همانطور که اصل موسيقي را زير سوال بردند. نامطرباني که آبروي مطربان ارجمند جامعه ي ما را بردند. تا کي بايد از به کار بردن واژه مطرب براي آنانکه طرب در قلب ها مي آفرينند شرمنده باشيم؟! مگر حضرت حق برترين مطرب نيست؟ مگر با ذکر او در قلبها اطمينان حاصل نمي شود؟ و آيا اطمينان موجب طرب و شادي سالک نيست؟ کي و چه زماني بايد بفهميم؟! تا چوب يکسو نگريستن با اين موسيقي مظلوم را کنار بگذاريم؟!
• شما ببينيد، بينديشيد، فکر کنيد، آخر چرا و چگونه برآمدگان از تحصيل در هنرستان موسيقي و شاگردان مکتب امثال کريمي و هم نَفَسان او همگي خوشنام، داراي خانواده، و دور از هرگونه فريب و زرق و حقّه بازي و ريا هستند؟
• شاگردان خالقي، صبا و وزيري را بنگريد، چرا نگوييم اگر بانويي توانست تمام رديف موسيقي ايران را نزد استادي کار کند، زانو بزند و دود چذاغ بخورد، در هر جلسه آموزشي قدم ها از نفس پرستي و خودخواهي فاصله خواهد گرفت. حرکت رديف آوازي و اشعار موجود در آن انسان ساز است. و البته اهل پژوهش و قلم وارد اين موضوع شده اند و پيچ به پيچ، تحرير به تحرير و مفاهيم اشعار، قدم به قدم حرکتهاي ملوديک و آهنگينِ رديف را از ديدگاه جامعه شناسانه و تربيتي بررسي کرده اند. اما اينجا حرف ديگري داريم. ما مي گوييم نظر مسئولين و روساي جامعه در بيان عقيده از قانون فراتر مي رود. چقدر شنيده و ديده ايم در نواري که صداي بانويي کمي بلندتر و شفاف و برجسته ضبظ شده است.
وقتي مسئول وزارتي در بررسي براي مجوز بر آن ايراد مي گيرد و شما مي رويد تا آن را اصلاح کنيد و در پي معياري براي کارتان، بر مي آييد که صداي خانم تا چه اندازه باشد؟ مسئول مربوطه مي گويد: راستش را مي خواهي برو صداي خانم را بردار و ما و خودت را خلاص کن!! چقدر توهين آميز است اشپزي که ميزان به کار بردن املاح را در غذا نمي داند و براي رهايي از هر گونه گرفتاري، غذا پختن را منع کند!! مسئوليني که ميزان استفاده از صداي خانم را نفهميدند و ندانستند. ديگران نخواستند اينان و ما و بانوان، روشن و صريح بدانيم بانوان را در عمل کنار گذاشتند.
• بياييم و دلشکسته گان تاريخ هنر کشورمان، بانوان زحمت کشي را که در محدوده ي ده سال در بهترين سالهاي نوجواني شان، رديف موسيقي ملي ما را نجيبانه آموختند، دلجويي کنيم و صدايشان را بشنويم. بياييم آنهايي را که نمي دانند، نمي فهمند و حتي بر مولانا خدشه وارد مي کنند چرا با مطرب نشست و خداوند را خنياگر راستين خواند؟ توجيه کنيم، زيرا اگر اين نکنيم و آنها را بر جهل خود بگذاريم بعدها ديگر تلاش سودي نخواهد داشت. زيرا جايي که عشق نيست التماس و زاري چون زر نابي است که براي خريد خاشاکي صرف مي شود.
• خانم معصومه مهرعلي از بانوان برآمده از مکتب استاد کريمي با سابقه ي تدريس بسيار که هم اکنون شاگردان بسياري تربيت نموده و در محدوده خويش تدريس مي کند، مي گويد : «بياييد و به صداي ما گوش کنيد، به نواي زن که مادرانه و عاشقانه است و در تربيت جوانان سرزمينش ره گشاست. درنگ نکنيد، وقت تنگ است، تن ها خسته اند و خسته تر مي شوند و آوايمان خاموش و گله مند از آنان که صدايمان را نشنيدند و ديواري براي نشنيدن ديگران شدند ولي با ما غنچه هاي هنر بهتر مي شکفند.» اين است پيام دلسوزانه و جگر خراش يک بانوي مدرس آواز در اين کشور. بياييد و مگذاريد تاريخ بدين گونه که درباره مان قضاوت کرده است، تداوم يابد!
نوشته توسط مهدي رحيمي
-
موسيقي سينه به سينه " در گفتگو با خسرو سلطاني - آلبوم ماهور كبير"
خسرو سلطاني (موسيقيدان ايراني مقيم اتريش)، آلبومي به نام «ماهور كبير» منتشر ساخته است.
اجراي اثر را «گروه شيراز» - متشكل از خسرو سلطاني (سرنا، كرنا، بالابان)، مجيد درخشاني (تار، سه تار، رباب)، علي اكبر شكارچي (كمانچه) و فرزانه نوايي (چنگ) _ به عهده داشته و بخش هاي آوازي توسط افسانه رثايي و عليرضا قرباني خوانده شده است.
«گروه شيراز» در سال ۱۳۶۰ (۱۹۸۱ ) به كوشش خسرو سلطاني و با همكاري تعدادي از برجسته ترين نوازندگان ايراني مقيم اروپا در وين تشكيل شد و تاكنون كنسرت هاي متعددي برگزار كرده است.سلطاني در سال ۱۳۳۱ در تهران تولد يافت و پس از دريافت ديپلم هنرستان عالي موسيقي (در رشته نوازندگي فاگوت)، در آكادمي موسيقي وين تحصيلات خود را در همين رشته و نواختن سازهاي قديمي اروپا پي گرفت.وي از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ با اركستر سمفونيك تهران و از ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ با اركستر سمفونيك راديو و تلويزيون اتريش همكاري داشت.
سلطاني از سال ۱۳۵۸ در اتريش اقامت گزيده و ضمن اجراي كنسرت به تدريس در چندين مدرسه موسيقي اشتغال دارد. وي در سفر كوتاه خود به ايران از فعاليت هاي هنري خود و «ماهور كبير» سخن گفت: ... «ماهور كبير» مجموعه قطعاتي است در دستگاه ماهور. نام «ماهور كبير» به اين دليل انتخاب شده كه ما در رديف موسيقي ايراني «ماهور صغير» (ماهور كوچك) داريم ولي از آنجايي كه ماهور به عنوان دستگاهي بزرگ معرفي مي شود و داراي شباهت هايي با گام ماژور (گام بزرگ) در موسيقي غرب است به اين فكر افتادم كه مي توانيم گوشه اي به نام «ماهور كبير» هم داشته باشيم. شايد در آينده گوشه اي هم به اين نام درست شود.
اين مجموعه با مقدمه اي در گوشه «حزين» آغاز مي شود، سپس ملودي «مرغ سحر» (اثر مرتضي ني داوود) با تنظيمي جديد اجرا شده است. كوشش كردم بافت ملودي دست نخورد و به همان شكل اصلي (بدون خواننده) اجرا شود زيرا «مرغ سحر» از لحاظ موسيقايي بسيار غني است و جا دارد كه بدون كلام هم اجرا شود. در ادامه كار از گوشه هاي ديگر مثل «خسرواني» كه البته در اينجا نامش را گذاشته ام «خسروان» صرفاً نام قطعه به اين شكل انتخاب شده نه اينكه بخواهم گوشه را عوض كنم. قطعه چهارم در گوشه «طوسي» است كه در آن يكي از سروده هاي باباطاهر را افسانه رثايي و عليرضا قرباني همخواني مي كنند. سپس «رنگ» و «كوراُغلي» كه به «راك» وصل مي شوند.
«راك» معمولاً از درجه پنجم دستگاه ماهور اجرا مي شود ولي چون سرنا توانايي تار يا كمانچه را براي اجراي كامل دستگاه ندارد سعي كردم راك ماهور دو را به جاي شروع از فاصله پنجم از فاصله دوم آغاز كنم، به صورت يك مدلاسيون توي خودش، بدون آنكه نامطبوع باشد. البته اين عقيده من است، شنونده ممكن است نظر ديگري داشته باشد. در قطعه هفتم از ريتم «بسته نگار» استفاده شده (براي كمانچه و چنگ) كه البته «بسته نگار» در ديگر مايه هاي موسيقي ايراني است نه در ماهور و در اينجا فقط از ريتم آن استفاده شده است. پس از آن قطعه اي به نام «نغمه» (روي سروده هاي حافظ) با صداي افسانه رثايي و عليرضا قرباني اجرا شده است. «نغمه» هم در ماهور وجود ندارد ولي از آن در ماهور استفاده كرده ام. درست است كه هر دستگاه و نغمه اي در موسيقي ايراني كاراكتر ويژه خود و حريم خود را دارد ولي اگر كسي بخواهد در موسيقي كار كند نبايد زياد خود را در اين حريم ها نگه دارد. اين هم يك ديد است كه مثلاً حال كه در اصفهان گوشه اي داريم به اسم «نغمه»، چرا در ماهور نباشد؟ بسياري از تكنوازان بنام ايران هم از اينگونه كارها كرده اند بدون اينكه اشاره كنند يا نامي برايش بگذارند. همچنين از گوشه «زنگوله» استفاده كرده ام كه متصل شده است به گوشه دلكش. دلكش را هم در اينجا «دلكُش» ناميده ام، به روايت برخي استادان گذشته كه معتقد بودند نام اين گوشه در اصل «دلكُش» بوده است. آخرين قطعه هم «خوارزمي» است كه در اين مجموعه «خوارزم» نام گرفته است.
• در اين مجموعه از چنگ (هارپ) استفاده شده است. سازي كه قرن هاست از گردونه سازهاي ايراني خارج شده و از شيوه نوازندگي آن در گذشته اطلاعي در دست نيست. آيا اين ساز در «ماهور كبير» به همان شيوه اي كه اكنون در موسيقي هنري غرب رايج است مورد استفاده قرار گرفته؟
چنگ سنتي در دست نبود. ما مجبور شديم از هارپ اروپايي استفاده كنيم ولي تا حد امكان سعي شده حق مطلب ادا شود.اين هارپ را فرزانه نوايي نواخته است. از آنجايي كه ايشان مدت ها موسيقي ايراني را با ساز تار نزد هوشنگ ظريف كار كرده اند سعي كرده اند مطالب را تطبيق دهند و حال و هواي موسيقي كلاسيك در اجرايشان نباشد. از تكنيك خاصي استفاده كرده اند كه بسيار راضي بودم. البته كار آساني نبود ولي امكان پذير شد. تمام قطعه هاي مابيني (وصل قطعات) در اين مجموعه به وسيله چنگ و كمانچه اجرا شده است. كمانچه كه يكي از سازهاي بسيار قديم و رايج در ايران است ولي تلفيق اين دو ساز به گوش من بسيار زيبا آمد.
• براي نوازندگي سرنا و كرنا روش جديدي ابداع كرده ايد يا اينكه از تجربيات تان در فاگوت نوازي هم استفاده كرده ايد؟
سرنا و كرنايي كه در مجموعه «ماهور كبير» استفاده كرده ام به سفارش من در آلمان ساخته شده، بايد اشاره كنم من ضمن اينكه تحصيلاتم در رشته نوازندگي فاگوت و موسيقي كلاسيك بوده از بيست سال پيش به موسيقي ايراني علاقه پيدا كردم و به جز راهنمايي دورادور استادان موسيقي ايراني، اين موسيقي را خودم كار كرده ام و با آن آشنا شده ام. براي نوازندگي سرنا و كرنا قطعاً از تكنيك نوازندگي فاگوت هم براي دميدن در اين سازها استفاده شده.
• اشاره كرديد سازها در آلمان ساخته شده، مدل آن را از ايران به آنجا برده ايد؟
خير! سرنا سازي است با اصليت شرقي كه در ميان ملل كشورهاي مسلمان رايج است، از آفريقاي شمالي تا هند. اين ساز اوايل قرن يازدهم به اروپا رفته و اروپايي ها اين ساز را به همان شكلي كه در آن زمان از طريق مسلمانان به اسپانيا وارد شد نگهداشته اند و هنوز هم از آن استفاده مي كنند. سازي كه من مي زنم در حقيقت همان الگو است. البته اسم آن را تغيير داده اند به شالمي (Shalmai) يا بمبقد (Bombard) ولي همان ساز است و به همان كيفيت.
• تفاوت شالمي و بمبقد با سرناهايي كه در نواحي مختلف ايران استفاده مي شود چقدر است؟
مي توانم بگويم ۹۵ درصد به هم شبيه هستند و تفاوت ها بيشتر به خاطر نوع «قميش» و قطر شيپور است.
•فكر مي كنيد اگر حمايت دولتي و رسمي از اينگونه فعاليت ها و احياي سازهاي باستاني صورت نگيرد ممكن است كه اين سازها وارد گردونه سازهاي موسيقي دستگاهي ايران شوند يا اينكه در سطح همين برنامه هاي پراكنده باقي خواهند ماند؟
قطعاً اگر حمايت نشوند به نتيجه مورد نظر نمي رسند. واقعاً مشخص نيست نفر بعدي چند سال ديگر بخواهد چنين كاري كند ولي اين طوري كه من مي بينم شايد ديگر هيچكس نباشد.
•شما در سال ۱۳۶۹ هم مجموعه اي به نام «نوبانگ كهن» (تقريباً با همين خصوصيات در دستگاه شور) منتشر كرديد كه در ايران هم در دسترس علاقه مندان قرار گرفت. شباهت ها و تفاوت هاي «ماهور كبير» با «نوبانگ كهن» چيست؟
شايد بشود گفت «ماهور كبير» دنباله همان «نوبانگ كهن» است . البته در «نوبانگ كهن» اجرا قدري متفاوت است زيرا در آن مجموعه، نوازندگي سازهاي مضرابي به عهده حسين عليزاده بود. ايشان هم يكي از بهترين نوازندگان هستند و طبعاً اجراي بسيار خوبي ارائه شد ولي متأسفانه به اين خاطر كه من در ايران نبودم و پيگيري نكردم اين آلبوم در اينجا به نام ايشان شناخته شد و خود آقاي عليزاده هم هيچگاه متذكر نشدند كه در اين اثر تنها نوازندگي را به عهده داشتند. و قدري هم در ميكس و ضبط بخش هاي آوازي و بخش بسيار كوتاهي در ابتداي كرشمه و زيركش سلمك كه مجموعه اين قسمت ها در يك آلبوم ۶۰ دقيقه اي به ۲ دقيقه هم نمي رسد.
• طرح شما ادامه دارد؟ يعني در بقيه دستگاه هاي موسيقي ايراني هم مي خواهيد كارهايي به فرم «نوبانگ كهن» و «ماهور كبير» ارائه كنيد؟
اگر فرصت شود علاقه مند هستم كه در بقيه دستگاه ها و با همين سازبندي اين كار را ادامه دهم. در حال حاضر هم روي آواز ابوعطا كار مي كنم كه با تكنيك سرنا بسيار جور درمي آيد. همين «ماهور كبير» هم كه به تازگي به بازار آمده ده سال پيش آماده شد ولي گرفتاري هاي كاري به من فرصت ضبط و انتشار آن را نمي داد. اميدوارم موقعيتي براي نشر آن در ايران هم پديد آيد.
•وضعيت موسيقي ايراني در خارج از كشور چگونه است؟
متأسفانه من تماس زيادي با نوازندگاني كه در زمينه موسيقي ايراني فعالند ندارم. قبلاً تماس بيشتري داشتم ولي طي ده سال گذشته خيلي كمتر شده است. تا همين حد مي دانم كه موسيقي ايراني در خارج طرفداران زيادي دارد كه از آن حمايت مي كنند. شنونده هاي خارجي هم از اين موسيقي استقبال مي كنند. از طريق هنرمنداني كه از ايران مي آيند، موسيقي ايراني به خوبي معرفي مي شود. ولي قطعاً مي تواند خيلي بهتر باشد!
•موسيقي ايراني در خارج در مقايسه با موسيقي هندي و عربي چه وضعيتي دارد؟
اصلاً قابل مقايسه نيست! مثل شب و روز! واقعاً اميدوارم موسيقي ايراني هم روزي به آن اندازه معرفي شود كه در هر صورت راه درازي در پيش دارد.
•به عنوان آخرين سئوال؛ نظرتان درباره نوآوري در موسيقي ايراني چيست؟
از تجربيات موسيقي غربي مي توان استفاده كرد يا اينكه موسيقي ايراني را تنها از درون و با تكيه به خودش بايد متحول ساخت؟ نهايتاً اينكه چگونه مي توان كاري كرد كه موسيقي ايراني مخاطبان بيشتري داشته باشد و حضوري جدي تر در جامعه؟در مورد تعداد مخاطبان موسيقي ايراني؛ اين برمي گردد به آثاري كه موسيقيدانان ايراني ارائه مي كنند ولي در مورد نوآوري، مشكلي كه اكنون در موسيقي ايراني وجود دارد، اين است كه اگر كسي بخواهد نوآوري كند بقيه فكر مي كنند او مي خواهد چيزي را از بين ببرد و نوآوري موجب از ميان رفتن سنت هاي موسيقي ما مي شود در صورتي كه اين طور نيست. موسيقي سنتي ايران، موسيقي اي است كه كسي نمي تواند به تركيب اصلي آن دست بزند. البته اگر ما هنوز نُت نداشتيم ممكن بود تغييراتي پيدا كند ولي الان خوشبختانه نزديك به صد سال است كه نت شده و ديگر كسي مثلاً گوشه كرشمه را نمي تواند تغيير دهد. اگر هم تغييراتي در آن داده شود بستگي به شنونده دارد كه بپذيرد يا نپذيرد ولي اصل كار سر جايش است. اي كاش كه ثبت موسيقي ايراني به صورت نت، اقلاً سيصد سال پيش انجام شده بود. اگر در آن زمان موسيقي ما نت شده بود ما قطعاً محتواي بسيار بيشتري از موسيقي مان در دست داشتيم. چون هنر نت نويسي در اروپا حدود نهصد سال قدمت دارد. ما هم به راحتي مي توانستيم تقريباً از همان زمان نواهاي موسيقي ايراني را به صورت نت شده داشته باشيم ولي چون موسيقيدانان معتقد بودند موسيقي بايد سينه به سينه آموزش داده شود، بخش زيادي از محتواي موسيقي ما از بين رفته است. اگر قرار بود سروده هاي مولانا و حافظ هم سينه به سينه به الان برسد فكر نمي كنم بيش از چند صفحه اش باقي مانده بود. موسيقي ايراني هم متأسفانه به خاطر روش سينه به سينه بخش اعظمش از بين رفته است. اگر كسي بخواهد سينه به سينه تدريس كند هم موردي ندارد ولي براي تسريع در فراگيري، به عقيده من استفاده از نت نتيجه بهتري به دست مي دهد.
-
عود
عود ابزار موسيقايي عرب، ترک، ایران ،ارمنستان ،یونان و چند ين کشور ديگر در مناطق خاور است که ايرانيان در قرنهاي اخير به علل نامعلوم از آن کمتر سود برده، و اين ساز زيبا با صداي دلنشينش جايگاه خود را در ميان سازهاي ديگر ملي ایران از دست داده است.ابن خلدون در قرن 8 هجري قمري آن را به ترکه هاي چوبيني که انعطاف پذير است معني نموده.اما چندي بر اين اعتقادند که لفظ عود را بر اين ساز معين بدان جهت انتخاب کرده اند که بين آن و بربط ايراني که در هزاران سال پيش از نظر ظاهري وجه اشتراک فراوان با اين ساز داشته افتراقي قائل شوند.ايرانيان در گذشته اين ساز را رود هم مي ناميدند. اما در قرن اخیر گاه لفظ لوت را هم به عود اتلاق مي کنند.که در اصل داراي تفاوتهايي نیز هستند.عود همراه با حرف تعريف ال در زبان عربي العود خوانده مي شود ولي در زبانهاي لاتين الف آن حذف گرديده و حرف دال آخر آن به ت مبدل شده و به اين ترتيب تلفظ آن در زبانهاي لاتين به لوت تغييرشکل داده است ولي با اينکه لوت نام سازي است در اروپا اما لفظي کلي براي چندي از سازهاي زهي است.از ديدگاه سازشناسي، ساز عود در طبقه سازهاي زهي و در رده لوتهاي دسته دار که آن به موازات صفحه روي ساز و نواختن آن از طريق مضراب باشد قرار مي گيرد، بررسي سرنوشت ديرينه اين ساز در گرو شناخت تاريخي لوت است.پيدايش نياکانان آنها به روزگار شکارچي گري انسان و استفاده از کمان و زه باز مي گردد و اين پرسش که چنين سازهايی به کدام یک از تمدنهاي کهن بشري ايران، مصر،هند،بين النهرين و چين مربوط مي شود موضوعي است که باستان شناسي ابزار موسيقايي بدان خواهد پرداخت، اما قطعا سازهايي که براي توليد صدا با دسته هاي کوتاه يا بلند با اشکات متفاوت، کاسه اي شبيه به کد و دارندنياکان اصلي لوت هاي کنوني به حساب مي ايد.آثار باستاني بين النهرين متعلق به هزاره دوم قبل از ميلاد تصوير مردي ايستاده را نشان مي دهد که به نواختن بربط مشغول است.بر پايه بعضي از اسناد ابن سريح ايراني نژاد نخستين کسي است که در عربستان در قرن اول هجري عود فارسي يا بربط را نواخته و نوازندگي ان را آموزش داده است.الاغاني مي گويد:آشنايي او با عود از آنجا شروع شد که عبدالله ابن زوبير جمعي که ايرانيان را به مکه دعوت کرده بود تا خانه کعبه را تعمير کنند ديوارگران ايراني عود مي زدند و اهل مکه از ساز و موسيقي ايشان لذت مي برند و آنرا تحسين مي کردند، ابن سريح پس به عود زدن پرداخت و در اين صنعت سرآمد هنرمندان زمان گشت.در روزگاه امويان عود نوازاني همچون يونس کاتب-نشيت و ابن محرز نواختن عود را به دوران طلایی هنر در ایام ابراهيم،زلزل و زرياب منتقل مي کنند.در نيمه دوم قرن 8 ميلادي و اويل روزگار عباسيان موسيقيدان برجسته درباري عود جديدي ساخت که با استقبال زيادي روبه رو شد و به زودي جاي عود فارسي يا بربط ايراني را گرفت که عموم آن را مي نواختند.این عود کامل را به زبان عرب عود شبوط مي گويند که دسته ان ذر قسمت بالا کم. عريضتر و باريکتر از نزديک کاسه بوده البته نام زلزل نيز به خاطر اصلاحاتي شهرت يافته که در فواصل گام ها صورت داده است زيرا اوست که فاصله معروف سوم خود را روي عود کشف و معرفي کرده است.ساختمان عود الشبوط همانند ماهی بوده در حالي که عودهاي پيشين نسبت به آن گلابي شکل بودند، دسته اي از اين عودهاي گلابي شکل را که اکنون در کشور پرتغال نواخته مي شوند مشت مي نامند. تغييراتی که زلزل در ساختمان دسته عود به وجود آورده موسيقي دان دیگري نيز به نام زرياب در حدود سالهاي 230 هجري عود از پرهاي کرکس ساخت و سيم پنجم را نيز بر آن افزود و با مضرابي که از ناخن عقاب ساخته بود آن را مي نواخت زرياب در همين سالها به سبب رقابت اسحاق موسلي مجبور به ترک وطن و راهي کولدورا در آندلس شد و با استقبال سلطان اسپانيا روبه رو شد با اينکه زرياب در کولدوا سيم پنجمي بر اين ساز افزوده بود اما به گفته ابوالفدا اين ساز در شرق همچنان با چهار سيم نواخته مي شدشايد در همين ايام در بغداد هم به ضرورت سيم پنجم پي برده باشد.فارمر در اين مورد مي گويد که فارابي نيز سيم پنجمي قائل بوده است ولی به نظر مي رسد که آن را فقط در تحليلهاي نظري اش درباره موسیقی مد نظر قرار مي داده است چنانکه الکندي نيز يک قرن قبل از او در بررسي های تئوريک خود از صداي عود،عود را با پنچ سیم در نظر مي گرفت.شکل ظاهری:شکم این ساز بسیار بزرگ و گلابی شکل، و دسته ان بسیار کوتاه است، به طوری که قسمت اعظم طول سیم ها در امتداد شکم قرار گرفته است. سطح رویه شکم از جنس چوب است که بر آن پنجره هایی مشبک ایجاد شده است. عود فاقد دستان و خرک ساز کوتاه و تا اندازه ای کشیده است.عود دارای ده سیم یا پنج سیم جفتی است. سیم های جفت با هم همصدا کوک می شوند، و بدیهی است که هر یک از سیم های دهگانه یک گوشی مخصوص به خود دارد گوشی ها در دو طرف جعبه گوشی سرساز قرار گرفته اند.عود بم ترین ساز بین سازهای زهی است، نت نویسی آن با کلید سل است که صدای ان عملا یک اکتاو بم تر از نت نوشته شده حاصل می شود.مضراب عود از پر مرغ یا پر طاووس تهیه شده است و گاه نیز نوازنده با مضراب دیگری ساز را می نوازد.صدای عود کمی خفه، نرم و غم انگیز ولی نسبتا قوی است. این ساز نقش تکنواز و همنواز هر دو را به خوبی می تواند ایفا کند.عود چنان که گفته شده از اخلاف سازی قدیمی به نام بربط است از سوی دیگر ممکن است با نام عربی خود العود به اروپا راه یافته و در آنجا نام لوت گرفته باشد.شباهت کلمه العود در تلفظ عربی یعنی تخفیف همزه اول تغریبا لعود و تشدید د آخر به صورت، ت را با نام اسپانیائی این ساز یعنی لود مي توان احساس کرد.منبع: سازشناسی برنامه نیستانسازشناسی پرویز منصوری
-
موسیقی همواره زبان اعتراض مردم بوده است
کنسرت استاد شجریان و گروهش، در فیلارمونی شهر کلن، فرصتی نیک برای انجام گفتوگویی اختصاصی با ایشان بود. شجریان در گفتوگویی با «عصر شنبه» با اشاره به نقش و رسالت هنرمندان در قبال جامعهشان، موسیقی ایران را به خاطر فشارهای وارد شده به این هنر، زبان اعتراض مردم دانسته و گفته است که علیرغم شهرت زیادش، مشکلاتش در ایران بیشتر از دیگر هنرمندان موسیقی است. نقش جوانان در موسیقی سنتی ایرانی نیز یکی از دیگر موضوعاتیست که در این گفتوگو مطرح شده است.
ـ آقای شجریان، این موسیقیای که شما ارائه میدهید دارای چه صفاتیست، چه نوع موسیقیست؟
محمد رضا شجریان: نوعش را که نمیتوانیم خیلی راحت دربارهاش صحبت کنیم که چه نوع موسیقیست، ولی این موسیقی مثل زبان ما است و باید معنا و مفهوم داشته باشد، عین زبان ارتباط داشته باشد، جزبهجز باید حساب داشته باشد. همینجوری ما نمیتوانیم موسیقی ارائه بکنیم. با نتها نمیتوانیم بازی کنیم. مثل اینکه یک کسی بخواهد مقاله بنویسید و بیاید با کلمهها و واژهها بازی کند و هیچی دست شنونده ندهد.
