-
بین الملل: رودخانه را هل نده، خودش جریان می یابد.
چینی: عمارت بزرگ را از سایه اش و مردان بزرگ را از سخنانشان می توان شناخت.
فرانسوی: پول، به عقلا خدمت می کند و بر احمقان حکومت.
مصری: ظلمتی مانند نادانی وجود ندارد.
آلمانی: هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود.
-
عربی: «عادت» حس ششمی است که بر تمامی حواس غلبه می کند.
فارسی: علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
فرانسوی: ضایع ترین روز، روزی است که نخندیده ایم.
یوگسلاوی: هر کجا صرفه جویی هست، در آنجا درستی و راستی است.
اسپانیولی: عشق پاک و حقیقی چون «مه» است که نمی گذارد اطراف خوب دیده شود.
-
بلغاری: پرنده های خوردنی زیاد عمر نمی کنند.
ایتالیایی: عاقل غفو می کند و احمق فراموش می کند.
سوئدی: روی دریای آرام، همه دریانوردند.
سوئیسی: ازدواج بشقابی است که روی آن پوشیده است.
هلندی: همه چیز را نمی شود با ترازو وزن کرد.
-
آلمانی: برای مرد گرسنه ساعت هر چند بخواهد باشد هنگام ظهر است.
اسلواکی: تا وقتی که «زبان» زنده است «ملّت» نمرده.
ترکی: میخ می تواند نعل را نجات دهد، نعل می تواند اسب را شکست دهد، اسب می تواند سوار را نجات دهد، و سوار می تواند مملکتی را نجات دهد.
تازی: مکافات «لنگ» است ولی بالاخره می رسد.
چینی: مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش می کنند.
-
ایتالیایی
• Buona incudine non teme martello.
• ترجمه: «یک سندان خوب از پتک هراسی ندارد.»
• مترادف فارسی: «شتر نقارهخانهاست، از صدای طشتک و طبلک رم نمیکند.»
• مترادف فارسی: «اشتر که چهاردندان شود از آواز جرس نترسد.»
• مترادف فارسی: «قاطر قصابخانه کاردخونی زیاددیده.»
• مترادف فارسی: ««طلا که پاکه چه حاجتش به خاکه»
• تمثیل: «نترسم من از کبک یافهسرای// که اشتر نترسد زبانگ درای»
-
• المانی
• Aas ist keine Speise für den Adler
• Adler fängt nicht Fliegen
• Adler fängt keine Mücken
• Alten Wolf verspotten die Hunde
• «گرگ كه پير شد، رقاص شغال میشود.»
• Altes Pferd bekommt der Schinder
• «درخت كه پير شد پايش اره میگذارند.»
• Am Abends zeigt es sich, ob die Nacht hell sein wird
-
اين صرب المثل در واقع مصری است(
• «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
• Aus einer Bohne einen Berg machen
• Aus einer Laus ein Kamel machen مارتین لوتر
• Aus einer Mücke einen Elefanten machen
• Aus jedem Splitter einen Balken /Wiesbaum
• «از كاه، كوه ساختن.
• Beckerkindern Stuten schenken
• «لعل بهکان بردن.»زیره به کرمان بردن
• Berg und Berg kommen nicht zusammen, aber Mensch und Mensch
• Berg und Tal kommen nicht zusammen, aber Menschen
• Man trifft sich zwei mal im Leben
• «كوه بهكوه نمیرسد، آدم بهآدم میرسد!»
• Besser ein Sperling in der Hand, als ein Kranich auf dem Dach
• Besser ein Vogel im Bauer, als Tausende in der Luft
• Besser ein Vogel im Netz als hundert im Fluge
• Besser ein Vogel in der Hand, als zehn am Strand / in der Weite
• Besser heute ein Ei, als morgen ein Küchlein /die Henne
• Besser einen haben als zwei kriegen
• Besser heute ein Groschen als morgen ein Gulden
• Besser eine Feder in der Hand, als einen Vogel in der Luft
• «سركه نقد بهاز حلوای نسيه.»
• «سيلی نقد از عطای نسيه به.»
• «نقد موجود به که نسیه موعود.»
• «جگرك امروز بهتر از دنبه فردا است.»
• «گنجشك نقد به از طاووس نسيه.»
• «موجود را بهمفقود و يافته را بهنايافته مفروش!»
• «خولی بهكفم به كه كلنگی بههوا.»
• Bier nach München tragen
• «چشمه پیش دریا بردن.»
• Der Backofen ist eingefallen
• «تاپو تركيد.»
• «پا سبك كردن.»
