من با لبان سرد نسيم صبح
سر مي كنم ترانه براي تو
من آن ستاره ام كه درخشانم
هر شب در آسمان سراي تو
Printable View
من با لبان سرد نسيم صبح
سر مي كنم ترانه براي تو
من آن ستاره ام كه درخشانم
هر شب در آسمان سراي تو
وقت سحر، به آینهای گفت شانهای
کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست
ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد
خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست
وقت سحر، به آینهای گفت شانهای کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست
ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست
تاريك چون تفاهم من با تو
انسان افسانه مكرر اندوه و رنج را
تكرار مي كند
گفتي
اميدهاست
در نا اميد بودن من
اما
اين ابر تيره را نم باران نبود و نيست
اين ابر تيره را سر باريدن
انسان به جاي آب
هرم سراب سوخته مي نوشد
گلهاي نو شكفته
اين لاله هاي سرخ
گل نيست
خون رسته ز خاك است
--------------------
چه قدر وضعه سرور داغونه هر 15 دیقه یه تاپیک وا می شه من برم بخوابم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم چون شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
تو عاشقانه ترين نام
و جاودانه ترين يادي
تو از تبار بهاري تو باز مي گردي
تو آن يگانه ترين رازي اي يگانه ترين
تو جاودانه تريني
براي آنكه نمي داند
براي آنكه نمي خواهد
براي آنكه نمي داند و نمي خواهد
تو بي نشانه ترين باش
اي يگانه ترين
بايد خريدارم شوي تا من خريدارت شو م
وزجان و دل يارم شوي تا عاشق زارت شوم
من نيستم چون ديگران بازيچه بازيگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم....
منم آن نياز مندي كه به تو نياز دارم ...
غم دل چه باز گويم كه تو را ملال گيرد ...
كنم اين حديث كوته .............. كه غم دراز دارم
...
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي
نروم جز به همان ره كه تو ام راهنمايي...
يک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
كز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
اين ابر تيره را نم باران نبود و نيست
اين ابر تيره را سر باريدن
انسان به جاي آب
هرم سراب سوخته مي نوشد
گلهاي نو شكفته
اين لاله هاي سرخ
گل نيست
خون رسته ز خاك است
باور كن اعتماد
از قلبهاي كال
بار رحيل بسته
و مهرباني ما را
خشم و تنفر افزون
از ياد برده است
باورنمي كني ؟
كه حس پاك عاطفه در سينه مرده است