و این عین یک نثر و یک شعر است. این مشخصهی موسیقی ما است. در حالیکه موسیقیای که امروزه در غرب است بنام موسیقی کلاسیک خیلی تابع ملودی و جملهبندی نیستند و با هارمونی و با نت بازی میکنند و البته نمیگوییم که ملودی ندارند، ملودی هم دارند، اما خیلی تابع ملودی نیستند. اما موسیقی ما تابع ملودی و جملهبندیست، مثل شعر است و باید مفهوم داشته باشد. این مشخصهی موسیقی ما است. گامهایی هم که داریم بهرحال میشود گفت سهتا گام اضافه بر موسیقی کلاسیک دنیا داریم: گام ماهور، گام بیات اصفهان و همایون که همان مینور ماژور باشد، ما گام شور داریم و سهگاه و چهارگاه هم داریم.
و چیزی از نظر استعداد موسیقی ما از جهان کمتر نداریم، بلکه فراتر هم داریم. اگر کمبودی واقعا حس میشود در مبارزهای بوده که با موسیقی ما در طول سالیان دراز شده است و هنرمند نتوانسته خودش را نشان بدهد. اجازه نمیدادند، وگرنه موسیقی ما همه جور جای گستردگی دارد. و موسیقی در هر سرزمینی پیام آن سرزمین است.
سروش سرزمین و سروش مردمش است. این سروشها هم بستگی به اتفاقاتی دارد که در آن سرزمین میافتد و موسیقی تابع شرایط زندگی و روحیهی مردمش است. چون هنرمند میان مردمش زندگی میکند و تابع آن شرایط است و آن موسیقی که از دل آن میآید بیرون پیامآور خواستهها و نیازهای مردم است و موقعیت مردم را دارد. موسیقیای که در ایران در طول سالیان بوده است همیشه تحت تاثیر فشارها و محدودیتها و ستمها و استبداد حکما بوده است. این موسیقی همیشه زبان اعتراض مردم بوده، زبان گله و شکایت این اتفاقات بوده است و ما نمیتوانیم بیرون از این منطقه باشیم. مثل این میماند که یک نقاش قلم مو را که برمیدارد با رنگ و قلم مو آنچه را در درونش هست بر تابلو میآورد. اگر تابلویی شاد میکشد یا غمناک و یا هر تابلویی که میکشد، قلم مو و رنگ آنجا کارهای نیستند، آنها فقط ابزار دست نقاشاند. نتها و گامها و جملهبندیها در دست ما تابع آن روحیات و حال و هوای درونی ما است. حال و هوای درونی ما حال و هوای درونی جامعه و محیط ما است.
موسیقیای که امروز در میان جوانان ما الان خیلی مشتاق پیدا کرده است، بهعلت فشاریست که روی جوانها هست، محدودیتهایی که روی جوانها میشود، توهینیست که به آنها میشود و مشکلات دیگری که الان جوانها دارند. این موسیقی بازگوکنندهی این اتفاقات است و شاید بشود گفت نوعی دلجوییست که آدم از مردمش میکند با بازگوکردن این اتفاقات. ولی ممکن است برای جوانهای خارج از کشور خیلی این موسیقی خوشایند نباشد، چون جوانی که در خارج از کشور زندگی میکند مثل جوانی که در ایران هست، توهینی به او نمیشود، فشار رویش نیست و حتا به لباسپوشیدنش دیگر کاری ندارند. آنجا به لباسپوشیدنش کار دارند، آنجا به هر چیزش کار دارند و هیچی ندارد. این است که آن موسیقیای که مال آن جوان است برای جوان خارج از کشور خوشایند نیست.
ـ به این ترتیب از صحبتهای شما اینطور نتیجه میگیرم که سعی میکنید با کارهایی که ارائه میکنید، آیینهی تمامنمای جامعهی خودتان باشید؟
حتما همینطور است.
مقصود از آن پرسش که در آغاز از شما کردم و گفتم شما نمایندگی چه نوع موسیقی را در واقع میکنید، به این خاطر است که در ایران کسانی هستند، هنرمندانی هستند که میگویند در پی موسیقی عرفانی هستیم، برخی هم میگویند در پی موسیقی حماسی هستیم، و برخی صفتهای دیگری به موسیقی میدهند. مقصودم این بود که شما بعنوان استاد این موسیقی به موسیقی خودتان چه صفتی میدهید؟ آیا میگویید که موسیقی ملی ایران است، موسیقی ایران است؟
اول یک پرانتزی باز بکنم راجع به این موسیقی عرفانی و حماسی که گفتید. اغلب این کسانی که مدعی موسیقی عرفانی و حماسی هستند بویی از این نبردهاند. موسیقی ذاتش عرفان است، ذات موسیقی عرفان است.
من نفهمیدم موسیقی عرفانی یعنی چه؟ همینقدر که دف آوردند و سرشان را تکان دادند، شد موسیقی عرفانی! عرفان یعنی شناخت، موسیقی شناخت میدهد و یک موزیسین باید بر این مبنا کارش را دنبال بکند، یعنی پیامی داشته باشد. صرفا یکمقدار سروصدا ایجادکردن که موسیقی نمیشود. باید پیام داشته باشد. حالا یا پیام شادی و یا پیام غم و یا پیام حماسی، میهنی، عشقیست و یا شکایت است. بالاخره هرکدام از اینها پیام است.
من تحتتاثیر این پیامها هستم، منتها با این زبان، با زبان فارسی. ببینید موسیقی و زبان در درازنای تاریخ در هر سرزمینی مثل پیچومهره میمانند که با همدیگر آمدهاند جلو. هر پیچی مهرهی خودش را میخواهد، جفتوجور باید باشند. هر زبانی موسیقی خودش را دارد و آن موسیقیست که معانی زبان را بیان میکند و آن موسیقی را اگر از زبان بیاوریم بیرون، زبان تفالهای میشود بیمعنا و نمیشود ارائهاش کرد. شعر وقتی توی کتاب هست، زبان نیست. وقتی بیان میگردد، میشود زبان. و ما هم در کار موسیقی نهایتا کوششمان این است که اگر زبان در موسیقیمان میآید، این زبان باید درست بیان بشود.
درس گرفتیم و درس میدهیم و عمل میکنیم که شنونده وقتی دارد از دهان ما شعر یا پیامی را میشنود، ما این پیام را درست به او بدهیم و موسیقیاش را درست ارائه کنیم. این یک بخش از کار ما است. یک بخش هم هست که خود ذات موسیقی، خود موسیقی به تنهایی باید بهدور از زبان پیامآور باشد. اگر موسیقی بدون زبان نتواند پیام بیاورد، این موسیقی خیلی کارش خراب است و آن هنرمندی که این کار را ارائه میکند، خیلی در کارش ضعیف است.
هنرمندان توانا خیلی راحت میتوانند بدون کلام، بدون نیاز به کلام با موسیقی حرف دلشان را به جامعه و به دنیا بزنند. همچنان که در یک فیلم یک آهنگساز وقتی موسیقیای را روی یک فیلم میگذارد، به این فیلم جان و ارزش میدهد و آن موسیقی را اگر از آن بگیریم، این فیلم تاثیرش خیلی پایین میآید. اما آن موسیقیست که در درون فیلم ارزش صحنه را چندین برابر بالا میبرد و موسیقیست که وقتی کلام با آن میآید، به کلام جان و روان میدهد و کلام را گویا میکند و تاثیر میگذارد روی شنوندهاش. این توانایی موسیقیست که چه با کلام باشد و چه بیکلام باشد، پیامآور باید باشد.
ـ شما بعنوان یک چهرهی شاخص موسیقی، مشکلاتتان برای اجرای کنسرت در ایران و بطور کلی در خارج چگونه است؟
شاید بشود گفت که تنگناها برای من شاید خیلی بیشتر از دیگران باشد. بعلت شاخصبودن و بعلت اینکه من تحت هیچ شرایطی اجازه نمیدهم که هیچ دولتی، هیچ سازمانی از من بخواهد سوءاستفاده بکند و یا من را زبان خودش را بداند.
من زبان مردمم هستم، من با مردمم زندگی میکنم. مردمی که در طول تاریخ درد کشیده و زندگی کردهاند. در آن مملکت بودند و هویت خودشان را حفظ کردهاند. من با آن مردم زندگی کردهام و با آن مردم هم زندگی خواهم کرد. و... مشکلات آن جامعه را هم بالاخره باید قبول کرد که جامعه دارای این مشکلات هست و با آن مبارزه میکنیم و جایی هم ندید میگیریم و... بهرحال بهر شکل شده ما باید از کنار این مشکلات بگذریم و کارمان را بکنیم. در خارج از ایران این مشکلات را ما نداریم.
در خارج از ایران مشکلات دیگری هست و آن ارتباط برقرارکردن با مردم، با ایرانیانیست که اینجا هستند، در خارج از ایران هستند و این را هم سازمانهای برگزارکننده بایستی بتوانند مردم را در جریان بگذارند که کنسرتهایی هست و وقتی ما میآییم آنها بدانند که کنسرتی برگزار میشود که نگویند آقا ما نمیدانستیم و چرا ما خبردار نشدیم و بیایند در کنسرتها شرکت بکنند. مشکلاتی ما در خارج از کشور نداریم، اما هرچه مشکل داریم در داخل ایران است.
با توجه به این صحبتهایی که کردید به این نتیجه میرسم که شاید گلهمندبودن شما رو به سوی برگزارکنندگان خارج از کشور داشته باشد که با توجه به شناخت کاملی که مردم نسبت به شما دارند، یک سالنهای کوچکی را میگیرند و خب مردم میآیند و بیرون میایستند و نمیتوانند برنامهی شما را ببینند. فکر میکنم بیشتر نگاه شما به این دسته از برگزارکنندگان بود در این صحبتهایی که باهم داشتیم.
من گلهای ندارم از برگزارکنندگان خارج از کشور. ولی خب مشکلاتشان این است که چطوری ایرانیها را باخبر بکنند از کنسرتهای ما. سالنهای ما هم همه بالای ۷۰۰ـ ۶۰۰ نفر بوده و همیشه ما تا ۳۰۰۰ـ ۲۰۰۰ نفر را ما داشتهایم. در بعضی شهرها که ایرانیها کم هستند، خب ما میگوییم که سالن بزرگ نگیرند، یک سالن کوچک ۶۰۰ـ ۵۰۰ نفره بگیرند. ولی خب اغلب اوقات مورد گله و شکایت قرار میگیریم که چرا سالن کوچک گرفتهاید.
بعدهم گاهی اوقات ما، چون از یکسال و نیم قبل برنامههایمان را پیگیری نمیکنیم و گاهی یکدفعه ششماه قبل پیگیری میکنیم، مشکل سالن پیدا میکنیم و آن سالنی را که میخواهیم گیرمان نمیآید و مجبور میشویم از سالن کوچکتر استفاده بکنیم. این مشکلاتی که در خارج از ایران هست صرفا برای کسانیست که بخواهند کنسرتی برگزار بکنند که اغلب ایرانی هستند و ما هم خیلی ازشان ممنونیم، طفلکیها با دل و جان کار میکنند. گاهی اوقات هم مورد رقابتهای بعضی ایرانیها که گاهی حسادت میکنند به بعضی چیزها و اینهاست که یک کمی آدم را دلگیر میکند که چرا ایرانیها با همدیگر، البته در بعضی موارد و نه در همهجا، حسادت میکنند وآزار میدهند بعضی دوستانشان را که میخواهند یک کار فرهنگی بکنند. چون فکر میکنند چرا او مطرح است و ما مطرح نیستیم. خب بهرحال آنها هم پا پیش بگذارند، دستی بالا بکنند و کاری بکنند بهتر است تا اینکه چوب لای چرخ دیگران بگذارند. این موضوع مال سالها پیش بود.
خوشبختانه در این هفتـ هشتسالهی اخیر چنین چیزهایی را ما دیگر نمیبینیم و موفقتر است گاهی اوقات کنسرتهایمان در خارج از ایران و مشکلاتی نداریم. ما دلمان میخواهد که برگزارکنندگانمان اگر غیرایرانی باشند، خیلی موفقتر خواهد بود، چون آنها میتوانند غیرایرانی را هم به سالن کنسرت بیاورند برای ارتباطاتی که دارند. و ما دوست داریم که بیشتر آنها باشند. ولی ایرانیها که برگزار میکنند بیشتر، هشتاد نود درصد ایرانی هستند که به سالن میآیند.
صدای مردم
-
asal banoo
aftab khanoom
ممنون
عالی بود
-
نگاهی به آلبوم «زیر تیغ» ساخته حسین علیزاده
چندین و چندماه، مجموعه تلویزیونی «زیر تیغ» چهارشنبه هرهفته میهمان خانه های مردم ایران بود. سریالی با بازیگران برجسته سینمای ایران به كارگردانی «محمدرضا هنرمند» كه تمی تراژیك داشت. نام «حسین علیزاده» بر تیتراژ این مجموعه به عنوان سازنده موسیقی متن یكی دیگر از نكات برجسته آن بود كه نشان از اهمیت دادن كارگردان به تك تك عوامل مجموعه اش بود.
«حسین عیلزاده» نوازنده تار و سه تار و آهنگساز برجسته ایرانی كه سالهاست در زمینه موسیقی سنتی فعالیت چشمگیری دارد و خیلی از كارشناسان او را مسبب پدید آمدن موج نو در موسیقی سنتی ایران می دانند، با تم های موسیقی سنتی، ساخت این موسیقی فیلم را به عهده گرفت.
علیزاده كه پیش از این نیز روی موسیقی فیلم كار كرده بود و فیلم دلشدگان و... را در كارنامه خود داشت، این بار دست به ساخت موسیقی سریالی تلویزیونی زد.
همچون تم اصلی و داستان «زیر تیغ» كه در حال و هوای خانواده های سنتی ایران می گذشت، موسیقی آن نیز بی شك باید دارای چنین حال و هوایی می بود، چرا كه حتی نمی توان تصورش را هم داشت كه مثلاً برای القای احساسات مختلف شخصیت های داستان در جاهای مختلف از سازهای غربی استفاده كرد. مثلاً زمانی كه «محمود»، دست به قتل «جعفر» می زند، صدای گیتارباس را بشنویم. پس نخستین و مهم ترین دلیل انتخاب آهنگسازی چون «حسین عیلزاده» برای ساخت موسیقی این مجموعه تلویزیونی را باید در محتوای داستانی آن جست.
«گروه هم آوایان» نوازندگی قطعات «زیر تیغ» را به عهده داشته اند، «حسین علیزاده» با تار و سه تار، فرزندانش نیما و صبا به ترتیب با سازهای تار، رباب، كمانچه و قیچك، علی بوستان با عود و سه تار، پیام جهانمانی با تار، راحله برزگری و پوریا اخواص هم با اجرای آواز افراد ثابت این گروه بودند. اگرچه نوازندگان نی، ویولن و ویلن سل، ویولن آلتو، سازهای كوبه ای و تمبك نیز از نوازندگان میهمانی بودند كه علیزاده از آنها برای اجرای اثرش كمك گرفت. قطعاتی كه همه آنها بر روی اشعار هوشنگ ابتهاج ساخته شده بودند.
موسیقی زیر تیغ خودش را از همان ابتدا یعنی با آغاز تیتراژ نشان می دهد و جایگاه خودش را به عنوان یكی از مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر مخاطب در ذهن او تثبیت می كند. چه تیتراژ ابتدایی این مجموعه كه پیش درآمدی است بر كلیت داستان فیلم و جلوتر از همه ترسی را در دل شنونده ایجاد می كند و چه تیتراژ پایانی مجموعه كه با صدای خواننده جوان «حسین بهاربین» با نام « شوق یوسف» اجرا شده است.
«محمدرضا هنرمند» كارگردان این مجموعه در مورد موسیقی این مجموعه می گوید: «علیزاده را سال های سال بود كه دورادور می شناختم. كارهایش به دل و جانم چنگ می زد. در نیمه شب ششم آذرماه ،۱۳۸۴ در حالی كه صحنه كنسرت او به همراه كیهان كلهر، محمدرضا شجریان و همایون را در تالار بزرگ كشور آماده می كردیم تا تمرین نهایی انجام شود، نمی دانست كه بیشتر از همه زیر نظرش دارم و به كوچك ترین واكنش هایی حساس هستم. وقتی كه از او خواستم تا بر جای خودش روی صحنه بنشیند، برق تندخویی اش مرا هم گرفت. مدارای آن شب من، او را به دامم كشید. دامی كه از قبل برایش چیده بودم و او خود نمی دانست. رامش كردم و آرام آرام به زیر تیغش بردم.»
آلبوم «زیر تیغ» كه هفته گذشته توسط مؤسسه فرهنگی هنری ماهور منتشر شده است، ۲۱ بخش دارد. قطعاتی همچون «سوگ»، «قاصدك»، «انتظار»، «شوق یوسف»، «حباب»، «عزا»، «امامزاده»، «روح الارواح»، «جامه دران»، «بیداد» و . . . كه اصلی ترین و طولانی ترین قطعه آن، قطعه «سوگ» است. قطعه ای ۹ دقیقه ای كه با تم بسیار غمگینش به راستی تماشاگر و شنونده را زیر تیغ می برد. «سوگ» كه در همایون و شوشتری ساخته شده است به اعتقاد بسیاری از كارشناسان، شاخص ترین قطعه موسیقی این مجموعه تلویزیونی است.
شنیدن موسیقی زیر تیغ بار دیگر خاطرات پخش سریالی خوب همچون زیر تیغ را در زمستان سال گذشته با ایفای نقش بازیگرانی چون «پرویز پرستویی»، «فاطمه معتمدآریا»، «آتیلا پسیانی»، «سیاوش تهمورث» و.... یادآوری می كند. این موسیقی به القای فضای رئالیستی مجموعه كمك بسیاری كرده است.
سمیه قاضی زاده
روزنامه ایران
-
به بهانه نامه برونو نتل به محمدرضا درويشي درباره كتاب دايرهالمعارف سازها؛ سازها و رازها
وصال عربزاده
اشاره اول
براي موسيقيداني كه پرداختن به موسيقي نه به معناي پرداختن به يك حرفه يا يك هنر، ابزاري براي بيان انديشه يا بيان احساس به تنهايي يا مجموعه آنها نيست، دريافت هر عنوان يا نشاني آنچنان شوقبرانگيز هم نيست كه حيرت، شيفتگي و غرور او را برانگيزد، حتي اگر اين دريافت، در نامهاي تحسينبرانگيز از يكي از بزرگترين موسيقيشناسان جهان باشد.
او مينويسد: <هنر و موسيقي براي من مهمترين انگيزه تداوم زندگي است با همه ابعاد آن.> براي آنان كه محمدرضا درويشي را از نزديك ميشناسند، چنين نگرش و تعبيري دور از ذهن نيست. و البته آنان كه درويشي را هم از نزديك نميشناسند، با رويت نوشتارها و شنيدن آثارش، اين رويكرد را صادقانه ميبينند. به ياد دارم سالها پيش نوشتهاي از ايشان را با عنوان <خوشههاي اساطيري خرما> كه در مورد يكي از هنرمندان بلوچ بود براي دوستي اهل انديشه و فلسفه از راه دور و تلفني ميخواندم تا به اين جملات رسيدم: <او چنان در خويش سفر ميكند كه ميتواند از وجودش فاصله بگيرد و از بيرون به نظاره خويش نشيند و نسبت به خود و موسيقي واكنش نشان دهد. دوباره به درون خود سفر كند و دوباره بازگردد. اين رفتن و بازگشتنها، اين سفرهاي صعودي و نزولي به مكاشفه و شيفتگي ميانجامد و شيفتگي به فراغت و آرامش.> دوست شنونده كه درويشي را از دور و از طريق آثار و نوشتهها ميشناخت، بلافاصله گفت اين تعابير بيشتر در مورد خود درويشي مصداق دارد تا هر كس ديگري. او ميگفت اين هنرمند بلوچي را نديده و نميشناسد اما مطمئن است درويشي ناخواسته حديث نفس نگارش كرده!
اشاره دوم
حدود پنج سال پيش وقتي يكي از اساتيد موسيقيشناسي دانشگاه نيويورك خبر دريافت عنوان كتاب سال از سوي جامعه بينالمللي موسيقيشناسي )SEM( را به خاطر جلد اول دايرهالمعارفسازها، با شوق و هيجان زايدالوصفي، تلفني به درويشي ميداد، حيران از آرامش و سكوت درويشي با تعجب ميپرسيد: <مگر خوشحال نيستي؟> و هنگامي كه پاسخ ميشنيد <آري، اما نه به اندازه تو.> شايد با حيرتافزونتري، چنين ادامه ميداد كه: همه موسيقيشناسان، پژوهشگران و مولفين موسيقي در سراسر دنيا آرزوي دريافت چنين نشان و عنواني را دارند. شايد اين موسيقيشناس كه سالها دور از وطن و در نيويورك به سر برده، آن روز كه اين خبر را ميداد يادداشت <آواز داد اختر پس روشن است امشب> را هرگز نخوانده بود! با اين حال اين مدرس دانشگاه به تعبير خودش، بسيار خوشحال بود تا نه تنها چنين خبر ارزشمندي را به مولف دايرهالمعارفسازها اعلام كند، كه به عنوان نماينده ايشان، لوح و نشان SEM را از دست يكي از بزرگترين موسيقيشناسان حال حاضر جهان يعني برونونتل دريافت كند.
اشاره سوم
برونونتل يكي از چهرههاي مهم موسيقيشناسي قومي امروز جهان است.
دو استاد دانشگاه ايلينوي و از پايهگذاران جامعه اتنوموزيكولوژي آمريكا است. نتل كه متخصص موسيقي سرخپوستها و موسيقي ايران است به عنوان يك نظريهپرداز و تئوريسين در حوزه اتنوموزيكولوژي با تاليفات متعدد و پرشمار خود، شخصيتي مهم و برجسته محسوب ميشود. كتاب مباني اتنوموزيكولوژي او به عنوان يكي از مهمترين منابع درسي در رشتهها و شاخههاي متعددي همچون اتنوموزيكولوژي، مردمشناسي و انسانشناسي تدريس ميشود. اهميت و اعتبار او تا به حدي است كه در ميان برخي موسيقيشناسان به پدربزرگ يا پدرخوانده اتنوموزيكولوژي امروز جهان معروف است! حدود چهار دهه قبل كه برونونتل به ايران آمده بود تا در مورد موسيقي ايراني بداند، كمبود منابع و عدم دسترسي به منابع مكتوب، بيش از آني بود كه در تصور بگنجد. او تنها به دليل تسلط بر زبان آلماني مرحوم برومند كه خود نيز به آن زبان تسلط داشت، از اين استاد فقيد ايراني به عنوان منبع و مرجع شفاهي بهره جست و كتاب و مقالههاي متعددي در مورد موسيقي ايراني نگاشت. اما شايد همين مورد سبب شد تا موسيقيشناس برجستهاي چون او از حوزه مهم و پراهميتي چون موسيقي نواحي ايران غفلت ورزد، يا به دور باشد. با اين حال شايد هيچگاه گمان نميبرد در كمتر از سه چهار دهه آينده كتابي از يك پژوهشگر و موسيقيدان ايراني دريافت كند كه تحسين و شيفتگياش را برانگيزد و او را به نگارش نامهاي پرمهر و محبت وادارد. بي ترديد براي نتل كه در دهه چهل در پايتخت ايران واژه اتنوموزيكولوژي و موسيقيشناسي را غريب و نامانوس يافته بود. چنين رشد و گسترش حوزه نوشتار و انديشه در موسيقي ايران نهتنها مسرتبخش كه حتي تا حدودي حيرتبرانگيز است. او كه نشان و لوح جامعه بينالمللي موسيقيشناسي را در سال 2002 به عنوان نماينده اين جامعه به محمدرضا درويشي اهدا كرده بود، اينك پس از دريافت جلد دوم كتاب دايرهالمعارف سازها در نامهاي خطاب به مولف كتاب چنين نوشته است:
آقاي درويشي عزيز
لطفا مرا به خاطر اينكه به انگليسي برايتان مينويسم ببخشيد.
بسيار از شما ممنونم كه جلد دوم دايرهالمعارف سازهاي ايران را برايم فرستادهايد. از دريافت اين نسخه بسيار خرسندم. (جلد اول را قبلا داشتم) و مايلم تبريكات خود را براي اين كار به شما ابراز نمايم. به اعتقاد من دايرهالمعارف شما در بين كارهاي مشابه خود الگو و مدل محسوب ميشود كه بسيار بنيادي، با سازماندهي بسيار خوب و نيز با تصاوير عالي ارائه شده است. دايرهالمعارف شما بر غناي ادبيات فرهنگي موسيقي ايران و حوزه ارگانولوژي ميافزايد.
با بهترين آرزوها ، ارادتمند شما - برونونتل
اشاره چهارم
شايد نگارش نامهاي كوتاه و ارسال آن چندان كار شاق يا پيچيدهاي نباشد و شايد در نظر برخي دريافت و خوانش آن هم چندان مهم و پراهميت نيست. اما خارج از آنكه اهميت نتل يا نگارش چنين نامهاي مهم تلقي شود، بحث خود كتاب و جايگاه و اهميت آن در حوزه نوشتاري موسيقي معاصر ايران مطرح است. پس از انقلاب مشروطيت و يك ركود و خاموشي چند ساله در حوزه فرهنگ و انديشه ايراني، موسيقي ايران نيز همانند ساير حوزههاي علم و فرهنگ، مسير تازهو راهي نو را آغاز كرد. از اين رو قدمت بيان تفكر و انديشه و حوزه ادبيات نوشتاري در موسيقي معاصر ايران به كمتر از هشتاد سال و در حوزه موسيقيشناسي و علم اتنوموزيكولوژي به حدود سه دهه ميرسد. از سوي ديگر مجموع آثار قابل تامل و ارزشمند در حوزه پژوهش و نگارش موسيقي بسيار محدود و اندكشمار است. ضمن آنكه اساسا عرصه مهم و بنياديني چون موسيقي اقوام ايراني به عنوان يك منبع و مرجع مهم فرهنگ شنيداري نهتنها از حيث حضور و ظهور در عرصه كلان موسيقي محروم است كه در عرصه نوشتار نيز اعلام حضورش محدود به آثاري معدود و كمتعداد است كه بسياري از آنها را نيز موسيقيشناسان غربي نگاشتهاند. از اين رو بحث آثار نوشتاري و يا حتي آثار صوتي منتشر شده توسط محمدرضا درويشي و نگارش كتابي مرجع و بسيار قابل اعتنا به نام دايرهالمعارف سازهاي ايران، بسيار بيش از آني است كه تنها به عنوان يك كتاب صرف در حوزه موسيقي مطرح باشد. براي جامعه موسيقيشناسي دنيا كه تا همين چند دهه پيش به موسيقي ايران به چشم يك موسيقي پريميتيو و بدوي مينگريست، اكنون نگارش چنين كتابي نهتنها تعجب و تحسين برانگيز است كه حضور و وجهه موسيقيشناسي و موسيقيدان ايراني را در عرصه جهاني بسيار تثبيت كرده است. اعطاي نشان () SEM براي يك موسيقيدان ايراني، بيش از آنكه دستاوردي شخصي تلقي شود، يك نشان و افتخار جمعي است. دلايل اعطاي اين نشان نيز بسيار جالب توجه است: كتاب، علاوه بر جنبههاي تخصصي و گردآوري بسيار علمي و كامل سازهاي يك منطقه وسيع جغرافيايي كه كمنظير جلوه ميكند، نگاه و شيوه خاص مولف را نيز برجسته و مهم در نظر ميآورد. هيات انتخاب كه متشكل از شماري از بزرگترين و مشهورترين موسيقيشناسان بينالمللي بوده است معتقد است كه درويشي به سازها به عنوان موجودي زنده نگريسته و جنبه انساني سازها و اجراكنندگان آنها را مدنظر داشته و از اين حيث يك گام مهم در سازشناسي برداشته است. اگر كتاب دايرهالمعارف سازها با بودجه و هزينه شخصي گردآوري و تدوين شده، اگر در حوزه نگارش كتاب مورد بيمهري و بيتوجهي قرار گرفته و اگر اصحاب مطبوعات چندان توجهي به اين رويداد مهم نشان نميدهند، گناهي بر كسي مترتب نيست. اگر نخواهيم ادعا كنيم براي ما ايرانيان همواره <مرغ همسايه غاز است>! حداقل ادعا ميكنيم جامعه موسيقي كتابخوان و حتي مطبوعات ايران تا رسيدن به عرصهاي كه امروزه جهان در اين حوزهها موقعيت خود را در آن تعريف كرده است، فاصله بسيار دارد. بنابراين شايد چندان مهم نباشد اگر كتابي همچون دايرهالمعارفسازها تحسين بزرگترين موسيقيشناسان جهان را برانگيزد، اما در ايران خودمان هنوز با پرسشهاي اما و اگر روبهرو شود.