• Der Berg hat ein Mäuslein geboren
• Der Berg kreißte und gebar eine Maus
• Der kreißende Berg, gebiert nur eine Maus
• «كوه كندن و موش بر آوردن.»
• «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید.»
• Der Fisch fängt am Kopf an zu stinken
• «ماهی از سر گنده گردد، نی زدم.»
• Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln
• «جاهل را غنی تر ميرسد روزی.»
• Ein alter Mann und eine junge Frau, gewisse Kinder
• «عروس جوان داماد پير، سبد بيار جوجه بگير!»
• Ein Alter sieht besser hinter sich als ein Junger, vor sich
• «آنچه جوان در آينه بيند، پير در خشت خام آن بيند.»
• Ein heidnisches Pfand ist besser als ein christliches Versprechen
• «بهدسـت آوريده خردمند سنگ // بـهنايافته دُر بهندهد زچنگ» اسدی طوسی
• Einem bald die Ärmel zerreißen /das er bleiben soll
• «چادركشون، چادردرون(كشيدن و دريدن).»
• Einen auf den Backofen setzen
• «دختری را ترشی انداختن.»
• Ein Vogel in der Schussel ist besser als zehn in der Luft
• «ما در خور صيد تو نباشيم وليكن // گنجشك بهدست است بهاز باز پريده» سعدی
• Er ist hintern Backofen nicht weggekommen
• «پشت تاپو بزرگ شده.»
• «از پشت کوه آمدن.»
• Faulheit lohnt mit Armut
• «کاهلی شاگرد بدبختی است.»
• Fette Henne legen nicht.
• «مرغ هرچند فربه تر، تخمدانش تنگ تر.»
• Fliegen und Freunde kommen in Sommer
• «این دغلدوستان که میبینی // مگسانند دور شیرینی» سعدی
• Frisch gewagt ist halb gewonnen
• «شغال ترسنده انگور نخورد.»
• Frühe Vogel fängt den Wurm
• «سحرخیز باش تا کامروا باشی.»
• Früh krümmt sich, was ein Hacken werden will
• Früh übt sich, was ein Meister werden will
• «هرچه هست از پر قنداق است.»
• Füchse kennt man bald am Schwanz
• «دم روبه گواه روباه است.»
• Für jeden Topf gibt es einen passenden Deckel
• «دیزی میگردد، درش را پیدا میکند.»
• Gassenengel, Hausteufel.
• «تو کوچه عسل، تو خونه حنظل.»
• Gebrannte Kinder scheuen das Feuer.
• «مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد.»
• Geflickter Freundschaft wird selten wieder ganz.
• «گر رشته گسست، میتوان بست// لیکن گرهیش در میان است» امیر خسرو
• Gehe nicht zu deinem Fürst, wenn du nicht gerufen wirst.
• «تات نپرسند، همی باش گنگ// تات نخوانند همی باش لنگ» مسعود سعد
• Geld regiert die Welt.
• «پول حلال مشکلات است.»
• Gemein Gerücht ist selten erlogen.
• «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»
• Geschehene Dinge haben keine Umkehr.
• «گذشتهها گذشته است.»
• Gesunder Geist in gesundem Körper.
• «عقل سالم در بدن سالم است.»
• Geteiltes Leid ist halbes Leid.
• «ظلم بالسویه عدل است.»
• Gleich und gleich gesellt sich gern.
• Gleich Vieh leckt sich gern.
• «کبوتر با کبوتر، باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»
• «کور، کور را میجوید، آب گودال را.»
• Gottes Mühlen mahlen langsam, aber trefflich fein.
• «خدا دیرگیر است، اما سختگیر است.»
• Graue Köpfe und blonde Gedanken, passen nicht zusammen.
• «چون پیر شدی، زکودکی دست بدار// بازی و ظرافت بهجوانان بگذار»
• Haar auf flacher Hand raufen wollen.
• « كف دست كه مو ندارد از كجايش میكنند.»
• Habich ist ein besserer Vogel als Hättich.
• «داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حساب است.»
• Handwerk hat goldene Boden.
• «بهپايان رسد كيسه سيم و زر// نگردد تهی كيسه پيشهور» سعدی
• Handwerk hasst einander.
• «همكار، همكار را نمیتواند ببيند.»
• Hinter dem Zaune aufgelesen sein.
• «زير بوته سبز شده.»
• Hat der Herr der Schnupfen, so niesen die Knechte.
• «شاهخانم ميزايد، ماهخانم درد میكشد.»
• Herrenfeuer wärmt und brennt.
• «قرب سلطان آتش است از وی بترس.»
• Hörensagen ist halb gelogen.
• «يك كلاغ را چهل كلاغ كردن.»
