نان پاره ز من بستان
جان پاره نخواهد شد
وان را که منم مأوا
آواره نخواهد شد
وان را که منم خرقه
عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره
بیچاره نخواهد شد
Printable View
نان پاره ز من بستان
جان پاره نخواهد شد
وان را که منم مأوا
آواره نخواهد شد
وان را که منم خرقه
عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره
بیچاره نخواهد شد
داور به نفع میگیرد
حریف دوپینگ کرده
دروغ هم که حناق نیست
زمین اما مال ماست
وطن را میشود فروخت
اما
نمیتوان خرید
ممنون. جای محمد خالیه!
در هوای زلف بستت در فریب چشم مستت
ساکن میخانه گردد زاهد صاحب ولایت
...
تا ببينم دشتها را در غبار ماه
تا بشويم تن به آب چشمه هاي نور
در مه رنگين صبح گرم تابستان
پر كنم دامان ز سوسن هاي صحرائي
...
سلام
اينم از (ي) بنده.
نوبتي هم باشه نوبت منه.
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
اینم مجازاتم به جرم اون همه "ی"
راه است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارندش چاره نیست
ته کافه نشسته بودی
روبرویت مردی
پشت به مرد روبرویِ من
چشمانت سنگین بود
باورت نمیشد
فنجانت را آوردی بالا
ته کافه
من را نگاه کردی
پریوار و سبک
همین طوریها بود انگار
حالا
همیشه میگویی
برویم ته کافه بنشینیم
ما پیش خاک راه تو صد رو نهاده ایم
روی و ریای خلق به یک سو نهاده ایم
آهان. حالا شد
ما میخندیدیم
آنها در سکوت به نقطهای دور خیره بودند
ما سرخوشانه میان دشت میخرامیدیم
آنها بهت زده اشک میریختند
ما عاشق شدیم
آنها میخندیدند
ما در سکوت به نقطهای دور خیره بودیم
.
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را
سرو بگذار که قدی و قیامی دارد
گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را
این یک ماه عجیب بود،
تلفنها
برگهی احضار
کابوسها
طرز حرف زدن مرد همسایه
نه این یک ماه
این یک سال آخر شاید
نه
این دو سال
نمیدانم حواسم پرت است
یا دارم دروغ میگویم!
این یک عمر
خیلی عجیب بود
دلم گرفته است.دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم....
چراغهای رابطه تاریک اند.....چراغهای رابطه تاریک اند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
.کسی مرا به مهمانی گنجشک ها نخواهد برد؟
پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست
نقل قول:
دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را
اي که فقدان تو عصيان من است
غم تنهايي تو مرگ من است
حاصل عمر تو بر جان من است
نازنين عمر مرا باور کن
نوک میزند به پنجره
بیدار میشوم
صبحت به خیر شوالیه !
همه پنجرههایشان را پاک میکنند
آپارتمانها شیشهای میشوند
خانهی کوچک تو به من تعظیم میکند
سرم را دربالش فشار میدهم
شانههایت پنجره را تمام کرده
میتکانی ملحفهات را
عطر تن توست
نوک میزند به پنجره
هي حالا ديدي ميتونه ، توبري و تنها بمونه
تو ديگه برام بي ارزشي ميخوام همه اينو بدونند
همه لحظه ها مال تو فردا مال تو دنيا مال تو
برو برو برو از چشام ديگه افتادي دختر
-------------------
به به ميبينم که جلال شعر قشنگي گفته ، البته بگم که نميخوام سوسه بيام اما خب شعر من قشنگتره :دی
رفتي و بي تو دلم پردرده
پاييز قلبم ساكت و سرده
دل كه ميگفتي محرمه با من
كاش كه ميدي بي تو چه طرده
---------------------
سلام به بچه هاي انجمن زير نويس
...
همچنان كاندر غبار اندوده ي انديشه هاي من ملال انگيز
طرح تصويري در آن هر چيز
داستاني حاصلش دردي
...
سلام
حاج مهدي ايني كه گذاشتيو مرجان مي خونه درسته؟
يادم آيد خوب وشيرين
گردش يك روز ديرين
شاد و خرم
كودكي سي ساله بودم
توي جنگل هاي گيلان
-------------------
سلام نميدونم من اهل موسيقي نيستم امير تو ميدوني ؟
نگو عاشق نبودم
نگو از تو نميخوندم
يک شب کنارم نبودي
همه نامه هاتو ميسوزوندم
-----------------------
حاجکي يو که به من ميگفتي موسيقي گوش نکنم ، حالا خودت آره ؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
-------------------
سلام شرمنده نبودم خوب چه خبرها ؟
این پیراهنِ بنفش مردانه را
یک روز خریدم
شاد شدم کمی
هر از چندی چرک میشود
در انزوای کمد
میشویم آن را
پهن میکنم
-----------------
سلام ، خبر خاصي که نيست ، فقط اينکه من تصميم گرفتم کلا شعر هاي با کيفيت بالاتر بذارم که کم لطفي بعضي دوستان مانند همين جلال سيسه به نوعي جبران بشه :دی ...