اشاره آخر
كتاب دايرهالمعارف سازها شامل ده جلد مربوط به كليه سازهاي موجود در ايران است و هر جلد آن به بخش و گروه سازهاي يك خانواده اختصاص دارد. تاكنون جلد اول و دوم آن از سوي موسسه فرهنگي هنري ماهور منتشر شده است. جلد اول شامل سازهاي زهي (آرشهاي و زخمهاي) نواحي ايران و جلد دوم به سازهاي كوبهاي پرداخته است، هر جلد با توضيحات و بررسي كامل ساز در هر منطقه، اطلاعاتي پيرامون موسيقي منطقه، كاربرد ساز، ساختمان و محدوده صوتي، جنس و طريقه ساخت و ... دارد. تصاوير و عكسهاي متعدد از زواياي مختلف، كتاب دايرهالمعارف سازهاي ايران را كاملتر و كاربرديتر نموده است. حضور شماري از شاخصترين راويان و مجريان موسيقي و سازهاي هر منطقه بر غنا و جذابيتهاي علمي و موسيقايي كتاب افزوده است. تصاوير كتاب همزمان با پژوهشهاي ميداني توسط رضا معطريان، عكاس باسابقه مطبوعات انجام گرفته و در اغلب سفرها با مولف كتاب همراه بوده است. در واقع عكسها و تصاوير، ضمن آنكه در تكميل چنين پروژهاي موثر بوده است، در حوزه موسيقيشناسي ايران يك تجربه جالب توجه به شمارميرود. در هر صورت، چاپ و ارائه چنين كتابي و نوشتن نامهاي از سوي يكي از بزرگترين موسيقيشناسان جهان علاوه بر به نمايش گذاردن توان علمي و رشد فرهنگ پژوهش در موسيقي معاصر ايران، مجريان چنين آثاري را هرچه بيشتر در ادامه مسير دلگرم خواهد كرد.
منبع : اعتماد ملي
-
شجريان و شعر امروز
سهيل محمودي
در دوره هايي، کساني اين افتخار را پيدا مي کنند که «نماد» و «نماينده» فرهنگ ملي و هنر سرزمين خود باشند. اين ويژگي «نماد فرهنگي» بودن، نه آسان به دست مي آيد؛ نه نهادهاي رسمي و قراردادها و آکادميک نقش چنداني در ظهور آن دارند و نه مي توان با چند تا اطلاعيه و بخشنامه و راي گيري هاي ژورناليستي و رسانه اي به چنين انتخابي دست زد. در اين چند دهه اخير چند شخصيت را سراغ داريم که در حوزه هاي گوناگون فرهنگي- هنري شخصيتي ملي به حساب مي آيند. پذيرش عموم مردم و صحه گذاشتن فرهيختگان بر اين پذيرش که در يک پروسه زماني رخ داده در اين «نماد» و «نمايندگي» نقشي موثر داشته است. مثلاً ياد مي کنم از استاد عزت الله انتظامي در سينما. استاد اکبر رادي در نمايش، استاد محمود فرشچيان در نگارگري، استاد محمدحسين شهريار در شعر و استاد محمود دولت آبادي در ادبيات داستاني. استاد شفيعي کدکني در تحقيق، استاد غلامحسين اميرخاني در خوشنويسي... و استاد محمدرضا شجريان در موسيقي. اين بزرگان هر کدام متر و اندازه هنر خويش در روزگار ما محسوب مي شوند و نماد و نماينده فرهنگ ايرانند... و اين مرتبت کمي نيست که کسي در روزگار خويش، «نماد» فرهنگ سرزمين خود باشد. اين از آن شگفتي هاي تاريخ شعر و موسيقي ما در سده اخير است. نيماي عزيز و بزرگ سعي مي کند وظايف موسيقي و شعر را به عنوان دو همزاد از هم تفکيک کند و تا حدي هم موفق بوده است. نيما خود مي گويد؛ «تمام کوشش من اين است که حالت طبيعي نثر را در شعر ايجاد کنم. در اين صورت شعر از انقياد موسيقي مقيد ما رها مي شود. شعر جهاني است سوا و موسيقي سوا. در يک جا که به هم مي رسند مي توان براي شعر آهنگ ساخت، اما شعر آهنگ نيست. همچنين مي توان براي آهنگي شعر به وجود آورد، اما شعر موسيقي نيست...» غحرف هاي همسايه نيماف
اما هم خود نيما، از دلبستگان جدي موسيقي ما است و دوستي اش با صبا و شهريار بسيار عميق بوده و هم بهترين شاگردان نيما و پيروانش هر يک سر و سري با موسيقي اصيل ايراني داشته اند. به غير از شاملو که علناً مخالفتش را با موسيقي ايراني اعلام مي کند و فروغ که نشانه اي از آشنايي اش با موسيقي ايراني نديده ام؛ ديگر شاگردان و پيروان نيما حتي دستي به ساز داشته اند. در اين بين، نماد موسيقي ايراني در اين چند دهه استاد محمدرضا شجريان يکي از جدي ترين شخصيت هاي موسيقايي است که با صداي خود- و گاه با ملودي هايي که خود ساخته و اجرا کرده- شعر نيما و نيمايي سرايان را با موسيقي ايراني پيوند مي دهد... و آن شگفتي همين است. اين طنز و پارادوکس نيست. شعر نيما و نيمايي سرايان، واقعاً از موسيقي متداول ما با جمله بندي ها و سرضرب هاي معمولش فاصله مي گيرد. اما اتفاق از آن سو پيش مي آيد. موسيقي ما به سمت شعر نيما حرکت مي کند. اين اتفاقي شگفت و خجسته است. بي هرگونه اغراق هم بايد گفت که سهم استاد محمدرضا شجريان در اين قدم برداشتن و گام زدن موسيقي در فضا و حال و هواي شعر نيمايي بيش از ديگران است؛ سهمي که امروزه نزد دانايان، به خوبي به نام او ثبت شده است. سال هاي نخستين دهه پنجاه خورشيدي است. گروهي از نوازندگان و نواسازان جوان که در هنر خويش به مهارت و ورزيدگي شايسته اي رسيده اند و چم و خم سنت موسيقايي ما را آموخته اند، پا به عرصه خلاقيت و ارائه آثار خود مي گذارند. اينان از عوامل روشنفکري بهره اي دارند.
کساني چون محمدرضا لطفي، فريدون شهبازيان، فرهاد فخرالديني و محمدرضا شجريان اين گام ها را برمي دارند. صداي شجريان با خوانندگان آن روزگار به کلي متفاوت است. گو آنکه شخصيت او در اصل و بنيان، وقار و متانتي دارد که آن فضاي باب بازار را برنمي تابد... و بعدها کسان ديگري چون آقايان کامبيز روشن روان، حسين عليزاده، برادران کامکار، عطا جنگوک، استاد حسين يوسف زماني و... در اين عرصه گام مي نهند.
اما سهم شجريان سهمي ديگر است. در جايگاه خواننده شهرام ناظري و بيژن بيژني- و پيش از آنها شادروان حسين قوامي با اجراي «شباهنگام» نيما از ساخته هاي عماد رام- کارهاي قابل تحسيني انجام داده اند. اما باز مي گويم سهم شجريان بسيار بيش از اينها است. او آگاهانه نوعي شعر اجتماعي را روايت مي کند که با مسووليت تاريخي زمانه اش و با صداي متفاوتش، هماهنگي دارد. بعدها هم خود، ملودي هايي را براساس برخي از ديگر آثار نيمايي سرايان پديد مي آورد که امروزه حاصل بيش از سه دهه تلاش و جديت او در اين عرصه او را کماً و کيفاً سرآمد هنرمندان موسيقي ايراني در رويکرد به شعر امروز و شعر نيمايي قرار مي دهد.
رويکرد استاد محمدرضا شجريان به ادبيات نيمايي تا به امروز تداوم داشته است. اتفاقاً ملودي ها و روايت هاي موسيقايي اين گونه آثار اگرچه در اول به سختي در ذهن ها جا مي افتاده- مثل خود شعر نيما در چند دهه اول- بعدها به راحتي پذيرفته شده و لااقل مي توانيم بگوييم که خواص آنها را به خوبي جذب و هضم کرده اند. امروزه به سادگي و آساني مي توانيم بگوييم صدا و هنر شجريان ما را به ترنم و تغني شعرهايي چون «فرياد» و «قاصدک» اخوان واداشته است که شايد اصلاً سراينده آنها در سال هاي خلق اين آثار گمان نمي برده که بتوان موسيقي ايراني را با اين شکل و اسلوب و هنجار درآميخت، بي آنکه شعر آسيبي ببيند يا آنکه موسيقي از اصل و نهاد و بنيان «ايراني» خود عدول کند. اين را در «بوي باران» يوسف زماني، مشيري و شجريان هم باز مي توان درک کرد. اين تلاش و کوشش مستمر و پيگير استاد شجريان راهي را براي نسل پس از او هموار کرده است که گمان مي کنم روندگان آن، پس از اين بسيار خواهند بود. هنرمندان ميانسال و جوان از اين پس، قدم هاي بعدي را برخواهند داشت... و مگر نبوده است تلاش آقاي عطا جنگوک که دو شعر بلندآوازه «شباهنگام» نيما و «به کجا چنين شتابان» استاد محمدرضا شفيعي کدکني را با همان سازهاي ايراني با ملودي و آرانژمان تصويري و صورت پردازانه ارائه کرده است. مي توان با قدري توجه و توسع اين دايره را گسترده تر ديد... و راه پيش روي آيندگان و نسل پس از استاد شجريان، آغوش گشوده است. شعر امروز، منتظر روايتي با تنوعي افزون تر در حوزه موسيقي اصيل ايراني است... راهي که با گام هاي صداي استاد شجريان آغاز شد.
منبع : شرق
-
نشست خبري كنسرت شجريان: رزرو نداريم، عكاسي ممنوع، هر نفر سه بليت، تكرار سرو چمان و
نشست خبري كنسرت شجريان: رزرو نداريم، عكاسي ممنوع، هر نفر سه بليت، تكرار سرو چمان و ... ( مچموع گزارشهاي متني و تصويري) (1386/04/28)
ايسنا: نشست خبري كنسرت محمدرضا شجريان با عنوان "استاد سخن سعدي" در حالي برگزار شد كه پسر بهجاي پدر سخن ميگفت.
محمدرضا شجريان و گروه آوا، به نوازندگي مجيد درخشاني، محمد فيروزي، سيد فرجپوري، همايون شجريان و حسين رضايينيا، 8 و 9 و 11 و 12 و 14 و 15 مردادماه جاري، در تالار بزرگ كشور كنسرت موسيقي ايراني برگزار ميكنند.
نشستي صبح امروز در محل مركز موسيقي دل آواز تدارك ديده شده بود، كه بدون حضور محمدرضا شجريان، عليرضا نوربخش توضيح داد برگزاري اين كنسرت از پيش برنامهريزي شده بود و به ناچار با تاخير چند روزهاي بهخاطر درگذشت مادر استاد شجريان برنامه را برگزار ميكنند.
پيشگيري از جنجال؛ پيشفروش اينترنتي
نوربخش افزود: محمدرضا شجريان به احترام مردم و مجموعهي عوامل هماهنگي اجراي برنامه را پذيرفته است. هميشه ارايهي بليت براي استاد شجريان، جنجال آفرين بوده، بسياري پشت درها ميماندند و رزرو بليت نيز در گذشته مشكلات خاص خود را داشته است. بنابراين از هشتم مردادماه جاري اين سري كنسرتها آغاز ميشود و هر دو شب كنسرت يك شب وقفه دارد.
مدير عامل خانهي موسيقي با بيان اين مطلب كه خود شجريان راضي نيست كه زمينههاي تبليغي بر عهدهي وي باشد و بيشتر قايل است تبليغات حول گروه اجرايي باشد از همايون شجريان - خواننده و نوازندهي تنبك، مجيد درخشاني - تار، سعيد فرجپوري - كمانچه، محمد فيروزي - بربط و حسين رضايينيا - نوازندهي دف، بهعنوان اعضاي گروه آوا نام برد.
وي تاكيد كرد: بليت صرفا از روي سايت و از طريق الكترونيك عرضه ميشود هيچ گيشهاي بليت نميفروشد و رزرو نيز نداريم.
رفيعي، نمايندهي يك بانك خصوصي نيز عنوان كرد: ثبت مشخصات از فردا آغاز ميشود. اول مردادماه جاري نيز روز فروش بليت است كه از 10 صبح رسما آغاز ميشود.
وي افزود: تا سقف سه بليت براي هر نفر در نظر گرفته شده و افراد تهراني چهار محل، اقديسه، صادقيه، شهرك غرب و چهارراه كالج براي دريافت بليت دارند.
رفيعي انواع كارتهاي بانكي سامان، اقتصاد نوين، ملت و كشاورزي را قابل استفاده براي خريد اينترنتي اعلام كرد و افزود: بليت براي شهرستانيها از طريق sms و پست الكترونيك ارايه ميشود.
كنسرت به باغ هنر ربطي ندارد
نوربخش همچنين با اشاره به باغ هنر گفت: باغ هنر در مراحل ابتدايي است و حدود يك سوم هزينه آن پرداخت شده كه دو سوم آن باقي مانده است.
وي افزود: كنسرت اخير به باغ بزرگ هنر هيچ ارتباطي ندارد و همچنين هزينه آن بالاي سه ميليارد است كه با چندين كنسرت هم نميتوان چنين مبلغي را به دست آورد.
تقسيم بليت براي طبقات مختلف و جدايي پسر از پدر
وي قيمت بليتها را 10 و 15 و 20 و 25 و 30 هزار تومان اعلام كرد و گفت: برگزاري كنسرتهاي مجزا مبني بر جدايي من از پدر نيست و همكاري ما كماكان ادامه دارد.
همايون شجريان درباره كنسرت مردادماه توضيح داد: بخش اول در دستگاه ماهور اجرا ميشود با نام "سخن عشق" كه شامل تصنيفهايي از ساختههاي شجريان، درخشاني و فرجپوري است. قسمت دوم نيز در مايهي "افشاري" است كه در برگيرندهي قطعات بيكلام و چهار مضراب است.
وي با بيان اينكه تمام كارها عموما كارهاي تازهاي هستند، گفت: بخش افشاري قبلا ضبط و تهيه شده كه در روز برگزاري كنسرت به بازار عرضه ميشود.
همايون افزود: نام اين كنسرت "با استاد سخن سعدي" است كه اشعار همه از سعدي است به جز تصنيف "سرو چمان" كه از حافظ است يك تصنيف نيز ممكن است از مولانا برگزار شود يا خير.
همايون شجريان در پاسخ به اينكه فكر نميكنيد با ارايهي آلبوم از مخاطبان كاسته شود، گفت: در سراسر دنيا اول آلبوم منتشر ميشود، بعد كنسرت برگزار ميشود.
بعد از اروپا احتمالا اجرا در آمريكا
وي تصريح كرد: همين كنسرت چند ماه قبل در اروپا برگزار شد بعد از اين كنسرت هم احتمالا توري براي آمريكا تدارك ديده ميشود.
وي درباره DVD تصويري كنسرت اضافه كرد: از طريق يكي از كارمندان با مجموعهي فيلمبرداري كه همكاري ميكرديم سوء استفاده قرار گرفت و در يكي از مسيرهاي رفت و آمد فيلم كپي از آن تهيه و منتشر شده است. ما در زمينهي كپيهاي غيرقانوني دستمان به هيچ جايي نميرسد.
همكاري همايون با گروه عبدالقادر مراغهيي و درويشي
همايون شجريان در پاسخ به اين پرسش كه آيا به صورت مجزا نيز كنسرتي خواهد داشت، گفت: امسال يا سال ديگر اين كنسرتها را برگزار ميكنم، ولي مشخص نيست با چه گروههايي همكاري داشته باشم.
همايون شجريان دربارهي گروه عبدالقادر مراغهيي و همكاري با محمدرضا درويشي گفت: صحبتي براي كنسرت نشده و قرار بود فقط ضبط شود، يعني سعي در عرضه اوليهي CD بود تا در مراحل بعدي دربارهي مسائل ديگر صحبت كنيم.
وي كه اين كار را كاري متفاوت از فرم و لحن امروز ميخواند، آنرا متعلق به 600 سال گذشته دانست و گفت: 50 درصد آن تمام شده است كه براي امسال نه، اما براي سال آينده شايد به بازار بيايد.
جاي خالي پيرنياكان
وي دربارهي حضور نداشتن داريوش پيرنياكان در گروه آوا گفت: گروهها هيچ گاه براي هميشه ثابت نميمانند بهعنوان مثال شايد براي كنسرت آمريكا من نتوانم گروه را همراهي كنم.
همايون شجريان افزود: گروه آوا سالها فعاليت نميكرد و امسال فعاليت خود را دوباره از سر گرفته است.
كنسرتهاي مستقل همايون از پدر
او در سايهي نام "محمدرضا شجريان" بودن را افتخاري براي خود دانست و گفت: امسال يا سال آينده كنسرتهايي مستقل خواهم داشت ولي با پدر روي صحنه بودن را ترجيح ميدهم.
همايون مشكل كپي رايت را مربوط به موسيقي، سينما و ... دانست و تصريح كرد: آبي كه ريخته شد جمع نميشود و اغلب مردم CDهاي تقبلي را خريداري ميكنند.
وي كه اميدوار بود اين گروه مدت زمان زيادي را با گروه آوا همكاري كنند اضافه كرد: هنرمندان هر كدام فعاليت گستردهاي دارند و همكاري نكردن با حسين عليزاده و كيهان كلهر به دليل مشغلههاي شخصي بوده است. در حال حاضر نيز مثلا سعيد فرجپوري با گروه دستان فعاليت دارد و زمان كمتري دارد.
بازارسياه شجريان
نوربخش دربارهي بازار سياه گفت: در نهايت راهكاري وجود ندارد، ما تنها ميتوانيم ضريب آسيب پذيري را به حداقل برسانيم. يكي از مشكلات عمده اين است كه افراد "منو"ها را كامل و درست نميخواهند.
همايون شجريان نيز گفت: شش شب كنسرتي كه ما اجرا ميكنيم هم براي ما بسيار طاقتفرسا خواهد بود و هم دوست داريم پاسخگوي مردم بيشتري باشيم.
نوربخش درباره دخالت ادارهي اماكن گفت: كلا مسوولين وزارت ارشاد و نيروي انتظامي مذاكراتي ميكنند كه مشكلي به وجود نيايد و انشاءالله چنين مشكلي را نداشته باشيم.
كوتاه از برنامههاي ديگر؛ كامكارها، عليزاده و ...
وي برنامهي گروه "كامكارها" و "عليزاده و گروه هم آوايان" را برنامههاي بعدي خانهي موسيقي اعلام كرد.
عكاسي ممنوع است!
همايون شجريان هم به در نظر گرفتن جايگاه ويژه براي خبرنگاران اشاره ميكرد، گفت: هيچ عكاسي حق ندارد، دوربين به مراسم بياورد، مجموعهي عكاسي و فيلمبرداري داريم و در اختيار مطبوعات ميگذاريم.
نوربخش دربارهي ممنوع بودن حضور عكاسان در برنامه گفت: برنامهي موسيقي تمركز، سكوت و سكون ميطلبد، حركت عكاسها موجب اخلال ميشود و متاسفانه در تالار كشور جايگاه ويژهاي براي عكاسها وجود ندارد.
مدير عامل خانهي موسيقي، همچنين به تخصيص بليت به هنرمندان و اعضاي خانهي موسيقي اشاره كرد و گفت: تعدادي بليت براي اعضا در نظر گرفته شده كه با ارايه كارت عضويت و احراز هويت به آنها تعلق ميگيرد.
محمدرضا شجريان، خود در اين نشست حضور نداشت كه پسرش دليل آن را شركت درمراسم شب هفت مادر، در مشهد عنوان كرد
لينك گزارش تصويري:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کنسرت شجریان در محاصره اینترنت
مهر: دستیابی به بلیت کنسرت گروه "آوا" به خوانندگی محمدرضا شجریان فقط با خرید الکترونیکی ( اینترنت) امکانپذیر است.
مدیراجرایی کنسرت گروه آوا به خوانندگی محمدرضا شجریان که در روزهای 8,9,11,12,14,15 مردادماه برگزار می شود ، ضمن بیان این مطلب در نشست مطبوعاتی که صبح امروز برگزار شد گفت : به دلیل مسائلی که در نحوه فروش بلیت درسال های گذشته به وجود آمده و برای جلوگیری از بازار سیاه در نظر داریم این بلیت ها را تنها از طریق سایت اینترنتی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سطح وسیع ارائه دهیم .
حمیدرضا نوربخش درباره شیوه خرید بلیت از طریق اینترنت گفت : فروش بلیت اینترنتی در دو مرحله انجام می شود مرحله اول ثبت مشخصات فرد با استناد به کارت ملی و یا شناسنامه فرد هنگام دریافت بلیت است که این مرحله از صبح روز دوشنبه اول مردادماه ساعت 10 صبح آغاز می شود و مرحله دوم پرداخت وجه بلیت ها است که از طریق کارت های اعتباری بانکهای سامان ، اقتصاد نوین ، کشاورزی و ملت در چهار نقطه تهران : اقدسیه، صادقیه، شهرک غرب و چهار راه کالج وبا مراجعه به شعب الکترونیکی بانک های مذکور میسر می شود و سرانه دریافت بلیت برای هر فرد هم تنها سه عدد است.
وی همچنین در این نشست که همایون شجریان خواننده و نوازنده تنبک و مومنی ، کاظمی و رفیعی از همکاران ومدیران فروش اینترنتی بلیت کنسرت نیز حضورداشتند افزود : قیمت بلیت های کنسرت استاد شجریان با توجه به ظرفیت و جایگاه های متفاوت سالن وزارت کشور10، 15، 20، 25 و 30 هزار تومان خواهد بود.
همایون شجریان درادامه به شکل برگزاری کنسرت اشاره کرد و گفت : پدر به دلیل اینکه امروز مراسم هفت مادرشان در مشهد بود نتوانست در این جمع حاضر شودو من به نمایندگی از ایشان توضیحاتی را درباره شکل و محتوای کنسرت می دهم.
وی افزود:این کنسرت که قبلا در توراروپا اجراشده است با عنوان "استاد سخن سعدی " و در دو بخش اجرا می شود؛ بخش نخست در دستگاه ماهوربا اجرای قطعاتی مانند"انتظار"، "سخن عشق"،"سرو چمان"وبخش دوم هم در دستگاه شورو آواز افشاری با قطعاتی ازساخته های پدرو آقایان فرجپوری و درخشانی اجرا می شود.
وی در پاسخ به سئوالی مبنی بر اینکه آیا گمان نمی کند که ادامه همکاری های او با پدر باعث شود که همیشه در سایه استاد (محمدرضا شجریان) باقی بماند گفت : اولا من افتخار می کنم که در سایه ایشان کارمی کنم و به دلیل همین ابراز علاقه است که در کنار او مانده ام ضمن اینکه این همکاری به معنای این نیست که به طور مستقل کار نکنم چراکه در نظردارم کنسرت هایی را به صورت مستقل هم انجام دهم اما به هر صورت از درکنار پدر بودن و همکاری با او احساس لذت می کنم .
وی درباره تداوم فعالیت های گروه موسیقی "آوا" گفت : برای ماندن آمدیم و قرار است در کنار هم به فعالیت های خود ادامه دهیم ولی به هر صورت هر کسی مشکلات و برنامه های شخصی خودش را دارد در گذشته هم آقای علیزاده و کلهر به دلیل گرفتاری ها از گروه جدا شدند از طرف دیگر پدر هم فعالیت های شخصی خود را دنبال می کرد.
نوربخش در پاسخ به سئوالی مبنی براینکه آیا اماکن برای برگزاری این کنسرت پولی دریافت کرده یا خیر گفت : تا حالا که دراین باره صحبت نشده و پولی مطالبه نکردند اما مسئولان وزارت ارشاد با اداره اماکن مدت ها است که در حال مذاکره هستند تااین مسئله را به نفع هنرمندان تمام کنند.
در این جلسه انتقاداتی در مورد مشکلات توزیع اینترنتی بلیت و اینکه همه علاقه مندان امکان دسترسی به اینترنت را ندارند مطرح شد که در نهایت پاسخ مشخص و معینی در پی نداشت.
مجید درخشانی نوازنده تار، سعید فرجپوری نوارنده کمانچه، محمد فیروزی نوازنده بربط ، حسین رضایی نوازنده دف و همایون شجریان خواننده و نوازنده تنبک، محمدرضا شجریان را در برگزرای این کنسرت همراهی می کنند
.
لينك گزارش تصويري:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جزئيات كنسرت جديد شجريان
فارس،در نشست مطبوعاتي كه صبح امروز با حضور«همايون شجريان»،«حميدرضا نوربخش»خواننده و مديرعامل خانه موسيقي و تني چند از مسئولين برگزاري اين كنسرت در موسسه موسيقي دل آواز برگزار شد،«همايون شجريان»خواننده و نوازنده تنبك در غياب پدر به تشريح برنامههاي اين كنسرت پرداخت.
* كنسرتي براي استاد سخن سعدي
«همايون شجريان»گفت:در اين كنسرت كه با عنوان استاد سخن سعدي برگزار ميكنيم به همراه گروه آوا متشكل از من و پدر،«مجيد درخشاني»:تار،«سعيد فرجپوري»:كمانچه،«محمد فيروزي»:بربط،«حسين رضايينيا»:دف در دو بخش به اجراي برنامه ميپردازيم.بخش اول در دستگاه ماهور با عنوان سخن عشق از ساختههاي پدر،«مجيد درخشاني»و «فرج پوري» و بخش دوم را نيز در مقام افشاري بر اساس جديدترين ساختههاي«سعيد فرجپوري» و قطعات بيكلام چهار مضراب اجرا خواهيم كرد.
وي افزود:اين كنسرت با عنوان با استاد سخن سعدي برگزار خواهد شد چرا كه تمامي اشعار از سعدي انتخاب شده اما يك تصنيف از حافظ و شايد يك تصنيف نيز از مولانا را اجرا كنيم.
* انتشار همزمان آلبوم قطعات بخش دوم كنسرت
اين نوازنده تنبك به انتشار همزمان بخش دوم اين كنسرت در قالب آلبوماشاره كرد و گفت:قطعات بخش دوم را كه در مقام افشاري است قبلا ضبط كردهايم و قرار است طي هماهنگيهاي لازم همزمان با كنسرت منتشر و در اختيار علاقمندان قرار گيرد.البته بخش اول اين كنسرت نيز تقريبا آماده است اما به جهت اينكه مراحلي چون مجوز، طراحي روي جلد و ... را نگذرانده براي انتشار در اين برنامه آماده نميشود.
