-
نگذاشت دست رد به هرکس نظر فکند
خون ریخت چشم مست تو بی دست رد گذشت
تعداد کشتگان تو نتوان همینقدر
اجساد بیشماره خون از جسد گذشت
قدم خمیده شد چو کمان تا که دیده دید
همچون مه چهارده آن سرو قد گذشت
با یار صحبت از گله های گذشته بود
آمد رغیب و دید، نماند از حس گذشت
نگذاشت دست رد به هرکس نظر فکند
خون ریخت چشم مست تو بی دست رد گذشت
تعداد کشتگان تو نتوان همینقدر
اجساد بیشماره خون از جسد گذشت
عارف قزوینی
-
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی "ها" می کنم هر شب
-
برخیز سحر، ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا چند، به عیب دیگران درنگری
یکبار به عیب خود نگاهی میکن
-
نه محقق بود نه دانشمند
چارپاي بر او كتابي چند
آن تهي مغز را چه علم و چه خبر
كه بر او هيزم است يا دفتر
-
روزهايی كه بی تو میگذرد
گرچه با ياد توست ثانيههاش
آرزو باز می كشد فرياد :
در كنار تو میگذشت ، ايكاش !
فریدون مشیری
-
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آنرا که به من داد کشم
عاشقم، عاشق روی تو ,نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من
جور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم
مُردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سری است که باید بر استاد کشم
سالها می گذرد حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
روح خدا
-
من مات قد وقامت موزون توام
مفتون جمال روی بی چون توام
حاشا که بگویمت تولیلای منی
اما من دلباخته مجنون توام
-
مست به منبر اومد
شوکت به انتر اومد
باد به غبغب اومد و ماه برون نیومد
-
در كعبه اگر دل سوی غیر است ترا
طاعت همه فسق و كعبه دیر است ترا
ور دل به خدای و ساكن میكده ای
می نوش كه عاقبت به خیر است ترا
ابوسعید ابوالخیر
-
اين جا كه شعر در كف نامردمان رهاست
موعود من! صداي تو عاشقترين صداست
اين جغدهاي خفته كه آواز شومشان
در ژرفناي تيره و خاموش شب رهاست
باور نميكنند كه چشمان روشنت
ديري است قبلهگاه تمام ستارههاست
من ميشناسمت، دل غمگين و خستهات
با درد، با غرور ترك خورده آشناست
آري تو آن درخت كريمي كه دستهات
ديري است آشيانه گرم پرندههاست
آخر چگونه در گذر بادهاي تند
اِستادهاي كه قامت سبز تو تا خداست؟
من از هجوم دشنه شب زخم خوردهام
پس مرهم نگاه اهوراييات كجاست؟!
انسيه موسويان