• Hühner, die daheim essen und anderswo legen, soll man am Bratspieß ziehen.
• «چينهاش را اينجا میخورد، تخمش را جای ديگر میگزارد.»
• Ich will dir weisen, wo die Katze im Heu liegt.
• «بهت نشون میدم کجا گربه تخم میکند.»
• Ihm jucktdas Fell.
-
• «تنش میخارد.»
• Im Keim ersticken.
• «در نطفه خفه کردن.»
• Irren ist menschlich.
• « بشر جايزالخطا است.»
• Isfahan ist die halbe Welt.
• «اصفهان نصف جهان.»
• Jahre lehren mehr als Bücher.
• «زيركترين و آزموده ترين آموزگاران، روزگار باشد.»
• Je älter die Kuh, je hübscher das Kalb.
• «گاو كه پير شد گوساله اش عزيز ميشود.»
• Je dümmer der Mensch, desto größer das Glück
• «دنيا بكام ابلهان است.»
• Jemand einen Bärendienst erweisen
• «دوستی خاله خرسه.»
• Lachen ist die beste Medizin.
• «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.»
• Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
• «طوری زندگی كن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری كار كن، انگاری هيچگاه نخواهی مرد.» هوراس
• Leute und Leute sind zweierlei.
• «آدم بهآدم بسیار ماند.»
• Liebe kann Berge versetzen.
• «عشق در كوهكنی داد نشان قدرت خويش// ورنه اين مايه هنر تيشه فرهاد نداشت» فرخی
• Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.
• «گر كوهكن زپای در آمد چهجای طعن// بالله كه كوه پست شود زير بار عشق» جامی
• Liebe braucht keinen Lehrer.
• «ای بیخبراز سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی» سنائی
• Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
• «چو زين سر هست زان سر نيز بايد // كه مهر از يك طرف ديري نپايد» اوحدی
• Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
• «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// كه يكسر مهربونی، دردسر بی» باباطاهر
• Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.
• Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
• «عشق و مشك پنهان نمیماند.»
• Liebe kann man nicht erzwingen.
• Liebe duldet keinen Zwang.
• «عشق بهزور، و مِهر بهچُنبِه نمیشود.»
• Liebe macht närrisch.
• Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
• «عشق و جنون همسايه ديوار بهديوارند.»
• «عشق در آمد بهدل، رفت زسر عقل و هوش.»
• Liebe fürchtet keine Gefahr.
• «عشق را از تيغ و خنجر باك نيست.»
• Liebe ist ein verzehrendes Fieber.
• Liebe ist Leides Anfang.
• «بهگيتی عاشقی بیغم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
• «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا بهسر عذاب و عناست» فرخی
• Löwen fangen keine Mäuse.
• «نخورد شير نيمخورده سگ// ور بهسـختی بميرد اندر غار» سعدی
• Lügen, dass sich die Balken biegen.
• «دروغی كه تير سقف را میشكند.»
• Lügen haben kurze Beine.
• «دروغ از همان دور كه میآيد يك پايش میلنگد.»
• «دروغگو تا در خانهاش.»
• Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.
• «ديگران نشاندند ما خورديم ما بهنشانيم ديگران خورند.» مرزبان نامه
• Man muss es nehmen wie es kommt.
• «هرچه پيش آيد خوش آيد.»
• Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.
• «چون عشق بود بهدل صواب است // مه در شب تيـره آفتاب است» امیر خسرو
• Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.
• Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.
• «خرس را شكار نكرده پوستش را نفروش.»
• Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.
• «مرغی را كه در هواست نبايد بهسيخ كشيد.»
• Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.
• «فرستاده گفت ای خداوند رخش // بهدشت آهوی ناگرفته مبخش» فردوسی
• Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.
-
• «همه را برق میگيرد، ما را چراغ نفتی.»
• Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.
• «به قاطر گفتند پدرت كيست؟ گفت: اسب آقادائيم است.»
• Menschen und Zugvögel bleiben nicht an einem Ort.
• «انسان پرنده بی پر و بال است.»
• Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).
• «دودستماله میرقصد.»
• «بهيك روی در دو محراب است.»
• «دودوزه میبازد.»
• Morgenstunde hat Gold im Mund.
• «سحرخيز باش تا كامروا باشي.»
• «صبحخيزی دليل فيروزی است.» جامی
• Müßiggang hat Armut im Gefolge.
• Müßiggang ist aller Laster Anfang.
• «تنآسانی و كاهلی منجر بهفقر و پريشانی گردد.»
• Neid, tut sich leid.
• Neid schlägt sich selbst.
• Neid ist dem Menschen, was Rost dem Eisen.