وي با بيان اينكه انتشار همزمان اين آلبوم با برگزاري كنسرت لطمهاي به كارمان نميزند،اظهار داشت:در همه جاي دنيا ابتدا آلبوم موسيقي منتشر و سپس كنسرت برگزار ميشود كه در اين صورت مخاطبان ابتدا آلبوم را گوش و سپس اجراي زنده را ميبينند در صورتي كه در ايران چنين نيست و ما فقط كارهاي جديد را به روي صحنه ميبريم.به عقيده من انتشار همزمان اثر با كنسرت هيچگونه صدمهاي به ميزان مخاطبان كنسرت نميزند ضمن اينكه بعد از هر برنامه كه اجرا ميشود بسياري از مردم دنبال cd آن هستند.
* گروه آوا به شهرستانها و آمريكا ميرود
اين خواننده با اشاره به اينكه اين كنسرت در تور اروپا اجرا شده است،گفت:بعد از اجرا در تهران احتمالا در شهرستانها و ممكن است يك تور موسيقي نيز در آمريكا داشته باشيم.البته تاكنون زمانهاي مختلفي براي اجرا در آمريكا پيشنهاد شده اما به دنبال اين هستيم زماني را انتخاب كنيم كه من نيز بتوانم گروه را همراهي كنم چرا كه در زمانهاي پيشنهادي من كارهاي شخصي زيادي دارم.
وي افزود:كنسرت در شهرستانها نيز هنوز مشخص نشده چرا كه 6 شب كنسرت در تهران خيلي طاقتفرساست.
* عدم حضور «پيرنياكان»در تركيب گروه آوا
پس از قطع همكاري شجريان و مشكاتيان از گروه عارف، گروه ديگري توسط اين استاد آواز ايران با حضور چند نوازنده از گروه عارف از جمله داريوش پيرنياكان و جمشيد عندليبي با عنوان آوا شكل گرفت كه از سال 73 تعداد نوازندههاي گروه آوا بيشتر شد به طوري كه ابتدا آقاي شناسه و درويش منظمي و سپس فرج پوري و فيروزي به گروه ملحق شدند.در حال حاضر بعد از زنده شدن اين گروه ديگر«پيرنياكان» در تركيب گروه نيست.
«همايون شجريان» در اينباره بيان داشت: معمولا گروههايي كه تشكيل ميشوند از اول تا آخر ثابت نميمانند. عدم حضور ايشان هم دليل خاصي ندارد و اين اتفاق هميشه ميافتد حتي ممكن است من نيز به دليل گرفتاريهاي شخصيام نتوانم گروه آوا را براي اجرا در آمريكا همراهي كنم و يك عزيز ديگري جايگزين من شود.
وي در خصوص ميزان پتانسيل و دوام گروه آوا گفت:اميدوارم كه دوامش زياد باشد ما دور هم جمع شدهايم كه مدت زمان زيادي كار كنيم و با توجه به مشغله هنرمندان گروه سعيمان بر اين است كه تا جايي كه امكان دارد در كنار هم باشيم و كنسرتهايي را برگزار كنيم. اما به طور كلي همه هنرمندان خودشان به صورت مستقل كار ميكنند و گروههايي را نيز دارند كه البته جدا شدن «كلهر» و «عليزاده»از گروه نيز به همين دليل بود كه به دنبال آن آوا دوباره زنده و فعال شد.
* انتشار غير قانوني CD تصويري كنسرت 84 شجريان
اين خواننده و نوازنده تنبك با بيان اينكه CD تصويري كنسرت سال 84 در تالار بزرگ كشور به صورت غير قانوني منتشر شده،افزود: متاسفانه كسي كه با گروه فيلمبرداري همكاري داشت و به نوعي كارمند آن مجموعه بود در مسير بردن و آوردن فيلم از روي كار كپي كرده و به صورت غيرقانوني در بازار منتشر كرده است و از آنجايي كه هيچ وقت در كشورمان براي كپي غيرقانوني دستمان به جايي بند نبوده،نتوانستيم كاري بكنيم در واقع نشستهايم و نگاه ميكنيم.با اين حال براي انتشار روي آن كار ميكنيم اما چه افسوس كه فرع جلوتر از اصل به بازار آمده است.
* اينترنتي بليت كنسرت را بخريد
در ادامه اين نشست رفيعي يكي از مسئولان فروش بليتهاي كنسرت شجريان در خصوص نحوه چگونگي خريد اين بليتها اظهار داشت: به دليل مسايل پيشآمده در كنسرتهاي قبلي،امسال بهترين روش را كه توزيع اينترنتي است در نظر گرفتهايم به اين صورت كه مردم با خريد كارتهاي اعتباري الكترونيك بانك سامان و با وارد كردن كدهاي حك شده بر روي آنها در سايت دل آواز ميتوانند تا سقف 3 عدد بليت خريداري نمايند.
به دنبال اين خريد مبلغ بليت كه از 10 تا 30 هزار تومان است از كارت كسر و مابقي پول زمان تحويل بليت به آنها پرداخت ميشود.
وي افزود: بعد از خريد اينترنتي از طريق sms به مخاطبان اطلاع داده ميشود و بليت با پيك در اختيارشان قرار داده ميشود.همچنين خريداران شهرستاني نيز ميتوانند بعد از خريد اينترنتي در روز برگزاري كنسرت، بليتهايشان را دريافت كنند.
«حميدرضا نوربخش» مديرعامل خانه موسيقي نيز در خصوص روش جديد فروش بليت از طريق اينترنت گفت: تصميم بر اين شد كه شيوه نويني در ارايه بليت داشته باشيم كه اميدواريم در آينده چنين روشي براي همه كنسرتها اعمال شود.
* فروش بليتها از يكم مرداد آغاز ميشود
مسئول فروش بليتهاي اين كنسرت با اشاره به اينكه فروش بليتها از دوشنبه يك مرداد آغاز ميشود،اظهار داشت:متقاضيان در تهران و شهرستانها ميتوانند از دوشنبه آينده از طريق اينترنت بيلتهاي اين كنسرت را خريداري كنند.
رفيعي ادامه داد: از طريق فروش اينترنتي از به وجود آمدن بازار سياه و استفاده برخي سودجويان جلوگيري خواهيم كرد.
«همايون شجريان» نيز گفت: ما قبول داريم كه هيچ كدام از اين راهها چه فروش در گيشه و چه از طريق اينترنت بينقص نيست اما راهي را برگزيديم كه كمترين نقص را دارد.
*كنسرت بر محوريت اسم استاد شجريان برگزار نميشود
«نوربخش» با بيان اينكه اين كنسرت در ادامه سلسله كنسرتهاي خانه موسيقي برگزار ميشود، گفت: خود استاد گفتهاند كه راضي نيستند بحث اطلاع رساني و تبليغات بر محور ايشان باشد و بقيه اعضا ناديده گرفته شود چرا كه اين كنسرت گروهي است و بايد تمام اعضا لحاظ شوند.
* اجراي عليزاده و كامكارها بعد از شجريان
مدير عامل خانه موسيقي با بيان اينكه اين كنسرت در ادامه 30 كنسرت خانه موسيقي برگزار ميشود،بيان داشت: بعد از اين اجرا ،كنسرت گروه كامكارها و عليزاده را خواهيم داشت و مابقي بعد از ماه رمضان برگزار خواهد شد.
* پرداخت هزينههاي زياد به نيروي انتظامي حل شدني است
سال 84 نيروي انتظامي براي برقراي امنيت در روزهاي برگزاري كنسرت «محمدرضا شجريان» در محدوده تالار بزرگ كشور هزينه هنگفتي را دريافت كرد.
«نوربخش» درباره رفع اين مشكل براي اين اجرا گفت:امسال طي تعاملات نيروي انتظامي و وزارت ارشاد اين مشكل در حال رفع شدن است.
* عكاسان در كنسرت «شجريان» جايي ندارند
مدير عامل خانه موسيقي با اشاره به عدم حضور عكاسان خبري در شبهاي برگزاري كنسرت اظهار داشت: ما براي خبرنگاران جايگاه ويژهاي در نظر گرفتهايم كه با در دست داشتن بليت وارد سالن ميشوند اما عكاسان نميتوانند حضور داشته باشند و گروه فيلمبرداري و عكس، عكس مورد نظر را در اختيار مطبوعات قرار ميدهند.
هنرمندان و اعضاي خانه موسيقي نيز با در دست داشتن كارت عضويت ميتوانند بليتهاي خود را از خانه موسيقي دريافت كنند.
* فروش كنسرت به باغ هنر بم نميرود
«حميدرضا نوربخش» در خصوص تعلق گرفتن فروش بليتهاي اين كنسرت به باغ هنر بم گفتت: فروش اين كنسرت در اختيار باغ هنر بم قرار نميگيرد. چرا كه اين پروژه هزينه زيادي را احتياج دارد و با برگزاري كنسرتهايي اين چنيني اين مشكل حل نميشود. البته استاد شجريان در اين زمينه دينشان را ادا كردهاند و حال بايد بقيه هنرمندان و دلسوزان فرهنگ و هنر پا پيش بگذارند.
-
شهرام ناظرى براى مولانا در پاريس مى خواند
كنسرت موسيقى سنتى «شهرام ناظرى» به مناسبت بزرگداشت مولانا، مهرماه امسال در مجموعه تئاتر شهر پاريس در فرانسه برگزار مى شود.
«داريوش طلايى» ديگر هنرمند موسيقى ايران نيز در اين برنامه همراه ناظرى خواهد بود.ناظرى همچنين به مناسبت سال «مولانا» در «والت ديسنى» آمريكا به اجراى برنامه مى پردازد. شهرام ناظرى در اين برنامه اشعار مولانا را مى خواند.گفتنى است شهرام و حافظ ناظرى سال گذشته نيز به مناسبت بزرگداشت مولانا در آمريكا، كنسرتى برگزار كردند.
منبع : ايران
-
تشکر
به نظرم می شه در مورد رد پای موسیقی اصیل و سنتی ایران توی سبک های خوانندگی جدید هم رفت و اون ها رو هم تحلیل کرد.
منظورم حتی کسایی مثل نامجو اینها نیست که ترکیبی می خونن، بلکه چه تو آهنگ سازی و چه تو خوانندگی تزدیکی های موسیقایی رو هم میشه بهش توجه کرد.
آیا کسایی مطالب در این موراد دیده یا دارند؟؟؟
مثلا بررسی آلبوم حسرت پرواز علیرضا شهاب از دید آواز سنتی ایران؟؟؟
موفق باشید
-
يادمان استاد کمانچه نواز
بي گمان اگر چهل سال پيش از اين علي اصغر بهاري ساز کمانچه را با جديت و عشق به عرصه نمي آورد و نوايي آنچنان زيبا از دل آن بيرون نمي کشيد، حالا کمانچه نيز مثل بسياري سازهاي قديمي ديگر به خاطره ها پيوسته و تنها يادي و يادگاري از آن باقي مانده بود. نواهاي کهن اش در گذشت زمان رنگ باخته بودند و ديگر نشاني از کمانچه نوازان در ترکيب ارکسترها نبود.
بهاري سال ها پيش گفته بود؛ «کمانچه سابق بر اين سه سيم داشت و حالا چهار سيم. کارهايي روي اين ساز کرده ام که با نوازندگي امروز بخواند. چهل سال پيش از اين همه ويولن مي زدند و اصلاً کسي کمانچه نمي زد اما از چهل سال پيش به اين طرف اگر 10 تا کمانچه نواز داشتيم، حالا شده اند هزار تا.»
استادعلي اصغر بهاري نوازنده چيره دست کمانچه، حالا درست 12 سال است که از دنيا رخت بربسته است. جمعه شب گذشته دوازدهمين سالگرد درگذشت اين هنرمند بود و براي يادمان او مراسمي با حضور بسياري از استادان موسيقي و کمانچه نوازان در تالار وحدت برگزار شد.
داريوش پيرنياکان در يادبود او گفت؛ «استاد بهاري يکي از باتقواترين و مهربان ترين استادان موسيقي ماست. اگر زندگي استادان موسيقي را ورق بزنيم، مي بينيم که تمامي کارهاي ارزنده اي که در زمينه موسيقي انجام داده اند، همواره با تقوا همراه بوده است.»
آريان بهاري نوه بهاري که از هشت سالگي آموزش کمانچه را نزد استاد شکارچي آغاز کرده است، اولين نوازنده مهمان مراسم بود که پيش درآمد اصفهان و درآمد اصفهان را به روايت استاد بهاري نواخت. علي اصغر بهاري نيز ساز کمانچه را نزد پدربزرگش آموخت و همو بود که تشويق اش کرد کمانچه را ساز خود بداند و اين ساز را از فراموشي نجات دهد.سپس رضا رحيمي پيرمردي کهنسال که از اولين شاگردان علي اصغر بهاري بود، با دستاني لرزان همراه تنبک مهدي طالقاني، نغمه اي از آواز افشاري را به روايت استاد بهاري نواخت.
هادي منتظري هنرمند کرمانشاهي از شاگردان بهاري که لهجه سازش بسيار به لهجه ساز استاد نزديک است، نوازنده بعدي مراسم بود که با قطعه اي در مايه افشاري، فضاي کمانچه نوازي استاد بهاري را زنده کرد.
علي اکبر شکارچي که از شاگردان نزديک استاد بهاري بوده است، با درگذشت ظوقانيان نوازنده چيره دست بختياري را به اهالي موسيقي تسليت گفت.
شکارچي به اينکه تا به حال مجلسي براي کمانچه برگزار نشده است، اشاره کرد و در ادامه مسير کمانچه نوازي بهاري را در چهار مقطع مهم تاريخي تشريح کرد و پس از آن از کيوان کلهر دعوت کرد تا بر روي صحنه بيايد.
کلهر نوازنده چيره دست کمانچه گفت؛ «من از وقتي که خيلي کوچک بودم، استاد بهاري را در تلويزيون مي ديدم که کمانچه مي نواخت اما هيچ وقت فرصت دست نداد که از محضرش درس بگيرم. ولي بعدها به حضورش رسيدم و او را ديدم. استاد بهاري باعث شد که من از صداي کمانچه خوشم بيايد. همچنين ديني که به ايشان داريم و به خاطر آن، هميشه وامدار او هستيم اين است که در شرايطي که کمانچه مهجور مانده بود او ساز را زمين نگذاشت.»
محمد مقدسي، از شاگردان نسل اول استاد بهاري، آخرين نوازنده اين مراسم بود.
منبع : شرق
-
رسانهها باز هم از مديران فرهنگي پيشي گرفتند
يكبار ديگر رسانهها پيشتر از مديران فرهنگي حركت كردهاند؛ ديگر بايد پديدهاي تحتعنوان موسيقي زيرزميني را جدي گرفت.
اين نوع از موسيقي كه در تمام دنيا تعريف روشني دارد و در كشور ما تعريف خاص خود را، حالا به همين شكل كه ميبينيد، رفتهرفته جاي خود را در بين مردم ـ بهخصوص جوانها ـ باز ميكند و از آنجايي كه نظارتي در توليد و ارائه آنها وجود ندارد، به يك جريان شبهانحرافي تبديل شده است.
اين نوع موسيقي در غرب به سبكي اطلاق ميشود كه بهدليل روند تجربي در ساخت و در نظر نگرفتن سلايق عمومي، مورد استقبال ناشران موسيقي قرار نميگيرد و از ساير طرق بهدست مردم ميرسد. موسيقي زيرزميني در غرب بعد از ظهور گروهها و با گذشت چند سال، چهرههاي بزرگي را به دنياي موسيقي معرفي ميكند اما در كشور ما اين جريان تاحدودي متفاوت است. از آنجايي كه نظارت در توليد و انتشار آثار هنري از اصول مديريت كلان فرهنگي كشور ماست، طبيعي است كه محدوديتهايي ـ كه اغلب سليقهاي است ـ به وجود ميآيد و اين محدوديتها بيرونزدگي به بار ميآورد.
در موسيقي ما كه بخش عمده آن برمبناي كلام است، هميشه كلام در معرض ديد و نظارت بوده و هرگاه كه فرد يا گروهي خواسته از اشعاري مخالف يا متفاوت سود بجويد با محدوديت و عدم دريافت مجوز رسمي روبهرو ميشود. پس چارهاي ندارد جز استوديوي خانگي، اينترنت و پخش غيرمجاز. اين تعريفي است كه از موسيقي زيرزميني در كشور ما وجود دارد و بيشتر مولود اذهاني است كه با موسيقيهاي غيرايراني مأنوسند. پس برعكس غرب، در ايران، گروههاي زيرزميني حتماً گروههايي نيستند كه كارشان از ارزش هنري ـ كلامي برخوردار باشد چون با اين شرايط هركس به خودش اجازه ميدهد توليد ريتم و ملودي كند و اسمش را آهنگ و موسيقي زيرزميني بگذارد. اينجاست كه رسانهها با قدرت شناختشان از پديدههاي مختلف اجتماعي ـ فرهنگي ميتوانند گشايش ايجاد كنند و با بررسي پديدههاي روز آنها را در جهت كارآمدكردن سوق دهند. خبرگزاري مهر با نوشتن مقدمهاي بر موسيقي زيرزميني و برگزاري يك نشست ـ كه امروز عصر در محل خبرگزاري ساعت 16 برگزار ميشود ـ بهعنوان يك رسانه سعي در بررسي اين مقوله دارد اما آنچه اهميت اين يادداشت را ميافزايد، همانا نقش فرارسانهاي يك خبرگزاري مانند مهر است. بههرحال خبرگزاريها بيشتر فعاليتهايشان در حوزه خبررساني (اطلاعرساني) و گفتوگوهاي تكنفره (مصاحبه) محدود ميشود. در نتيجه اقدام خبرگزاري مهر را ميتوان ستود كه با برگزاري نشست در محل خبرگزاري و بررسي پديدهها با حضور دستاندركاران و كارشناسان سعي در حضوري موثر دارد.
حتماً گزارش «تهران امروز» را از موسيقي زيرزميني در شمارههاي قبلي خواندهايد اما برگزاري چنين نشستي با حضور اساتيد فن و صاحبنظران، آن هم در يك خبرگزاري با گستره مخاطب وسيع ميتواند جريان نابسامان اين موضوع را سامان دهد.
كوتاه سخن اينكه بار ديگر رسانهها در بررسي يك موضوع از مديران فرهنگي پيشي گرفتهاند. طبيعي است كه در چنين شرايطي رسانه ميتواند بهعنوان يك عامل ميانجي ميان هر پديدهاي با اجتماع نقش بسزايي ايفا كند.
طرح چنين موضوعاتي و ارجاع آن به تصميمگيريهاي خردجمعي ميتواند از يك پديده ناهنجار، شيوهاي بيافريند كه در راستاي يك موسيقي سلامت، حكميت موسيقي را نيز بارور كند. يادمان باشد كه رسانه موفق ـ چه الكترونيك و چه مكتوب ـ هميشه در ساماندهي و بهثمر رساندن چنين مقولههايي پيشرو است.
منبع : تهران امروز
-
گروه هاي موسيقي کجا تمرين مي کنند: آهسته بنوازيد
در کتاب «موسيقي بر پرده نقره اي» يکي از بزرگان هنر نوشته است؛ «پسرم که هم اکنون يکي از موسيقيدانان برجسته است هر روز سازش را بر مي داشت، در کمد مي رفت و آنجا شروع به تمرين مي کرد چرا که صداي سازش بلند بود و نواختن او در خانه همسايگان را آزار مي داد. او ساعت ها در کمد ساز مي زد تا بتواند خود را براي کار گروهي آماده کند.»
او و ديگر هنرمنداني که آن زمان تعدادشان اندک بود براي کار گروهي، در يکي دو تالار شهر دور هم جمع مي شدند و شروع به تمرين مي کردند تا بتوانند روزهاي اجرا هنرشان را به خوبي به دوستداران موسيقي عرضه کنند. از آن زمان تاکنون بر تعداد اين هنرمندان افزوده شد تا به امروز که شاهد فعاليت بيش از هزاران نوازنده و صدها گروه موسيقي هستيم که هر کدام زماني را به نواختن سازهايشان اختصاص مي دهند. اما واقعاً اين تعداد نوازنده در کجاي اين شهر بزرگ سازهايشان را براي تمرين و تقويت هنرشان به صدا درمي آورند. شايد در زيرزمين، اتاق هاي کوچک، بيابان هاي اطراف شهر و يا در کمدهاي خانه شان البته کمدهايي با ظرفيتي براي تمام اعضاي گروه....
به صداي سازها اعتراض نکنيد
موسيقي هيچ زمان گوشخراش و آزاردهنده نيست اما زماني که تعدادي ساز به صورت نامرتب براي ساعت هاي طولاني نواخته مي شوند تا در نهايت بتوانند يک ملودي زيبا را بنوازند، قطعاً نه براي خود نوازنده بلکه براي همسايگاني که در اطراف خانه او هستند، خسته کننده و آزاردهنده مي شود. اما چه بايد کرد هيچ جايي نيست و اين نوازنده ها نيز چاره اي جز اين ندارند که خانه هايشان را تبديل به سالن تمرين و ساز زدن بکنند.«کيوان ساکت» نوازنده تار و سرپرست گروه موسيقي وزيري مي گويد؛ «ما هيچ جايي نداريم و براي اين کار يا به خانه دوستان و اعضاي گروه مي رويم و يا در اتاق هاي کوچک آموزشگاهم با سختي و فشار تمرين مي کنيم که البته بارها و بارها با اعتراض همسايه ها مواجه شده ايم چرا که صداي سازها مخصوصاً سازهايي مثل دف و پرکاشن خيلي بلند است. يا زماني که تمام ارکستر بايد با هم بنوازند، صدا زياد مي شود و اين اتفاق شايد ساعت ها ادامه داشته باشد و ظهر و شب مانع استراحت همسايه ها شود. به هر حال آنها نيز حق دارند.»او به سال هاي گذشته که خودش آموزشگاهي نداشته تا گروهش بتوانند در آنجا تمرين کند، اشاره مي کند و ادامه مي دهد؛ «در آن زمان با توجه به رابطه اي که با هنرمند گرامي «هوشنگ کامکار» داشتم ايشان آموزشگاه شان را در اختيار من و گروهم قرار مي داد. (البته امروز هم اگر بخواهم اين امکان را به من مي دهد) اما بعضي وقت ها زمان تمرين گروه من و گروه خودشان با هم يکي مي شد و چون تنها يک سالن وجود داشت، بايد يکي از ما از تمرين صرف نظر مي کرديم. اين مشکلات هميشه بوده و به نظر من بايد در فرهنگسراها و سالن هاي شهرداري فضايي براي اينکه ارکسترهاي بزرگ و گروه هاي حجيم بتوانند تمرين کنند و صدايشان مزاحم همسايه ها نباشد، تعبيه کنند.»اين نوازنده معتقد است؛ «بايد امکانات خوبي از جمله محل تمرين مشخص به گروه هاي شناخته شده يا آنهايي که از يک رسالت و وجهه هنري مشخصي برخوردارند، داده شود. اما متاسفانه تاکنون چنين نشده. البته مي توانيم با رايزني تالار رودکي را براي تمرين در اختيار بگيريم. اما اين تالار در مرکز شهر واقع شده و ما را با مشکلاتي از قبيل دوري راه، طرح ترافيک، هزينه بالا براي حمل سازها و... روبه رو مي کند، به طور کلي مساله سالن براي تمرين و براي اجراي موسيقي يکي از معضلاتي است که با توجه به علاقه مندي روز افزون مردم به موسيقي و افزايش گروه هاي موسيقي اين نياز امروز بيش از هر زمان ديگري احساس مي شود.»
هر چه قدر فضا براي تمرين بهتر و به وسايل روز مجهزتر باشد اثري که خلق مي شود از نظر کيفيت در سطح بالاتري قرار دارد چرا که هم هنرمند با آسودگي خيال به کار مي پردازد و هم اينکه امکانات و شرايط موجود او را در اين کار همراهي مي کنند.سرپرست گروه وزيري در اين باره مي گويد؛ «اين تاثيرگذاري در درازمدت اثر خودش را به صورت مثبت و يا منفي خواهد گذاشت. البته اين مساله نيز در کنار بقيه مسائل موجود در موسيقي مانع رشد اين هنر است اما از آنجايي که ما در زمينه موسيقي دچار مشکلات فراواني هستيم ديگر کمتر ذهنمان درگير نداشتن جا براي تمرين شده است.»
صد و پنجاهمين مشکل موسيقي
خيلي از هنرمندان معتقدند که آنقدر مشکلات موسيقي زياد است که ديگر نداشتن جا را جزء مشکلاتشان نمي دانند. همانطور که «تهمورث پورناظري» نوازنده تنبور نبود مکان مناسب براي تمرين را صدو پنجاهمين مشکل موسيقي مي داند و مي گويد؛ «نبود مکان براي تمرين جزء مشکلات اول تا دهم موسيقي نيست. اساس گروه هاي موسيقي ايران بر پايه همت و عشق فردي و گروهي خود موزيسين هاست و خودشان محل زندگي شان را براي اين کار مي گذارند.»اين نوازنده تنبور ادامه مي دهد؛ «اصلاً حمايتي وجود ندارد که بخواهد مساله محل تمرين را هم در برگيرد. فکر نمي کنم تا به حال در اين خصوص فکري شده چرا که آنقدر معضل زمينه موسيقي زياد است که نبود محل تمرين زياد مهم نيست. اما با وجود چنين شرايطي باز هم اين موضوع در سطح خودش خيلي مهم است چرا که اگر محل تمرين حرفه اي باشد يعني مجهز به سيستم صدا باشد و در هنگام تمرين گروه، تمام عوامل از جمله طراح صحنه، صدا بردار و.... همگي حضور داشته باشند، گروه به سمت يک برنامه نيمه حرفه اي پيش مي رود اما اين اتفاق اصلاً رخ نداده است.»
وحدت و رودکي، تالارهاي اختصاصي شهر
تالار وحدت و رودکي فقط به تمرين گروه هاي دولتي از جمله ارکستر سمفونيک تهران و ارکستر موسيقي ملي اختصاص دارد و گروه هاي ديگر از اين امکان مستثني هستند و بايد خودشان محلي براي تمرين انتخاب کنند.
«رضا موسوي زاده» سرپرست گروه موسيقي فاخته در اين باره مي گويد؛ «من موضوع مکان تمرين را سال ها پيش با معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد وقت مطرح کردم که با پيگيري هايي که خودم آن زمان انجام دادم تالار رودکي را فقط براي ساعت 1 تا 4 در اختيار من قرار دادند البته آن هم در تابستان که اگر من قبول مي کردم از 15 نوازنده گروهم تنها 3 تا 4 نفرشان در گرماي تابستان سر تمرين حاضر مي شدند. اين اتفاق عملاً نيفتاد ولي به طور کلي اين دو تالار فقط در اختيار گروه هاي دولتي است و گروه هايي مثل گروه من و ديگران با هزينه هاي گزافي مکاني را براي تمرين در نظر مي گيرند اما باز هم همه کس اين قدرت را ندارند.او معتقد است؛ «مسوولان در حال حاضر براي اين اقدام يا کوتاهي مي کنند يا اينکه امکاناتشان در همين حد است.
در اين سال ها موسيقي با مشکلات زياد دست به گريبان بوده و همانطور که «موسوي زاده» مي گويد؛ حرکت بي سابقه اي در موسيقي رخ نداده که يکي از علت هايش همين نبود مکان تمرين است. البته علت هاي ديگري هم وجود دارد که مي توان آنها را به سادگي رفع و ضعف هاي گروه ها را برطرف کرد.»