من باز گشت ، بی تو نتوانم
در پیش چشم خسته ی من ، باز شد
بار دگر ادامه ی مأنوس جاده ها
توفان ضربه های سم و بوی خیس یال
ابعاد خیره ،فاصله های عبوس و لال
من با تولدم
در دور دست عمر
تبعید می شدم
همراه بی گناهی هایم
در آن سوی زمانه که دور از من
با سرنوشت های موعود جلوه داشت
جاوید می شدم
آه اي الهي ناز
بادل من بساز
كين غم جانگداز
برود ز پرم
---------------------------
خوب اگه واقعا تو فعالانه عمل كني من هم حاضرم بيام و تاپيكو گرم كنيم
ما همه از یک قبیله ی بی چتریم
فقط لهجه هایمان ، ما را به غربت جاده ها برده است
تو را صدا می زنم که نمی دانم
مرا صدا می زنم که کجایم
ای ساده روسری که در ایستگاه و پچ پچه ها
ای ساده چتر رها که در بغض ها و چشم ها
تو هر شب از روزهای سکوت
رو به دیوار به خوابی می روی
تو هر شب از نوارهای خالی که گوش می دهی
باز می گردی
يار خواستم مشكلات از در درامدند
به دروغ گفتم نمي خواهم . مشكلات رفتند . من ماندم و يار ......
-----------
سلام به ساير دوستان مشاعره
روز اول که دلم به تمناي تو پر زد
تو به من سنگ زدي نه گسستم نه رميدم
---------------
به به ميبينم که خانوم عسل بانو هم به جمع عارف مسلکا وارد شده ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داد زد ها سر ازین خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سوی خدا بردارد
خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید
یکنفر نیست که بابای مرا بردارد
-------------------------------
من هم سلام ميكنم وخوش آمد ميگم به خانوم عسل بانو
دلکم دلبرکم ، دلبري بانمکم
شکستي بال و پرم ...
-----------------
خب از قضايا معلومه که خانوم عسل بانو دي سي شد :دی ...
می خواهم نگاه کنم
به تمام دشت هایی که ندیدم
به تمام کوههایی که از من گذشتند
تا پشت این همه دور
برای اهل آبادی جایی
رو به ماه بدرخشند
و پشت به هراس شب و
راه کسی نیامدن
سکوت کنند
دوباره در سفری ؟
کجای این همچنان در سفر
از خوابهای تا سی سالگی بیدار می شوی؟
خیال می کنم نه خواب ها
که تمام بیداری ام حرام شده است
تو رو به آن نگاه آخرين
فراموشم نکن فراموشم نکن اي نازنين
------------
انگار دوباره خانوم عسل بانو برگشتن :دی
نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست
ندهم دل به قد و قامت سرو
که چو بالای دلپذیر تو نیست
در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست
دل مردم دگر کسی نبرد
که دلی نیست کان اسیر تو نیست
مگه تو دربونی که مراقبی کی رفت و کی اومد؟:دی
تا ز می خانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیادت گه رندان جهان خواهد بود ...
-----------
من اينجا مسئول بازرسيم :دی
در جهان هیچ سینه بیغم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست
خستگیهای سینه را نونو
خاک پر کن که جای مرهم نیست
دم سرد از دهان بر آه جگر
بازگردان که یار همدم نیست
هیچ یک خوشهی وفا امروز
در همه کشتزار آدم نیست
تو بيا قاصدک بوته آرام خيال
در ميان غم وغوغاي وصال
مرگ مرداب مرا باور کن
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد برویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم
کدام یار جفا کز تو احتمال نکردم
کدام شربت خونابه کز غمت نچشیدم
مرا ديوانه كن ديوانه كردن عالمي دارد
به مستي عقل را ويرانه كردن عالمي دارد
-------------------
سلام كي اومده كي رفته ؟
دو چشم از باران آورده ام
که همیشه از خواب های خیس می گذرد
می ایی و انگار پس از یک قرن آمده ای
باچتری خسته و
صدایی که منم
کنار آخرین پله و مکث ناگهان
سر بر شانه ام می گذاری و
گوش بر دهان زمزمه ام
تا صدایی بشنوی که منم
و می شنوی
آرام می شنوی
صبحگاهی از همین شهر بزرگ
از کنار همین پنجره های رو به هر کجا
از کنار همین کتاب بزرگ
که رو به خاموشی تو بسته است
که رو به بیداری من آغاز می شود
دانش چو گهري است كه عمرش بود بها
بايد گران خريد كه ارزان نمي شود
پروين اعتصامي
سلام همه
چقدر من اين شاعر رو دوست دارم
در روزهای کودکی ام باران می بارد
روی شیشه های امروز
لکه هایی تازه می بینم
که مثل خیال شب های رو به ستاره هی بزرگ می شوند
به راه های نیست می روند
به دنیا خیره می شوند
و مرا خیال می کنند
خیال می کنند
من از دریا می ایم
که لب هایم همیشه می خندند
من از برف می ایم که همیشه چتری با خودم
خیال می کنند او
من آن مسافری که از راه می رسم
از بزرگ شدن دنیا
حرفهای کسی نگفته می دانم
و مرگ برایم تعریف شده است
و می دانم که ماه
چند بار دنیا را به یاد آورده است