سکوت کرده ای و من
دلشوره می گیرم
از رنجی مشترک
Printable View
سکوت کرده ای و من
دلشوره می گیرم
از رنجی مشترک
هی خانم
که خیره نگاه میکنی
لباسم شبیه او بود یا قد و قوارهام؟
شرم نکن / من درد ِ تو را میفهمم
من هم به یاد ِ او
به ابرها و آدمها
حتا به دیوار
خیره شدهام
هر چه دلت میخواهد نگاه کن
---------- Post added at 05:57 AM ---------- Previous post was at 05:55 AM ----------
بگذار گریه کنم
برای عاطفه ای که نیست
و دنیایی که
انجمن حمایت از حیوانات دارد
اما انسان
پا برهنه و عریان میدود
بگذار گریه کنم
برای انسانی که
راه کوره های مریخ را شناخته
اما هنوز
کوچه های دلش را نمی شناسد...
---------- Post added at 06:00 AM ---------- Previous post was at 05:57 AM ----------
اگر چه نزد شما تشنه ي سخن بودم
كسي كه حرف دلش را نگفت من بودم
دلم براي خودم تنگ مي شود آري
هميشه بي خبر از حال خويشتنبودم
نشد جواب بگيرم سلام هايم را
هر آنچه شيفته تر از پي شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگي ها را؟
اشاره اي كنم، انگار كوهكن بودم
---------- Post added at 06:01 AM ---------- Previous post was at 06:00 AM ----------
تمام راه را دویده ام
یک نفس...
بی وقفه...
بی آن که کسی در پایان راه به انتظارم باشد
در آينه غريبهايست
که از من ميخواهد
موهاش را شانه کنم
عطر بر ضربان ِ شقيقهاش بمالم / ابروهاش را مرتب کنم
او غريبهاي مشوش است
و مثل ِ ديوانهها
گريه ميکند
---------- Post added at 06:16 AM ---------- Previous post was at 06:14 AM ----------
. تو دور می شوی
من در همین دور می مانم !
پشیمان که شدی
برنگرد !
لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !
دیگه هیچوقت عاشق نمیشم
اونی که من دوسش میداشتم
من براش مهم نبودم
از همون کودکی انگار کسی عشقم رو نفهمید
به سوی دختری دویدم
تا بوسه ای ازش بگیرم
سیلی محکمی بم زد !
من دیگه تنها شدم
همه جا منفور شدم
عشقو کم کم من یادم رفت
آره هیچوقت عاشق نمیشم
چون اون که من دوسش میداشتم
با قساوت قلب تمام
رفتو ناپدید شد
و در ناکجاآبادش تا میتونست به من خندید
فریادی و دیگر هیچ .
چرا که امید آنچنان توانا نیست
که پا بر سر یاس بتواند نهاد ....
احمد شاملو
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بی هوده می خوانید .
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بی هوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بی هوده نیست .
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر ِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست ؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است ...
جو عمومی رو نیگاه کن .متوجه میشی .نقل قول:
فقط یه لطفی کن اگه قصد فعالیت داری مطالب تکراری مرحمت نکن .
منتظر مطالب زیبا تون هستیم .
پشت دیوار همین کوچه بدارم بزنید
من که رفتم بنشینیدو...هوارم بزنید
باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد
بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید
من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید
دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!
خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید
آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید!
مرد باشید و...بیایید... و.... کنارم بزن
آيينهها دچار فراموشیاند
و نام تو
ورد زبان كوچه خاموشی …
امشب
تكليف پنجره
بی چشمهای باز تو روشن نيست! …
قیصر امینپور
میروی شاد و دریغ
و نمیدانی هیچ
بعد این فاصلهها
كمر صبر مرا میشكند …
خیر در پیش و سفر بیتشویش
توشه راهت گل مریم – سبدی نورانی
كوله بارت مملو – از صداقت… پاكی – از عشق
پیش راهت چمن عاطفه سبز
مَركَبت معجزهی تخت سلیمان بادا
من چه میدانستم سر رفتن داری
من چه میدانستم، سر بیگانگیت در پیش است
ای مسافر
من كدامین سخنم بوی دلتنگی داشت
یا كدامین شعرم قامت ترد ترا
در سحرگاه شكفتن نستود؟
در سحرگاه صداقت نسرود؟
ای مسافر
سفرت بیتشویش …
***
… ای مسافر
سفرت بی، تشویش
برو ای شادترین خاطرهی زندگیم
برو ای پاكترین آیهی تقدیس خدا
برو ای چشم خوشت معركه گیر
دست ما نیست كه خود، تقدیر است …
ای مسافر
سفرت بیتشویش
تو كه در سردی دی
خبر از باغچهی سبز وفا میدادی
و خزانت همه كاجستان بود
- زچه كوچ؟
كوچ تو …
كوچ بهاران خدا را دارد
ناز تبریزی و افرا از توست
بی تو میپوسم نرم
بی تو میسوزم گرم
و به خاطر بسپار
بی تو من میشكنم
بی تو … میدانم و میدانی خوب
روزهایم شب ظلمانی بیپایانیست …
---------- Post added at 02:49 PM ---------- Previous post was at 02:44 PM ----------
حجم تنهایی من
بیشتر از
بودن ِ توست
نغمه دانش