فرهنگ در موسيقي جدي نيست
ارکستر تجربي تهران نيز همانند ديگر گروه ها و ارکسترها در مکان شخصي تمرين مي کند اما «حميدرضا اردلان» رهبر اين ارکستر اشکال را جدي نبودن فرهنگ در حوزه موسيقي مي داند و مي گويد؛ «کساني که مسوول بخش موسيقي کشور هستند از ابتدا موسيقي را با يک مفهوم خاص دريافت و آن را اغلب با مفهوم بد جمع مي کنند. اين افراد درک نمي کنند که اصوات معاصر يک جنس موسيقي را پديد مي آورد و موسيقيدانان نيز از همه چيز موسيقي استنباط مي کنند. همچنين نمي توانند درک کنند که موسيقي به عنوان تجريدي ترين هنر، مهم ترين راه براي انتقال معاني است.»يک قضاوت اخلاقي به غلط بر ماهيت موسيقي سايه انداخته، در صورتي که قضاوت اخلاقي ذاتاً از ريشه، هم سنخ موضوعيت موسيقي نيست چرا که موسيقي يک امر مستقل و اخلاق نيز يک امر ديگر است. ما مي توانيم صفت اخلاقي براي موسيقي قائل شويم اما نمي توانيم ذاتش را با اخلاق جمع کنيم.اين آهنگساز معتقد است؛ «يکي از معاني در اختيار قرار ندادن سالن براي تمرين گروه ها اين است که موسيقيدانان، شما اهميت نداريد و شغلتان را ترک کنيد. اين خود يک اعلام محترمانه و پنهان براي تعطيلي موسيقي است.»
وقتي بيابان محل تمرين موسيقي مي شود
مقايسه در هيچ مقطعي درست نيست اما اگر بخواهيم در زمينه همين مشکل نيم نگاهي به کشورهاي ديگر بيندازيم، مي بينيم آنها نه تنها اين چنين مشکلاتي را ندارند بلکه از هر نظر نيز مورد حمايت قرار مي گيرند.
«محمدرضا بلادي» سرپرست گروه موسيقي بوشهري ليمر در خصوص مکان تمرين براي گروه ها به مقايسه مي پردازد و مي گويد؛ «در کشورهاي ديگر ساختمان هايي را با گرفتن مبلغ ناچيزي به صورت ساليانه در اختيار گروه ها و نوازنده ها قرار مي دهند ولي متاسفانه در ايران چنين نيست. ما به عنوان يک گروه محلي اگر بخواهيم در تهران برنامه داشته باشيم، جايي براي تمرين نداريم.»
اين نوازنده سازهاي کوبه اي با انتقاد از مسوولان ادامه مي دهد؛ «متاسفانه در تهران مسوولان خود را فقط متولي ارکستر سمفونيک مي دانند و فکر مي کنند تمام عالم خلق شده براي اينکه از ارکستر سمفونيک مواظبت کنند.»
مشکل نبود سالن فقط براي هنرمندان پايتخت نيست بلکه شامل حال گروه هاي موسيقي محلي مي شود با اين تفاوت که نوازندگان محلي انگشت شمارند و مي توانند در همان يکي دو سالن شهرستان به تمرين بپردازند.«بلادي» در اين باره مي گويد؛ «در بوشهر به واسطه شناختي که وجود دارد با هماهنگي ارشاد، آموزش و پرورش و هلال احمر سالن در اختيارمان قرار مي گيرد و هيچ وقت در اين مورد به در بسته نمي خوريم. البته اين همکاري ها عمومي نيست و خيلي از گروه ها نيز براي تمرين به بيابان هاي اطراف شهر مي روند.»درست است که محيط کوچک است اما احساس مسووليت بيشتري وجود دارد در صورتي که در تهران کسي خودش را متولي اين امرنمي داند.
تمرين در فرهنگسراها
به غير از چند تالار موجود در سطح شهر هر کدام از فرهنگسراها نيز سالني را براي اجراي برنامه هايشان دارند که اگر اين مکان ها در اختيار گروه ها قرار بگيرد شايد بسياري از مشکلات هنرمندان برطرف شود. البته در بعضي از رشته هاي هنري از جمله تئاتر اين اتفاق افتاده اما بايد ديد در بقيه حوزه ها از جمله موسيقي اين رويه به اين شکل خواهد بود.«سيدعباس سجادي» رئيس مرکز موسيقي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در اين باره مي گويد؛ «زماني فرهنگسراها و خانه هاي فرهنگ هويت پيدا مي کنند که اهالي هنر و فرهنگ آنجا حضور داشته باشند. به اعتقاد من فرهنگسرا خانه دوم هنرمندان است و به اين واسطه فضاهاي ما با ارادت و اشتياق در خدمت اين عزيزان است. هر کدام از گروه هاي موسيقي مي توانند فرهنگسراي مورد نظر خودشان را براي تمرين انتخاب و به آنجا مراجعه کنند و يا اينکه به واسطه ما اين امکان برايشان مهيا شود.»ما اين آمادگي را داريم و با آغوش باز پذيراي گروه هاي موسيقي هستيم.او ادامه مي دهد؛ «نداشتن فضا و سالن هاي مناسب يکي از عمده ترين مشکلات ماست اما ما خود نيز با وجود سالن هاي بي شماري در فرهنگسراهاي تحت پوششمان باز هم مکان براي اجراي برنامه هايمان نداريم و مجبوريم با سازمان هاي ديگر وارد عمل شويم چرا که داشته هاي خودمان کفاف خواسته هايمان را نمي دهد.»رئيس مرکز موسيقي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران به ديگر شاخه هاي هنر اشاره مي کند و مي گويد؛ «اين کمبود فقط براي گروه هاي موسيقي نيست بلکه گروه هاي نمايشي، تئاتر و... نيز چنين مشکلي دارند. بالطبع فرهنگسراهاي ما نيز بايد پاسخگوي همه اين نيازها در پايتخت باشد. بر اين اساس بايد بر پايه تقسيم بندي زماني و با توجه به تراکم برنامه هاي سالن، اين فضاها در اختيار کليه گروه ها قرار بگيرد.»
منبع : روزنامه شرق
-
درباره حبیب ا... بدیعی
حبيب الله بديعي در سال 1312 در سرزمين هميشه بهار هنرپرور و مردخيز مازندران در شهر "سواد كوه" در كانوني گرم و با محبت و در آغوش پدر و مادري كه براي هنر و هنرمند احترامي خاص قائل بودند تولد و پرورش يافت.
دو ساله بود كه پدرش "سواد كوه" را ترك و در شهر ساري اقامت گزيد و به كار فلاحت و تجارت پرداخت.هنوز هشت بهار از سن حبيب نگذشته بود كه همراه خانواده ي خود به تهران آمد و مقيم اين شهر شد.
در ساري برادر بزرگ حبيب براي خود ويلني تهيه كرده و نزد يك نوازنده ي ارمني به فراگرفتن ويلن مشغول مي شود ولي بعد از دو سال از ادامه ي كار خسته شده و نواختن ويلن را ترك مي كند.در اين زمان حبيب گهگاهي بدون اجازه و دور از چشم برادر مشتاقانه دستي به آرشه ي ويلن برده و نغمات دلنشيني به گوش مي رساند.اين عمل از ديد برادر مكتوم نماند و وقتي علاقه ي شديد او را نسبت به موسيقي مي بيند ويلن را به او هديه مي كند.
پدر و مادرش كه به تعليم و تربيت وي مانند ساير اولادان خود بي نهايت علاقمند بودند بر تحصيلات او نظارت دقيق داشتند و او تا اخذ ليسانس از دانشكده ي علوم تمام مراحل تحصيلي را با موفقيت به پايان رسانيد.
سال 1326 بود كه حبيب نوجوان پس از مدتي تمرين نزد خود به كلاس آقاي "مفخم پايان" مي رود و از ايشان كسب فيض مي كند.دكتر لطف اله مفخم پايان يكي از شاگردان خوب و باوفاي استاد ابوالحسن صبا بود چنانكه اغلب رديفهاي استاد به خط و اهتمام اين هنرمند نوشته و چاپ شده است.وي مدت سه سال حبيب اله بديعي را در فراگيري رديفهاي صبا تعليم مي دهد.بديعي رفته رفته چنان پيشرفتي در كار موسيقي حاصل مي كند كه در سال 1329 يعني پس از چهار سال نوازندگي به عنوان سوليست در برنامه ي راديو ارتش به نواختن ويلن مشغول مي شود.بعد از دو سال در واقع در سال 1331 به كلاس استاد ابوالحسن صبا مي رود و مدت دو سال از محضر او كسب فيض كرده و دوره ي تكميلي آوازها را نزد او به پايان مي رساند.در همين زمان كه نزد استاد صبا به فراگيري مشغول بود مدت دو سال نيز نزد يكي از اساتيد موسيقي كلاسيك خارجي به نام "جينگوزيان" كه از ارامنه ي قفقاز بود دوره مي بيند.
بديعي علاقه ي وافري به موسيقي اصيل و سنتي ايران دارد و اعتقاد او بر اين است كه موسيقي ملي هر كشور نماينده ي اعتلاء روح آن ملت است و اگر بخواهند استقلال و همبستگي ملتي را از او بگيرند اول موسيقي و فرهنگ و ادبيات آن كشور را تسخير مي كنند بعد به سراغ ساير نشانه هاي ملي آن كشور مي روند اما فرهنگ و ادبيات و موسيقي ملي ايران همانگونه كه ناملايمات تاريخي و حملات وحشيانه ي مغول و بعضي از اقوام ديگر را پشت سر گذاشته در برابر اين تهاجمات مردانه ايستادگي كرده و از اين پس نيز به اتكاء فرهنگ پر بار خود راه آينده را در نورديده و ميراث هاي فرهنگي خويش را پشتوانه ي همت خود قرار مي دهد.
استاد بدیعی و گلپا
حبيب اله بديعي در نواختن دستگاهها و گوشه هاي آواز قدرت و توانايي قابل ملاحظه يي دارد.در آهنگسازي و نوازندگي داراي سبك خاصي است كه هر يك از آثار او از شيوايي و لطافت كم نظيري برخوردار است.او همين كه مي بيند تكرار نغمات و گوشه ها ممكن است براي شنونده كسالت آور باشد به قطعه يي ضربي روي مي آورد كه موجب تنوع و مبين قدرت نوازندگيش مي گردد به طوري كه بسياري از اهل فن معتقدند سلوي مشهور او كه در دستگاه "شور" نواخته شده به ملاحت و عظمت تمامي درياي مازندران زادگاهش مي باشد و شنونده را در الهام و رؤياهاي دور و دراز فرو مي برد.
حبيب اله بديعي ابتدا در سال 1333 اركستر كوچكي را رهبري مي كرد كه بعدها بنا به تجديد نظر تشكيلات اركسترهاي راديو اركستر شماره ي 6 نام گذاري گرديد.وي در سال 1337 بنا به دعوت داود پيرنيا سرپرست برنامه ي گلها كار خود را در اين برنامه با خوانندگاني چون:غلامحسين بنان حسين قوامي اكبر گلپايگاني محمودي خوانساري محمد رضا شجريان و غيره آغاز كرد.
وي در سال 1343 عضو شوراي موسيقي راديو در سال 1345 معاون اداره ي راديو تهران و سپس معاون اداره ي موسيقي سال 1346 تا سال 1351 رئيس اداره ي موسيقي راديو و از سال 1351 تا سال 1358 عضو شوراي واحد موسيقي كه اعضاء آن متشكل از آقايان:مرتضي حنانه علي تجويدي و حسينعلي ملاح بود منتصب مي گردد و ضمن رهبري اركسترهاي شماره ي 2 و 4 و 6 سپس مدت 6 سال رهبري اركستر "باربد" را به عهده داشت.
فريدون ناصري آهنگساز خوب و هنرمند در يكي از برنامه هاي راديويي مي گويد:" حبيب اله بديعي يكي از آهنگسازان و نوازندگاني است كه در اين رده مي شناسيم.او يكي از زبردست ترين بداهه نوازان يا بداهه سراياني است كه ما طي سال هاي اخير در سرزمينمان ديده ايم.
حبيب اله بديعي نه فقط استعدادي باورنكردني در بداهه سرايي و رديف شناسي دارد بلكه اگر لازم باشد بالاترين درجه ي قدرت تقليد را هم از هنرمندان گذشته دارد.او اين كار را زماني انجام مي دهد كه از هر جهت لزوم اين عمل ثابت شده باشد كما اين كه بعد از فوت استاد بزرگ ابوالحسن خان صبا نواري از قطعه ي معروف "زنگ شتر" او در دست نبود و يا حداقل راديو چنين نواري نداشت حال اين كه لازم بود به خاطر بزرگداشت استاد از دست رفته اين شاهكار هميشه جاويدان او پخش مي شد از سوي ديگر استاد فقيد شاگردان زيادي داشت منجمله حبيب اله بديعي هم شاگرد او بود.باري بنا به صلاحديد مدير آن روز راديو چند نفر از شاگردان مرحوم استاد اين قطعه ي "زنگ شتر" را نواختند و قطعه يي كه بنا به نظر بسياري پذيرفته شد و حتي به نام مرحوم استاد پخش شد قطعه يي بود كه حبيب اله بديعي نواخته بود.يكبار ديگر بايد بگويم كه در همان زمان صريحا به تصديق همگان آنچه كه حبيب اله بديعي نواخته بود صد در صد با نحوه ي نوازندگي استاد ابوالحسن خان صبا برابري مي كرد.
استاد حبيب الله بديعي در تاريخ 29/7/71 به رحمت ايزدي پيوست ، جسد وي را در جوار امامزاده طاهر کرج به خاک سپردند.
منبع : وبلاگ استاد حبيب اله بديعي
-
آوازهاي پريروز : پيرامون منوچهر همايون پور
سيدعليرضا ميرعلي نقي
وقتي آلبوم اجراهاي استاد منوچهر همايون پور همراه ارکستر استاد حسين ياحقي، به نام «ديروزي ها» انتشار پيدا کرد، نزديک پنجاه سال از کناره گيري هميشگي استاد مي گذشت. او ديگر خواننده آوازهاي ديروز نبود بلکه به نسل قبل از محمودي خوانساري و گلپايگاني و شهيدي تعلق داشت و در واقع از «پريروزي ها» بود. با اينکه افراد زير هفتاد سال و شصت سال ديگر همايون پور را به خاطر نداشتند، او براي جوان هاي زير سي سال تبديل شده بود به يک مرجع معتبر. شايد براي اينکه اطلاعات خيلي خوبي درباره آواز و موسيقي و به خصوص ادبيات داشت. جذابيت شخصيتش هم ـ سواي موسيقيداني ـ کم نبود. امروز سالروز تولد اوست. او که با انرژي سرشار حياتي زندگي کرد و در عين درويش مسلکي، از هشتاد سال فرصت دنيوي، نهايت لذت مقدور را هم برد. فعاليت او در حدود 10 ، 12 سال يا کمي بيشتر از آن بود ولي تاثير و محبوبيت بسياري داشت. يکي دو سال مانده به آخر عمر در يک جلسه پژوهشي همراه استاد شجريان آمد و نکته ها گفت و علاقه مندانش را علاقه مندتر کرد و نشان داد که اگر آواز هم نخواند، هنرشناسي معتبر است.
شاهکارهاي همايون پور، به زعم نويسنده اين يادداشت، خوانده هاي او در خلوت انس و محافل خصوصي همراه هنرمندان محبوب اوست. به ويژه پرويز ياحقي و حبيب الله بديعي که صداي ارکسترشان آواز همايون پور را آذين مي کرد. قطعه «در کنج دل» با شعر پژمان بختياري از خوانده هاي ماندگار اوست که مثل يک متن درسي براي خوانندگان جوان محسوب مي شود. در سال هاي آخر عمر، همراه با زنده ياد دکتر حسين عمومي و استاد احمد ابراهيمي ياران ثلاث بودند که دو تن رفتند و استاد ابراهيمي ـ با آرزوي طول عمر و عزت ـ پابرجاست. ياد همه اساتيد را در هر زمان گرامي مي داريم.
منبع : روزنامه شرق
-
سلام خدمت تمام دوستان گلم.من از صفحه ده این تاپیک تمام مطالب رو تک تک خوندم و خواستم اینجا نظرم رو اعلام کنم:11::11::11:
قبلش واقعا جا داره از مژگان خانوم و افتاب خانوم و اقا جلال بابت مطالبشون واقعا تشکر کنم.واقعاجالب یود.ولی خب این چند تا مطلب کوچیک نظر من بود:11:
هر جاش اشتباه بود به من بگید ازتون عذر خواهی کنم:10:من میگم شما مطالبی رو که میزارید سعی کنید با لینک داخلی باشه.مثلا اگر یه مطلب خبر دارید.اینجا میدید.تو اخبار هم بدید:10:
***
نقل قول:
در کتاب «موسيقي بر پرده نقره اي» يکي از بزرگان هنر نوشته است؛ «پسرم که هم اکنون يکي از موسيقيدانان برجسته است هر روز سازش را بر مي داشت، در کمد مي رفت و آنجا شروع به تمرين مي کرد چرا که صداي سازش بلند بود و نواختن او در خانه همسايگان را آزار مي داد. او ساعت ها در کمد ساز مي زد تا بتواند خود را براي کار گروهي آماده کند.»
...
منبع : روزنامه شرق
جلال جان حس کردم مطلب کلی هست .میتونستی تو صفحه اصلی هم بزنی:10:
نقل قول:
يكبار ديگر رسانهها پيشتر از مديران فرهنگي حركت كردهاند؛ ديگر بايد پديدهاي تحتعنوان موسيقي زيرزميني را جدي گرفت.
منبع : تهران امروز
جلال جان ببخشید البته ولی این همجاش اینجا نبود درباره
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
] بود.. و دخلی به سنتی نداشت:11:
نقل قول:
عود ابزار موسيقايي عرب، ترک، ایران ،ارمنستان ،یونان و چند ين کشور ديگر در مناطق خاور است که ايرانيان در قرنهاي ا....منبع: سازشناسی برنامه نیستانسازشناسی پرویز منصوری
افتاب خانوم جان شما که زحمت کشیدی ولی خب کم کشیدی به 2 دلیل
1-تکراری بود
2-یه خورده بیشتر به سر و وضعش میرسدی بهتر نبود؟؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:
كنسرت موسيقى سنتى «شهرام ناظرى» به مناسبت بزرگداشت مولانا، مهرماه امسال در مجموعه تئاتر شهر پاريس در فرانسه برگزار مى شود.
...
منبع : ايران
راستش این مورد رو از همه بیشتر دیدم.اخبار رو فکر کنم تو این قسمت هم مطرح کنیم با لینک به صفحه موسیقی خیلی بهتر باشه
http://www.forum.p30world.com/forumdisplay.php?f=94
نقل قول:
افسر شاهوردياني مادر استاد محمدرضا شجریان يكشبه شب 17 تير ۱۳۸۶ درگذشت
...
درگذشت مادر استاد را به ايشان و خانوادهشان صميمانه تسليت میگوئیم.
باز هم مورد قبلی.جزو اخبار محسوب میشه پس اونجا هم جاداشت
http://www.forum.p30world.com/forumdisplay.php?f=94
نقل قول:
محمدعلی محمودیار:...
*** بد نیست که کمی به فکر بیافتیم. ای کاش حضرات فرهنگی ایران که مهد تمدن و فرهنگ مشرق زمین است کمی به فکر افتند. به چنین ابتکاراتی میدان دهند. آن ها را پرورش دهند و شرایط لازم را فراهم کنند. خوب است که کمی هم به فکر فرهنگ و هنر ایران باشیم.
جلال جان من این مطلب رو با لینک کامل دانلود در قسمت دانلود قرار دادم.کاشکی یه لینک به اون میدادی
نقل قول:
• اگر بانويي در ميدان جنگ حضور فيزيکي يابد و مرداني را از پاي در آورد مي گويند مردانه جنگيد و هر کاري را که به طور معمول کار بانوان نباشد، اگر بانويي انجام دهد مي گويند مردانه انجام داد. نه آنکه خداي نکرده آقايان را بر بانوان برتري باشد، خير، اما بنا به عادت و حرف و سخن وقتي بانويي کاري آنچناني مي کند مي گويند کاري مردانه کرده است...!
نوشته توسط مهدي رحيمي
این مطلب این قدرت رو داشت که تو تاپیک موسیقی باتوان هم مطرح شه هم اینجا:10:
نقل قول:
فريدريش نيچه: زندگى بدون موسيقى، خطاست!
...
منبع: روزنامه نوى تسورشر تسايتونگ - چاپ سوييس
تاريخ نشر: ۲۵ فوريه ۲۰۰۶
نوشته: كريستف لاندرر Christoph Landere ترجمه: پريسا رضايى
پى نويس:
۱- Gesamtkunstwerk به معناى تركيب و تلفيق آثار هنرى از جمله موسيقى، شعر، رقص، ادبيات و ... است.
استاد جلال تو صفحه اصلی بود بهتر نبود
نقل قول:
همشهري آنلاين:
مادر استاد محمدرضا شجریان يكشبه شب 17 تير درگذشت
...
نمی دونم به این تاپیک مربوط می شد یا نه...
اگر بی ربطه عذر می خوام
خواهش میکنم.شما سروری اگه تو اخبار هم بود بهتر بود.
http://www.forum.p30world.com/forumdisplay.php?f=94
بازم فکر میکنم این اگه تو خبر هم مطرح میشد بهتر بود
یه صحبت کوچیک دیگه .برا مصاحبه یه تاپیک داریم ولی خب اونا اینجا هم مطرح شه و هم اونجا خیلی خوبه
کد:
http://www.forum.p30world.com/showthread.php?t=1918&page=14
بازم از تک تکتون که برا مطالب زحمت میکشید تشکر میکنم:11:
-
بررسی درستی بود محمد.
شخصا سعی میکنم که در پستهای بعدی رعایت کنم.
تشکر
جلال:11:
-
سلام آقای کسی تونسته تو کنسرت استاد شجریان ثبت نام کنه؟؟؟؟؟
چرا نمی شه؟؟؟
چون این تاپیک مخصوصو موسیقی سنتی گفتم شاید علاقمندان یه نظرایی داشته باشن؟؟
آیا غیر از امروز که از صبح الافم فردا هم میشه ثبت نام کرد؟؟؟
بدرود
-
نقل قول:
سلام آقای کسی تونسته تو کنسرت استاد شجریان ثبت نام کنه؟؟؟؟؟
چرا نمی شه؟؟؟
چون این تاپیک مخصوصو موسیقی سنتی گفتم شاید علاقمندان یه نظرایی داشته باشن؟؟
آیا غیر از امروز که از صبح الافم فردا هم میشه ثبت نام کرد؟؟؟
بدرود
ای کاش در تاپیک جداگانه این درخواستو میدادید که باعث بی نظمی در این تاپیک نشه.
من ثبت نام کردم چند روز پیش و برام اس ام اس و ایمیل زده شد که دیروز در سایت دل آواز بلیطو بخرم. منتها چون کار برام پیش اومد دیگه منصرف شدم و تو سایت نرفتم.
امیدوارم شما موفق بشین
-
به مناسبت اولین سال درگذشت حسین عمومی
مرسی محمد جان...
--------------------------
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
اولین بار که مرحوم حسین عمومی را دیدم سال ۱۳۷۱ بود در منزل پدری دوست ارجمندم جناب اکبر شکرچیان. در آن شب قرار بر این بود استاد جلیل شهناز بیاید و بنده هم به شوق دیدارشان رفته بودم. متاسفانه استاد تشریف نیاورد. اما سعادت بر من یار بود تا با گوهری دیگر از خطه اصفهان «دکتر حسین عمومی» آشنا شدم، هرچند از ندیدن استاد شهناز متاثر شدم اما آشنایی با جناب دکتر شادمانم کرد.
در آن شب هنرمندان دیگری هم بودند که هر کدام از خود هنری ارائه دادند اما دکتر با دو بیت در «بیداد همایون»:
گاه برخیزی و ما دست به دامان باشیم
گاه بنشینی و ما سر به گریبان باشیم
بی تو و با تو محال است گرفتن آرام
ما که بایست به هرحال پریشان باشیم
مجلس را شور و حالی بخشید.
ایشان صدای مرا شنیدند و بنده نوازی فرمود و مرا تشویق به کار کرد. صاحب مجلس زمینه آشنایی مرا با دکتر عمومی فراهم کرد و فردای آن شب ایشان مرا به منزل خود دعوت کرده و راهنمایی هایی در زمینه آواز کرد. اما این دیدار به چند جلسه ختم شد و ایشان برای مدتی به کانادا رفت تا اینکه در سال ۱۳۷۶ تصمیم به آموزش هنرجویان گرفت که در اینجا تلاش ها و کمک های خانم فریبا داوودی قابل تقدیر است.
با شروع کلاس ها دوستان زیادی که مدت ها ردیف خوانده بودند به این کلاس سرازیر شدند تا اندوخته های خویش را محک بزنند و نکاتی از ظرایف آوازی مکتب اصفهان را از استاد یاد بگیرند. برای همین کلاس همیشه دارای صداها و آوازهای خوب بود که خود باعث رشد بقیه می شد. در ضمن دکتر هم که به وجد می آمد دو یا سه بیت در مایه های مختلف به زیبایی و حال خاصی که در صدایشان بود می خواند، که همه را منقلب می کرد. بنده تا پایان عمر پربارشان در خدمتشان بودم و در سفرهایی به شهرستان ها جهت سخنر
انی یا بزرگداشت ها همسفرشان بودم. قبل از آشنایی با دیدگاه های دکتر بهتر است تذکراتی داده شود:
۱) ایشان به هیچ وجه خود را استاد موسیقی نمی دانست ولی چون استاد گرانقدر جناب محمدرضا شجریان به دلیل درک ایشان از موسیقی به ایشان لقب «کارشناس موسیقی» داده بود عملاً وارد عرصه موسیقی شد.
۲) دکترای ایشان در رشته حقوق بود و قضاوت شان بسیار دقیق.
۳) در مدیریت سرآمد بود، رونق گرفتن دوباره کارخانجات نساجی مازندران به تدبیر و مدیریت ایشان بود.
۴) ایشان آواز را تنها با گوش کردن آواز بزرگانی چون تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و پرسیدن در لحظه و بردن نام گوشه ها از آنان فرا گرفته و با مناعت طبع اسم گوشه هایی که نمی دانست از دوستان کارکرده می پرسید و بدین طریق به ما یاد می داد که «پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است.» اکنون دیدگاه های دکتر حسین عمومی:
ایشان می گفت؛ «در حال حاضر هنرجویان آواز ردیف را گوشه به گوشه حفظ می کنند و بدون درک از رابطه های گوشه ها و حس و حال خودشان و کاملاً قراردادی آن را می خوانند، شاید یک هنرجو در طول چند سال بالغ بر صد گوشه را حفظ می کند، اما وقتی به او می گویند دو بیت آواز با حس و حال خودت بخوان، نمی تواند.کافی است تنها دو تا سه گوشه بلد باشد ولی بتواند شیره کلام و ملودی را درآورده و شور و حالی در دل ها به وجود آورد.»
این نظرگاه باعث شده بود که دیگران تصور کنند ایشان با ردیف مخالف است در صورتی که ردیف را الفبای آواز می دانست و معتقد بود همان طور که با حروف الفبا می توان بی نهایت کلمه و جمله زیبا ساخت می توان آواز را آنقدر تکرار در تکرار نخواند.ایشان بر درک و فهم دقیق ردیف تکیه داشت و می گفت؛ باید گوشه ها و آوازها در وجود خواننده بجوشد که وقتی صدای او را دیگران می شنوند بر آنان اثر بگذارد.
به این مساله معترض بود که؛ «یک خواننده یک غزل را برمی دارد و یک بیت درآمد می خواند و به ترتیب یک بیت یک بیت گوشه عوض می کند، نه شعر را می فهمد و نه درک و اندیشه ای از گوشه ها دارد و فقط به صورت اتوماتیک و درسی می خواند و فکر هم می کند که چه غوغایی به پا کرده است، در صورتی که تا یک گوشه جا نیفتاده است و شنونده و خود خواننده تشنه پرده بعدی یا اوج آن آواز نشده اند نباید بی دلیل تغییر حالت بدهد.»
ایشان ردیف را ابزار خواننده می دانست نه وسیله بند کردن خواننده که نتواند ذوق و سلیقه و درون خود را به شنونده انتقال بدهد.
تکیه کلام شان «تحریر کم» بود.اشتباه نشود، ایشان با تحریر زدن مخالف نبود، اما بی رویه تحریر زدن را مفید نمی دانست، به داد زدن در آواز معترض بود و تاکید بر بم خوانی داشت و کسانی را که دارای صدای چپ کوک بودند و دارای تحریرهای خوب، تشویق به بالاخوانی می کرد.
درکش از ادبیات شعری فارسی و عربی بی نهایت بالا بود و وقتی تکیه ای را می خواست بخواند شیره کلام را ادا می کرد و انسان را به وجد می آورد. با روخوانی شعر هنگام آواز مخالف بود، می گفت؛ یک خواننده باید ابیات فراوانی در حفظ داشته باشد تا به موقع بتواند از آن استفاده کند.از تقلید کورکورانه از خوانندگان، بدون درک جای صدای خود شخص، بی نهایت عصبانی می شد.از کلام و شعر خوب به وجد می آمد.
یادم می آید روزی شعری از سعدی به صورت آواز می خواندم و می دیدم جناب دکتر مرتب می گوید؛ به به، احسنت، بنده هم به خیال خام خود فکر می کردم عجب آوازی می خوانم که دکتر را دگرگون کرده است تا اینکه آواز تمام شد، ایشان گفت؛ به به عجب شعری بود، چون معتقد بود شنونده بر کلام توجه بسیار دارد در نتیجه می گفت کلام شعر را قبل از آواز بارها و بارها باید دکلمه کرد، فهمید و با درون خود هماهنگ کرد و با تلفیق آن به گوشه به شنونده تحویل داد و در صورت نیاز و توانایی شخص تحریری مناسب با آن اجرا کرد و اگر کلام نیازی به تحریر نداشت نباید تحریر زد و به کلام آسیب رساند.
می گفت؛ «وقتی یک بیت یا مصرعی را با حالتی خواندید دوباره اگر تکرار کردید تغییری هرچند کوچک در آن بدهید تا شبیه اولی نشود، این خلاقیت خواننده را می رساند.»برای شروع آواز تاکید می کرد که حتماً نباید یک تحریر بلند زده شود، با یک مد بلند (کشش یک صدا یا نت) می توان وارد شعر شد. می گفت اگر در مجلسی همه آواز خواندند و تحریرهای به اصطلاح فلکی زدند شما کاری بکن که آنها نکردند.»
● از خصوصیات اخلاقی ایشان
تند و صریح اللهجه بود اما دلی صاف و بی کینه داشت. می گفت؛ «حرف های من ممکن است عده ای را ناراحت کند، اما بالاخره یکی باید بگوید.» زیاد اهل مهمانی و شب نشینی نبود، چون سحرخیز بود و شب به موقع می خوابید. دارای صدای گرم و بم، بیان درست شعر با چرخش های زیبای آوازی و استفاده از تکنیک غنه (زدن زبان کوچک به سقف دهان و تولید صدا از راه بینی). محفوظات شعری فراوان از امتیازات ایشان بود.
آنقدر گوشه را به قول خودشان ورز می داد تا شنونده کاملاً آماده شنیدن گوشه بعدی می شد و وقتی به اوج می رفت آه از نهاد دوستان برمی خاست.به مکتب اصفهان عشق می ورزید و آن را کامل ترین مکتب آوازی می دانست و از بزرگان این مکتب حبیب شاطرحاجی، میرزا علی محمد قاضی عسگر، ادیب خوانساری، شهاب افتخار، نایب اسدالله و تاج اصفهانی با احترام یاد می کرد.از صداهای خوب بسیار استقبال می کرد و از همه می خواست بدون واهمه جلوی بزرگان آواز بخوانند و معایب کارشان را به مرور رفع کنند.
در کلاس های ایشان معمولاً بزرگانی چون هنرمند گرانقدر استاد حسن کسایی، زنده یاد علی تجویدی، اصغر شاه زیدی، احمد ابراهیمی، زنده یاد منوچهر همایون پور و ادیبان بسیاری که در شعر و ادب مشهور خاص و عام بودند، می آمدند و ایشان از نظرات آنان در مورد هنرجویان جویا می شد و راهنمایی می خواست.
جالب است که بگویم برای هر مهمانی که می آمد یک بیت شعر مناسب آن شخص می خواند.به خاطر ارادتی که به استاد احمد ابراهیمی داشت چند بار به اتفاق ایشان از ساعت ده و یازده صبح تا ۴ و ۵ بعدازظهر به منزل استاد ابراهیمی می رفتیم و تمام مدت درباره موسیقی و ادبیات این دو با هم تبادل نظر می کردند و در آخر سازی و آوازی. «برای من که سعادتی بود.»وقت برگشت از منزل استاد ابراهیمی دکتر این ساعات سپری شده را بهترین ساعات زندگی شان بیان می کرد و می گفت دو بیت شعری که آقای ابراهیمی می خواند به صد آواز می ارزد.
ایشان علاوه بر ارادتی که نسبت به استاد بزرگوار جناب آقای شجریان داشت و از صدای ایشان لذت می برد به هنرمند گرانسنگ جناب آقای اصغر شاه زیدی عشق می ورزید و همیشه و همه جا بحق از ایشان تجلیل می کرد. دکتر عمومی از کلاس دسته جمعی بیشتر استقبال می کرد و کلاس تک نفری را نمی پذیرفت.بزرگترین سعادت من این بود که ایشان با بنده در مورد اداره کلاس و تجربیاتی در این زمینه تبادل نظر می کرد.
بنده می گفتم؛ برای کسانی که هنوز با صدای خود آشنا نیستند و زدن تحریر برایشان مشکل است ابتدا باید تک تک کار کنند و وقتی به سطحی رسیدند که تحریر را راحت اجرا کنند کلاس گروهی مفید است.
در مورد صداسازی می پرسید، بنده می گفتم؛ همان طور که خودتان عملاً تاکید می کنید صدایتان را در دهان جمع و زنگ صدا را زیبا درآورید همان صداسازی است. در اصل می توان گفت زنده یاد استاد نورعلی خان برومند هم در زمان خودش صداسازی کار می کرد.ایشان معتقد بود که از ابتدا هنرجو را باید با شعر و ادبیات آشنا کرد و هم به سالم درآوردن صدا و گوش کردن آوازهای قدیمی که هر کدام درسی بزرگ برای هنرجو است، تشویق کرد.
ایشان بیان نقاط ضعف و قوت بزرگان و استادان قدیمی را برای رشد هنرجو لازم می دانست.ختم کلام؛ «دکتر حسین عمومی» در مقطع کوتاهی که در عرصه موسیقی وارد شد کاملاً تاثیرگذار بود و به عبارتی دیگر جرقه ای زد و نوری پدید آورد و خود رفت. به قول سعدی:
سعدی آن نیست که در خورد تو گوید سخنی
آنچه در وسع خودم در دهن آمد گفتم
یادش گرامی باد.
محمد اسماعیل قنبری
مدرس آواز
روزنامه شرق
-
سلام من یه تاپیکی برای گرفتن آمار بهترین خواننده سنتی ایران ایجاد کردم چون دیدم اینجا بچه ها تخصصی ترن خواستم لطف کنید شما هم رای بدید ممنون.آدرس تاپیک هم تو امضام هستش
-
آقا از کجا میشه بلیط کنسرت شجریان رو خرید؟
لطفا کمکم کنید.
-
در پاسخ به انتقاد مشکاتیان از لطفی.
اید اعتراف کنم تلخی جملات جناب مشکاتیان هنوز در ذهن و روانم موج می زند، حتی فکرش را هم نمی کردم یک همرزم قدیمی، کسی که در بدترین شرایط کنار لطفی بوده، ارزش آثار گذشته او را به خوبی می داند، با شخصیت او آشناست و... آن حرف ها را گفته باشد، هنوز نمی خواهم باور کنم شهرام ناظری و مشکاتیان نتوانستند پارت دوم کنسرت را تحمل، کنند و برای اینکه همه مردم بفهمند که این بزرگواران حرمت لطفی را نگه نمی دارند، برخاستند و رفتند، یعنی می شود «سایه» جایی باشد و فرزندان معنوی او این گونه به هم بی حرمتی و بی احترامی کنند؟ ای کاش قدر بزرگی «سایه» را نگاه می داشتند، حرف بر سر اشتباهات و اشکالات کنسرت نیست که اگر هم باشد من در جایگاهی نیستم که در محضر مشکاتیان و ناظری از یار بزرگ شان (لطفی) حمایت کنم، بلکه بحث بر سر حرمت موسیقی و موسیقیدانی چون لطفی است. سال هاست که هنرمندان موسیقی نزاع ها و جدل های کاملاً صنفی خود را به مطبوعات می کشانند، بی آنکه بیندیشند، با این کار تنها و تنها شأن و منزلت هنرمند را نزد عامه پایین می آورند. همین چندی پیش از بگومگوهای کامکارها و جناب مشکاتیان بر سر (...) در روزنامه ها باخبر شدیم. ما غصه خوردیم و حتماً عده ای سخت خندیدند،هنوز بحث های آن دو استاد بزرگ و یگانه موسیقی ایرانی را بر سر جایگاه خواننده در گروه فراموش نکرده ایم و چقدر افسوس خوردیم،بی شک بزرگان موسیقی این سرزمین که لطفی، مشکاتیان، علیزاده و شجریان از آن جمله اند حق بزرگی به گردن هنر این آب و خاک و نسل های بعد دارند. اما در یک مورد حق ندارند و آن تخریب شأن و شخصیت هنر و هنرمند در اذهان عمومی و بهانه دادن به دست قلم به مزدان و فرصت طلبان بی هنری است که مترصد فرصتی هستند تا با دامن زدن به اختلافات میان هنرمندان از این نمد کلاهی برای سر خود بسازند. این حق را هیچ کس ندارد، نه لطفی، نه مشکاتیان و نه هیچ کس دیگر. بدنه موسیقی هنری ایران آنقدر آسیب پذیر و تحت فشار است که همه تنها باید به فکر انسجام و پیوستگی آن باشند و بس. این به معنی تعطیلی نقد و انتقاد نیست. بلکه انجام هوشمندانه آن اتفاقاً به همان انسجام مورد نظر کمک نیز خواهد کرد. منظور نگارنده این سطور شکل انجام آن است. آیا بهتر نبود جناب مشکاتیان در کنسرت لطفی تا پایان اجرا می ماندند، خسته نباشیدی به او می گفتند و بعد در فرصتی مناسب و به دور از چشم نامحرمان نکات خیرخواهانه و مصلحانه خود را به گوش لطفی می رساندند؟ آیا این شیوه عمل هنرمندانه تر است یا راهی که جناب مشکاتیان برگزیدند؟ بارها با خودم اندیشیده ام چرا در جامعه ما حتی اصناف بازاری و کارگری، پیوستگی و هماهنگی بیشتری نسبت به هنرمندان دارند؟ آیا جناب مشکاتیان نمی دانند این پیوستگی ها تا چه حد اهمیت دارد؟ چرا جناح های سیاسی در ایران بدترین و تندترین نقدها را در درون خود از اعضای خود انجام می دهند اما همان جناح در منظر عمومی حداکثر پیوستگی را به نمایش می گذارد؟ روحانیون ایران را در نظر بگیریم، حتی دادگاه هایشان خارج از دید عامه مردم برگزار می شود. آن گاه هنرمند موسیقی به آسانی هر چه تمام تر هر آنچه به نظرش می رسد درباره یار و همکار دیرین اش به زبان می آورد، آن هم در رسانه ها و خبرگزاری ها، جناب مشکاتیان حتماً می دانند که هر هنرمندی در طول حیات هنری اش امکان لغزش و خطا را دارد. مگر می شود همه آوازهای جناب شجریان و دوره های کاری ایشان را در یک سطح فرض کرد؟ چه کسی فکر می کند علیزاده همیشه توقع مخاطبانش را برآورده؟ خود جناب مشکاتیان در «بیداد» آیا همطراز مشکاتیان «کنج صبوری» است؟ این بدیهی ترین چیزی است که در عمر هر هنرمندی می تواند اتفاق بیفتد، اما آنچه مهم است نقش دیگر هنرمندان و دلسوزان در آن شرایط است که باعث اصلاح امور شوند. تندی و پرخاش و بهانه گیری آن هم زمانی که با عدم درک شرایط همراه شود، هیچ سودی به حال هیچ کس ندارد. هیچ گاه فراموش نمی کنم روزی در اوایل دهه ۷۰ در لابی یکی از بلوک های شهرک اکباتان، جناب منظمی نوازنده گرانقدر کمانچه را ملاقات کردیم. این ملاقات اتفاقی، برای من که مثل امروز شاگردی بیش نبودم فرصت مغتنمی بود. از ایشان پرسیدم چرا شاگرد و نوازنده کمانچه اینقدر کم است و این ساز چرا مهجور است؟ ایشان بی درنگ فرمودند؛ «با کاری که لطفی در نوازندگی تار کرده اند، کسی به سمت ساز دیگری نمی رود.» اینکه این سخن چقدر مستند است جای بحث دارد. اما نمی توان درصدی از حقیقت را در آن نفی کرد. من به چشم خودم دانشجوی موسیقی کلاسیک غربی را دیده ام که با چند بار شنیدن تک نوازی های آقای لطفی، تغییر رشته داده و موسیقی ایرانی و ساز تار را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده. با این سوابق جانبداری از لطفی بی معنی است، اما گویی در ذهن و نگاه ما و مخصوصاً استادان ما، درک زمان و مکان حرفی که به زبان می آوریم بسیار سخت شده، درجامعه هنری ما ابتدا همه پراکنده می شوند، هر یک کار خود را انجام می دهند، نه از نهادهای نیم بند صنفی حمایت می کنند و نه خود بزرگان اقدام به تشکیل چنین کانون ها و نهادهایی می کنند، تمام مرزبندی ها را به هم می ریزند، تا دیگر هیچ تعریفی از موسیقی کلاسیک هنری، غیرهنری، بازاری، پاپ و... باقی نماند، هر استادی عده ای مجیزگو و متملق گرد خود جمع می کند، وقتی کاملاً شرایط برای کار هنری از بین رفت، منتظر می شوند تا دیگری اثری ارائه دهد. تا به انتقاد از آن بپردازند. انتقادها هم عموماً قیم مآبانه است و از زبان مردم،،، «مردم تحمل کردند»، «مردم بزرگی کردند» و «مردم...». در این میان هم خیل عظیمی از ورشکستگان هنری که نتوانسته اند در هیچ هنری جایگاهی بیابند، دست به کار می شوند تا از فرصت به دست آمده، حداکثر استفاده را ببرند. انصافاً نگاهی به مطالب نوشته شده چند هفته اخیر راجع به کنسرت لطفی بیندازیم. چند نوشته از حداقل معیارهای علمی، هنری برخوردارند؟ به جز نوشته جناب «شهرنازدار» با عنوان «او رفته با صدایش» که بحق از هر جهت استانداردهای یک نقد علمی را دارا بود و شاید یکی، دو نوشته دیگر، بقیه مطالب آیا ارزش همصدایی با جناب مشکاتیان یا حتی حمایت از جناب لطفی را داشتند؟ آیا واقعاً در جامعه ما که هنر موسیقی هنوز رسماً پذیرفته نشده و صدا و سیمای آن بی هیچ توجیه منطقی از نمایش ساز طفره می رود و موسیقیدان شهروند درجه دو محسوب می شود، مساله بزرگان موسیقی تخریب یکدیگر است؟ بزرگانی چون مشکاتیان می توانند و باید این شرایط را تغییر دهند؛ دوری هنرمندان از یکدیگر، اختلافات ریز و درشت که به سادگی و ندانم کاری دهان به دهان به گوش همه می رسد و باعث باندبازی و تخریب جامعه موسیقی شده است. چرا استادان ما نمی توانند مثل استادانشان با هم مهربان باشند؟ روایتی که خالقی از درویش خان نقل می کند، آیا آموزنده نیست؟ «درویش هر هفته به دیدن کنسرت های مدرسه موسیقی وزیری می آمد و پس از پایان اجرا از همه تعریف می کرد و به همه مخصوصاً وزیری خسته نباشید می گفت (آفرین پاپیر جان، خیلی خوب بود).»
بزرگترین استادان موسیقی بر سر مسائل ریز و درشت با هم قهر می کنند و به سادگی هرچه تمام تر از یکدیگر جدا می شوند. خود و جامعه را از نتایج همکاری های درخشان هنرمندان بزرگ محروم می کنند و در این میان با رفتارها و گفتارهای ناشیانه و غیرحرفه ای سوژه به دست حاشیه پردازان جامعه هنری و «منتقدین پلاستیکی» می دهند تا به این گسستگی دامن بزنند. آیا بهتر نبود جناب مشکاتیان در بدو ورود آقای لطفی به ایران با همین صراحت ابراز خرسندی می کردند؟ آیا بهتر نبود آقایان ناظری و مشکاتیان پیش از کنسرت «استاد لطفی» در همین وسعت رسانه ای از ایشان اعلام حمایت می کردند تا احیاناً کسی تصور نکند بزرگان موسیقی ایرانی فقط در قهر کردن و بدگویی و منفی بینی صراحت و صداقت دارند؟ و در اعلام حمایت و پشتیبانی از هم...،یک بار دیگر آرزو می کنم روزی برسد که بزرگان موسیقی ایرانی علاوه بر تکنیک، نمونه هایی باشند از حسن خلق و دوستی و یاری برای نسل های بعد و با اتحاد و رفاقت با هم به این آشفتگی و چنددستگی جامعه موسیقی پایان دهند، آشفتگی ای که به نفع هیچ کس نیست مگر بی هنران و فرصت طلبان.
مهران مهرنیا*
* نوازنده - مدرس دانشگاه
روزنامه شرق
-
عزلت نشيني لطفي ؛ چرا؟
امروز مشکل موسيقي ما، کمبود آهنگساز، نوازنده و خواننده نيست ، نبود برنامه ريزي و کمبود بودجه نيست.
حتي نشان ندادن تمام و کمال ساز در تلويزيون يا تاخير در صدور مجوز ارشاد و نبود تهيه کننده منصف و ريزش مخاطب هم درد اصلي نيست ؛ هرچند که همه اينها به نوبه خود چرخ موسيقي ما را کند مي کند، اما نه به آن پايه که ما مي بينيم و لمس مي کنيم. درد اصلي ما و موسيقي ما در يک بيماري خلاصه مي شود: ريا.
گريز از حقيقت و عافيت طلبي و نداشتن «نقد» واقعي و تعاملات کاسبکارانه و نان به هم قرض دادن و ماديگري و... بلاي فرهنگ و موسيقي ما شده است.
اين روزها به واسطه برگزاري کنسرت محمدرضا لطفي تقريبا بيشتر مطالب و اخبار موسيقايي نشريات و سايتها به اين واقعه اختصاص داشته است. برآيند کلي از اين برنامه چنين بود که لطفي نتوانست رضايت نسبي مخاطبان را به دست بياورد و در محافل رسمي و غيررسمي و در ميان اهل فن با انتقاداتي مواجه شد؛ البته از نظر کيفي گويا شب سوم کنسرت بهتر از 2 شب ديگر بوده است ، اما اين تفاوت کيفي هم آنقدر مهم و تعيين کننده نبوده و نيست که به خاطر آن از طرح انتقادات جلوگيري کند، چرا که اساسا موضوع چيز ديگر و خاستگاه انتقادات جاي ديگري است.
درباره کنسرت لطفي و کيفيت اجرايي او نقدهاي متعددي نوشته شده است ، اما به طور خلاصه بايد گفت که لغزشهاي سازي ، غلط خواندن شعر، حرکات صحنه اي غيرمتعارف ، نوع لباس و استفاده پي درپي از برخي واژه ها و تمسک به الحان و حالات خاص ، خواندن (صدا)، استفاده غيرضروري از چند ساز، قيمت بالاي بليت و... از مهمترين عواملي بوده است که واکنش منفي مخاطبان را درپي داشته است.
از اين که لطفي در اين کنسرت نتوانست انتظارات قاطبه شنوندگان و رضايت کامل دوستدارانش را برآورده کند، شکي نيست ؛ اما واکاوي اين موضوع که اين عدم رضايت از کجا نشات مي گيرد و اساسا چرا چنين بحران زا و پراهميت شده است جاي بحث و بررسي دارد.
تاملي بر سخنان و مطالبي که لطفي در يک سال گذشته مطرح کرده است ، مي تواند در تشريح و تحليل واکنش هاي منفي مخاطبان و منتقدان او و روشن شدن دلايل اين واکنش ها به کار بيايد.
او در مصاحبه هاي مختلف و متعدد خود براي رسيدن به اهداف پوشيده اش به دليل شفاف نبودن تاکنون تناقضات فراواني را به نمايش گذاشته است. به عنوان مثال ، لطفي پياپي و در جاهاي مختلف به اهميت جمع شدن و تشکل هنري و دوستي و همگرايي هنرمندان تاکيد داشته و از اين که هنرمندان موسيقي معمولا يکديگر را قبول ندارند و همدل نيستند، نارضايتي خود را به نمايش گذاشته است ؛ ولي چندين بار مهمترين تشکل صنفي و تنها نهاد مدني و کانون تخصصي موسيقي (خانه موسيقي) را با تجاهل و طرح اين سوال که اين نهاد کجاست و مديرعاملش کيست؟
به زعم خود بي اهميت و ناچيز قلمداد کرده است و در عمل نيز با صرفنظر از دعوت رسمي اعضاي هيات مديره اين خانه براي کنسرت اخيرش مکنونات قلبي خود را افشا مي کند. در صورتي که اگر او با اعضاي اين هيات مديره مشکل دارد، مي توانست به احترام موجوديت اين نهاد مدني و حداقل بر اساس روش و منشي که خود مبلغ آن است ، رفتار کند.
لطفي همزمان با ورودش به ايران ، موضوع دوري نوازندگان از «سنت» را دستاويز خود براي حمله و برانگيختن واکنش نوازندگان کمانچه (ساز غيرتخصصي اش!) قرار داد. موضوعي بسيار ظريف و به ظاهر توجيه پذير، چراکه حمله را از سنگري به جبهه مقابل آغاز کرد که آن مامن از قبل و از سوي قهرمانان و نام آوران سلفش نفوذناپذير امن شده بود ولي غافل از اين که به فاصله اندکي خود بايد روي صحنه ، کنسرتي «غيرسنتي» ارائه کند و با هيبت و هياتي به دور از سنتي کاران ، سه تار را آن گونه بنوازد که هيچ يک از گذشتگان اهل سنت نمي نواختند و روشي را برگزيند که با روحيه هيچ اهل سنتي سازگار نيست... اما شايد در اينجا مهمتر از «وسيله»، «هدف» لطفي بوده باشد تا با اين تحريک و اين روش به پيکر نزار موسيقي جاني دوباره ببخشد.
برج عاج نشيني و استفاده از عوايد آن ، يکي ديگر از راهکارهاي اين بازيگر هنرمند و اين نوازنده زبده بود. به صف کردن علاقه مندان در پشت در اتاق و عتاب و خطاب منشيان به ظاهر ناشي با هنرمندان و دادن وقتهاي طولاني براي ويزيت حتي با پيشکسوتاني که روزگاري همنشين لطفي بودند و بار عام دادن و... که همگي با خصلت هاي درويش مآبانه و هنرمند مردمي بودن در تضاد است ، يکي ديگر از تناقضاتي بود که نشان مي دهد اهداف لطفي کمي با آنچه بر زبان آورده ، متفاوت است.
مصاحبه بيش از حد و صحبتهاي زياد از جانب هر کس مي تواند در صد خطا و تناقض را افزون کند؛ بويژه اگر ناطق راهنماي راست بزند ولي قصد چرخش به چپ را داشته باشد و لطفي هم علي رغم اين گفته اش که «زبان» نوازنده «ساز» اوست و نوازنده نبايد سخن بگويد، بارها و بارها سخن گفت و همين موضوع بارها براي شنوندگان و خوانندگان ، پرسش برانگيز شد. او در يکي از مصاحبه هاي آرام و غيرچالشي اش که از پيش هماهنگ شده بود و در راديو ايران پخش شد، پس از کلي تعريف و تمجيد از ياران سابقش از رد کردن پيشنهاد محمدرضا شجريان براي اجراي کنسرت در دبي صحبت کرد و گفت: به من به عنوان يک هنرمند برمي خورد که در کشور خودم کنسرت ندهم و در يک کشور بيگانه روي سن بروم (گويي لطفي هرگز خارج از ايران کنسرتي برگزار نکرده است) و در جاي ديگر مي گويد: سعي کرده ام در مصاحبه هايم صحبتي نکنم که باعث رنجش و واکنش هايي شود تا همين حداقل ارتباطي که بين موسيقيدانان وجود دارد و در کمرنگ ترين حد ممکن است ، به زير صفر برسد.
لطفي با محور فرض کردن خود در گفتگو با شرق مي گويد: «...وقتي من کار کنم مثلا آقاي عليزاده هم بعد از چند سال با گروه خود براي کنسرت گذاشتن انگيزه بيشتري پيدا مي کند» و در همين مصاحبه درباره وضع مالي هنرمندان با اشاره غيرمستقيم به يکي از دوستان سابقش مي گويد: «...موسيقيدان معروف ما امروز صاحب يک خانه فوق العاده در بالاترين نقطه تهران است که به تمام شهر ديد دارد، به اضافه يک ويلا در شمال و يک ويلا در کلاردشت و ماشين پاجرو سوار مي شود. به 30 شاگرد درس مي دهد و ماهي يک ميليون و 200 هزار تومان مي گيرد» (از تناقضات دروني اين صحبت نيز درمي گذريم) البته اين هنرمند پرآوازه بهتر از ديگران به تناقض گويي خويش واقف است و در نتيجه پيشاپيش راه حلي را براي فرار به جلو پيدا مي کند و در پاسخ به اين سوال خبرنگار که آيا به منتقدان پاسخ مي دهيد يا نه مي گويد: «...من به عنوان موسيقيدان فقط به موسيقيداني که هم شان من باشد جواب مي دهم و ننشسته ام به همه جواب بدهم. به کساني جواب مي دهم که خود در عرصه هنر داراي منشي بوده اند و زحمت کشيده اند...».
البته اين روش و منش را مي توان به همه رشته ها تعميم داد و مثلا براي شنيدن پاسخ رئيس جمهور به انتقادات مطرح شده بايد به دنبال رئيس جمهور ديگري گشت!
يکي ديگر از انتقادات مکرر به لطفي قيمت بليتهاي کنسرت بود که در تاريخ موسيقي ايران تاکنون اين قيمت براي کنسرت «تکنوازي» بي سابقه بوده است و شگفتا که اين روش (برگزاري کنسرت با هدف کسب درآمد بالا) با هيچ يک از گرايش هاي مردمي و عارفانه (خلق دوستي و درويشي و...) منطبق نيست ولي لطفي براي اين که دراين باره هم فکري کرده باشد و تا حدي دلخوري هاي دانشجويان را کم کند، در همان مصاحبه مي گويد: «...قصد دارم درصد درآمد کنسرت را براي کمک به دانشجويان بااستعداد موسيقي هزينه کنم ؛ چرا که کشف آدمهاي بااستعداد لذت فوق العاده اي برايم دارد» (البته در جايي که بيشتر استادان مطرح و نوازندگان شناخته شده از منظر استاد کامل به بيراهه رفته اند و ارزش آنچناني ندارند، پيدا کردن استعداد موسيقي در بين دانشجويان حتما کيميا خواهد بود).
