رازي كه بگفته اي بگوشم واگوي","زان روي كه گوش من گرانخيزتر است
کیبوردتیم!!فقط اون اب اول رو بکن ابر.شعرت کلا بی معنی شده!!!
Printable View
رازي كه بگفته اي بگوشم واگوي","زان روي كه گوش من گرانخيزتر است
کیبوردتیم!!فقط اون اب اول رو بکن ابر.شعرت کلا بی معنی شده!!!
تا بود بار غمت بر دل بی هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
حسش نيست داداش
شب خوش
از ديده و دوست فرق كردن نه نكوست","يا دوست به جاي ديده يا ديده خود اوست
نقل قول:
پس من عوض میکنم:31:
شب خوش
<<شعر برا مشاعره نیست کسی هم که غیر از من نیست خواستم یه پست داده باشم همین>>
Goodbye my love, goodbye
Goodbye and aurevior (in french means goodbay)
As long as you'll remember me
I'll never be too far
Goodbye my love, goodbye
I always will be true
So hold me in your dreams
Till I come back to you
نقل قول:
حالمان بد نیست غم کم می خوریم
کم که نه هر روز کم کم می خوریم
اب می خواهم سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب !
از چه بیدارم نکردی افتاب ؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
از خانقاه رفته، در میکده نشسته
صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات
در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین
افتاده خوار و غمگین در گوشهی خرابات
نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد
نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات
تورا نامه می نویسم
نامه ای دیگر
بازهم
مهم نیست که نامه رسان کلافه شده باشد.
برای تو می نویسم
شاید روزی پاسخی از تو برسد.
شاید نامه رسان راه خانه مرا هم یاد بگیرد
داد
تنها داد رس من بود در تنهائی
تا وقتی تو بیائی
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو مانده در لطف و صنع خدای!
اینقدر "ی" ندین !!
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم
غم اغيار مخور تا نكني ناشادم
چقدر غزل زيباست..........
ما شیخ و زاهد کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
ما رند و عاشق در موسم گل
آنگاه توبه استغفرالله
سلام پایان
آره خیلی زیباست
همه كس به يك خوي و يك خاست نيست
ده انگشت با يكديگر راست نيست
اسدي
سلام آقا جلال عزيز خوبي؟
چرا كمرنگ؟
تنها همه شب من و چراغی
مونس شده تا بگاه روزم
گاهی بکشم به آه سردش
گاه از تف سینه برفروزم
یک اهل نماند پس چرا چشم
زین پرده در آن فرو ندوزم
ممنون. خوبم
بی رنگی خوبه
نقل قول:
من و جلال اسپم ميداديم دوتايي
زندگي ميكنيم ميميريم دوتايي
یک اهل نماند پس چرا چشم
زین پرده در آن فرو ندوزم
خاقانی دل شکستهام، باش
تا عمر چه بردهد هنوزم
جالب بود!
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد.
و باز میشود بسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم سرشار میکند.
دلم در حسرت يک دست،
دلم در حسرت يک دوست،
دلم در حسرت يک بي رياي مهربان مانده است،
کدامين يار ما را مي برد،
تا انتهاي باغ باراني؟
کدامين آشنا آيا به جشن چلچراغ عشق دعوت مي کند ما را؟
ای اجرام آسمانی
با من از تجربههایتان سخن بگویید
دوباره دورهی درمانش آغاز میشود
ای اجرام آسمانی
گیج است
نام کوچکم را فراموش کرده
بالا میآورد در آغوشم
میلرزد
به من متلاشی نشدن را
شناور بودن در مدار خود را
تحمل سنگینی را
ای اجرام آسمانی
با جدیت بیاموزید
من دو زانو و دست به سینه این جا نشستهام
شعر قشنگی بود magmagf
مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را
سلام آقا جلال
آویز گردنت، خورشید
مهتاب، النگوی تو
خلخال ساقِ پایت، چند ستاره
کهکشان راه شیری ، پیراهن شبت
نه
تو از این خیابانها خرید نمیکنی!
بگو
اهل کجایی دختر؟
سلام غزل
رفتي وبي تودلم پردرده
پاييز قلبم ساكت و سرده
دل كه ميگفتي محرم با من
كاش كه ميديدي بي تو چه طرده
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را
اهل هيچستانم!!!!خوبه
آنتی بیوتیکهایم را چیده روی کاغذ
روبروی هر کدام ساعتی
شبها گریه میکنم
نمیداند
تمام آنها را یک جا
به وقت آمدنش
بالا میاندازم
به سلامتیاش
مریضم
چرک کردهام
گریه میکنم
دیرخواهد فهمید
کمبودش را
در گلوبولهای رنگ پریدهام
هی، بدک نیست!
ما صلاح خویشتن در بینوایی دیده ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
از خاطر نمیروم
میمانم
بر تنهای تک تک شما
حسادتی را بیدار نمیکنم
سبک و ملایم و بیبند و بارم
زنها به شما دل میبازند
آرام میگیرند در کنارتان
هرجا بروید
آدمیان خیره سرمیچرخانند
و چه ساده
بو میبرند که
پای عشقی در میان است
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
تنهاترين من تنها نذار منو
تنها سفر نكن
اين دل شكسته ي از ياد رفته رو ديوونه تر نكن
( كليد كردم رو كمرنگي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
این واژهها که جز تو نیستندنقل قول:
شب و روز
تمام زندگی من نیز همین است
که بتراشم واژهها را
چون آنجلو
که داوود را
و بیرون بکشم تو را
از دل سنگشان
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم ازوست
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که میگرد تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی..
