از بس که مشت کوفته ام
بر جای جای این در بسته
انگشتری که مهر تو را داشت
ماندست با نگین شکسته
از راه دوری امده ام
Printable View
از بس که مشت کوفته ام
بر جای جای این در بسته
انگشتری که مهر تو را داشت
ماندست با نگین شکسته
از راه دوری امده ام
مكن كاري كه برپا سنگت ايو
جهان با اين فراخي تنگت ايو ....
وفا مـجوی ز دشمـن کـه پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشـت
تا اين برادران رياكار زنده اند اين گرگ سيرتان جفاكار زنده اند
يعقوب درد ميكشد و كور مي شود يوسف هميشه وصله ناجور مي شود
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که ازین پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
تو نيكي ميكن و در دجله انداز
كه ايزد در بيابانت دهد باز
;) ;) ;) ;)
زمین شی سیاره میشم
بارون شی فواره میشم
مجنون عاشقو میخوام
خودم خجالتش بدم
ما خانه بدوشان غم سيلاب نداريم .
اندوه از اين دير جفا كار نداريم ...
موج درياي خيال
كاش با زورق انديشه شبي
از شط گيسوي مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم
سلام.
محبوب می بوسد مرا , من جان نثارش میکنم
سودای پر سود است این, بگذار مغبونش کنم