-
تو را دوست دارم
بیشتر از نوشتنِ آخرین سطرِ مشقهایِ مدرسه!
بیشتر از تقلب در امتحان
حتا بیشتر از بستنهایِ قیفیِ قدیم
پفکهایِ طعمِ پنیر
تو را بیشتر از توپهایِ پلاستیکی
کوچههایِ خاکی
( این را که میدانی چهقدر بود! )
بخدا تو را از خوابِ نرسیده به صبح هم،
بیشتر دوست دارم
بیشتر از صبحهایِ جمعه
عصرهایِ لواشک، آلوچه
تو را از زنگهایِ تفریح هم
بیشتر دوست دارم
بیشتر از خیلی
بیشتر از زیاد
من
تو را یه عالمه دوست دارم!
-
نمیخواهم فکر کنی
کم آوردهام
خستهام
وَ نبودنَت،
دَرد می کُند در من
گاه گاهی
نه!
نه، عزیز
کم آوردهام
خستهام
وَ نبودنَت درد میکند
مُدام
در من.
-
جایَت خالی!
چهقدر هوا برای دیدنت خوب است
-
بخدا دوست داشتنِ در خیابان خوب است
خندیدنِ بلند عالیست
خوردن نوشابه بی ساندویچ آرزویِ حقیری نیست
پفک عیب ندارد
آلِسکا جان است
فکرش را بکن دهنت یخ میزند...
بهمن باشد؛
میبوسمت!
بوسه زیباترین اتفاقِ خیابان است
بهجایِ درد
بهجایِ دود
به جایِ دود کردنِ درد
درد کردنِ دود
هم را میبوسیم
مگر کجایِ بوسه چَپ است؛
کجایِ لب میلنگد که اینهمه زیبایی را مخفی میکنیم وُ
جنگ را،
رو؟!
مگر کجایِ آغوش به دروغ آغشته است که پرهیز میکنیم وُ
تخت را
آغشته به دروغ
خیابان که بد نیست
کوچه که دروغ نمیشود
ما هِی خود را دروغ میکنیم وُ نامش را گاهی شرم میگوییم،
گاهی حیا میشویم وُ
گاهی،
به راحتی بستنی میخوریم
وَ بههم نمیگوییم
هلو میخوریم وُ
حرف نمیزنیم
عجیبیم!
در خیابان هم را نمیبوسیم
اما سیب را هرجا گاز میزنیم!
بیا!
علاقهیِ خوبم
میخواهم ببوسمت.
-
کنار بزرگتر سیگار بکشیم بی ادبیم
کنارِ کوچکتر
بدآموزی داریم
ما،
یک نسلِ لابهلایِ اتفاقی عجییم
یک گوهِ معلقِ بی دسشویی
یک جور که هِی باید بخندیم
چشب بگوییم
وَ مهربانی کنیم!
ما اما،
مهربانیم.
هِی جایِ بزرگتر حرف بزنیم وُ هِی غمِ کوچکتر را بخوریم
هِی چشمی به چشمِ بزرگ داشته باشته باشیم وُ
هِی،
چشمی به قلبِ کوچَک!
شما را به جانِ بیست سالهگی
کمی باهم حرف بزنید
ما،
نه از بالا میترسیم وُ نه از پایین خجالت داریم
ما یک نسلِ عاشقِ بی معشوقیم.
بگذارید ماهم از درد خود بگویم
از دوست داشتنهایِ خود
از علاقه جان
لعنت به شرمِ سالهایِ دروغ
سلام
علاقهیِ خوبم
میآیی هم را ببوسیم!؟
-
تمامِ خیابان،
پیاده بود
تو داشتی راه می رفتی
-
که چی؟!
من بگویَم تو بد بودی،
تو بگویی من!
بعد باغچه بمیرد
ناودان
آب شود از شرمِ نداشتهیِ ما
که چی؟!
-
من از وقت هایی که نیستی میترسم
وَ از وقت هایی که هستی
بیشتر میترسم
نیستی میترسم، رفته باشی
نیایی
... وقتی که هستی میترسم
بروی..
برای همیشه بروی
-
میترسم!
میترسم بههم نرسیم وُ
جاده دِق کند
-
چند بار بگویم که دوستت دارم
به چند نفر
به چند تن
تا یکی تو باشی؟!
تا یکی بیاد به تو بگوید،
خاک بر سرِ هر دوتان!
چند سال را عاشق باشم
چند باغ را دِق
بگو
چیزی بگو
هر آنچه باشد
مثلن بگو که تقصر خودت بود
بگو که خودت بد کردی
بگو خود گذاشتی بروم
بگو بگو بگو
آنقدر که تو هَم خسته شوی وُ
کلی آغوش تعارف خستهگیت شود وُ
تو
مرا بخواهی!
مثلِ من؛
که خسته ام
دلَم تو را میخواهد
شانه هایم تو را میخواهد
لبم تو را میخواهد
تندهایم
فحشهایم
الاغ وُ خر وُ احمق گفتنهایم هم،
تو را می خواهد!
چند بار چند تن را چند جا ببینم
که بفهمم تو نیستی!
چند بار میخواهی؛
ادایِ بیهوده در بیاورم
ادایِ الکی هایِ آلوده
ادایِ خیانتهایِ طولانی
خبطهایِ بیخودی
که بدانی،
دوستت دارم خره!
بیشتر از هَروقتِ هَرِ همیشه
بیشتر از حالِ هِیِ هروقت.
راستی،
سلام
علاقهیِ خوبم
خیلی دوستت دارم.
چند بار، چهقدر دوست داشته باشم
تا یکبار تو باشی؟!