نقل قول:
میخوام گل سوتی هامو بنویسم این سوتی خیلی باحاله:
من عاشق غلط املایی گرفتنم! :x
پس ادامه میدیم!!!!!نقل قول:
تایید میشه!!! :دی
Printable View
نقل قول:
میخوام گل سوتی هامو بنویسم این سوتی خیلی باحاله:
من عاشق غلط املایی گرفتنم! :x
پس ادامه میدیم!!!!!نقل قول:
تایید میشه!!! :دی
از خودت نقل قول گرفتي و ميخندي:18:نقل قول:
میشه یه کم بیشتر توضیح بدین؟؟(نکنه نکتش تو اون اسمایله هستش؟؟؟!!!)نقل قول:
اره ، اسمایل رو موشکافانه نگاه بنداز :31:نقل قول:
نه من که اصلا این فکرو نکردم:46:نقل قول:
حوصله ندارم جواب بدمنقل قول:
بازم حوصله ندارمنقل قول:
اصلا حوصله ندارمنقل قول:
غلط املایی نبووود که گفت گل سوتی هامونقل قول:
نکته 1: الان چند باره سوتی ها رو مینویسم میام اینجا پاک میکنه یعنی اررسال نمیشه اعصابم قاطیه
نکته2: جواب اونایی که نوشتم حوصله ندارم رو یبار نوشته بودم الان دیگه اصلا نمیتونم
3: اگه جای فرنوش و علی بوددم خودمو میکشتم
4: havbb منو یاد بچگیهام انداختی میپرریدم خونه دوستم با تل حرف بزنم اونم میومد خونه ما گاهی هم دو تایی میررفتیم بیرووون
5: دوستان سوتیه سورنا که واضحه فکر کرد اسمایل فقط دست تکون میده اما آخرش میگه بیا اونم به یه خانوم محترم
امروز یکی از اووون بچه ها که خیلی لوس و پر رو هستن و من با اینکه عاشق بچه هام از اینجورش بدم میاد :2::2::2:با مادرش اومد خونمون این مادر منم گیر داد برو پیش مونا این از بچه ها خوشش میاد:40::40::40:
حالا منم عصبانی یعنی اصلا دیووونه ها کارد میزدی خونم در نمیومد دیدم یه بچه اومده اتاقم
پشت کامپیوتر بودم این بچه اومد پیشم نشست عروسکامو برداشت حالا من عصبانی تر شدم اومد محکم با پاش زد به کیسم کامپیوترم خاموش شد :21:حالا وسط نوشتن دیگه قاطی کردم دیگه بهش گفتم آشغال گم شو بیرون از اتاقم یه لگد هم زدمش انداختمش بیرون ( البته آروم ) رفت بیرووون مامانم گفت مونا بهت چی گفت؟؟؟ عروسکاشو بهت داد؟؟ رو کرد به مادر بچه گفت مونا عاشق بچه اس در همین لحظه اون دهنشو باز کرد گفت آره مامان الان به من گفت گم شو بیرووون منم انقد خندم گرفت بلند خندیدم:31::31:
خواهرم بهم گفت سرم درد میکنه میخواستم بهش بگم برو بخواب گفتم برو بمیر:31::31::31:
زنگ زدم خونه دوستم:10: یه برادر داره اسمش علیه گوشی رو برداشت داشتم میخندیدم ( یه لحظه یه فکر شوم به سرم زده بووود واسه همین تند زنگ زدم به دوستم:27: فکر نمیکردم برادرش برداره) هل کردم جای علو گفتم علی بعدم گوشی رو قط کردم البته نه از خنده از خجالت:41:
داشتم چت میکردم اصلا تو یه دنیای دیگه بووودم:8::8::8:
خواهرم گفت بیا (کارم داشت) فکر کردم میگه بیام؟ گفتم بیا
توضیح:بیا بیا:31::31::31:
یکی دیگه هم هس مال یه ماه پیشه نمیدونم گفته بودم یا نه و.اسه همین نمیگم بیخیال سوتی زیاده:5:
بچه باحال بود ايول كلي خنديدم
بچه خیلی باحال بود ايول خنديدم !