• «توانم آنكه نیآزارم اندرون كسی // حسود را چهكنم كو زخود بهرنج در است» سعدی
• «حسود هرگز نياسود.»
• Neue Kirchen und neue Wirtshäuser stehen selten leer.
• «متاع كفر و دين بیمشتری نيست // گروهی اين، گروهی آن پسندند» سنجر
• Neues preist man, Altes zerreißt man.
• «نو که آمد بهبازار، کهنه شود دلآزار.»
• Nichts sieht einem gescheiten Mann ähnlicher als ein Narr, der das Maul hält.
• «نادان را بهاز خاموشی نيست.» سعدی
• Nicht um ein Jota.
• « يك واو نبايد كم و زياد شود.»
• Niemand ist ganz golden.
• Niemand ist ohne Fehl. (Tadel)
• «گل بیعیب خداست.»
• «در عیب نظر مکن که بیعیب خداست.»
• «هر گلی علت و عيبی دارد // گل بیعلت و بیعيب خداست» پروین اعتصامی
• Niemand kann zweien Herren dienen.
• « يك ارباب و ده نوكر شنيده بوديم، اما يك نوكر و ده ارباب نديده بوديم.»
• Noch in den Kinderschuhen stecken.
• «هنوز دهنش بوی شیر میدهد.»
• Samt am Kragen, Hunger im Magen.
• « پز عالی جيب خالی.»
• Säet einer Gutes, so schneidet er nicht Böses.
• «تخم چون نيك بود، نيك پديد آرد بر.» فرخی
• Scham ist das Armen Unglück.
• «حیا مانع روزی است.»
• Schlafen bringt kein Brot ins Haus.
• «هركس خواب است حصهاش در آب است.»
• Schlaf und Tod sind Zwillingsbruder.
• «خواب برادر مرگ است.»
• Schlechte Nachrichten wandern schnell.
• Schlimme Nachrichten kommen rasch an (zufrüh).
• «خبر بد زود منتشر میشود.»
• « خبر بد زود میرسد.»
• «خبر بد تيزرو باشد.»
• Schuld tötet den Mann.
• Schulden und der Krebs sind unheilbare Übel.
• «قرض عمر آدم را كوتاه میكند.»
• Schuster‚ bleib bei deinen Leisten.
• «بهقدر شغل خود بايد زدن لاف//كه زردوزی نداند بورياباف» نظامی
• Schwarze Kühe geben auch weiße Milch.
• «گاو سياه هم شيرش سفيد است.»
• Schweigendem Mund ist nicht zu helfen.
• «تا نگريد طفل كی نوشد لبن.» مولوی
• Schweigen ist das Beste.
• Schweigen ist der Deckel auf dem Hafen.
• Schweigen schadet selten.
• Schweigen und denken mag niemand kränken.
• «خاموشی دويّم سلامت است.»
• «سلامت در خموشی است.» قابوس نامه
• «مرد خاموش در امان خداست// آدمی از زبان خود بهبلا است» سعدی
• «خموشی پردهپوش راز باشد// نه مانند سخن غمّاز باشد» وحشی بافقی
• Schwiegermutter, Teufels Unterfutter.
• Schwiegermutter, Tigermutter.
• «مادرشوهر ماره، بچهاش مارمولك؛ خواهرشوهر خاره، بچهاش خارخاسك.»
• «مادرشوهر عقرب زیر فرش است.»
• Sein Schäfchen ins Trockene bringen.
• «گلیم خود را از آب بیرون کشیدن.»
• Sich regen, bringt Segen.
• «برکت در حرکت است.»
• Sich selbst kennen, ist die größte Kunst.
• «آنچه در علم بيش میبايد// دانش ذات خويش میبايد» اوحدی
• Sie ist meine Kragenweite.
• « قبائيست كه بر قامت من دوختهاند. (قبائيست بر قامت او دوخته)»
• Sitze meinetwegen krumm, aber sprich gerade.
• «كج بنشين اما راست بگو.»
• Sorge, aber nicht zuviel, es geschieht doch, was Gott will.
• «پس زانو منشين و غم بيهوده مخور // كه زغم خوردن تو رزق نگردد كم و بيش» حافظ
• Sorge nicht für morgen.
• «برو شادی كن ای يار دل افروز//غم فردا نشايد خورد امروز» سعدی
• Stolz auf der Gasse, kein Heller in der Tasche.
• «هرچه داره بهبر داره، بهخونه دست خر داره.»
• Stößigem Stier, wachsen kürzer Hörner.
• «خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
• Suche, so wirst du finden.
• «جوينده يابنده است.»
• Was einen Anfang hat, muss auch ein Ende haben
• Was einen Anfang nimmt, dem ist auch ein Ende bestimmt
• «هرچه بهآغازی بوده شود// طمع مدار ای پسر اندر بقاش» ناصرخسرو
• «ماجرای من و معشوق مرا پايان نيست // هرچه آغاز ندارد نپذيرد انجام» حافظ
• Wasser in den Rhein tragen
• Wasser ins Meer (See) tragen
• «زیره بهکرمان بردن.»
• «فلفل بههندوستان بردن.»
• Wenn das Pferd zu alt ist, spannt man’s in den Karren
• «مار كه پير شد قورباغه سوارش میشود.»
• Wer den Baum gepflanzt hat, genießt selten seine Frucht
• «ديگران كاشتند ما خورديم، ما میكاريم ديگران بخورند.»
• Wenn der Wolf altert, so reiten ihn die Krähen
• «شير كه پير شد، بازيچه شغال میشود.»
• Wenn der Wolf alt wird, bellen ihn die Hunde
• «تازی كه پير شد، از آهو حساب میبرد.»
• Wer die bei Abend stiehlt, bringt sie bei Tag wieder
• «مال بد بيخ ريش صاحبش.»
• Wer will der Katze die Schelle umhängen
• «زنگوله را كه بهگردن گربه میاندازد؟»
-
ضربالمثلهای هلندی و مترادف آن بهفارسی
• Als twee honden vechten om een been, loopt de derde er mee heen.
• «دونفر دزد خری دزدیدند// سر تقسیم بههم جنگیدند// آندو بودند چوگرم زدوخورد// دزد سوم خرشان را زد و برد» ایرجمیرزا
• Beter één vogel in de hand dan tien in de lucht.
• «گنجشك نقد بهاز طاووس نسيه.» قابوسنامه
• Blaffende honden bijten niet.
• «سگ لاينده گيرنده نباشد.»
• «سگی كه پارس میكند گاز نمیگيرد.»
• Daar is geen rook zonder vuur.
• «هیچ دودی بی آتشی نیست.» (چیزی پنهان نمیماند)
• Dat is de doos van Pandora.
• «اندرین صندوق جز لعنت نبود.»
• De appel valt niet ver van de boom.
• «ميوه از درخت دور نمیافتد.»
• «خوشه از خرمن دور نمیافتد.»
• De berg heeft een muis gebaard.
• «کوه کندن و موش برآوردن.»
• De een z'n dood is een ander z'n brood.
• «مرگ خر عروسی سگ است.»
• «تا نميرد يكی بهناكامی// ديگری شادكام ننشيند» سعدی
• De ezel geboren is, most ezel sterven /zal geen paard sterven.
• «خری زاد و خری زيد و خری مرد.»
• De morgenstond heeft goud in de mond.
• «سحرخيز باش تا كامروا باشی!»
• De pen is machtiger dan het zwaard.
• «قلم از شمشير تيز برندهتر است.»
• De schepen achter zich verbranden.
• «پل پشتسر را خراب کردن.»
• Die het eerst komt, die het eerst maalt.
• «آسيا بهنوبت.»
• Door dick en dun.
• «خود را بهآب و آتش زدن.»
• Een appeltje voor de dorst.
• «پول سفید برای روز سیاه خوب است.»
• Een ezel stoot sich geen twee malen aan een’ steen.
• «خر که یکبار پایش بهچاله رفت، دیگر از آن راه نمیرود.»
• Een rotte appel in de mand, // maakt al het gave fruit te schand
• «يك بز گر گله را گـَرگين كند.»
• Één zwaluw maakt nog geen zomer.
• «از يك پرستو تابستان نشود.»
• Geen twee katten aan eén muis // Geen twee vrouwen in een huis
• «خانهای را که دو کدبانو است، خاک تا زانو است.»
• «خانه بهدو كدبانو نارفته بماند.» قابوسنامه
Geen vlieg kwaad doen kunnen.
• «آزارش بهمورچه نمیرسد.»
• Het doel heiligt de middelen.
• «هدف وسيله را توجيه میكند.»
• Het hemd is nader dan de rok.
• «اول خويش سپس درويش.»
• Het is niet alles goud wat er blinkt.
• «هر درخشندهای طلا نبود.»
• Het oog van den meester maakt het paard vet.
• «چشم صاحب اثر دیگری دارد.»
Het oog van den meester is de beste haver voor de paarden.
• «نفس ارباب بهتر از نواله جو است.»
• Hij gaat van een olifant zwanger, en brengt eene vlieg voort.
• «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید!»
• Hij hefft een blok aan et been.