در هر حال به نظر مي رسد ديگر «موسيقي» به عنوان اولويت اول شخصيت هنري محمدرضا لطفي نقش آفرين نيست! به عبارت ديگر شايد بتوان گفت که اصل «موسيقي» که زماني در به اشتهار رساندن لطفي نقش اصلي و اساسي داشته است اينک رنگ باخته و بهانه اي بيش نيست و موسيقي در حوزه کاري ، اجتماعي و هنري لطفي به حاشيه رفته است و کمتر کسي درباره توليد اين هنر و تراوشات ذهني و فکري هنرمندش (لطفي) در اين سالها، بويژه دريک سال اخير مي انديشد و دراين باره پرسشي مطرح مي شود. البته بايد اذعان کرد که در حقيقت خود لطفي و آن هم به طور آگاهانه مسبب آن بوده است.
او با تعويض کاغذ آثار بيست و اندي سال قبل و انتشار مجدد آنها سعي کرد تا اين خلا را تا حدي پر کند.
لطفي از بدو مراجعتش به ايران با ايجاد نوعي جنگ رواني و طرح موضوعات چالش برانگيز بسرعت خود را و شيدا را کانون توجهات و جلب مخاطبان (هنرجويان) کرده است.
منبع : جام جم
-
به بهانه كنسرت جليل عندليبي؛شهامت و خلاقيت هنرمند
اكبر گلپايگاني
اگرچه در دهههاي 20 تا 50 شمسي هنرمندان متعددي چون صبا، خالقي، وزيري، پايور و ... در مجلات و نشريات مطالبي نوشته و گاه پيرامون هنر يكديگر به طرح نظر ميپرداختند؛ با اين حال در سالهاي اخير اين مورد به ندرت صورت گرفته است.
درحالي كه شايد بهترين و مناسبتترين شكل براي طرح نظر پيرامون اثر يك هنرمند، اظهارنظر هنرمندان هم صنف باشد، هنرمند برجسته و مشهور آواز ايراني اكبر گلپايگاني پس از حدود سه دهه، سرانجام به تالار به قول خودش <رودكي> كه امروزه به اسم <وحدت> شناخته ميشود، آمده بود تا از نزديك اجراي گروه مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را شاهد باشد.
او كه در دهههاي 30 تا 50 بهعنوان يكي از شاخصترين خوانندگان راديو به ارائه فرمي از آواز ايراني رويآورده بود كه خواهان بسيار داشت؛ در تمام اين سالهاي سكوت شايد به اجبار، شنيدن صدايش را از نزديك و در سالن كنسرت به يك آرزو براي هواخواهانش بدل كرده است. به هر روي پس از اجراي كنسرت گروه ياد شده به سرپرستي جليل عندليبي، اين هنرمند برجسته آواز به طرح ديدگاه و ارائه نظر پيرامون كنسرت و آثار جليل عندليبي پرداخت و نكات جالب توجهي پيرامون موسيقي ايران در روزگار ما ارائه كرد كه آن را با هم ميخوانيم:
پس از 27 سال براي ديدن و شنيدن يك كنسرت به تالار رودكي رفتم. آنچه در بدو ورود به ذهن ميرسيد، تاسف از اين بود كه بعد از اين همه سال هنوز هم همين يك سالن نسبتا مناسب براي كنسرتهاي موسيقي وجود دارد.
آقاي عندليبي كار ارزشمندي انجام داده بود. حدود 50 نفر را گردهمآوردن جرات و شهامت بسيار ميخواهد. آن هم در اين دوران كه مردم را عادت دادهاند كه با سه نفر مثلا در صحنهحاضر شوند؛ پا برهنه بنشينند و پيراهن رنگي بپوشند و آخر سر <گنجشك بيوفا و از نوك مژگان...>بزنند و بخوانند! البته اينها آثار ارزشمندي است و گنجينه موسيقي ايراني است، اما بايد در موزه موسيقي هنري ما گذاشته شود و بهعنوان ميراث گذشتگان به آن نگاه شود.
به تعداد نفراتي كه آقاي عندليبي گردآورده بود، كاري ندارم اما مجموع تلاشهايي كه صورت گرفته بود، جالب توجه بود. همه ميدانند در چنين گروه بزرگي كوكسازها، هماهنگي اجرا و تعادل صدا مساله بسيار مهمي است. پس از انقلاب اگر از همان ابتدا چنين تجربههايي ميشد امروزه با رشد كمي و كيفي در اين نوع از موسيقي مواجه بوديم. تا كي ميتوانيم تنها به اجراي محدود و آثار گذشته اتكا كنيم.
بگذاريد مثالي بزنم. بسياري از مردم آواز <مست مستم، ساقيا دستم بگير> را از من شنيدهاند و از آن خاطره دارند. با اين حال اگر امروز به من بگويند آن را بخوان، از خواندنش اكراه دارم، زيرا آن را حدود چهل سال پيش خواندهام و مربوط به همان زمان بوده است.
يك روز آقاي پازوكي (آهنگساز) به من گفت الان دوست داري چه آهنگي بخووني گفتم آينه، به خاطر اينكه آن موقع كه <موي سپيد و توي آينه ديدم> را خواندم جوان بودم، اما يك روز كه در آينه خودم را نگاه ميكردم به خود گفتم <دروغ نگو آينه كه من هنوز جوونم، واسه دلاي خسته دلم ميخواد بخونم>!
اين مثال را زدم تا بگويم به امروز و مسائل هر روزه پيرامون خود و اطراف بايد دقت كرد و توجه داشت. اين مورد يعني توجه و رويكرد به عنصر خلاقيت؛ خلاقيت در شعر، در آهنگ و در اجرا. ميبايست آهنگ خوبي ساخت كه مناسب همين زمان باشد. اين مساله را به آقاي عندليبي، پس از كنسرت اخيرش هم گفتم. مگر نميشود روي اشعار حافظ، مولانا، سعدي و... كار خلاقه كرد؟! اين درست كاري است كه هنرمند عزيز جليل عندليبي در تمام اين سالها انجام داده و هنوز هم انجام ميدهد. در همين كنسرت آخرش با گروه پنجاه نفري از موارد متعددي در آهنگسازي، تنظيم و اجرا استفاده شده بود كه خلاقيت آهنگساز را به خوبي نشان ميداد.
در تمام اين سالهاي اخير يعني سه دهه گذشته به نوعي با مرجع قرار دادن و سخن گفتن افراطي در مورد رديف موسيقي، مردم را فريب داديم.
اما هنرمند ذهن آگاه و بيدار جامعه است. نبايد مردم را فريب داد. هنرمند بايد قادر باشد آواز خوب بخواند و ساز خوب بزند. با اجراي چندباره رديف و آهنگ زوركي روي شعر نه خلاقيت بروز ميكند و نه هنر موسيقي ناب و خلاق به گوش مردم ميرسد.
رديفهاي موسيقي و چگونگي آن در نيمقرن اخير و روايت و اجراي مرحوم نورعلي برومند، ماجراي مفصلي است كه نميخواهم همه چيز را اينجا بيان كنم و مثلا عدهاي سوءاستفاده كنند كه خواستهام حرمتشكني كنم. با اين حال به خوبي به ياد دارم زماني را كه شادروان اسماعيل قهرماني رديفها را به برومند آموزش ميداد و من هم حضور داشتم و آنها را حفظ ميكردم و در موقع لزوم براي برومند ميخواندم. به اتفاق برومند نزد مرحوم حاجآقا محمد مجرد و سليمان اميرقاسمي هم ميرفتيم. به همين منظور به خاطر اين همه جار و جنحال و بحث در مورد رديف موسيقي، مجموعه رديفها و گوشههايي را كه طي سالها فرا گرفته بودم در يك مجموعه (حدود 15 ) Cd آماده انتشار كردهام كه به زودي ارائه ميشود. در اين مجموعه به خوبي نشان دادهام كه گوشههاي هر دستگاه چگونهاند، گاه در مورد آنها صحبت هم كردهام و نكته جالب آنكه حتي گوشههايي را خواندهام كه امروزه مهجور و شايد فراموش شدهاند. منظور اين بود كه رديفهايي كه جنبه آموزشي دارند و محتواي آموزشي و مباني موسيقي ايران به شمار ميروند از اين زاويه در دسترس باشند، اما در زمان اجراي موسيقي اين رديفها هيچ كمكي نميكنند. آنجا ديگر هنر خلاقيت است كه به ياري خواننده و نوازنده ميشتابد. باز هم تاكيد ميكنم، آنچه مرا واداشت تا در اين مورد سخن بگويم و هنر جليل عندليبي را بستايم، همين هنر خلاقه بوده است. در تالار رودكي شاهد بودم كه ايشان چقدر زحمت كشيده و با وجود مرارتها و مشكلات متعدد، گروه را براي چنين اجرايي آماده كرده بودند. من ايشان را چند بار بيشتر نديدهام. او هنرمندي ساده، بيپيرايه و دوستداشتني است كه بايد او را تشويق و حمايت كرد. اين را به اعضاي گروه و هنرمندان قديمي كه از دوستان من هم بودند و با ايشان همكاري داشتند (مثل آقايان حسن ناهيد و هادي منتظري) هم گفتم. بايد دست ايشان را به گرمي فشرد و او را مورد حمايت جدي قرار داد. موسيقي همواره هنري مظلوم و معصوم اما فراگير و اثرگذار بوده است. در يك فرآيند خلاقه و باحضور هنرمنداني كه اين جوهر در درونشان باشد، هنر موسيقي رشد خواهد كرد و ارتقا خواهد يافت وگرنه ...!
منبع : اعتماد ملي
-
هميشه در ميان
پيمان سلطاني
زندگي انسان، بدون ترديد، بازي غمانگيزي است: زشت، سنگين و پيچيده. تنها هدف هنر، براي انسانهاي با احساس، عبارت از اين است كه همه ناملايمها را نابود كنند.
گوستاو فلوبر (ژوييه 1864)
حتما برايتان پيش آمده كه دلتان بگيرد و كز كنيد گوشه اتاق و شده است عزمتان را جزم كنيد و پر از انرژي برويد به جايي كه نميدانيد كجاست؛ جايي براي رها شدن در حسي كه آن صدا در شما ايجاد كرده، جايي براي درنگ. اما انگار قرار است هفت خوان را پشت سر بگذاريد، چه در كنار خانواده بنشينيد چه در ماشين، در حال سفر باشيد و يا هر جاي ديگر، آن صدا هميشه شما را همراهي ميكند و مرا نيز. ممكن است شما هم اين صدا را در خود دروني كرده باشيد، شايد هم با آن زندگي كرده و بزرگ شده باشيد و حتي زماني كه خودتان را هم فراموش كردهايد، به شدت ياد آن بيفتيد. به سوي مدرنيته ملعون هم كه ميرويد، باز هم آن صدا!
من هم مانند شما اين دوره را زندگي كردهام و با آن صدا بزرگ شدهام. صدايي از جنس مزامير، از سالهاي دور تا همين نزديكيها و همين حالا كه لطفي بازگشته است و مرا ياد دوستيهاي قديممان مياندازد؛ ياد آن زمان كه كنار ضبطصوت مينشستم و ابوعطايش را موبهمو تكرار و تقليد ميكردم و اگر باز هم پيش آيد اين كار را خواهم كرد. اينها را گفتم كه بيشتر به خودم يادآوري كنم، لطفي را چگونه شناختهام و چگونه در زندگيام شريك است. اما حالا بحثم چيز ديگري است.
نوشتهاي را از آقاي مشكاتيان درباره كنسرت آقاي لطفي خواندم، متني سراسر احساساتي كه البته كاملا مربوط ميشود به احساس ايشان از آن كنسرت و آن زمان خاص و همچنين مطلبي هم از دوستم محسن شهرنازدار و مطالبي از نويسندگان ديگر. در بيشتر اين نوشتهها، از حواشي كه بگذريم، وجه مشتركي به چشم ميخورد؛ اينكه لطفي انتظار مخاطبش را برآورده نكرده، اجرا موفق نبوده است و نهايتا اينكه بداههنوازي بايد به چه شكل باشد و همچنين اينكه تارنواز بايد چگونه تار بنوازد. درست است كه نسل امروز ايران، نسل باهوشي است و همينطور هشيار، اما آيا اين كافي است؟ آيا در اين نسل نياز به ريشه احساس ميشود؟ شايد بتوان نظرات لطفي را در مورد موسيقي دودكافونيك (البته اگر در اين مورد نظري بدهد)، مورد نقد و بررسي قرار داد. اما منصفانه نيست كه شيوه بداههنوازي و تارنوازي را به او متذكر شويم. اين نوع نگرش و برخورد بيشتر شبيه يك هياهوي ژورناليستي است و متكي بر گفتهها و شنيدههاي محفلي. اين افراد ارزشهاي تعريف شده در موسيقي و مناسبات دروني آن را به درستي نميشناسند، به همين دليل، ابايي از بيان گفتههاشان ندارند. آيا باور داريد كه محمدرضا لطفي از اوايل دهه 50 تا حوالي سال 63 با حضورش و از آن به بعد نيز تا حدود سال 72 بر موسيقي ايران تاثيرگذار بوده و در كنار همكاران و ياران ديگرش موسيقي دستگاهي ايران را متحول كرده است؟ ميدانيد كه با حذف او از موسيقي ايران، موسيقي ما با چند سال تاخير مواجه خواهد شد؟ و چه بخشهايي را از دست خواهيم داد؟ حضور برخي اشخاص سازنده دورههايي از تاريخ است و تاريخ با همين دورههاست كه تداوم مييابد و نفس ميكشد. به تصور من لطفي يكي از آنهاست و لطفي همان لطفي سابق است، اما حضورش شكل ديگري گرفته. لطفي دهه 50 و 60، لطفي اجرا بود و لطفي دهههاي 70 و 80، لطفي آموزگار. چگونه ميتوان همه اين اعتبار را يكباره به زير سوال برد؟ چگونه ميتوان همه آن سالها را فراموش كرد و آيا تاريخ اجازه خواهد داد حذفي به اين شكل انجام بگيرد؟ از بدو ورود و بازگشت لطفي به ايران، عدهاي شمشير خود را از رو بستند و البته لطفي هم متانت به خرج داد. مگر خود آقاي مشكاتيان نسبت به سال 60 تا 70 عقبگرد نداشته است؟ مگر آقاي عليزاده نيز نسبت به آن سالها عقبگرد نداشته است؟ همينطور خيليهاي ديگر. تازه اينها در ايران بودهاند، كنار مردمشان؛ با غم و شاديشان شريك بودهاند و طبعا دركي عميقتر از اين دوره زماني، نسبت به كسي كه مدتي طولاني از وطن دور بوده، دارند. مگر خيلي از استادان ما مسبب از بين رفتن ارزشها و تقدسها در موسيقي نبودهاند؟ مگر آنها سبب بدبيني ما نسبت به گذشته موسيقيمان نشدهاند؟ خب، گراني بليت كنسرت آقاي لطفي هم يكي از همين ماجراهاست. در اين سالها، شاهد خطاهاي بسيار و گاه آزار دهندهاي از نسل قبل بودهايم، اما نسل ما بزرگواري به خرج داده و در بسياري مواقع سكوت كرده است. اگر انتقادي صورت ميگيرد، بايد همگاني باشد و تنها يك شخص را مورد خطاب قرار ندهد. لطفي هم مانند همه ما خطا ميكند، اوج ميگيرد و مينشيند. اما با همه اين احوال هنوز هم استادانه مينوازد، بداههپردازي ميكند، از لحظههايش نيرو ميگيرد، از نفس تكتك مخاطبان انرژي ميگيرد. اگر انرژياي را در آن شبها منتقل نكرده، مخاطب هم انرژياي به او نداده است. اگر فضا منقبض بوده، حتما مخاطب هم سرد و يخ بوده است. آنچه در آن 3 شب شنيده شد، صداي يك جامعه و صداي 40 سال موسيقي بود. اگر رنجور هستيم، اين رنجوري از خود ماست. صداي جامعه سرد و يخ است و تك تك ما در آن دخيل هستيم. مگر ما به موسيقيدان خود چه دادهايم كه اينقدر از او انتظار داريم؟ اينكه براي آمدن به كنسرتش 30 هزار تومان پول ميدهيم و در ميانه راه تنهايش ميگذاريم و محل كنسرت را ترك ميكنيم، چه معنا دارد؟ به چه چيز اعتراض ميكنيم؟ به صداي تاري كه از حوالي سال 60 در خاطرمان مانده و برآورده نشده است؟ چرا اعتراضمان را وقتي كه برايمان تعيين ميكنند بايد 30 هزار تومان براي بليت بپردازيم، اعلام نميكنيم؟ ملت حق ناشناسي هستيم كه هر وقت دلمان بخواهد، كسي را بالا ميبريم و هر وقت دلمان بخواهد، به زمينش ميزنيم. هر وقت بخواهيم نوازشش ميكنيم و آن وقت كه نياز به اعتراض است، سكوت اختيار ميكنيم. لطفي را در اين ماجرا مقصر نميدانم. اگر در اين ميان اشكالي وجود داشته باشد، تك تك ما در آن سهيم هستيم.
آثار هنري با توجه به تعهد دروني هنرمند، هم ميتوانند به تاريخ بپردازند و هم ساختار ايدئولوژيك آن را بررسي كنند. تصور نميكنم قصد آقاي لطفي اين باشد كه عميقتر از حوزه تاريخ عمل كند. ژانر او اين اجازه را نميدهد، چرا كه ايدئولوژي و مكانيسمهاي اين انتخاب به دنبال كسب استقلال نيستند. پس بحث فراروي تاريخي در اين جا مطرح نميشود. پس اين كدام صداست؛ قطعا صدايي نيست كه مكانيسمهايش از استعاره برخاسته باشد. اما به ياد داشته باشيم كه حيات نوع بشر بسيار طولانيتر از حيات نهضتهاي سياسي و حيات حكومتهاست. صداي تار لطفي در دهه 60، درگير نهضتهاي اجتماعي - سياسي بود و اكنون درگير جستوجوي ريشه است. پس فرآيند كشف ريشهها در او قوت بيشتري يافته است. بنابراين اينجا ديگر ديالكتيك تاريخ ما را راهبري نميكند، بلكه رابطه انسان با انسان مطرح است؛ چيزي ميگيرد و چيزي ارائه ميكند، بده بستان عاطفي، انرژيك و مهمتر از همه رابطه طبيعت با طبيعت است، سينه به سينه و نفس به نفس. در آن شبها همه چيز فراهم بود، نور شمع، آواي پرندگان و صداي برگها، فضاي باز و همنشيني، سكوت، سياهي در كنار نور و دو سفيدپوش و دو ساز روي صحنه. تنها چيزي كه جايش خالي بود، حال بود و آنيت آن حال! كه نه در ميان جمع بود و نه در ميان گوشها. چرا هميشه به دنبال مقصر ميگرديم؟
-
برنامههای گفتوگو محور از جمله برنامههایی هستند كه در دنیا مخاطبان بسیاری را به خود جلب كرده و سهم
باید ایستاد و فرود آمد.
از ساعت هشت و نیم شب دوشنبه هشتم مرداد، درست زمانی كه این یادداشت نوشته میشود، محمدرضا شجریان به همراه گروه آوا روی صحنه میرود.
محل كنسرت بار دیگر تالار بزرگ وزارت كشور است كه هر شب میتواند سه هزار و اندی نفر را در خود جای بدهد. یك سال و نیم پیش هم شجریان به همراه علیزاده، کلهر و همایون به مدت پنج شب در این تالار كنسرت برگزار كردند. پیش از آن هم در زمستان ۸۲ شجریان با همین گروه به مدت سه شب برنامه «همنوا با بم» را برگزار كردند. برنامهای كه عواید آن به زلزلهزدگان بم تعلق داشت. شاید بتوان گفت همین كنسرت همنوا با بم، فتح بابی برای برگزاری دوباره كنسرتهای شجریان در ایران شد. شجریان عملاً از ۷۷ به بعد هرگز كنسرتی در ایران برگزار نكرد و از فحوای كلام او در آن سالها چنین برمیآمد كه هیچ قصد برپایی كنسرت هم ندارد. اما شاید استقبال بیش از انتظار مردم از كنسرت بم كه صرفاً انگیزههای خیریه او را به برگزاری آن وا داشته بود، شجریان را به فكر برگزاری مجدد كنسرت در ایران انداخت و نتیجه آن شد كه چند وقت بعد تهران به مدت پنج شب میزبان هنرنمایی او و گروهش بود و دیگر اینکه امروز نیز بار دیگر شجریان و گروه آوا، شش شب در تهران برنامه اجرا میكنند.
اما هر دو بار گذشته و البته این بار، تهیه بلیت كنسرت به كابوسی برای علاقهمندان بدل شد و دوستداران شجریان و مشتاقان موسیقی اصیل ایرانی برای حضور در كنسرت، با مشكلات زیادی دست و پنجه نرم كردند. پس از آنكه برای همنوا با بم، صفهای طولانی در مقابل مراكز فروش بلیت شکل گرفت و خیلیها برای تهیه بلیت شب را در همان صفها به صبح رساندند، برگزاركنندگان كنسرت به فكر ایجاد ساز و كاری برای فروش و تهیه بلیت افتادند. فروش اینترنتی بلیت نخستین برنامه برگزاركنندگان بود. كاری كه پیش از این هرگز در این مقیاس انجام نشده بود.
مسوولان فروش بلیت هرگز فكر نمیكردند كه از همان دقایق ابتدایی فروش اینترنتی، سایتی كه برای این كار در نظر گرفته بودند، از كار بیفتد. در واقع آنها گمان نمیكردند كه هجوم مراجعهكنندگان اینچنین سایت و سیستم فروش اینترنتی را مختل کند و به کلی طرح آنها را از حیز انتفاع بیندازد. خیلیها پول به حساب «دلآواز» واریز كردند و به دلیل مشكلات سایت موفق به تهیه بلیت نشدند. تنها جواب برگزاركنندگان عذرخواهی بود و بازپس دادن هزینه پرداختشده خریداران نگونبخت آشنخورده و دهن سوخته را به بعد از برگزاری كنسرت وعده داده شد. چارهای هم جز آن نبود. فرآیند تهیه بلیت به همان وضعیت ثابت همیشگی برگشت. دوباره صفهای طویل و جماعتی كه شب را در صفها به صبح میرساندند، در خیابانهای اطراف تالار وزارت كشور جمع شدند و بازار سیاه فروش بلیت با قیمتهای نجومی رونق چندانی گرفت.
اگرچه كنسرت دو شب هم مازاد بر برنامه تمدید شد، اما کم نبودند علاقهمندانی كه نتوانستند به هیچ طریقی در تالار بزرگ وزارت كشور حضور به هم برسانند و از این موضوع حسابی سرخورده شدند. این حس سرخوردگی وقتی بیشتر در درون غلیان میكرد كه آدم جلوی در تالار بزرگ وزارت كشور به چهرههایی برمیخورد كه هرگز نمیشد آنها را در تك و تای تهیه بلیت تصور كرد.
به نظر میرسید كه برگزاركنندگان كنسرت این دفعه تدابیر بهتری اندیشیده باشند. انصافاً هم از شواهد و قرائن چنین برمیآمد. تعیین دقیق زمان استارت فروش و نحوه پرداخت هزینه، ایجاد محدودیت برای خرید بیشتر از سه بلیت برای هر نفر، كنترل مشخصات بلیت با كارت شناسایی افراد شركتكننده و... همه از برنامهریزی دقیقتر نسبت به دفعات پیش خبر میداد، اما در عمل اتفاقی كه افتاد باز هم چندان دلخواه نبود. در واقع نه به مذاق علاقهمندان خوش آمد و نه به دل برگزاركنندگان نشست. سایت «دلآواز» در كمتر از یك ساعت دوباره از كار افتاد و جماعتی كارت اعتباری سامان بهدست پشت كامپیوترها درمانده و معطل ماندند و خستگی چند هفته کار، بر تن متولیان سایت و برنامهریزان فروش اینترنتی بلیتها باقی ماند. به هر حال اجزای معادله، چندان پیچیده نیستند. طراحی یک مکانیسم فروش تعداد مشخصی بلیت در اینترنت چندان مساله غیرقابل حلی به نظر نمیرسد. اما در واقعیت عملاً اتفاقات دیگری میافتد. تصور کنید ظرف چند دقیقه دهها هزار نفر (شاید بیشتر و شاید کمتر) ناگهان درخواست ورود به سایت دارند. نباید بیانصافی کرد، از کار افتادن سایت، اتفاق چندان غریبی نیست.
گفته شده كه تاكنون قریب به نوزده هزار بلیت فروخته شده و تقریباً ظرفیت برای هر شش شب تكمیل شده است. اما كم نیستند افرادی كه برای حضور در این كنسرت از هیچ تلاشی فروگذار نكردهاند و یك بار دیگر دست از پا درازتر باید در انتظار كنسرت بعدی استاد بمانند و خون دل بخورند و شكر حق به جای آورند.
بحث بر سر اینکه چرا شجریان این همه طرفدار دارد و این همه افرادی که با هزار مشقت خود را به کنسرت او رساندهاند، از چه چیز استاد خوششان آمده و اصلاً آیا همه آنها با موسیقی ایرانی و آواز ایرانی میانهای دارند یا نه، بماند برای بعد که بحث مفصلی میطلبد و باید در یادداشتی مجزا به آن پرداخت.
اما كمی هم از آنچه میتوان درباره محتوای این كنسرت حدس زد، بگوییم. گروهی كه شجریان این بار در كنار آنها روی صحنه مینشیند، از هر لحاظ از بهترینهاست. در توانمندیها و سابقه تكتك اعضای گروه هیچ حرفی نیست و درباره هر یك از اعضا میتوان یك مطلب مفصل و جداگانه نوشت. مجید درخشانی، شاگرد خلف محمدرضا لطفی و از اعضای قدیمی گروه شیدا و عارف و چاووش است. درخشانی پیش از این، هنر خود را در نوازندگی و آهنگسازی و تنظیم، در آلبوم در خیال به رخ همگان كشیده بود. بیگمان در خیال، از بهترین آثار او و از بهترین كارهای شجریان است كه در سهگاه و بیات ترك اجرا شده. موسیقی در خیال هم به لحاظ فرمیك و هم محتوایی در سطح بالایی قرار دارد. اگر بخواهیم آن را به لحاظ سبكشناسی بررسی كنیم، باید آن را در ادامه كارهایی كه در آستانه و بعد از انقلاب در موسیقی اصیل ایرانی انجام شد، بدانیم. كارهای دیگر درخشانی هم، همگی قابل تاملند. كارهایی كه در آلمان انجام داده یا فعالیتهایی كه در گروه خورشید داشته، چه در زمینه آهنگسازی و چه در تنظیم آهنگ، جزء كارهای خوب او به حساب میآیند.
سعید فرجپوری هم از كمانچهنوازان بنام ایرانی است. او سالها در معتبرترین گروههای موسیقی ایرانی فعالیت داشته و از بدو تاسیس گروه «چاووش» در آن حضور داشته و به عنوان نوازنده هم بعضاً در «شیدا» و «عارف» حاضر بوده است.