همگی آواتارشون را عوض کردند!! نشناختمتون :دی
-------------------------------------
یه چند وقت تکیه کلامم این بود: (سال 42 .....) مثلا" سال 42 من یه تاپیک زدم هنوز پست جدید داره!
یه دفعه دهنم پر بود اومدم بگم 42 گفتم (کل و دو) (با دهن پر بگید 42 ببینید چی میشه :دی) خلاصه اینو سوژه کرده بودند و یه چند وقت هی میگفتن کل ودو!!
:27::27::27::27::27: خب اینجا سوتی بازاره دیگه!!!!!:27::27::27::27:نقل قول:
آره. هست.!!!!نقل قول:
راستی یه چیزی! وقتی پست یه جای دیگه میدین توضیح لازم نیست اما من فکر میکنم اینجا که همه سوتی میدن و همه IQ هستن میشه توضیحشم بدین؟ :31::27::21:
[quote=winter+girl;2796729]
پس تو حوصله چی داری؟:31:نقل قول:
حوصله ندارم جواب بدم
بازم حوصله ندارم
اصلا حوصله ندارم
میشه بیشتر توضیح بدی؟ :31:نقل قول:
غلط املایی نبووود که گفت گل سوتی هامو
منم خیلی موقعها همینطوری میشم!!!:19:نقل قول:
نکته 1: الان چند باره سوتی ها رو مینویسم میام اینجا پاک میکنه یعنی اررسال نمیشه اعصابم قاطیه
چرا؟ مگه من چمه؟:19::18:نقل قول:
3: اگه جای فرنوش و علی بوددم خودمو میکشتم
تو که خودت تو سوتی دادن مقام داری من موندم چطور فهمیدی!!!:27::31: :دینقل قول:
5: دوستان سوتیه سورنا که واضحه فکر کرد اسمایل فقط دست تکون میده اما آخرش میگه بیا اونم به یه خانوم محترم
وااااااای. نمیدونی که من چقدر از بچه های 5 تا 10 سال بدم میاد!!!!!!! حالا تو برعکسی اما من از همشون بدم میاد مگر اینکه خیلی با ادب باشن که اونم به جای اینکه ازشون بدم بیاد هیچ حسی نسبت بهشون ندارم!نقل قول:
امروز یکی از اووون بچه ها که خیلی لوس و پر رو هستن و من با اینکه عاشق بچه هام از اینجورش بدم میاد :2::2::2:با مادرش اومد خونمون این مادر منم گیر داد برو پیش مونا این از بچه ها خوشش میاد:40::40::40:
حالا منم عصبانی یعنی اصلا دیووونه ها کارد میزدی خونم در نمیومد دیدم یه بچه اومده اتاقم
پشت کامپیوتر بودم این بچه اومد پیشم نشست عروسکامو برداشت حالا من عصبانی تر شدم اومد محکم با پاش زد به کیسم کامپیوترم خاموش شد :21:حالا وسط نوشتن دیگه قاطی کردم دیگه بهش گفتم آشغال گم شو بیرون از اتاقم یه لگد هم زدمش انداختمش بیرون ( البته آروم ) رفت بیرووون مامانم گفت مونا بهت چی گفت؟؟؟ عروسکاشو بهت داد؟؟ رو کرد به مادر بچه گفت مونا عاشق بچه اس در همین لحظه اون دهنشو باز کرد گفت آره مامان الان به من گفت گم شو بیرووون منم انقد خندم گرفت بلند خندیدم:31::31:
چرا زنگ میزنی فرار میکنی؟:31:نقل قول:
یکی دیگه هم هس مال یه ماه پیشه نمیدونم گفته بودم یا نه و.اسه همین نمیگم بیخیال سوتی زیاده:5:
تایید میشه! (طبق همون قاعده: خلافت که ثابت نشد!!!)نقل قول:
خب تو هم عوض کن برای رو کم کنی!!!!:27::21: