سسسسسوت جان منون
افتادي زحمت
خدا اجرت بده
بخوايم امتياز به سوتي ها بديم فكر كنم مال تو اول شه !
با حال بود
Printable View
سسسسسوت جان منون
افتادي زحمت
خدا اجرت بده
بخوايم امتياز به سوتي ها بديم فكر كنم مال تو اول شه !
با حال بود
مرسييييييييي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا ميخوام اون سوتيه رو براتون بگم كه قولش رو تو اين صفحه داده بودم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما يه استاد داشتيم كه دو تا ويژگي منحصر به فرد داشت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1 - شيكمش خيلي گنده بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2 - خيلي ادعاش ميشد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته اين استاد ما يه ويژگي بسيار منحصر به فرد ديگه هم داشت كه تا روز که من اين سوتي رو نداده بودم هيچ كس از اون ويژگي خبر نداشت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه روز در حالي كه جناب استاد رو جو گرفته بود يا بهتر بگم جناب استاد جو رو گرفته بود اين جانب با شجاعت تمام و براي اينكه كل استاد رو بخابونم يه سوال ازش پرسيدم كه خودم جوابش رو ميدونستم استاد هم كه جواب سوال رو نميدونست خواست مثل هميشه ملت رو بپيچونه كه من دست از سرش بر نداشتم و خلاصه داشتم ضايعش ميكردم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اما استاد بيدي نبود كه از اين بادها بلرزه و چيزي رو كه ازش ميترسيدم بالاخره به زبون آورد و گفت من كه نميفهمم چي داري ميگي بلند شو بيا پاي تخته و حرفت رو اثبات كن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين ترفند استاد بود و هر وقت كه يكي از دانشجوها يه جايي گيرش مينداخت همين بلا رو سرش مياورد يعني ميبردش پاي تخته و اونجا طرف رو ضايع ميكرد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منو ميگي خم به ابرو نياوردم با يك حركت جانانه خودم رو به پاي تخته رسوندم و در اون ميدان نبرد با گچ و تخته پاك كن آنچنان گرد و خاكي به پا كردم كه حضرت استاد كفرش در اومد و براي اينكه منو ضايع كنه دستش رو يه دفعه آورد جلو و گفت پخخخخخخخخخخخخخخ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كه مثلا من بترسم ( زكي استاد هنوز منو نشناخته بود ) منو ميگي حركت استاد رو تقليد كردم و جلوي اون همه دانشجو كه منتظر بودن من قضيه رو براشون اثبات كنم انگشتم رو بردم طرف استاد و بهش گفتم خودت پخخخخخخخخخ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمتون روز بد نبينه رفتن انگشت من به سمت استاد همان و وارد شدن انگشت من در ناف بزرگ استاد همان [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعدش هم همه از خنده تركيدن و حتي چند نفر از شدت خنده از روي صندلي هاشون افتادن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من و استاد هم كه هر دوتامون خجالت كشيده بوديم همونطوري درحالتي كه انگشت من در ناف مبارك استاد جاخوش کرده بود خشكمون زده بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعدش رو هم كه حتما ديگه همتون ميتونيد حدس بزنيد باز هم آخر ترم و باز هم لطف مضاعف استاد به بنده و خاطره كشف سومين ويژگي منحصر بفرد استاد و دو واحد با نمره نه و نيم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر قول بديد که بچه هاي خوبي باشيد و زياد شلوغ نکنيد سوتي بعديم رو توي صفحه بعد براتون ميگم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته سوتي بعديم يه خورده مثبت هشتاد و يک هست [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ايشالا که بن نميشم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سوت جان سوتی قبلیتو که خوندم یاد یکی از سوتیام افتادم.
سر کلاس نشسته بودیم که 2 تا از خانوما از استاد اجازه گرفتن که برن دستشویی ( استاد هم استاد معارف بود و ....) وقتی خانوما برگشتن تو کلاس من از دهنم در رفت و گفتم خانوما خسته نباشین. همه کلاس زدن زیر خنده و استاد هم گفت برو درسو حذف کن :d
خواهش مي كنمنقل قول:
نوشته شده توسط FX64 Dual Core
قابل شما رو نداشت :laughing:
من اينو نفهميدم :blush:نقل قول:
نوشته شده توسط Diego
ممنون خيلي با حال بود :biggrin:نقل قول:
نوشته شده توسط soooot
سووووت جون
تو که آخر سووووتی هستی عزیز
ولی کلا حال کردم
ایول
منتظر نوشتن سوتي هاي ديگر دوستان هم هستيم
البته اگه مايل باشند!!!!!!
من یکی دام حال میکنم تا حالا این قدر سوتی با حال نخونده بودم soooot جان اینو زدم که بریم صفحه بعد
خوب همه گفتن من هم ميگيم
البته مال يكي از دوستامه
سر جلسه امتحان نشسته بوديم يادم نمياد چي بود آخر جلسه بود كه يكي از استادا كه چشماش چپ بود داشت رد مي شد همه خيال ميكردن داره يه جا ديگرو نگاه ميكنه و تقلب بازار يه هو برگه دوستم و بلند كرد وگرفتش بعد استاد گفت فهميدم كه خدا چشمامو براي چي اين جوري كرده
بعدش همه زدن زير خنده
يكي ديگه ما با دوستامون رفته بوديم مشهد خونه يكي از دوستان شب بود رفتيم حرم كه بعد زيارت حرم خيلي سرد بود قرار بود تا صبح تو حرم بمونيم ولي از سرما حالمون حسابي گرفته شد و يكي از بچه ها گفت من يه فكري دارم ما هم دنبالش رفتيم خلاصش كنم رفتيم زير حرم آتيش روشن كرديم كه 110 اومد هممونو گرفت شب تو بازداشتگاه بوديم تا صبح ولي گرم بود