در اين زمانه بی های و هوی لال پرستخوشا به حال کلاغان قيل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای اين همه نابابور خيال پرست؟
به شب نشينی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسيده ها چه غريب و نچيده می افتند
به پای علفهای هرزه باغ کال پرست
رسيده ام به کمالی که جز اناالحق نيست
کمال دار برای من کمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست
شاعر:محمد علی بهمنی
اين حال من بی توست
بغض غزلی بی لب
افتاده ترین خورشید
زیر سم اسب شب
این حال من بی توست
دلداده تر از فرهاد
شوریده تر از مجنون
حسرت به دلی در باد
پیدا شو که می ترسم
از بستر بی قصه
پیدا شو نفس مرده
می ترسه ازت غصه
بی وقفه ترین عاشق
موندم که تو پیدا شی
بی تو همه چی تلخه
باید که تو هم باشی
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
با مدئی مگوئید اسرار عشق و مست
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی
سل المصانع رکباً تهیم و فی الفلوات
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
...
نعره كن اي سرزمين جان سپردن
نعره كن
نعره كن اي خاك خسته ، خاك مردن
نعره كن
شب هق هق
شب پرپر زدن چلچله هاست
ز غزل گريه پرم
خانه ي هم غصه كجاست؟
اين همه جوخه ، اين همه دار
اين همه مرگ
اين همه عاشق خفته در خون
اين همه زندان ، اين همه درد
اين همه اشك
نعره هايت كو خاك گلگون ؟
خاك گل مردگي و قحطي و آفت زدگي
وطن تعزيه در مرگ و مصيبت زدگي
شاعر : ایرج جنتی عطایی
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه درد است
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که یک دم را بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
آرزو هایم زیر انبوهی از خاکستر
هنوز نفس می کشد
هنوز شعله ورند
نسیم مهربانی تو کی می وزد ...