نام محمد فیروزی، دیگر عضو گروه هم، همواره به عنوان یكی از مطرحترین نوازندگان بربط و عود بر سر زبانها بوده است. فیروزی هم در همان گروههای معتبری كه نامشان رفت، حاضر بوده و ساز او همواره در فضاسازی برای بهترین اركسترهای ایرانی از بهترینها بوده است. شاید یكی از مزیتهای گروه فعلی آوا به نسبت گروهی كه شجریان پیش از این با آن همكاری داشت، همین ساز محمد فیروزی باشد. هر چقدر ساز علیزاده و كلهر سعی داشتند برای هم فضاسازی مناسبی داشته باشند، باز هم جای خالی یك ساز فضاساز بهشدت در كار آنها احساس میشد. شاید تفاوت آواز شجریان با كمانچه كلهر در آلبوم بینظیر شبسكوتكویر، با ساز و آوازهای سلسله كنسرتهای گروه، در همان فضاهایی باشد كه در شب سكوت كویر به وسیله عود و ویولنسل ایجاد شده بود.
جوانترین عضو گروه هم همایون شجریان است كه از نوجوانی همواره در كنار پدرش به عنوان نوازنده تنبك حضور داشته و این هفت، هشت ساله اخیر در كنار پدر آواز هم میخواند. در سرزمینی كه اغلب خوانندگان آن سعی در تقلید از صدای استاد بلامنازع آواز ایرانی دارند، قطعاً بخت و اقبال یار همایون است كه علاوه بر درك مستقیم و بیواسطه محضر پدر، شمهای هم از هنر او به ارث برده و صدایی کاملاً شبیه صدای پدر دارد. (هیچ وقت فراموش نمیكنم روزی را كه «آهنگ وفا» منتشر شده بود و در خوابگاه با دوستانم بر سر اینكه آیا همایون هم همراه پدر آواز میخواند یا نه، شرط میبستیم.)
به هر حال از دوشنبه، درست روزی كه این یادداشت نوشته میشود، به مدت شش شب شجریان با گروه جدیدش روی سن تالار كشور مینشینند و با زبان بینظیر هنر خود با علاقهمندان به سخن درمیآیند. این سخن گفتن و سخن شنیدن در كنسرتی است كه شجریان نام آن را استاد سخن سعدی شیرازی گذاشته و بنا است كه اشعاری از استاد همه اساتید سخن، تمام و كمال بخواند. اصلاً شاید این برنامه بازگشت استاد به كارهای درخشان سالهای قبلش باشد، یا شاید...
تا این لحظه كه این یادداشت نوشته میشود، جماعت زیادی مثل این نویسنده مشتاق، موفق به تهیه بلیت این كنسرت نشدند. آن وقت مجبور نبودیم هفته آینده، صرف گفتهها و شنیدهها، از حال و هوای كنسرت شجریان بنویسیم و... چارهای نیست. باید ایستاد و فرود آمد.
به هر حال شجریان از دوشنبه، درست روزی كه این یادداشت نوشته میشود، به مدت شش شب در تهران آواز سر میدهد. همه چیز مهیاست كه شش شب بینظیر رقم بخورد. شبهایی كه تالار بزرگ وزارت كشور شاهد آخرین روایت استاد آواز از استاد سخن خواهد بود. همه چیز برای شش شب رویایی روبهراه است.
علی رنجیپور
روزنامه شرق
-
نوشته حسين معين کرمانشاهي درباره زنده یاد محمود خوانساری
حسين معيني کرمانشاهي فرزند رحيم معيني کرمانشاهي در باره محمودي خوانساري چنين مي نويسد: محمودي خوانساري سال 1312 در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. پدرش حجه الاسلام سيد جمال الدين محمودي از روحانيون خوشنام و فروتن خوانسار بود و تسلّط نسبي شادروان محمودي خوانساري بر زبان عرب و تعليمات ديني را مي توان حاصل 13 سال زندگي در کنار پدر بزرگوارش دانست. وي پس از فوت پدر، يعني مقارن سال 1326 خوشيدي به تهران آمد و در دبيرستان اديب به ادامه تحصيل مشغول شد و در طول اين دوران يک لحظه از زمزمه کردن و آواز خواندن، آن هم به صورتي کاملا خود جوش و فطري غافل نشد. از سال 1335 مي توان به عنوان سال تحول و دگرگوني در زندگي هنري محمودي خوانساري نام برد. زيرا در محفلي با شادروان ابوالحسن صبا آشنا گرديد و از پيشنهاد ايشان مبني بر فراگيري علمي رديف موسيقي ايران استقبال نمود و اين تمرين و ممارست تا پايان عمر استاد صبا ادامه يافت.
سال 1338 به دعوت داوود پيرنيا، بنيانگذار برنامه گل هاي جاويدان، گل هاي رنگارنگ، يک شاخه گل، برگ سبز و گل هاي صحرايي، در استوديو گل ها شروع به فعاليت نمود و رسما اولين کار هنري خود را در برنامه برگ سبز شماره 56 ضبظ نمود. از آن پس شادروان محمود خوانساري در کنار اساتيدي چون مرتضي خان محجوبي، احمد عبادي، حبيب الله بديعي، جواد معروفي، حسن کسائي، پرويز ياحقي، جليل شهناز، رضا ورزنده، منصور صارمي و فرهنگ شريف به خلق آثار ماندگار موسيقي اصيل ايراني همت گماشت. ثلث آخر زندگي اين استاد فرزانه و خواننده صاحب مکتب در کنار اسد الله ملک هنرمند ارزشمند سپري شد. خوب به خاطر دارم که عصر روز يکشنبه ششم مهرماه 1348 آقاي اسد الله ملک به منزل ما در تهران پارس آمدند. معلوم شد که برنامه اي با عنوان نوايي از موسيقي ملي به همت شادروان دکتر منوچهر جهان بلگو در حال شکل گيري و تدوين است که در اين برنامه محمودي خوانساري براي اولين مرتبه اقدام به اجراي ترانه خواهد نمود. به همين مناسبت از پدرم خواست که بروي آهنگي که بر روي آهنگي که در نغمه افشاري ساخته بود ترانه اي بسرايد. از زمان نواختن ملودي تا سرودن ترانه اي با عنوان مرغ شباهنگ کمتر از پنجاه دقيقه طول کشيد که حاصل اين فعاليت مشترک پس از 29 سال و به بهانه يازدهمين سال درگذشت اين استاد نامي، بار ديگر به همت آقاي حسن اکبراف در اختيار دوستداران هنر واقعي و اصيل اين مرز و بوم قرار مي گيرد.
خوانساری استادي که ادب و انسانيت را سرلوحه رفتار خويش قرار داد. خواننده اي که به داشتن صداي تنها اکتفا نکرد و همّ و غم خود را صرف بکارگيري صحيح اين وديعه الهي نمود. خواننده اي با سوادي که امر آواز را به مفهوم کامل مي دانست تا جايي که هنگام خواندن و تلفظ ابيات متنوع شعر فارسي، با شيوه اي مختص خويش کلمات را معني مي کرد و با تکرار و تکيه بر جمله اميد من، اميد تازه اي در جسم و جان مشتاقان موسيقي اين مرز و بوم می دميد.
هنرمند نازنيني که هرگز در ازاي دستمزد، ناله بي غمي سر نداد و در عين نيازمندي، وارسته و بي نياز عمر خود را در گوشه انزوا سپري نمود و سر انجام روز چهارشنبه دوم ارديبهشت ماه 1366، به صورتي ناگوار، مظلومانه و ناباورانه از غم زيستن نجات يافت و حيات مجددي را آغاز نمود. با اميد شناخت قدر و منزلت چنين نوابغي در محيطي بهتر.
سایت قدیمیها
-
عکسهای کنسرت استاد شجریان و گروه آوا ؛ همه در یک فایل! + اشعار کنسرت استاد شجریان در یک فایل Pdf
فایل فشردهشدهای آماده شده که شامل بیش از ۶۵ عکس از کنسرت استاد شجریان میباشد. برای بازکردن این فایل و مشاهدهی عکسها به هیچ برنامهی کمکی نیاز نخواهید داشت. عکسهای این مجموعه از سایتهای خبری جمعآوری شده و از کیفیت نسبتاً بالایی برخوردار است. به دوستانی که مایلند مجموعهای نسبتاً کامل از عکسهای کنسرت داشته باشند؛ پیشنهاد میکنم این فایل را دانلود نمایند. امیدوارم رضایت شما عزیزان جلب شود.
کد:
دانــلــودحجم فايل
http://www.uuploadit.com/Users/ruznevesht/ConcertPics.exe
: ۵.۷۰ مگابايت
یتردید دانستن اشعاری که قرار است در یک کنسرت موسیقی توسط خواننده اجرا شود و به همراه داشتن آن اشعار، میتواند نقش بهسزایی در التذاذ هر چه بیشتر علاقهمندان ایفا نماید.
با توجه به اینکه قرار است کنسرت استاد محمدرضا شجریان و گروه آوا امشب پس از کش و قوسها و حرف و حدیثهای فراوان در تالار بزرگ کشور آغاز شود؛ تصمیم گرفتم اشعاری که قرار است در این برنامهی موسیقی توسط استاد و همایون خوانده شوند را (البته تا آنجا که میدانستم) در یک فایل PDF نسبتاً کمحجم جمعآوری کنم و در اختیار عزیزان هنردوست قرار دهم تا اگر مایل بودند، از این فایل پرینت گرفته و همراه خود به کنسرت ببرند. (چون به تجربه دیدهایم که در بروشور کنسرتها معمولاً تنها به ذکر اسامی قطعات و سازندهی آنها اکتفا میشود و متن شعرها از قلم میافتد.) شاید که این چند برگ نشانهای باشد تا در شبهای کنسرت به کمک آن یاران صمیمی خود را باز شناسیم...
شایان ذکر است که این فایل به کمک نرمافزار Microsoft Office 2007 و در ۹ صفحه تهیه شده و توسط نرمافزار doPDF 5.1 به فرمت PDF تبدیل شده است. در ضمن چون حجم ابتدایی فایل کمی زیاد بود، آن را فشرده کردهام؛ ولی برای باز کردن فایل نیازی به برنامههایی نظیر WinZip و WinRAR نخواهید داشت. تنها لازم است یک نرمافزار PDFخوان داشته باشید. بر خلاف گذشته این بار به آن دسته از عزیزانی که با فرمت PDF آشنایی ندارند، نرمافزار Foxit Reader را پیشنهاد میکنم که نسبت به Adobe Reader کمحجمتر و کار با آن آسانتر است.
کد:
| دانــلــود |
http://www.uuploadit.com/Users/homayounshajarian2/TehranConcert.exe
حجم فايل: ۱.۳۳ مگابايت
Password: homayounshajarian.blogfa.com
-
از انتشار قطعات ویولن تا نگارش خاطرات كودكی
گفتوگو با همایون خرم، نوازنده ویولن و آهنگساز
نام همایون خرمیادآور بداههنوازیهای او در برنامه <گلها>ی رادیوست؛ برنامهای كه در آن، نامآوران موسیقی ایران همچون جلیل شهناز، جواد معروفی، فرهنگ شریف، جهانگیر ملك و... حضور داشتند. این نوازنده و آهنگساز كه به تازگی وارد هفتادوهفتمین سال تولد خود شده، این روزها به آموزش نوازندگی ویولن به جوانترها و نیز انتشار كتابهایی در زمینه مقامها و دستگاههای موسیقی ایران مشغول است. چندی پیش مراسم بزرگداشت این نوازنده پیشكسوت در دانشگاه لندن برپا شد. همچنین تا مدتی دیگر كتاب خاطرات همایون خرم منتشر خواهد شد.
● آیا بعد از انتشار قطعات چپكوك برای ویولن، كتاب دیگری منتشر خواهید كرد؟
بله، كتاب اولم در زمینه قطعات ویولن <نوای مهر۱> نام داشت كه مدتهاست وارد بازار شده و قرار است به زودی تجدید چاپ شود. كتاب دوم، حاوی قطعات راست كوك برای ویولن است كه تحت عنوان <نوای مهر ۲> منتشر خواهد شد. این كتاب به همت شاگردان من منتشر خواهد شد؛ همانطور كه كتاب قبلی هم به همت آنها انتشار یافته بود.
● گویا قطعات چپ كوك و راست كوك را قبلا تدریس میكردهاید. در این باره توضیح بدهید؟
من این قطعات را در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ در دانشكده موسیقی ملی درس میدادم؛ ولی از آنجا كه در انتشار كتاب پیگیر نیستم،چاپ آنها تا امروز به تعویق افتاد.
● كتاب دوم چه تفاوتی با كتاب اول دارد؟
این كتاب از كتاب اول مفصلتر است. روی این حساب تصمیم گرفتیم این كتاب را به صورت چندرساله منتشر كنیم. <نوای مهر۲>، شامل ۱۲ رساله است كه ۱۲ مقام و دستگاه را در بر میگیرد. برای نمونه میتوانم به رسالههای اصفهان و همایون، چهارگاه، ابوعطا و شور، بیات ترك و افشاری در این كتاب اشاره كنم. امیدوارم تا سه چهار ماه دیگر این كتاب منتشر شود.
● ناشر این كتاب چه كسی خواهد بود؟
از آنجا كه ناشر كتاب قبلیام انتشارات سرور بود، طبیعتا انتشار كتاب جدید را هم همین انتشارات بر عهده خواهد گرفت. این انتشارات سابقه زیادی دارد و آقای گرگینزاده ناشر این مجموعه خود اهل موسیقی است. البته در كنار انتشار قطعات ویولن، قرار است كتاب خاطراتم را هم منتشر كنم.
● این كتاب به چه نحو است؟
مدتی است كه من نگارش خاطراتم را به پایان بردهام و همین روزها یك بار دیگر متن آن را نگاه میكنم تا به زودی به دست ناشر بسپارم. این كتاب عكسهای زیادی دارد و حدودا ۷۰۰ صفحه خواهد شد. در این كتاب به خاطراتم از دوران كودكی پرداختهام؛ زمانی كه در سن ۱۱ سالگی به محضر استاد صبا رسیدم. كتاب قدری مفصل شده، با این حال تمام خاطراتم را در بر میگیرد. ناشر این كتاب هم انتشارات <بدرقه جاویدان> خواهد بود.
پرویز براتی
روزنامه اعتماد ملی
-
به پيشنهاد تازه محمدرضا لطفي فکر کنيد : عنوان مرکب نوازي و مرکب خواني غلط است
اول؛«موسيقي کلاسيک ايران به بن بست رسيده است». اين جمله چند سالي است که مدام در گوشه و کنار شنيده مي شود و پژواک آن هم هر روز ابعاد وسيع تري به خود مي گيرد. اخيراً در برنامه نقد نغمه از زبان يکي از پژوهشگران و استادان صاحب نام و شناخته شده موسيقي نيز بر اين نکته تاکيد شده است و مقاله اي بلند هم در اين زمينه از سوي همين پژوهشگر (دکتر ساسان فاطمي) در فصلنامه ماهور(ويژه نقد) منتشر شده است با اين عنوان که «چگونه به رکود رسيديم و چگونه از آن خارج شويم؟» چکيده اصلي اين مقاله با اين پيش فرض شروع شده است که موسيقي کلاسيک ايران دچار تکرار مکررات شده است و گوش ها ديگر صدا و نغمه تازه اي را نمي شنوند و حرف و سخن تازه اي در اين نوع موسيقي به ميان نمي آيد و سرچشمه الهامات در سايه برخي اعتقادات محتسب مزاجانه و متصلبانه خشکيده و البته راهي هم براي آزاد سازي انرژي ها وجود ندارد.
در اين مقاله بلند آقاي فاطمي از کار يکي از استادان ياد مي کند (به گمانم آقاي عليزاده) که برخلاف سنت رايج در ميان نوازندگان و آهنگسازان موسيقي کلاسيک ايراني، به ابداع مقامي خاص دست يازيده است تا بتواند اندک آب لطفي بر فضاي خشک و محتسب مزاجانه موسيقي کلاسيک بيفشاند. ايشان از کار آقاي عليزاده نامي نبرده اند اما آنهايي که تحولات موسيقي کلاسيک ايراني را پيگيري مي کنند، مي دانند که اين مقام همان مقام داد و بيداد است که آقاي عليزاده علاوه بر نواختن آن در چند کنسرت و در يکي از آلبوم هاي خود، يک بار ديگر هم آن را با آواز آقاي شجريان انتشار داده اند. در اين مقام نوازنده بين گوشه داد در دستگاه ماهور و گوشه بيداد در دستگاه همايون مدام رفت و برگشت دارد. اين ابتکار آقاي عليزاده البته آسان به دست نيامده است و نتيجه غور و بررسي در رديف موسيقي کلاسيک ايراني و روايت هاي گوناگون آن و البته بصيرت و خلاقيت شان در کار آهنگسازي و از همه مهمتر وجود روحيه پرسشگري از سنت ها و چون و چرا کردن در آن است که آقاي عليزاده از جمله پيشروان اين طريق بود و هست.
پرسش اين است که آيا مي توان در کنار رديفي که از موسيقي کلاسيک ايراني داريم رديف ديگري خلق کرد؟ يعني مقامات و گوشه هايي را آفريد که علاوه بر آنکه طعم و رنگ موسيقي کلاسيک ايراني را دارد آن چيزي نباشد که پيش از اين وجود داشته است.
---
دوم؛ سال گذشته محسن نفر نوازنده تار و آهنگساز در کنسرت تکنوازي در تالار خانه هنرمندان نواخت و نيز پيشتر از آن در جشنواره موسيقي فجر سال 84 برنامه اي را اجرا کرد که تقريباً کمتر کسي از شنوندگان مي توانست حدس بزند که اين اجرا در چه دستگاه و مقامي است. البته آقاي نفر در ابتداي کنسرت گفت که اين مقام حاصل تامل وي در رديف موسيقي کلاسيک ايراني و برداشت وي از آن است که نتيجه آن خلق و ابداع مقامي تازه بوده است. کار آقاي نفر به رغم نو بودن بسيار غريب و ناآشنا است. يعني اگر شنونده بخواهد با معيارهاي موسيقي کلاسيک ايراني و با همان پيش فرض ها به شنيدن اين کار بپردازد، طبيعي است که آن را اتود فرض مي کند و نه داراي ساختاري از پيش تعيين شده، به همين جهت است که نتيجه گيري درباره راهي که آقاي نفر پيشنهاد مي دهد بايد پخته تر شود وگرنه به سمت هنري آوانگارد حرکت مي کند که يکي از مهمترين ابزار هاي آن که ارتباط با مخاطب است را از کف خواهد داد و براي هضم آن مدام بايد به توضيحات غير موسيقايي متوسل شد، در حالي که موسيقي تنها هنري است که بي نياز از هر وسيله اي بايد خود را توضيح دهد.
---
سوم؛ آقاي محمدرضا لطفي در تازه ترين آلبومي که انتشار داده اند (چهار گاه) تجربه اي از جنس دو فرد ياد شده را به کار برده اند (اين آلبوم البته در سال 1990 اجرا شده است). البته همين کار آقاي لطفي در تنها برنامه اي که آقاي شجريان با جناب داريوش پيرنياکان به تلويزيون آمد هم اجرا شد. از قرار اين همنوازي و همخواني بعدها در طرف دوم آلبومي با آهنگسازي آقاي درويشي از ساخته هاي جناب مشکاتيان انتشار يافته است. آقاي شجريان در اين اجرا دقيقاً همين فرمول به کار گرفته شده در بداهه نوازي چهار گاه آقاي لطفي را به کار برده اند. يعني از چهارگاه به ماهور رفته است و دوباره به چهارگاه باز گشته است.
در اين آلبوم آقاي لطفي معتقد است برخلاف سنت مرکب نوازي و مرکب خواني که از گوشه هايي شناخته شده و کلاسيک به دستگاهي ديگر مي روند، از چهار گاه به دلکش ماهور رفته و سپس در ماهور از مويه به چهارگاه فرود آمده است.
يکي از دوستان تعريف مي کرد که بداهه نوازي و بداهه خواني آقاي شجريان و پيرنياکان در آن نشست صداوسيما بدون پيش زمينه ذهني و حتي هماهنگي قبلي بوده است. يعني آقاي پيرنياکان هيچ اطلاعي نداشته است که آقاي شجريان قرار است که از جايي غير متعارف از ماهور به دستگاه چهارگاه بروند (که اين کار البته تنها با يک تحرير صورت گرفت) اما از پس کار به خوبي برآمد و جواب آواز درخشاني به اين تغيير داد.
آقاي لطفي در بروشور اين آلبوم ضمن غلط خواندن عنوان هايي چون «مرکب خواني» و «مرکب نوازي» (که خود مي تواند همانند ديدگاه هاي ايشان درباره کمانچه نوازي در بروشور آلبوم خموشانه، باب بحث و مناقشه و البته گفت وگويي تازه را ميان اهل موسيقي سبب شود) اين پرسش را طرح کرده است که «آيا مي شود ساختار رديف هاي کنوني را کرسي بندي جديد کرد و چرا بعضي از حرکت گوشه ها در حاشيه و ضربي هاي رديف، مانند رفتن از شور به اصفهان در قطعه گريلي در رديف آوازي شور، وجود ندارد. آيا مي شود اصفهان را در جايي از آواز شور گنجانيد يا نه؟»
---
چهارم؛ با اين سه مقدمه طولاني و با توجه به پرسشي که آقاي لطفي درباره کرسي بندي جديد در موسيقي رديفي و بداهه نوازي و بداهه خواني مطرح کردند، نگارنده با اين پيش فرض به سراغ کنسرت وي رفت که حداقل بويي تازه از اين ادعاها را در اين کنسرت مشاهده کند و به مشام بکشد (اگرچه نفس اين گفته ها خود قابل چالش هاي جدي است و بايد در جاي خود به آنها پرداخت) اما بداهه نوازي آقاي لطفي و مرکب نوازي گاه گاهش براساس همان سنت هاي مالوفي صورت گرفت که ديگران هم توان اجراي آن را دارند (يعني رفتن از گوشه هاي شناخته شده يک آواز يا دستگاه به گوشه هاي دستگاه هاي ديگر) و تازه اين بداهه نوازي هم به قدري با سنت هاي بداهه نوازي و بداهه خواني فاصله داشت که صداي برخي بزرگان را هم بلند کرد. اينکه هنرمندي همانند پرويز مشکاتيان از وسط کنسرت بلند شده و پي کار خويش برود، و بعد هم نه در خلوت، که در جلوت و در رسانه اي عمومي نقدي تند بر کار آقاي لطفي وارد کند، خود نشانه اي بزرگ است و نشان مي دهد که در فضاي تعارف آميزي که موسيقي ايران با آن روبه رو است، عمق اعتراضات در خلوت تا چه اندازه عميق بوده است. شخص نگارنده کمتر بزرگي را شاهد بوده که اجراي آقاي لطفي را ديده و از آن راضي باشد.
عجيب ترين کاري که آقاي لطفي انجام دادند همانا آوردن کتاب شعر در صحنه و انتخاب در لحظه شعر بوده است. اين کار خود ناقض اصل بداهه نوازي و بداهه خواني است، در واقع اگر آقاي لطفي مدعي اند که روي صحنه و براساس حال لحظه اي و حال صحنه اي همه چيز اتفاق مي افتد، شعر هم بايد در همان لحظه به ذهنشان خطور کند و اشعاري را زمزمه کنند، و نه آنکه از عاملي بيروني (مثل کتاب) بهره بگيرند که شعري را انتخاب کنند. به تعبير دقيق تر اگر آهنگ و ملودي هايي که به ذهن آقاي لطفي مي رسد، براساس يک الهام است (نه گذاشتن کتاب رديف در جلوي خود) و ايشان در لحظه دست به ساز مي برند و گوشه اي خاص از يک دستگاه يا آواز را مي نوازند، (چنانکه در بروشور خود هيچ نکته اي درباره دستگاهي که در هر يک از سه شب اجرا مي کنند نياوردند) اين الهام چرا در شعر رخ نمي دهد و شعري خاص به ذهنشان نمي رسد؟ و براي اين کار از کتاب مدد مي گيرند؟ در واقع اين سياليت و رواني که در نوازندگي آقاي لطفي وجود دارد، چرا در خوانندگي وي به چشم نمي آيد و ايشان بايد شعر هايي را انتخاب کنند که با هزار نوع ترفند و زير و زبر کردن و شکستن وزن شعر و غلط خواندن املايي برخي کلمات، آن را به ريش موسيقي و نواخته خود بچسبانند؟ پس آن همه مراقبه و سخن گفتن از همنشيني با نوازنده تمبک چند روز پيش از اجراي کنسرت و تعطيل کردن کار روزمره و فقط تمرين و مراقبه در کجاي اين کنسرت بايد خود را نشان دهد؟ کاري که آقاي لطفي انجام داده اند از يک نوازنده عادي هم بر مي آمد. اين نکته را از اين جهت مي گويم که هم اينک و با گسترش آموزش موسيقي و دسترسي به انواع و اقسام رديف ها صدها نوازنده و رديف دان در گوشه گوشه اين سرزمين داريم که مي توانند به صحنه آمده و به خوبي بداهه نوازي کنند.
---
پنجم؛ اجراي استاد محمد رضا لطفي نشان داد که وي هرچقدر در مقام سخن و حرف و نوشته تواناست، در مقام اجرا چندان اعتنايي به اين سخنان ندارد. شايد برخي دوستان مدعي شوند که ايشان از فضاي داخل کشور به دور بوده اند اما اين سخن از نظر نگارنده وجهي ندارد، چراکه آقاي لطفي به اعتبار جايگاهي که داشته و دارند و دو وجهي بودن کارشان، همه گاه محل رجوع اهل موسيقي بوده و خواهند بود و از تازه ترين ابتکارات و اتفاقات و اجراها خبر دارند و اين اجراي وي آگاهانه بوده است. در يک کلام ايشان که به دنبال مخاطب اند و راه آن را هم پيدا کرده و مي دانند که يک مخاطب موسيقي ايراني که ذائقه اش هم همانند دوره هاي گذشته چندان آب ديده نيست و ديگ درهم جوشي از همه انواع موسيقي در ذهن و ضميرش لانه کرده و قدرت تشخيص اش را دچار اعوجاجات فراوان ساخته، تنوع طلب و کم حوصله شده است، چه انتظاري از کنسرتش دارد. جاي مخاطب نخبه و خاص در اين کنسرت ها در حد يک چرخ پنجم است، چرا که اين مخاطب عام و کنجکاو است که هزينه کنسرت ها را تامين مي کند و بايد هواي همو را داشت، که آقاي لطفي دارد. اما يک نکته باقي مي ماند و آن اينکه مخاطبان خاص حداقل تکليف خود را با آقاي لطفي معين کرده و اين نخستين بار است که آقاي لطفي خود و کنسرتش عاملي شده است تا فضاي نقد موسيقي اندکي به جلو گام بردارد و تعارفات به کناري نهاده شود.
به گمان من اکنون در ميان چهره هاي جريان ساز موسيقي سنتي که همچنان ادعايي دارند و مدام در پي ابداع و توليد نکات تازه براي موسيقي ايراني هستند، آقاي لطفي را بايد حذف شده تصور کرد(حداقل در بداهه نوازي و البته نه آموزش يا گروه نوازي) و مي ماند حسين عليزاده و پرويز مشکاتيان. اين دو بزرگوار و به خصوص جناب عليزاده، چه در تکنوازي و چه در گروه نوازي، سنت هاي کلاسيک و شأنيت يک استاد موسيقي ايراني را همچنان حفظ کرده اند و اميد که ايشان بر اين نهج بمانند و به اين گفته حکيم و متاله غربي عمل کنند که اگر مي خواهيد اهل نجات باشيد نه خود را فريب دهيد و نه ديگران را و در کار خود صادق و جدي باشيد.
منبع : اعتماد