گرم یاآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
(نمیدونم درست نوشتم یا اشتباه داشتم، بگید بهم.)
کاملترش هست
نقل قول:
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگان راست اندوهی فراهم،
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم.
من عاشق بوی دستان گرمت هستم که در هر فضایی بوی بهار را میدهد و عاشق آن نگاه
خسته ات که بوی نیاز گمشده را میدهد.
دوستم بدار تنها برای یک لحظه و تنها برای یک لحظه صدایم کن تا دنیای خوب افسانه هایم را
با ناقوس صدایت به آخرین پرواز نگاهت بسپارم ...
مانده از شبهاي دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچيني از اجاقي خرد
اندرو خاكستر سردي
...
همچنان كاندر غبار اندوده ي انديشه هاي من ملال انگيز
طرح تصويري در آن هرچيز
داستاني حاصلي دردي
...
روز شيرينم كه با من آتشي داشت
نقشنا همرنگ گرديده
سرد گشته سنگ گرديده
با دم پاييز عمر من كنايت از بهار روي زردي
همچنانكه مانده از شبهاي دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچيني از اتاقي خرد
اندرو خاكستر سردي
نقل قول:
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که میگرد تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی..
گرم یاآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
نخير غلط نوشتي دوست من.
صحيحش اينه:
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
از رو معني هم ميشه فهميد نه؟
ياد دارم عشق من پاك است و بي دريغ
خون دوستيش در رگهاي من غليظ است نه رقيق
خدايا،مهربانا،منيرا التهاب غمش را چه كنم
دوستيش را جايي ديگر نتوانم برد، حجمش را چه كنم
حالا چرا این قدر باهاش دعوا می کنی
من که شعر کامل را براش نوشتم اگه دوست داشت می خونه
...
مردمان،زنده به رو،
رفت با خواب هاي زندانگاه
چشم باز است از يكي زيشان
ليك بيحال بسته است نگاه
...
سلام فرانك جان
من قبل از اينكه شما بنويسيد داشتم مي نوشتم
تازه دعوا چيه خودش خواست درستشو. مام تكيه كرديم رو اينكه:از رو معني ميشه جايگاه كلمات رو در مصرع تشخيص داد.
همين.
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام
بس که اسم تورو خوندم بوی تو داره نفسهام
عطر حرفهای قشنگت عطر یک صحرا شقایق
تو همون شرمی که از اون، سرخه گونه های عاشق
شعر من رنگ چشم هاته رنگ پاک بی ریایی
بهترین رنگی که دیدم رنگ زرد کهربایی
من و گنجشک های خونه دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر میگیریم از توی لونه !
بی خیال
حالا حالتون خوبه ؟ خوش می گذره ؟
...
هيچطوري نشده باز شب است
همچنان كاول شب رود آرام
مي رسد ناله اي از جنگل دور،
جا كه مي سوزد دل مرده چراغ
كارهر چيز تمام است برديده است دوام
ليك در ((آيش))
كار شب پا نه هنوزست تمام
خيلي ممنون.ميگذره اما نه...(درست نيما حرف دل منو زد)
شما خوبي؟
اين انجمن ادبيات هم كه مثل هميشه خوابيده.
نمي خواين يه سروساموني بهش بدين؟
ماه دخت
روبندهاش را بالا زد لرزان
دستم را گرفت و فشرد
برق می زد چشمانش
گفت
میفهمم چه میگویی
جای تو بودم کاش
کنارم ماه دختی بود
میگرفت دستم را
چه خیالها داشتم
ماه دختی جسور
چشمانش پر از برق شیطنت
و به من
آن روزها میگفت
خطر کن
خطر کن دخترجان
میفهمی چه میگویم؟
ماه دخت پرسید
دوباره نقش لبخندي به لبها مي رسد روزي
سكوت مانده بر لبها ،به فريادي اهورايي
به اوج قله ي سبز صداها مي رسد روزي
سفر خواهد نمود از دل ،تب آشفته بودن ها
واين كابوس بي پايان به رويا مي رسد روزي
نمي دانم كدامين شب زمستان مي شود پايان
ولي سرماي اين غربت به گرما مي رسد روزي
تو را من چشم در راهم ومي دانم كه مي آيي
واين مجنون سرگشته ،به ليلا مي رسد روزي ...
یک گل سرخ اگر داد به من
سه گل سرخ به او خواهم داد
شوهرم از دل دشت
خسته می آ’د تا شام خورد
عطر میش و علف صحرا را
توی ******* می ریزد
از فضاهای دور
شوهرم می اید خواب کند
میخک سرخ تنش را
روی میخکهای تنم آب کند
زمستان پشت درها مانده دلتنگ
کند سر زیر پر مرغ شباهنگ
بیا زیر شمدهامان بنالیم
بخوانیم
میترسم
مانند یهودیان پیر
که صدای چکمهها راهپلهها را پرکند
و با پستی به اردوگاه بکشانند مرا
میدانم
سرانجام یک نفر میفروشدم
پول خوبی میگیرد
بسیار هم خواهد گریست
ما هر دو
مانند کودکان یهودیزاده
یا هر آدمی
بیگناهیم